لوک فرتر* در آغاز کتابی که درباره لویی آلتوسر نوشته است پرسشی ساده را پیشمیکشد: «چرا آلتوسر؟» و پاسخی مهیب را روانه متن میکند: «بهخاطر سرمایهداری». حال تعجبآور نیست که در کشوری که اکثر رسانههای رسمی و روشنفکران آن هر اتفاق سادهای را به سرمایهداری و تعبیر بهتازگی پرطرفدار «نئولیبرالیسم» نسبت میدهند، مترجمان به ترجمه آثار اصلی آلتوسر رغبت نکردهاند و جز ترجمه برخی مقالات او چون «ایدئولوژی و سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت» متنی از آلتوسر در دسترس مخاطبان فارسیزبان قرار ندارد؟
به همین دلیل باید انتشار کتاب «علم و ایدئولوژی» را که بهطرزی مضمونی به سراغ آن دسته از آثار آلتوسر که به موضوع علم و ایدئولوژی مربوط میشوند، رفته است و در آن مترجم، علاوه بر ترجمه به تدوین، تقریر، توضیح و تصحیح متون نیز پرداخته است، به فال نیک گرفت. انتخاب مترجم، انتخابی معنادار است، زیرا عنوان کتاب، بهدرستی بیانگر یکی از ویژگیهای شاخص تفکر آلتوسر است.
آلتوسر در نقدی که بر خوانشهای اومانیستی، هگلی، فلسفی، ایدهآلیستی و اگزیستانسیالیستی از مارکسیسم داشت، این نکته را پی گرفت که مهمتر از پاسخ به پرسش «مارکسیسم چیست؟» لازم است به این پرسش پرداخته شود که «مارکسیسم چه نیست؟» او از این رهگذر، ایده گسست میان آثار و افکار مارکس را طرح کرد و در تقسیمبندی پنجمرحلهای اندیشه مارکس، آثار مارکس جوان (۱۸۴۴ ـ ۱۸۴۰) را ایدئولوژیک، ایدهآلیستی و غیرعلمی نامید و اهمیت مارکس بالغ (۱۸۸۳ ـ ۱۸۵۷) را در شناخت و کشف «علم تاریخ» و «ماتریالیسم تاریخی» دانست.
بهنظر آلتوسر خوانش آثار دوره بلوغ مارکس، ضدیت تفکر مارکسیستی با اکونومیسم(Economism)، هیستوریسیسم (Historicism) و اومانیسم (Humanism) را مبرهن خواهد کرد و این سه خوانش را نباید چیزی بیش از آلودگیهایی ایدئولوژیک پنداشت که بهرغم خطابودن، اثراتی مهلک بر نظریه مارکسیستی بر جای گذاشتهاند و مانع فهم و بسط مفاهیم علمیِ مندرج در گفتمان مارکسیستی، نظیر مفهوم سوسیالیسم شدهاند و نتیجه این امر چیزی اختگی نظریه مارکسیستی و عقیمماندن هسته انقلابی آن نبوده است.
طبق نظر آلتوسر: «ایدئولوژی در مقام نظامی از بازنماییها، از علم متمایز است چراکه در ایدئولوژی کارکرد عملی ـ اجتماعی مهمتر از کارکرد نظری (کارکرد بهمنزله معرفت) است» و «ایئولوژی عرضه «شناخت غلط» نیز هست. اشاره ـ توهم، یا شناخت ـ شناخت غلط: رابطه ایدئولوژی با امر واقعی چنین چیزی است.»
بخش مهم دیگری از اندیشه آلتوسر که در کتاب بازتاب یافته است ناظر به اهمیتی است که او با بازسازی نظریه هژمونی گرامشی به نقش نهادهای ایدئولوژیک دولت (دستگاههای آموزشی، حقوقی، دینی، سیاسی، فرهنگی، تجاری، رسانهای) میدهد، زیرا اگر ادعای اصلی نظریه مارکسیستی بر استثماریبودن روابط تولید دلالت کند، لاجرم باید در پی فهم این امر برآمد که چگونه استثمارشوندگان به ادامه استثمار رضایت میدهند؟
در این زمینه، گذشته از آنکه آلتوسر و نحله مارکسیسم ساختارگرا، غفلت سایر خوانشهای اروپایی مارکسیستی از تحلیل نهاد دولت و رابطه آن با طبقات اجتماعی را که از عناصر مهم اندیشه مارکس بود و در قرن بیستم جز در روایتهای انقلابی لنین اهمیتی نسبی نیافته بود، جبران کردند، خوانش نوآورانه دیگری که در اندیشه آنان بازتاب یافت توجهدادن به اهمیت این گزاره مارکس: «اگر در یک نظام اجتماعی، همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشوند، آن نظام اجتماعی یکسال هم دوام نخواهد آورد» بود؛ امری که وقتی با افزوده آلتوسری درباره نقش دستگاههای ایدئولوژیک تلفیق شد به این گزاره انجامید: «هیچ طبقهای نمیتواند بهگونهای پایدار قدرت دولت را در دست داشته باشد بیآنکه همزمان هژمونی خود را بر دستگاههای ایدئولوژیک دولت مسلط نگرداند.»
آلتوسر «دستگاه دولت» (State apparatus) را مجموعه دو نهاد متمایز «دستگاه سرکوبگر دولت» (RSA) و «دستگاه ایدئولوژیک دولت» (ISA) میداند و تفاوت آنها را در عین روابط درهمتنیدهشان اینگونه بیان میکند: «دستگاه سرکوبگر دولت در ابعادی وسیع و در اکثر موارد، از طریق سرکوب عمل میکند (که سرکوب فیزیکی نیز بخشی از آن است) و در سطوح بعدی است که از طریق ایدئولوژی عمل میکند (چیزی بهعنوان دستگاه سرکوبگر محض وجود ندارد) ... دستگاهای ایدئولوژیک دولت نیز بهنوبه خود در اکثر موارد از طریق ایدئولوژی عمل میکنند، اما در سطوح بعدی به سرکوب نیز متوسل میشوند، سرکوبی که بسیار رقیق و پنهان، یا حتی نمادین است (چیزی بهعنوان دستگاه ایدئولوژیک محض وجود ندارد).»
ISA خود مجموعهای از نهادهای متمایز، تخصصی و پراکنده است و شامل ISA های دینی، آموزشی، خانوادگی، تجاری، سیاسی، فرهنگی، ارتباطی و قانونی میشود و به شهروندان میآموزد که چگونه باید بهگونهای رفتار کنند که در دایره مطرودان و منحرفان و مسألهدارها قرار نگیرند و در خدمت نظم کلان اجتماعی به ایفای نقش بپردازند. آنچه این نهادهای بهظاهر پراکنده را مجتمع میکند، ایدئولوژی حاکم (ایدئولوژی طبقه حاکم) است و اهمیت جزایر این مجمعالجزایر نیز در دوران مختلف تاریخی، متفاوت است. برای نمونه در عصر پیشاسرمایهداری، ISA غالب، کلیسا است اما در عصر سرمایهداری، مدرسه و خانواده جایگاه مدرسه و کلیسا را اشغال کردهاند. با این همه، آلتوسر اگرچه ISA را نماد سرکوب ایدئولوژیک میداند، امکان مبارزه طبقاتی بهواسطه آنها را نیز منتفی نمیداند: «طبقه (یا وحدت طبقاتی) که قدرت را به دست دارد، نمیتواند ISA ها را به همان سادگی ملغی کند که در حوزه دستگاه سرکوبگر دولت میکند، نه فقط به این دلیل که طبقات حاکم پیشین میتوانند مواضع محکم خود را برای مدتی طولانی حفظ کنند، بلکه به این دلیل که مقاومت طبقات تحت استثمار میتواند ابزارها و موقعیتهایی برای بیان خود بیابد، حال یا از طریق به کار بردن تناقضهایشان، یا بهواسطه تسخیر مواضع جنگی در این مبارزه طبقاتی.»
*لوک فرتر. ۱۳۸۶. لویی آلتوسر. ترجمه امیر احمدی آریان. تهران: مرکز
علم و ایدئولوژی نوشته لویی آلتوسر، ترجمه و تصحیح مجید مددی، نشر نیلوفر، ۵۵۲ صفحه، ۵۵۰۰۰ تومان