کامیار عابدی:
«آن سوی رودخانهی غیر قابل عبور
کوهیست که اندازهگیری ارتفاعش ناممکن است
آن سوی کوه، شاید دریایی خوابیده باشد
و آن سوی دریا، شاید شهری باشد»۱
(شونتارو تانیکاوا، شاعر برجستهی ژاپنی)
الف. قدری مفصل
صبح زود است. در سرسرای هتل نشستهام. منتظر همکار ژاپنیام هستم تا بیاید و برای امور اداری و قانونی به شهرداری و دانشگاه و غیره برویم. خیره شدهام به آنچه در بیرون شیشههای بلند هتل در جریان است: سه کارگر باغبانی با دقت و نظم و پاکیزگی وصفناپذیری در حال کاشتن نهال بسیار بزرگ و زیبایی در حیاط کوچک میان دو ساختمان هستند: نخستین روز اقامت طولانیام در ژاپن با این منظره آغاز و در ذهنم ثبت میشود.
ماه دوم اقامتم در ژاپن است: یک روز قبل از ورود به کلاس سال اول، پسر بیستوپنج ـ شش سالهای سر راهم قرار میگیرد. اجازه میخواهد که در کلاس شرکت کند. میگویم خواهش میکنم. پس از مدتی بیشتر با او آشنا میشوم. معلوم میشود که در رشتهای دگیر درسش را به پایان برده است. اما دلبستهی دختری است که در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خوانده است. اکنون با فارسیخوانیاش میخواهد به او اثبات کند که دوستش دارد. دو ـ سه ماهی به کلاس میآید. تشویقش میکنم. سرانجام، روزی در آغاز نیمسال بعد با چهرهای سخت اندوه/محنتزده مطلبی را به من میگوید: دختر یاری دیگر برگزیده است. بعد از آن دو ـ سه باری میبینمش. اما یکباره غیبش میزند. امیدوارم به خودکشی دست نزده باشد!
به طبع، از آشنایی و گفتوگوهای گاه و بیگاه با مدرسان بومی زبانهای دیگر میتوان نکتههایی آموخت: روسی، دانمارکی، سوئدی، هندی، مجاری، اردو، ترکی استانبولی، آلمانی، اسپانیایی، مغولی، برمهای، پرتغالی، چینی، عربی و غیره. میکوشم بیاموزم. البته مدرسان مصری و ترکیهای و پاکستانی از احوالات منِ ایرانی باخبرترند. «من»ِ ایرانی هم از احوالات آنان بیخبر نیستم.
دو ـ سه تنی از این مدرسان همسران ژاپنی دارند. این گروه ژاپنی را به خوبی آموختهاند و هم زیر و بمهای ژاپن را بیش از دیگران میشناسد. مدرس ترکیهای از جملهی آنان است: عبدالرحمن گل بیاض، از علویان ترکیه و از جملهی دوستداران فرهنگ ایران و ادب فارسی. روز به پیشنهاد او، همراه با مدرس پاکستانی، سید طارق حسین، به دیدار یکی از برادرزادگان رابین درانات تاگور (۱۸۶۱-۱۹۴۱م)، شاعر بزرگ هندی میرویم. این برادرزاده، ساندیپ کومار تاگور (متولد ۱۹۳۱م) نام دارد. مردی است خوش سخن، مهربان و دقیق. همسرش ژاپنی است. خبر بنگالی و هندی و انگلیسی و ژاپنی، از زبانهای دیگر هم، به لحاظ ریشهشناسی، آگاهیهایی دارد. از جملهی آنها زبان فارسی است. حدود سه ساعتی، با انگلیسی شمرده و تا حد زیادی دور از لهجهی هندی، از آگاهیها و تجربههای خود با ما سخن میگوید. دو بار به ایران سفر کرده است. یک بارش در زمان «جشن هنر شیراز» حکومت سابق ایران بوده است. ساندیپ کومار، مردی است پر مطالعه و با تجربه. اما تصریح میکند که تالیفاتی ندارد. حالا مسئولیت یک کتابخانه و مرکز فرهنگی آسیایی (Asian Library and Communication Center) را در ژاپن بر عهده دارد.
با خانوادهام و چند تن از دانشجویان به شهربازی توکیو (Tokyo Disneyland) میروم. بسیار بزرگ و عجیب است. اما به طبع، این همه هیجان و رفتوآمد لطفی برایام ندارد. آنها را تنها میگذارم. یا آنها مرا تنها میگذارند. در گوشهای تن به نسیمی خنک و چشم به کتابی ظریف میسپارم. نیم ساعتی که از آن میگذرد، مردی کوچک اندام و خوشرو روبهرویم میایستد. جارویی در دست دارد و لباس کارگران شهربازی بر تن. به کتابام مینگرد. سر صحبت را باز میکند: از ادبیات ژاپن و جهان با من سخن میگوید. حیرتزده میشوم.
گذارم به یکی از بیمارستانهای ژاپن افتاد. شمار سالمندان مراجعهکننده بسیار زیاد است. پزشکان و پرستاران با شکیبایی به درمانشان مشغولاند. جمعیت سالمند ژاپن از بسیاری کشورها بیشتر است. این کشور را باید بهشت سالمندان نامید. نکتهی دیگری که نظرم را به خود جلب میکند، تمرکز قسمتهای پذیرش، پروندهها و حسابداری در یک بخش از بیمارستان است. بدین ترتیب، وقت کمی از مراجعه کننده در بیمارستان صرف میشود.
استقبال از درس زبان فارسی رسانهها، که در برنامهی کلاسهای سوم و چهارم میگنجانم، بسیار خوب است. میکوشم تا از همهی گرایشهای موجود در رسانهها، از جمله روزنامهها، نمونههایی را برای آموزش برگزینم. اما بسیار زود با پرسشهای زیاد دربارهی محتوای خبرها روبهرو میشوم: دلیل این همه جدال و دشمنی در میان فعالان سیاسی ایران نسبت به همدیگر چیست؟ مگر ایرانیان هدفی واحد، که همانا پیشرفت کشورشان باشد، ندارند؟ در پاسخ درمیمانم. چراکه نه در سیاست سررشته دارم و نه اهل پاسخهای سیاستمدارانهام. وانگهی درس زبان فارسی جای مناسبی برای بحث سیاسی نیست. بنابراین پس از مدتی، به این نتیجه میرسم: تصویری که از ایران در رسانههای کشور به بیگانگان انتقال مییابد، با وجههی ملی ما تناسب ندارد. ناگزیر، برای این درس فقط به دو روزنامهی بسیار معتدل اطلاعات روزانه و بینالمللی اکتفا میکنم.
کسانی که به رایگان،در امور اجتماعی و فرهنگی پیشقدم میشوند، اندک نیستند: آموزش زبان ژاپنی یا یاری به خارجیها، راهنمایی مکانهای تاریخی و غیره. شماری از بازنشستهها و بانوان خانهدار، صبح یا عصر، پرچمی کوچک در دست و بازوبندی بر دست، در گذرگاهها عبور و مرور دانشآموزان و دیگر مردم را آسان و هدایت میکنند. پیرمرد بازنشستهی نزدیک خانهمان، از جملهی آنان است. دست کم، هفتهای چهار بار، هر صبح او را میبینم. سلام و علیکی با هم داریم.
تبدیل نام بینالمللی کشورمان از پرشیا (Persia) به ایران (Iran) کار پسندیدهای نبود. چراکه بار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پرشیا در اغلب زبانها، از جمله زبان ژاپنی، یادآور همهی تاریخ ماست. حاصل این کار ناپسند آن شده که بسیاری ایران را کشوری عربی میپندارند یا با عراق (Iraq) اشتباه میکنند. کار ناپسند دیگر تبدیل غیررسمی نام بینالمللی زبان کشورمان از پرشین (Persian) به فارسی (Farsi) است. در این تبدیل هم، همهی بار تاریخی زبان ملی و منطقهای فارسی در زبانهای دیگر غایب است.۲ به هر روی، تبدیل نام بینالمللی کشور، گویا، به دستور صریح رضاشاه (۱۲۵۶-۱۳۲۳حدود) بود و تبدیل نام بینالمللی زبان کشور، حاصل موج مهاجرت وسیع ایرانیان در دهههای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی به اروپا و آمریکای شمالی.
در فرودگاه نشستهام. دو بانو و یک مرد کمی آنسوتر نشستهاند. به زبانی با هم سخن میگویند که برایام عجیب و ناشناس است. زبانی میان اسپانیایی و فرانسوی و ایتالیایی، همراه با تک کلمههای پراکندهی ژاپنی. بیاختیار، با پوزش و شگفتزدگی، از زبانشان میپرسم. معلوم میشود که برزیلیِ ژاپنی تبارند و به پرتغالی سخن میگویند. زبان پرتغالی به گوشام زیبا جلو میکند. گویا در نیمهی نخست قرن بیستم، مهاجرتهایی از ژاپن به چند کشور آمریکای جنوبی صورت گرفته است. سال بعد، از مدرس برزیلی میشنوم که همسرش ژاپنیتبار است ـ از نسل سوم مهاجران، و ژاپنی هم نمیداند.
جوانهای ژاپنی از آنچه در غرب میگذرد، آگاهاند. البته، به ویژه، از نظر پوشش تاثیرهایی از آن پذیرفتهاند. روی هم رفته، به این نتیجه رسیدهام: کشوری که پدربزرگهایشان را به زانو در آورد میپسندند. در مقابل، تا کنون جوانی را ندیدهام که مشتاق اقامت دائمی در غرب باشد، مشتاق سفر و آموختن چرا. نکتهی اخیر بیشک، ربط مستقیمی دارد با رفاه و امنیت نسبی در کشورشان.
برای یافتن کار در ژاپن چند راه وجود دارد: موسسهها و شرکتها نمایندگانی به دانشگاهها میفرستند. این نمایندگان به معرفی و تبلیغ کار آن موسسهها و شرکتها میپردازند. دانشجویان، خود، نیز از سال سوم به بعد به چنین جاهایی سر میزنند. مراکز کاریابی هم در ژاپن فعالاند. مصاحبههای کاری در ژاپن اهمیت زیادی دارد. نه در یک مرحله که اغلب در چند مرحله انجام میشوند. معیار اصلی، علاقه است و کاردانی. از معیارهایی مانند خویشاوندی و سفارشهای غیراصولی که «من»ِ ایرانی با آنها آشنا هستم، گویا خبری نیست!
تاکنون از چند مدرسه در ژاپن دیدار داشتهام. گویا، اغلب مدرسهها در این کشورها مثل هم ساخته شده است. مدرسهها بزرگ است و با امکانات متعدد و مطلوب، از قبیل زمین بازی و ورزشگاه سرپوشیده و استخر و غیره. نظام آموزشی ژاپن شش سال (دبستان)، سه سال (راهنمایی) و سه سال (دبیرستان) است. تحصیل در نه سال نخست اجباری است و در سه سال بعد، نه. مبالغی که در دورهی اجباری گرفته میشود، اندک است. اما در دورهی بعد، چنین نیست. در مدرسهها هم درسهای نظری اهمیت دارد و هم درسهای عملی. درسهای عملی، «فوق برنامه» نیست، همراه برنامه است و به همان اندازه، مهم: آشپزی، خیاطی، ساختن وسایل الکتریکی و الکترونیکی، موسیقی، ورزش و غیره.
مدرسان دانشگاهها، طبق برنامه، در تابستان، چند روزی را به معرفی رشتههای خود به دانشآموزان سالهای دوم و سوم اختصاص میدهند. آزمون دانشگاهها و انتخاب رشته در زمستان است. سال تحصیلی، چه در مدرسهها، چه در دانشگاهها، از فروردین تا حدود بهمن ـ اسفند است. ناگفته نماند که برای ادامهی تحصیل پس از دورهی کارشناسی رغبت بسیار اندکی در میان جوانان وجود دارد. چرا که از نظر حقوق و مزایا، تفاوت این دوره با دورههای بالاتر بسیار اندک است. حتا، اغلب، به عکس است. یعنی با مدرک کارشناسی البته به شرط کاردانی و علاقه و پشتکار، میتوان به حقوق و مزایای در خور توجهی دست یافت.
اغلب دانشجویان به کار نیمه وقت هم میپردازند؛ در رستورانها، قهوهخانهها، آموزشگاهها، فروشگاهها و غیره. گویا، کار نیمهوقت از قوانین مالیات و بیمه بیرون است. پس صاحبان مشاغل هم از این نوع کار استقبال میکنند. نکتهی قابل یادآوری دیگر، آن است که شمار در خور توجهی از دانشجویان عجلهای برای اتمام تحصیل ندارند. آنان از فرصت دو ـ سه سالهای که میتوانند پس از سال سوم داشته باشند، استفاده میکنند. آموختن زبانهای خارجی در کشورهای دیگر در این فرصت، از جمله کارهای رایج در میان دانشجویان ژاپنی است.
دانشجویی اهل فوکویی (Fukui) برایام از صخرهای در این شهر سخن میگوید. نام این صخره را «صخرهی خودکشی» گذاشتهاند (شنیدهام در دو ـ سه شهر دیگر هم چنین جاهایی وجود دارد). گویا جای وسوسهانگیزی برای خودکشی باشد! شخصی از اهالی شهر پیشقدم شده است و در آنجا نگهبانی میدهد تا مگر بتواند اقدامکنندگان به خودکشی را با گفتوگو منصرف کند. صحنهای است بسیار غمانگیز، انساندوستانه و البته، شاعرانه! در ژاپن هم میانگین طول عمر بالاست و هم آمار خودکشی. البته، شاید بهتر باشد که میان سنخ خودکشی در این کشور با نوع خودکشی در کشورهای دیگر فرق بگذاریم. چراکه خودکشی در ژاپن اجرای یک آیین است. با این همه، بعید است مشکل تقابل آنهمه امید و این همه ناامیدی در ذهنِ «من»ِ ایرانی که خودکشی در کشورش، هم قبل و بعد از اسلام، کار نکوهیده بوده است، به این آسانی حل شود.
معبدی و انتظاری، سکوتی و ابدیتی: در هر شهر و ناحیه و دهکدهای میتوان معبدی شینتویی یا بودایی یافت و دمی غنود. فضای اغلب معبدها به صورتی دلپذیر طراحی شده است. با پاکیزگی هر چه تمامتر هم نگهداری میشود. در موضوع دین/آیین ژاپنیها، سهراب سپهری(۱۳۰۷-۱۳۵۹) به درستی بر این عقیده است که اندیشهی ژاپنی به اصول جدی کنفوسیانیسم نرمی میبخشد و ریاضت کشندهی هندی را بدل میکند به فراغتی دلپذیر.۳
در حیاط خانهای بسیار قدیمی در اطراف کیوتو هستم: ماتسوئو باشو (۱۶۴۴-۱۶۹۴ م)، شاعر بزرگ ژاپن، در روزگار دانشاندوزیاش در این خانه میزیست. حالا به همان صورت ساده و بیپیرایه به موزه تبدیل شده است. در لحظهای که هم ظهر است، هم تابستان و هم آغشته به آوای پرطنین و مداوم زنجره، یاد شاعر ژاپنی در ذهنم با یاد شاعر ایرانی گره میخورد و یکی میشود:
«ظهر تابستان است
سایهها میدانند که چه تابستانیست
سایههای بیلک
گوشهای روشن و پاک»۴
***
«ساکت و آرام
صدای زنجره
در صخره نفوذ میکند»۵
ب. قدری مختصر
شرافت کار در ژاپن بسیار زیاد است. تا حدی که سبب بخشی از خودکشیها همین نکته است.
کوشیدن/ کوشش کردن (gambarimasu) کلمهای است اساسی/ کلیدی در زبان و فرهنگ ژاپنی.
کار در ژاپن مقدس است، مثل عشق.
بستن بقچهی غذا در مدرسهها، دانشگاهها و ادارهها رواج زیاد دارد.
سبزیجات، گیاهان دریایی، ماهی و قدری برنج نقش پراهمیتی در سلامتی ژاپنی ایفا میکند.
ژاپنیها چای سبز بسیار مینوشند. گویا یکی از دلایل پایین بودن بیماری قلبی در ژاپن همین نکته است.
مصرف دخانیات، مسکرات و مکیفات در ژاپن نیز مانند بسیاری از کشورها وجود دارد. استفاده از آن یک کار غیرقانونی است. استفادهی بیرویه از آن دو نیز، گاه موجب نگرانی دولت ژاپن میشود.
امیدوارم دانشجویان ایرانی که در ژاپن درس خواندهاند یا درس میخوانند، بتوانند راز و رمزهایی از روش و بینش ژاپنیها را به وطن خود سوغات آورند ـ به ویژه کوشایی و وطندوستیشان را.
زمین میلرزد و ژاپنیها آرام هستند. زمین زیر پایشان لرزان است و آنان لرزان نیستند. چراکه تا حد امکان تدبیرش را اندیشیدهاند.
در سونامی و زلزلهی ۲۰۱۱ م در فوکوشیما، هجوم طبیعت بر صناعت، فرسنگها فراتر از تدبیر بود: اسکلهی بندری کوچک در حوالی این شهر، پس از یک سال، به حوالی آبهای ایالت اورگان ایالات متحدهی آمریکا رسید!
گویا نخبگان و دولتمردان ژاپن، سخت نگران چند درصدی از جوانها هستند که از توانایی و شهامت روحی لازم یا کافی برای زندگی مستقل و کار و کوشش فردی کم/بیبهرهاند و چشم به دست و جیب والدین دارند.
جوانان و عشق به رفت و آمد با موتور سیکلت. گواهینامه و کلاه ایمنی اجباری است. اما تصادفهای رانندگی با موتور سیکلت، کم و بیش، اتفاق میافتد. خوشبختانه، شمار دوچرخهسواران بسیار بیشتر از موتورسواران است.
فرهنگ و گویش شمالیترین و جنوبیترین ناحیههای ژاپن با دیگر ناحیههای ژاپن تفاوتهایی دارد. با توجه به فاصلهی زیاد، البته غیرطبیعی نیست.
باید دید که ژاپنیها دربارهی دو موضوع مهم «انباشت ثروت» و «فقر» چه چارههایی اندیشیدهاند و میاندیشند.
بر اساس مشاهدات، ژاپنیها با بالا رفتن سن به پیادهروی دائمی بسیار زیاد اهمیت میدهند. ژاپن پر است از انجمنهای کوچک و بزرگ رسمی و غیر رسمی. اعضای این انجمنها، با علایق مشترک، هرچند وقت گرد هم میآیند، با هم تبادل نظر میکنند و به صورت دانگی، خوراکی صرف میکنند.
دانشجویانی یافت میشوند که نام نخست وزیر وقت ژاپن را نمیدانند؛ دانشجویانی هستند که در انتخابات شرکت نمیکنند. گویا بیعلاقگی به سیاست از جمله ویژگیهای برخی جوانترها در ژاپن باشد.
نسلهای جدید ژاپن به شناخت فرهنگ و کشورهای دیگر بسیار اشتیاق دارند. اما در نسلهای قدیم بیگانهگریزیهایی آشکار دیده میشود.
جهان مجازی (اینترنت) هم کارها را آسان کرده و هم بلای فکر شده. اما به نظر میآید که هنوز کتابخوان در ژاپن زیاد است.
سپردن مشعل از یک نسل/ گروه/ صنف به نسل/ گروه/ صنف دیگر در ژاپن نکتهای است نهادینه شده، نشانی است از انسجام اجتماعی، و نمادی است از وحدت ملی ژاپنیها.
راستگویی در ژاپن فضیلتی است بسیار نمایان.
خواندن خطوط غم و شاید بر چهرهی ژاپنیها کار آسانی نیست.
بانوان ژاپنی لباسهای سنتی را فقط در جشنها و مراسم خاص میپوشند. چراکه بسیار دست و پا گیر است.
مادرهای ژاپنی نسبت به کودکانشان، شاید در مقایسه با مادران ناحیههای شهری ایران، بسیار جدی به نظر آیند.
حفظ آثار کهن در ژاپن تحسینبرانگیز است. کودکان و نوجوانان، از طریق کتابها یا دیدارهای گروهی، با حس احترام به این آثار بزرگ میشوند.
منظرهی پاکیزه کردن بوستان (پارک) هر محله به دست مردم، و به ویژه، کودکان و نوجوانان آن محله، منظرهای است زیبا. علاوه بر این نشان بر بسیاری چیزهای دارد.
امان از مبلغان مسیحی. لحظه به لحظه به دنبال طعمهاند! گویا در ژاپن توفیق بسیار ناچیزی به دست آورده باشند.
روح محافظهکار ژاپنی مانع از اتخاذ تصمیمهای ناگهانی است.
ملتی یکپارچه، سختکوش و عجیب در مجمعالجزایر ژاپن زندگی میکند.
برخی ملتها به «داشتم»های خود اکتفا میکنند. برخی دیگر مانند ژاپن به «دارم»های خود میپردازد. البته، «داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است»!
کرهای تباران و چینی تباران زخمهایی بازمانده از نیمهی اول قرن بیستم میلادی؛ حاصل دورهی تلخ ارتشسالاری (Militarism) در ژاپن. گویا با گذشت دههها، هنوز، همه یا بخشی از آنان گذرنامهی ژاپنی ندارند. آیا این زخمها روزی التیام خواهد یافت؟
دانشجویان ژاپنی، اغلب، کم سخن و منضبطاند.
دانشجویان ژاپنی با ورود به دانشگاه، اغلب، زود، از خانواده دور میشوند و به استقلال میرسند. شاید نتیجهی آموزش مدرسههاست.
ژاپنیها میدانند که از زندگی چه میخواهند.
حمل و نقل داخل شهرها و بین شهرها (قطار، اتوبوس، هواپیما و غیره) در ژاپن ارزان نیست.اما علاوه بر امتیاز مهم فنآوری پیشرفته، هم پاکیزه است و هم منظم.
حریم شخصی و خصوصی فردی در این کشور بسیار محترم است و رعایت آن واجب.
چه نکتههایی سبب انزوا و تنهایی بخشی از ژاپنیها شده است؟ شاید از جملهی دلیها بتوان به عوارض صنعتیشدن جامعهی ژاپن و ویژگی شخصیتی ژاپنیها اشاره کرد.
دربارهی «جرائم سازمان یافته» در این کشور چیز زیادی نمیدانم.
احترام به مشتری، چه از سنخ آسانخرید و چه از نوع بدقلق، عمومی است. خاص نیست.
ژاپنیها با تنآسانی، چه به صورت پیدا و چه به شکل پنهان، که «من»ِ ایرانی هر دو را به خوبی میشناسم، به کلی، بیگانه است.
آب، آب، آب. ژاپنیها عقدهی تشنگی ندارند. سیراباند.
در دل این مجمعالجزایر پرآب، بیابان بسیار کوچکی است به نام توتوری (Tottori)؛ از جاذبههای گردشگری در این کشور است.
آیا فردیت در ژاپن اهمیت دارد؟ در سطح نخبگان، بیشک، بله.
شمار کسانی که در خانهشان سگ نگه میدارند، در ژاپن اندک نیست. مونس مردم است.
شمار بسیار در خور توجهی از ژاپنیها موسیقی کلاسیک را در سطحی بسیار بالا با نواختن یا گوش کردن دنبال میکنند.
سنت فرستادن کارت تبریک سال نو در ژاپن سنتی است هنوز نیرومند.
در کلانشهرهای ژاپن، ناحیههای هر شهر، از لحاظ وسعت و جمعیت، خود، شهرهای بزرگ محسوب میشوند. در زبان ژاپنی هم به آن شهر (Shi) میگویند.
حضور زنان در جامعه بسیار ملموس است. بانوان ژاپنی هم چون بانوان دیگر کشورها، دهه به دهه و سال به سال، پیشتر آمدهاند.
یافتن زمین عاطل و باطل مانده در ژاپن دشوار است: میان کوه و دریا یا گلزار یا درختزار. یا شالیزار است یا سبزی/ صیفیزار. ساختمانها و تاسیسات هم در این کشور به گونهای است که شهرها را به هم متصل کرده است.
ژاپنیها «با هم»اند. حتا اگر باهم نباشند.
ژاپنیها با ادباند اما شاید بیش از ادب، برای هر چیزی آدابی دارند.
احترام ژاپنیها به طبیعت بسیار ظریف است. شاید، تا حدی نیایشگونه باشد. به هر روی، بیش از حد لذت بردن است.
در ژاپن همه چیز هست، اما اگر نه، همیشه، دست کم، اغلب، به صورت مهار شده.
شکیبایی ژاپنیها با کوشش مداومشان در هم آمیخته و در ساحل آرامش لنگر انداخته است.
خرد در ژاپن متاعی است که در همه جا یافت میشود. در همان حال، متاعی نیست که ارزان فروخته شود.
حتا مردم عادی هم در ژاپن، به سادگی برای آیندهی دورشان برنامهریزی میکنند. جز احساس امنیت چه نکتهای میتواند سبب این ویژگی شده باشد؟
از ژاپن میتوان بسیار آموخت. این، نکتهای است که از اواخر قرن نوزدهم میلادی بر زبان و قلم ایرانیانی با گرایشهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فکری جاری شده است.۶ اما راستی آیا چیزی آموختهایم!
آیا کشیده شدن خطوط متعدد راه آهن در عصر تجدد بر شباهت بخشیدن، منسجم کردن و یکدل کردن ژاپنیها نقشی بر عهده نداشته است؟ مقصودم از نیمهی دوم قرن نوزدهم به بعد است.
حسی از سبکبالی در کشوری که خواه ـ نخواه در آن غم غربت داری. این چه حسی میتواند باشد؟
نظم و سرعت کار در ادارههای ژاپن بسیار مطلوب و مناسب جلوه میکند. با وجود استفاده از رایانه، نظام بایگانی کاغذی بسیار کارآمدی دارند. نوع ساختار فیزیکی ادارهها، با دقت و مهارت، متناسب با آن نظم و سرعت و این نظام، طراحی شده است.
کتابفروشیها در ژاپن: بزرگ، انبوه و حسرتانگیز برای «من»ِ ایرانی.
بلیهی تلفن همراه و دستگاههای همراه دیگر، آرامش را از مردم، به ویژه، جوانترها گرفته است: در اتوبوس، قطار، خیابان و همه جا. اما بسیار کم پیش میآید که کسی با تلفن همراه بلند سخن بکوید.
شناخت اندیشهی ژاپنی آسان نیست. باید حس کرد. باید تخمین زد.
ژاپنیها مثقال ـ مثقال سخن میگویند. سکوتهای ممتد میکنند.
کتابخانهها رو به همه باز است؛ حتا کتابخانههای دانشگاهی.
گویا الگوی ادارهی پست ژاپن، «پیک بادپا»ی داستانهای کهن باشد!
گاهی که یک ژاپنی دربارهی برخی موضوعهای مرتبط به وطن عزیز نکتهای از من میپرسد، در پاسخ دست و پا میزنم: میان رعایت حیثیت ملی و حفظ واقع بینی!
گاهی از اعماق این کشور، که هم ساده است هم پیچیده، آوایی مرموز به گوش آدم میرسد. اما درک آن دشوار است.
در ژاپن، پیرها خردمندند و جوانها کوشا. و این سلسله، گویی، همچنان ادامه دارد.
پیران ما خردمندترند یا پیران ژاپن؟ جوانان ما کوشاترند یا جوانان ژاپن؟
علاقه به پاکیزگی و آراستگی در ژاپن خاص نیست. عام است.
انسانی که در ژاپن زندگی کند و انبوه ویژگیهای آموختنی ژاپنیها را نبیند، باید انسان مخصوصی باشد.
ژاپنیها «زانوی اشتر میبندند». «توکل» هم میکنند. ما فقط «توکل» میکنیم.
حضور نخبگان ژاپنی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ کشورشان چشمگیر و تاثیرگذار است. هدایتگران جامعهاند نه زینهالمجالس و المحافل!
بر روی اسکناس ده هزار ینی، چهرهی یوکیچی فوکوزاوا (۱۸۳۵-۱۹۰۱ م) نقش بسته است. وی از معماران و متفکران برجستهی تجدد در ژاپن محسوب میشود. ۷
این سو، آن سو، همه سو؛ اینجا، آنجا، همهجا: مهار طبیعت با شکیبایی.
چرا مردم ژاپن، ایران و مردمش را در عصر جدید به خوبی نمیشناسند؟ آیا در این عصر، کار و سخن مهمی برای عرضه به جهان نداشتهایم یا داشتهایم و عرضه نکردهایم؟
فاصلهی شهر و روستا در ژاپن به لحاظ فنآوری و امکانات رفاهی اندک است.
هر کشوری به چه چیزهایی متکی است: کوشش مردماناش؟ چارهجویی دانایاناش؟ ایستادگی سربازاناش؟ ایثار شهیداناش؟ ژاپن در عصر تجدد همهی اینها را داشته است.
آیا ژاپن و ژاپنی ایدئولوژی دارد؟ نمیدانم. اگر داشته باشد، شاید. ایدئولوژیاش «ژاپن» باشد.
با ژاپنی، به سرعت میتوان «آشنا» شد. اما بعید است که با وی به سرعت بتوان «دوست» شد.
در ژاپن همه چیز جدی است حتا تفریح و استراحت.
اگر سعدی، ژاپنی بود بیش از ایران و قلمرو زبان فارسی به آموزههایاش توجه میشد!
ژاپنیها در بیان احساسات خودشان عجله ندارند. احساساتشان را میگذارند وقتی که «وقت» باشد بروز میدهند.
نظم، نظم، نظم. تصور میکنم اگر ژاپنی بخواهد بینظمی هم بکند با نظم این کار را انجام میدهد.
قوانین راهنمایی و رانندگی آزمون بسیار خوبی در شناخت نظم یا بینظمی ملتهاست: ژاپنیها در این آزمون، اغلب سربلندند!
در هفتههای نخست بهار، ژاپن غرق در شکوفههای گیلاس میشود. فصل دلدادگی ژاپنیهاست.
آشتی با طبیعت در مرغزارهای ژاپن: آسمان آبیتر، آدمی آبیتر، ژاپن هم آبیتر.
ج. نکتهای تاریخی و ادبی
در قرن سیزدهم میلادی/ ششم قمری چند راهب ژاپنی به قصد زیارت زادگاه بودا رهسپار هندوستان شدند. آنان در بندر زیتون چین به چند بازرگان ایرانی برخوردند. از این بازرگانان خواستند که چیزی به یادگار برای آنان بنویسند. بازرگانان ایرانی چند شعر فارسی برای راهبان ژاپنی بر روی کاغذ نوشتند. این کاغذ پس از قرنها، همچنان محفوظ مانده است. یکی از آن شعرها را پایانبخش این «یادداشتها و برداشتها» قرار میدهم:
«گر در اجلم مسامحت خواهد بود
روشن کنم این دیده به دیدار تو زود
یعنی که خلیق گردد این [چرخ] کبود:
بدرود من از تو و تو از من بدرود»۸
اوساکای ژاپن، به یاد میهن، ۱۳۸۸تا ۱۳۹۰
یادداشتها و مراجع:
1. Two Billion Light - years of Solitude (shuntaru tanikawa, translated by W.I.Elliott and K.Kawamura, shueeisha Bunko, Japan, 2008, p19).
دفتر شعر تانیکاوا (متولد ۱۹۳۱ م) در نیمهی نخست دههی ۱۹۵۰ به زبان ژاپنی منتشر شد. محتوای شعر «پشت دریاها» و سطری از آن از سهراب سپهری که مربوط است به نیمهی نخست دههی ۱۳۴۰، بیشباهت به شعر شاعر ژاپنی نیست:
«پشت دریاها شهریست
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است»
هشت کتاب (سپهری، طهوری، چ۲۲، ۱۳۸۷، ص ۳۶۴).
آیا سپهری در سفر چندین ماههی خود به ژاپن در سال ۱۳۳۹ با شعر تانیکاوا آشنا شده است؟ نمیدانم. اما بر اساس مستندات بسیار زیاد میتوان گفت که فرهنگ، جامعه، هنر و ادبیات ژاپن تاثیراتی بسیار مثبت در ذهن و کلام و قلم سپهری بر جای گذاشته است. حتا شاید بتوان به نوعی از تاثیر کلی ژاپن که «پشت دریاها» ست بر انگارهی اسطورهای این شعر پر شهرت سپهری سخن گفت. دربارهی ارتباط سپهری و ژاپن در زمینههای مختلف ر. ک:
رسالهی پژوهشی «سهراب سپهری و ژاپن» در دو رساله دربارهی سهراب سپهری (کامیار عابدی، کتاب نادر+ بازتاب نگار، ۱۳۸۷).
۲. در دهههای ۱۳۷۰تا ۱۳۸۰ دکتر احسان یارشاطر، این موضوع را طرح کردند.
۳. هنوزم در سفرم (سپهری، به کوشش پریدخت سپهری، فرزان روز، چ ۵، ۱۳۸۴، ص ۴۷).
۴. هشت کتاب، همان، ص ۳۵.
۵. Classic Haiku (A master`s selection,selected and translated by Yuzuru Miura, Tuttle publishing, U.S.A, Japan,1991,p40).
6. ر.ک: رسالهی پژوهشی «ژاپنیات ایرانیان در عصر تجدد» (عابدی، چاپ نشده).
۷. از یوکیچی فوکو زاوا (Yukichi Fukuzawa) آثار متعددی به زبان ژاپنی در دست است. از آن میان، چند اثر او مانند حسب حال نامه (Autobiography)اش، جرات آموختن (An Outline of a theory civilization) به زبان انگلیسی ترجمه شده است.
خوشبختانه اثر اخیر به قلم چنگیز پهلوان (نظریهی تمدن، آبی، ۱۳۶۳، گیو ۱۳۷۹) به زبان فارسی برگردانده شده و در دسترس ایرانیان و فارسی زبانان قرار گرفته است.
۸. ژاپن: دیروز و امروز (ترجمه و تالیف هاشم رجبزاده)، دفتر پژوهشهای فرهنگی + مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها، ۱۳۸۳، صص ۱۳۳تا ۱۳۴).