بهار ـ احمد پورامینی: بعضی از رمانها خیلی راحت خوانده میشوند، اما راحت نمیتوان دربارهشان اظهارنظر کرد یا به عبارت بهتر، ابعاد پنهانمانده متعددی از آن را کشف و برجسته کرد. «سیب ترش» هم برایم همینطور بود. شاید به این دلیل که این رمان به شکل کاملا دموکراتیکی تمامیت خود را آشکار میکند و آدمها و وقایع داستان در معرض انواع و اقسام نگاهها و قضاوتها قرار میگیرند. خودم ترجیح میدهم برای اظهارنظر قطعیتر در مورد این رمان، مدتی بگذرد چراکه هنوز مسائل و دغدغههای آدمهای داستان توی ذهنم جریان دارند و میتوانم بگویم که این رمان درگیرم کرده. شاید دلمان نخواهد جای یکی از این آدمها باشیم ولی گویا چارهای نداریم؛ این قصه میتواند قصه زندگی هر یک از ما باشد، یا با توجه به تاکید خود داستان، امکانهای مختلفی از زندگی ما باشد که در زندگی دیگران به واقعیت میپیوندد. تمهیداتی که نویسنده برای روایت داستانی خود به کار بسته، این امکان را به وجود آورده که دیدگاهها و صداهای مختلفی وارد روایت او شوند و از این طریق، ابعاد گوناگونی از شخصیت آدمها و رخدادها را به تصویر بکشد و البته مخاطب را هم تا آخر پای داستان نگه دارد. شخصیت اصلی داستان واهمهای از برملا شدن ندارد و گویی حاضر است در حالتهای گوناگون و از زوایای مختلف نگریسته شود چراکه بیش و پیش از همه، نیازمند رسیدن به این شناخت همهجانبه از گذشته و موقعیت کنونی خود برای کنار آمدن با ادامه زندگی است. به نظرم یکی دیگر از دلایلی که به صمیمیت رمان کمک کرده، این است که کاراکترهای داستانی نوبخت برای همنسلان خود و مخاطبان احتمالی رمانش غریبه نیستند و مشترکات نسلی زیادی با هم دارند. این شخصیتها عشق و سیاست و شکست را در بستر زمانی آشنایی تجربه میکنند و ما هم همراه خودشان میتوانیم در این گذشتهها و تجربههای مشترک جستوجو کنیم و در همه آنچه به وضعیت کنونیشان منجر شده است. در دورههای مشخصی از تاریخ معاصرمان، آرمانهای فردی و خواستهای سیاسی و اجتماعیمان چنان به هم گره خوردند و درهمتنیده شدند که گویی جستوجو کردن فقط یکی از آنها نه برایمان مقدور بود و نه راضیکننده. شاید باید همگام با آدمهای این رمان بپذیریم که در فرآیند رسیدن به هر دو آنها تا حدی دچار آرمانخواهی، کوتهفکری و حتی کینهورزی شدیم. شخصیت رمان سیب ترش بنا ندارد صرفا سرگذشت خود و ناکامیها و شکستهای خود را بازگو کند بلکه سالهای پرتلاطم و پرهیاهو را از سر گذرانده و قصد دارد تصویر شفافی از وقایع گذشته را آن هم در پیوند با ذهنیات و درونیات خود به دست آورد. این را میتوان به حساب بلوغ فکری راوی گذاشت. لادن سلوکی بدون اینکه سعی کند آدمها و وقایع پیرامون خود را به قطبهای سفید و سیاه تبدیل کند و کنار بگذاردشان و از سر راحتی نفسی پیروزمندانه بکشد، میزان خسران خود و دیگری را از تجربههای شکست یکسان مییابد. مفهوم آزادی برای او و دیگر آدمهای این رمان با تعریف آرمانخواهانهای که طی سالهای گذشته و در بستر هیجانات آنی پذیرفته بودند، تفاوتهای بنیادینی کرده است. سیب ترش از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول، روایت یک روز از زندگی لادن است آن هم پس از گریز او از دام مرگ که البته وقایع همه سالهای عمرش را در ذهن مرور میکند. بخشی از این وقایع از زبان لادن و بخشی دیگر نیز از طریق نامههای دوستی قدیمی خطاب به وی روایت میشوند که در آن نامهها وجوهی از واقعیتها برای لادن برملا میشوند که امکان نداشت با قضاوتی یکطرفه به آنها برسد و حس گناه درباره ماهرخ را در وی تقویت میکنند. ماهرخ پس از چندین سال سکوت و پس از ۱۲سال زندگی با عطا به حرف آمده و ردپای لادن را در گرههای زندگیاش شناسایی میکند؛ زنی که تا حد توان مرزها و سنتها را در هم شکسته و با ازدواج با عطا دنیای دلخواه خود را ساخته، اما از همان سالهای آغازین و پرالتهاب دانشگاه، سایه سنگین و آزارنده لادن را بر زندگی مشترکش با عطا احساس کرده است. بخش پایانی داستان هم زاویه دید متفاوتی دارد و روایتگر عزم لادن برای بازگشت به زندگی است، اگرچه مرگاندیشی آغازین او و اراده واپسینش به زنده ماندن، تفاوت چندانی در احوالاتش ندارد و تسلایی نمییابد جز پناه بردن به نوشتن رنجها و آویختن به دامن کلمات.
«سیب ترش» سومین اثر داستانی فرشته نوبخت و اولین رمان وی است که از سوی نشر بهنگار در ۱۷۵ صفحه و ۱۲۰۰ نسخه منتشر شده است.