آناهید خزیر: هجدهمین مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سعدی به «گفتوگو و گفتمان در آثار سعدی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر نسرین فقیه ملکمرزبان، عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا در روزهای چهارشنبه، ۲۸ بهمن و ۵ اسفند، ساعت ۱۶:۳۰ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
«سعدی هنوز هم در فرهنگ ما جاری است و در زیر ساختهای فرهنگی و اجتماعی ما وجود دارد. برای سعدی نمیتوان انتهایی شناخت. اما مهم است که برای فهم آثار او فرامتنها را بشناسیم. پس باید شکلی از دیالوگها را انتخاب کنیم و فن و مهارت فرامتن را در آثار او مطالعه کنیم تا به شناخت گونههایی از کار سعدی برسیم. حکایتهای بوستان سعدی پر از گفتار و گفتوگوست. با این همه کسانی معتقدند که سعدی شاعر تصویرگرا است تا گفتارگرا.»
آن چه بازگو شد بخشی از سخنان دکتر نسرین فقیه ملک مرزبان عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا بود که در هجدهمین مجموعه درسگفتارهایی درباره سعدی که به «گفتوگو و گفتمان در آثار سعدی» اختصاص داشت و در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد، گفت. وی که مقالهای با عنوان «شور عطف، بررسی نشانه واو عطف در غزل سعدی» منتشر کرده به نمونههایی در این باره اشاره کرد و افزود: یکی از نمونهها این است که گاهی گفتارها در آثار او گزارهاند. به این معنا که یکی سخن میگوید و دیگری میشنود. اما چنین حالتی در «مثنوی» مولوی، شکلی دو طرفه دارد. مولوی در حکایتهایش نمیگذارد که دو شخصیتی که با هم دیالوگ میکنند، یکی مغلوب باشد و دیگری غالب. او میکوشد که دیالوگها بیپایان باشند. اتفاقا در بوستان سعدی هم دیالوگها دو طرفه است و مطلق سخن گفتن شخصیت، اندک است.
ماهیت گفتوگو و گفتمان
گفتمان تعاریف متعددی دارد که از منظرهای مختلف میتوان به آن پرداخت. آنچه مورد نظر من است مربوط است به سطحی یا موردی از زبان که روان و جاری است. این زبان در زیر ساختها با مسایل اجتماعی ارتباط پیدا میکند. به عبارت دیگر، نوعی رفتار متقابل زبان است که با فرهنگ و مسایل اجتماعی ارتباط دارد. در گفتوگو نیز با همین مساله مواجهیم. ارسطو هنگامی که دربارهی گفتوگو سخن میگوید، دو نوع شکل را مطرح میکند، یکی کنش گفتار است و دیگری رابطهای که گفتار را معقول و خردورز میکند. از این راه نیز میتوان دریافت که در آثار ادبی، گفتوگو با گفتمان ارتباط دارد. به همین دلیل است که ما آن جور سخن میگوییم که مسایل فرهنگی و اجتماعی ما ایجاب میکند. طرز سخن گفتن ما هم بر پایه و سازندهی روابط اجتماعی است. از این راه ما میتوانیم رابطه نقدی پیدا کنیم بین آن مسایل فرهنگی که زیرساخت واژگانی دارند با مسایل زبانی که باعث ساخت فرهنگ شدهاند. یکی از این انواع ارتباط، استفاده کردن از گفتگوست.
در هر دیالوگی کنش دو طرفهای بین نویسنده و مخاطب اتفاق میافتد. در واقع در هر یک از آثار ادبی، یا هر مساله تعلیمی دیگر، دو کارآکتر با هم سخن میگویند و در فضای خیالی نویسندهی اثر ، سخن خود را میسازند. از این راه پیامی از نویسنده به مخاطب داده میشود. در چنین گفتوگوهایی میتوان 3 جنبه را درنظر گرفت، یکی مسالهی فرامتن است که در متن مطرح میشود ، دیگری ساختار زبان و گفتوگوست و در انتها نیز استراتژی است. استراتژی یعنی آن محورهایی که در یک گفتوگو در تقابل با هم قرار میگیرند. در مورد سعدی این کار آگاهانه اتفاق میافتد. چرا که سعدی هم از فرهنگ پیش از خود استفاده کرده است و هم فرهنگ تازهای میسازد.
گاهی ما در گفتوگوها جهانبینی خاصی را میبینیم. نویسنده میخواهد آن جهانبینی را اثبات کند و دیگران را به باور برساند. از این جهت سخنوری و سخنپردازی بسیار اهمیت دارد. سعدی از چنین هنری برخوردار است در ضمن این که بسیار ساده هم سخن میگوید. شاید سعدی در سنجش با همعصرانش، از تصویرپردازیها و استعارهپردازیهای کمتری استفاده کرده باشد. با این همه سخن او جذابتر، سادهتر و زیباست. این امتیاز از آن سبب است که سعدی جامعهی خودش را میشناسد و میتواند با جوامع پس از خود نیز ارتباط برقرار کند. او میداند که در حکایتهایش کدام دو طرفی را در جایگاه گفتوگو بنشاند و از چه جهانبینی سخن بگوید.
سخن زنان در آثار سعدی
در همهی حکایتهای «بوستان»، من 16 حکایت را یافتهام که در آنها زنان سخن میگویند. البته در مورد زنان، در آثار سعدی، سخن فراوان است. اما تعداد حکایتهایی که زنان در آنها سخنگو باشند، کم است. در آن 16 حکایت، تقریبا شمار زنان مثبت و منفی یکسان است. در نتیجه میتوانیم به این برداشت برسیم که در آثار سعدی، زنان لزوما شخصیتی منفی ندارند. حتی میتوان گفت که در 6 حکایت از آن تعدادی که من پیدا کردهام، زنان در مسندی بالاتر از مردان مینشینند. به هر حال از بررسی آن حکایتها میتوان وضعیت زنان را در آن دوره شناخت و فهمید که در چه سطحی از فرهنگ قرار داشتهاند.
در اینجا ابتدا از زنانی سخن میگوییم که شخصیت مثبتی دارند. در بعضی از حکایتهای سعدی، زن جوان از شوهر پیرش شکایت میکند و در حکایت دیگر این اتفاق به صورت معکوس پیش میآید. قیاس سخن راهنمایی که زن جوان یا مرد جوان را نصیحت میکند، به نتایج جالب توجهی میرسد و در نهایت به ما نشان میدهد که از دید سعدی، زن خوب چه تصویری دارد.
یکی از آن حکایتها در «باب قناعت» بوستان آمده است و داستان مرد کوته همتی است با زنی که بلند همت است. حکایت چنین آغاز میشود «یکی طفل دندان برآورده بود/ پدر سر بفکرت فرو برده بود؛ که من نان و برگ از کجا آرمش؟ / مروت نباشد که بگذارمش». زن پاسخ شوهرش را این گونه میدهد که «هم آن کس که دندان دهد نان دهد». اما سعدی پیش از آن میگوید، «نگر تا زن او را چه مردانه گفت». از دید سعدی، سخن درست، سخنی است که «مردانه» باشد. ما در این حکایت با یک فرامتن و یک مساله ساختاری برمیخوریم. قرار هم بر این است که مخاطب از گفتوگوی میان زن و مرد درس بگیرد. این اتفاق نیز میافتد. چرا که چندین قرن است که آن سخن سعدی، که هر آن کسی که دندان میدهد نان خواهد داد، به صورت ضربالمثل درآمده است و در باور مردم نشسته است. سعدی در این حکایت میخواهد سخنی را به کرسی بنشاند. پس آن کسی که سخن مورد نظر سعدی را بر زبان میآورد طولانیتر سخن میگوید و جملات بیشتری را بهکار میگیرد. گویندهی حرف نهایی، در انتهای حکایت ظاهر میشود و با پایان گرفتن حکایت، سوال کننده با پاسخ دهنده همسو میشود.
نمونههایی از نقشورزی زنان در حکایتهای بوستان
یک نمونهی دیگر از سخن زنان در «باب تواضع» بوستان آمده است. حکایت با این بیت آغاز میشود، «شکر خندهای انگبین می فروخت / که دلها ز شیرینیش می بسوخت... گرانی نظر کرد بر کار او / حسد برد بر گرم بازار او» زن آن مرد گرانجان را نصیحت میکند و میگوید که دلیل کم رونقی بازار تو، ترش رو بودن و گره بر ابرو افکندن تو است، «به دوزخ برد مرد را خوی زشت/ که اخلاق نیک آمده ست از بهشت». در این داستان، مرد فن کار را نمیشناسد و این زن است که او را راهنمایی میکند. در این حکایت، ما با کنش مردانه روبهروییم، نه گفتار او. اما زن با بیان تمثیل و جملات طولانی سخن خود را بیان میکند.
در این حکایتها، زنان تنها با شوهران خود سخن میگویند. هیچوقت نمیبینیم که یک زن با غریبهای یا حتی با مادر و خواهر خود همسخن شود. اکثر حکایتها گفتوگوهایی است میان زنان و شوهرانشان. این مسالهای سوال برانگیز است. از سویی دیگر در حکایتها اشارهای به فضای داستان نشده است. اما گویا حریمی بوده که تنها زن و شوهر در آن بهسر میبردهاند. در «باب احسان» بوستان، به حکایتی برمیخوریم که دختر حاتم طایی در زمان پیامبر اسلام اسیر میشود «شنیدم که طی در زمان رسول / نکردند منشور ایمان قبول» هنگامی که دختر حاتم با حضرت رسول روبهرو میشود، میگوید «زنی گفت من دختر حاتمم / بخواهید از این نامور حاکمم» استفادهی دختر از ضمیر «من» در متن دیالوگ، در جاهای دیگر بسیار کم اتفاق میافتد. معمولا زنان از گزارههایی استفاده میکنند که مربوط به دیگران است. اما استفادهی دختر حاتم از ضمیر اول شخص در این حکایت از آن روست که او از اعتبار کسی دیگر استفاده میکند. نکتهی جالب هم همین است که این دختر از هویت پدر استفاده میکند تا قومش را رهایی بخشد. عبارت او کوتاه است و خیلی توضیح نمیدهد. در کل حکایت هم سخن از گذشت و مردمداری پیامبر است تا باور زن.
یکی از حکایتهایی که شاید خیلی هم عجیب باشد، درباره فضیلت خاموشی است. ساختار این حکایت با بقیه فرق میکند و از یک ساختار تازهای برخوردار است. حکایت چنین آغاز میشود: «چنین گفت پیری پسندیده هوش/ خوش آید سخنهای پیران به گوش». حکایت سفر سعدی به هندوستان است و دیدن زنی جوان و زیبا با مردی سیاه و بسیار زشت. سعدی میخواهد آن دو را از هم جدا کند. زن به ناگهان به رفتار سعدی اعتراض میکند که چرا فضولی میکنی؟ زن فریاد میکشد و دادخواهی میکند «همی کرد فریاد و دامن به چنگ / مرا مانده سر در گریبان ز ننگ». سعدی چاره را در این میبیند که بگریزد. هنگامی که چندی بعد زن را میبیند میگوید که دیگر هرگز فضولی نخواهد کرد «که من توبه کردم بدست تو بر / که گرد فضولی نگردم دگر».
فضایی که در این حکایت میبینیم با حکایتهای دیگر تفاوت دارد. هویت زن نیز با زنان دیگر متفاوت است. ماجرای این زن در هند اتفاق میافتد و گفتمان جوامع اسلامی را ندارد پس سعدی فضای اجتماعی و دیالوگها را تغییر داده است.
نقش فروتر زنان در چند حکایت بوستان
در حکایتهای سعدی، زنانی هم هستند که نقش منفی دارند. آنها شاکی و ضعیف ظاهر میشوند. مثلا در «باب احسان»، حکایتی این گونه آمده است «ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد / طلب ده درم سنگ فانیذ کرد». در ادامهی حکایت زن اعتراض میکند و مرد او را نصیحت میکند. اما مرد با زن نرم سخن میگوید و او را «دلآرام حی» میخواند. زن در این حکایت، کوتاه سخن میگوید و جملهاش سوالی است. در نهایت هم عقبنشینی میکند.
در حکایت «بلند اختری نام او بختیار / قوی دستگه بود و سرمایه دار»، مرد در موقعیت ضعیفی قرار میگیرد، اما ضعف او به قضا و قدر نسبت داده میشود تا اعتراض زن ناموجه جلوه کند. در این حکایتها زنان مثبت آنهایی هستند که قناعت میورزند، خوشروی و زاهدند، از دنیا دور شدهاند و از شوهرانشان حرف شنویی دارند. آنچه در آنها اهمیت دارد پارسایی و عقلانیت است. زنان منفی هم به گونهای سخن میگویند که خواننده به این نتیجه میرسد که نباید همانند آنان باشد. در هر حال، ما با یک گفتمان و ساختار فرهنگی روبهروییم که دیالوگها هویت خاصی را الغا میکنند و مربوط به فرهنگ روزگار سعدیاند. در عین حال سعدی میکوشد که آن فرهنگ را به خواننده بقبولاند.
سعدی با دانشی فراتر از اصوات سخن میگوید
سعدی در غزل سعی میکند که با دانشی فراتر از اصوات سخن بگوید. او میگوید که غرضش تنها کلام نیست، بلکه چیزی است که فراتر از عملیات زبانی است. در بسیاری از غزلهای او نه بحث دیالوگ در میان است و نه تفهیم و تفاهم. بلکه تنها اصواتی است که ارتباطی فرازبانی برقرار میکنند. از این رو سخن سعدی را میتوان ارتباطی هنرمندانه دانست که ساختاری هنرمندانه نیز دارد. یکی از دلایلی که ما، پس از هفتصد سال، هنوز هم میتوانیم به راحتی با غزل او ارتباط برقرار کنیم، آن است که از فطرت، عشق و علاقههایی سخن میگوید که فرازبانی است و این بسیار مهم است که شاعری بتواند نکات مشترک انسانی را با چنان ظرافتی بیان کند که در گذر قرنها، همه قادر به ارتباط گرفتن با آن باشند. اما در بررسی غزل او باید ذهن فعالی داشت تا سو و جهت دیالوگها را بتوان درک کرد.
دیالوگهای نوشتاری و گفتاری
منظور از دیالوگ، گفتوگویی دو طرفه است که میتواند حضوری باشد یا غیر حضوری. به همین گونه، میتواند با رعایت نوبت انجام بگیرد، یا بدون نوبت باشد. به هر حال گفتوگو، عملیاتی زبانی و ارتباطی کلامی است. این ارتباط شامل حدیث نفس، مکث، درنگ و سکوت هم میشود. گفتمان نیز بررسی ارتباطهای اجتماعی با استفاده از زیر ساختهای کلامی است. این تعریف گفتمان، از سال 1990 بهبعد، همواره در حال تغییر بوده است. در ابتدا تنها مسالهای زبانشناسانه محسوب میشد، اما اکنون موضوعی است که نه تنها به زبانشناسی، بلکه به مرد شناسی و جامعهشناسی هم ارتباط پیدا میکند.
بیشتر ارتباطات آزاد ما با دیگران، از نوع ارتباط کلامی است. «مایکل هالیدی» معتقد است که ارتباطات کلامی به 3 مقصود و غرض به میان میآید، یا برای رفع نیازهای اجتماعی است؛ یا برای مبادلهی اطلاعات است و یا این که حرف میزنیم و ارتباط کلامی ایجاد میکنیم تا تصورات ذهنیمان را برای خود تصویری کنیم. این تصویرپردازی خیالی به ما امکان میدهد تا زندگی خود و دیگران را جهتدهی کنیم. از دیالوگهای مختلف هم میتوان دریافت که ما برای چه هدفی سخن میگوییم.
البته باید توجه داشت که دیالوگهای گفتاری با نوشتاری تفاوت دارد. این که کدام دیالوگ (گفتاری یا نوشتاری) برتر از دیگری است، موضوعی است که همواره مورد بحث بوده است. آنهایی که دیالوگهای گفتاری را برتر میدانند، میگویند این نوع دیالوگ، منش آدمی را نشان میدهند، پس برتر از نوع دیگر است. اما برخی دیگر میگویند آنچه تاریخ را میسازد، دیالوگهای نوشتاری است. به هر حال ما در بحثهای گفتاری ناگزیریم که فضای دیالوگ را در نظر داشته باشیم. اما در نوشتار تنها به متن توجه میکنیم.
یک نکتهی دیگر آن است که در دیالوگ گفتاری، تنها دو نفر، که واقعی هستند، با هم حرف میزنند. اما در دیالوگ نوشتاری هنگامی که دو نفر با هم سخن میگویند، با فرامتنی مواجه هستیم که ممکن است خیالی باشد و از واقعیت فاصله داشته باشد. اما نویسنده یا شاعر آن متن، در ورای آن متن خیالیاش، با خواننده نیز سخن میگوید. این فضای دوم، واقعی است. پس در اینجا فاصلهای طی میشود که بین خیال تا واقعیت است. در ضمن، نویسنده یا شاعر سعی میکند که از هر ترفندی برای باورمند کردن خواننده استفاده کند. از همین جاست که درمییابیم که دیالوگ گفتاری با دیالوگ نوشتاری فرق دارد. از سوی دیگر دیالوگها میتوانند منطقی باشند یا به گونهای عرضه شوند که بحث فهم در آنها مطرح نباشد و صورت هنرمندانهای داشته باشند. بنابراین دیالوگ نوشتاری از هدفی برخوردار است که لزوما دیالکتیکی نیست و میتواند هنرمندانه باشد. از این رو خطاست که بخواهیم از دیالوگ هنرمندانه، منطق عقلانی برداشت کنیم. به این نکته هم باید دقت کرد که ما برای دیالوگ ویژگیهایی را در نظر میگیریم، این که طرفهای گفتوگو چه رابطهای با هم دارند یا چه دیدگاههایی را بهوجود میآورند.
قالب غزل و تفاوت آن با قالبهای دیگر شعری
سعدی برای گفتن حرفهایش دربارهی تجارب اجتماعی، مقولههای اخلاقی، پسندها و نصایحاش، قالب گلستان را برگزیده است. این قالب، شامل حکایتهای کوتاه و اغلب طنزآمیزی است که بر پایه تضادها بنا شده است و دارای عبارتهای مسجعی است. برای نوشتن آرمانهایش نیز حکایت را بر انواع دیگر ترجیح داده است. این گزینش، تصادفی نیست و انتخاب هوشمندانهی سعدی را نشان میدهد. اما مقولههایی هم در ذهن او وجود داشته که سبک غزل را برای آنها مناسبتر تشخیص داده است.
غزل، عبارات مستقل و ابیات معدودی دارد و دارای شکلی درونگراست. در غزل بیان خیال، بسیار زیاد اتفاق میافتد، بحثهای تصویری نیز در آن زیاد است و شامل گفتوگوهای مغازلهای هم میشود. غزل با قصیده که چینش مهندسی و هندسهی معنایی دارد، تفاوت میکند. شاعر، در قصیده میتواند متن را عوض کند. در مثنوی هم امکان گفتن روایتهای طولانی و بلند وجود دارد. هر کدام از این قالبها هم میراثی از اصطلاحات را بهدنبال دارند. غزل نه تنها از میراث فرهنگی و لغوی شعری گذشتهاش استفاده میکند، بلکه چون دارای روند روایی هم نیست، خواننده میتواند ترتیب بیتها را عوض کند. از این رو شاید منقطعترین قالب شعری است. از اینجا میتوان دریافت که انتخاب غزل و استفاده از دیالوگ در آن، از سوی شاعر، استراتژی مهمی است که باید دلیل آن را فهمید.
غزل گفتارگرای سعدی و ویژگیهای آن
سعدی در غزل بسیار گفتارگراست و شیوهی خودش را در این زمینه دارد. با آن که در تصویرسازی هم قدرتمند است، اما بیشتر ابیات گفتارگرا را بهکار میبرد. مثلا به این غزل توجه کنید «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/ عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»، اگر این غزل را تا به آخر بخوانیم با تصویرسازی، تشبیه و استعاره بر نخواهیم خورد. سعدی تلاشی برای این کار نمیکند. با این همه غزل او بسیار زیبا و روان است و در ارتباطات اجتماعی بر کرسی مینشیند. بهراستی هم گفتن چنین شعرهایی دشوار است. استفاده از تشبیه، استعاره، مجاز و دیگر صنایع شعری، یکی از راههای گفتن شعر است. اما شاعری که از این ابزار استفاده نمیکند، کار دشواری را برگزیده است. در این حالت باید شعر او از ظرافت زبانی خاصی برخوردار باشد و شاعر اعتماد فراوانی به کلام خود داشته باشد تا بتواند سخن موثری را بسراید. سعدی چنین هنری را دارد. برای همین است که همانندان او بسیار اندکاند. اما باید دید که در این نوع غزل، سعدی چگونه گفتوگوهایی را بهکار میبرد؟
در دیوان غزلیات سعدی که دکتر غلامحسین یوسفی گردآوری کرده است، 700 غزل را مییابیم. تمرکز من بر روی 50 غزل از آن غزلیات بوده است. این 50 غزل را نیز بر حسب اتفاق برگزیدهام و دستهبندی کردهام. این دستهبندی برپایه ساختار استراتژیک غزلها است. در نمونههای انتخابی، غزلهای عاشقانه بیشتر از غزلهایی است که در آنها از اصطلاحات عارفانه و صوفیانه استفاده شده است. اما باید دید و آمار گرفت که چقدر از این 50 غزل توصیفی و چقدر گفتاری است.
از میان 50 غزل انتخابی من، 23 غزل، خطاب کامل به معشوق است و شاعر با معشوق سخن میگوید. در بقیه غزلها، حدود 14 عدد آن تنها نیمی از غزل خطاب به معشوق است. در 37 غزل نیز دیالوگ با معشوق دیده میشود. اما این دیالوگ لزوما غزل را توصیفی نکرده است. تعداد اندکی از غزلها (شاید حدود 7 غزل) هم تنها توصیفی بود و دیالوگ نداشت. از این آمار درمییابیم که میتوان وجود دیالوگ را در غزل سعدی اثبات کرد. اما برای آن دیالوگها باید ویژگیهایی را قایل شد. از جمله مهمترین آن ویژگیها این است که دیالوگها هنرمندانه است و بحث اقناع عقلی در آنها بهوجود نمیآید. بلکه هدف، تصویرپردازی خیالی است.
یک ویژگی دیگر آن است که با این که دیالوگها سخن دو طرفه است، اما موقعیت دو طرف گفتوگوکننده با هم یکسان نیست. این برخاسته از روزگار و جهانبینی حاکم بر زمانهی سعدی است. معشوق در آن غزلیات، دارای چنان سطحی است که خود را موظف به پاسخگویی نمیبیند. اگر چه گاه پاسخ هم میدهد. با این هم سکوت معشوق را میتوان نوعی از گفتوگو هم دانست.
دیالوگهای غزل سعدی
سعدی غزلی دارد که در هر مصراع آن از کلمه «چشم» استفاده کرده است. در یک دیالوگ منطقی، لزومی به انجام چنین کاری نیست، اما سعدی در اینجا الزام هنرمندانهای را برای خود در نظر گرفته است. آن غزل چنین است «ای چشم تو دلفریب و جادو/ در چشم تو خیره چشم آهو». این غزل، غزلی دیالکتیکی نیست. غزلی نیز میتوان انتخاب کرد که سعدی سخن میگوید اما یار و مخاطب او سکوت میورزد. مانند این غزل «از تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد/ می برم جور تو تا وسع و توانم باشد». در تمام ابیات این غزل، خطاب یک سویه عاشق محوری را میبینیم که شاعر با خیال معشوق دیالوگ برقرار میکند. اما سعدی میداند که این غزل خوانندهای هم دارد، پس بحث دیالوگ هم در آن اتفاق میافتد.
هنگامی که در غزل سعدی خطاب عام پیش میآید، مصداقها عارفانه میشوند و خبری از مصداقهای عاشقانه نمیتوان گرفت. مثل غزل «از صومعه رختم به خرابات برآید/ گرد از من و سجادهی طامات برآید». در این غزل خطاب با شخص معشوق نیست و شاید گروه زیادی را در نظر دارد. مجموعهای از غزلها هم هست که تنها دیالوگ نیست، بلکه تصویر و توصیف هم دارد. مثل غزل جذاب و زیبای «ای نفس خرم باد صبا / از بر یار آمده ای مرحبا». انگار شاعر در مقام اضطراب است و میخواهد اشتیاق خود را نشان دهد. سوالهای مکرری که در این غزل اتفاق میافتد، تکنیکی کلامی است که به آن «جفتهای همجوار» میگویند. در این تکنیک پرسشی مطرح میشود و انتظار پاسخی پیش میآید. سعدی در این غزل میخواهد مخاطب را وادار به جواب دادن کند.
ما در این غزلها خیلی کم از معشوق میشنویم مگر آنجاهایی که سخن میگوید. در آن سخن گفتنها میتوانیم هم بافت را تشخیص بدهیم و هم هدف و موضوع را. در بعضی از غزلها بافتی وجود دارد که برخاسته از جهانبینی عارفانهی سعدی است. اما این شامل همهی غزلیات او نمیشود.