کتاب «عمو جمال» مجموعهی ۳۵ نامه از سید محمدعلی جمالزاده است به علیاصغر حلبی که در فاصلهی زمانی ۱۶ آبان ۱۳۵۳ خورشیدی تا ۱۰ ژانویهی ۱۹۹۳ میلادی (دیماه ۱۳۷۱) نوشته شدهاند. محل نوشته شدن نامهها شهر ژنو، پایتخت سوییس است که مرحوم جمالزاده چندین دهه از زندگیاش را در آنجا گذراند و در همانجا نیز چشم از جهان فرو بست. جمالزاده علاوه بر نوشتن داستانها و کتابهای متعدد، نامهنگار قهاری هم بوده است: «نامههای جمالزاده که به اشخاص مختلف نوشته، از ۶۰۰۰ نامه افزون است.» (ص ۱۷)
نامهی نخست را در سال ۱۳۵۳ علیاصغر حلبی، استاد پژوهشهای فلسفهی اسلامی، تصوف و ادبیات فارسی برای جمالزاده نوشته و همراه آن کتاب «معجزهی ایرانی بودن» خود را نیز فرستاده است. جمالزاده که پیشتر کتاب «تاریخ فلاسفهی ایرانی» حلبی را خوانده بوده، در مقام پاسخ برمیآید: «اولاً بدانید که شما را قبلاً هم میشناختم؛ یعنی مدتها پیش از این، کتاب واقعاً مستطاب تاریخ فلاسفهی ایرانی به دستم رسیده بوده و بهغایت مورد پسند و تحسینم واقع گردیده بود و از چند نفر از هموطنان که در ژنو نعمت دیدارشان حاصل گردید، پرسیدم که آیا مؤلف این کتاب یعنی علیاصغر حلبی را میشناسید و دلم میخواست اطلاعات بیشتری دربارهی او بهدست بیاورم. میدیدم مردی است که میخواهد با زبان ساده و روان، ولی درست، یعنی با مراعات قواعد و اصول صرفی و نحوی یا بهاصطلاح امروز، دستور زبان، مطالب مفید را پوستکنده با هموطنانش در میان بگذارد و چشم و گوش آنها را قدری باز نماید و تا جایی که امکانپذیر است و به زلف یار برنمیخورد، مطالب را به زبان حقیقتگویی و انصاف برای آنها، مقصودم از آنها ایرانیانی مانند خودم هستند که دلشان میخواهد چیزهایی را بفهمند و از تاریکی و تعصب بیرون افتند، بیان نماید.» (ص ۲۴)
نامههای حلبی به جمالزاده در دسترس نیست که اگر بود به قول گردآورندهی کتاب، مهناز صفایی، «لطف این نامهها دوچندان میشد.» (ص ۱۱) از نوشتهی جمالزاده در نامهی دوم برمیآید که پیشتر حلبی در نامهای به وی از کودکی و نوجوانیاش در شهر اردبیل نوشته است. اگر همین نامهی حلبی در دست بود میتوانست برگی باشد از تاریخ مردمان زادگاه وی. کتاب بیش از آنکه حلبی را به ما معرفی کند، جمالزاده را میشناساند؛ زیرا اوست که از خود مینویسد و از دیدگاههایش. این نامهها همچنین نشانههایی هستند از روزگار نهچندان دوری که در آن انسانها با نوشتن نامههای کاغذ و با ارسال پستی آن از حال یکدیگر باخبر میشدند. مثلاً سیامین نامهی جمالزاده به حلبی چنین آغاز میشود: «چشم به راه نامه و خبر بودم و کمکم داشتم نگران میشدم و خوشحال شدم که همین امروز نامهی شش اسفند شما رسید و خاطرم را آسایش بخشید.» (ص ۱۷۱)
جمالزاده در نامههایش از شخصیتهایی هم نام برده است که نشان میدهد در مکاتبات دوسویه موضوع سخن بودهاند: ناصح ناطق، جمالالدین اسدآبادی، ایرج افشار، محمدحسین شهریار، مهرداد مهرین، ابوالحسن فروغی، علیاکبر سیاسی و...
عرفان و تصوف نیز یکی مشغلههای فکری این دو است. جمالزاده نوشته است: «باید اعتراف نماییم که عالیترین و شادابترین میوهای که نهال نبوغ و قریحهی ایرانی در بوستان تمدن بشری بهوجود آورده است، همانا اول کیش زرتشت است در زمان پیش از اسلام و دوم طریقه و مذهب تصوف است...» (ص ۴۹)
از خلال نوشتههای جمالزاده با افتوخیزهای زندگی شخصی و علمی حلبی نیز آشناییهایی مختصر بهدست میآوریم؛ هرچند این آشناییها بیشتر در حکم سرنخهایی هستند که بیش از آنکه پاسخی باشند، پرسش پدید میآورند.
کتاب «عمو جمال»، نامههای سید محمدعلی جمالزاده به علیاصغر حلبی را مهناز صفایی گردآورده و نشر زوّار در ۱۸۶ صفحه و به قیمت ۱۲هزار تومان منتشر کرده است.