آناهید خزیر: جلسه پایانی درسگفتارهایی دربارهی بیهقی که یک سال است روزهای چهارشنبه میزبان صاحبنظران، استادان تاریخ، ادبیات و علاقهمندان تاریخ بیهقی است به «پرسشهایی دربارهی بیهق» اختصاص داشت. در این جلسه محمد دهقانی، محمدرضا خسروی، محمدجعفر یاحقی و مهدی محبتی جنبههای گوناگون تاریخ بیهقی را نقد و بررسی و پرسشهایی دربارهی بیهقی و اثر سترگش مطرح کردند. چرا بیهقی از ایران پیش از اسلام، سخن نگفته است؟ چرا بیهقی در اثرش از فردوسی و شاعران برجستهی زبان فارسی ذکر نکرده است؟ چرا بیهقی کمتر از ایرانی بودن خود سخن گفته است؟ روایتهای او از حوادث زمان مسعود و محمود غزنوی تا چه حد از وثاقت تاریخی برخوردار است؟ آیا تاریخ بیهقی یک رمان تاریخی است؟ پرسشهایی بود که چهارشنبه ۱۰ مهر در مرکز فرهنگی شهر کتاب مطرح شد.
محمد دهقانی: من به ایران بیعلاقه نیستم
محمد دهقانی در این نشست که به پرسش و پاسخ اختصاص داشت، گفت: یک جلسه از پنج جلسهای که دربارهی «تاریخ بیهقی» صحبت کردم اختصاص به رابطهی بیهقی و ایران داشت. ظاهرا همین سخنرانی بود که برداشتهای گوناگونی از آن شد که آن برداشتها تلقی من نبود. ما ایرانیها تاویلگرا هستیم. پیش از آنکه به آنچه نوشته یا گفته شده است دقت کنیم میخواهیم نیتی را که در پشت نوشتهها و گفتهها وجود دارد کشف کنیم. البته این کاری علمی نیست.
بعضیها برداشت کرده بودند که لابد من بیعلاقه به ایران هستم. یا خواستهام بگویم که بیهقی به ایران بیعلاقه بوده. من چنین نیتی نداشتم. خودم هم ممکن نیست که نسبت به کشورم ایران بیعلاقه باشم. من یک پژوهشگرم و دنبال حقیقت هستم. به آنچه میرسم برپایهی دلایل و شواهد و قراین و اسناد بیان میکنم. هم ایران و هم بیهقی و فردوسی را دوست دارم. اما این دلیل نمیشود که نگویم میان بیهقی و فردوسی اختلاف است و آن را نادیده بگیرم. براساس شواهد و قراین، بیهقی به هیچوجه رویکرد فردوسی نسبت به ایران را ندارد. بیهقی عربگرا است. در این مساله تردیدی ندارم. او همدلی با مسالهای به نام ایران ندارد. اصلا ایران برای او مطرح نبوده است. در عوض با عرب همدلی دارد. او حتا میان عرب و اسلام تفاوتی نمیشناسد. از آن حیث که عربها قومی بودند که اسلام را برای ایران به ارمغان آوردند، آنها را بر نیاکان ایرانی خود، پادشاهان پیش از اسلام، ترجیح میدهد. روزگار او هم اقتضای این را داشته است. بیهقی همانند ما به ایران نگاه نمیکرده است.
بیهقی عنایتی به شاهنامه فردوسی ندارد
من در آن سخنرانی نشان دادم که بیهقی عنایتی به شاهنامه نداشته است. نه به لحاظ رویکردش به واقعیت و داستان و روایت و تاریخ و نه به لحاظ عقیدتی. این هم که خواندن بیهقی چه فایدهای دارد، پرسشی است که دربارهی همهی متون ما صادق است. مثلا وقتی «کلیله و دمنه» را میخوانیم باید بدانیم که این متن چه نسبتی با امروز ما دارد. بیهقی از لحاظ تاریخی و فرهنگی میتواند برای امروز ما درسآموز باشد. بهخصوص در حوزهی ادبیات میتواند به ما نوشتن را یاد بدهد. این خیلی مهم است. ما حتا اگر به تاریخ و ادبیات علاقه نداشته باشیم، اگر بخواهیم فارسی را خوب بنویسیم حتما باید بیهقی را بخوانیم.
حقیقت آن است که بلاغت ما بهطور سنتی مبتنی بر شعر بوده و الگویش را از زبان عربی گرفته است و از ذات زبان فارسی استخراج نشده است. برای همین بود که فکر میکردیم هرچه نوشتهی ما به شعر نزدیکتر باشد ادبیتر است. این کاملا خطاست. بیهقی نشان داد که بوطیقای نثر با بوطیقای شعر چه تفاوتی دارد. در شیوهی تاریخنگاری هم بیهقی میتواند معلم خوبی باشد. بیهقی به ما نشان میدهد که مسایل سیاسی و فرهنگی ما ریشهدار است. کمترین درسی که از او میگیریم این است که شتاب نکنیم. او به ما صبوری میآموزد. نکتهی دیگر آنکه از دیدن خودمان در آینه این متون وحشت نکنیم. اول خودمان را بپذیریم و بعد سعی کنیم اشکالاتی را که هست چاره کنیم. بهنظر من خواندن بیهقی چنین فایدههایی برای ما دارد.
محمدرضا خسروی: نباید بیهقی را با «تاریخ بیهقی» درآمیخت
سپس محمدرضا خسروی گفت: امروز پس از یک سال دفتر درسگفتارهای بیهقی بسته میشود. من به سهم خودم و به عنوان یک خراسانی از آقای محمدخانی سپاسگزاری میکنم که چراغ «تاریخ بیهقی» را در طول یکسال روشن نگه داشت. اما دربارهی بیهقی سخن بسیار داریم. شاید سخنهایی که پایانی نخواهد داشت. با این همه، دوست دارم در همین آغاز سخن به یک مطلب اشاره کنم. من نمیبایست در این انجمن سخن میگفتم. کمی حقوق خواندهام و از دانش آکادمیک بهرهی بسیاری ندارم اما بازتاب این درسگفتارها من را وادار کرد که بیایم و در یکی از این نشستها به دفاع از بیهقی برخیزم. نکتهای که پیش از هر چیز باید بگویم این است که ما نمیبایست بیهقی را با «تاریخ بیهقی» درآمیزیم. بیهقی کسی است و «تاریخ بیهقی» چیز دیگری است. اگر بخواهیم دربارهی «تاریخ بیهقی» قضاوت کنیم، درست است اما اینکه بگوییم بیهقی با شاهنامه آشنایی ندارد، سخن نادرستی است.
باید گفت که «تاریخ بیهقی» که جزء کم مایهای از تاریخ بزرگی است که بیهقی نوشته است، از فردوسی سخنی ندارد. در وضع خوشبینانهای میتوان گفت که یک سوم «تاریخ بیهقی» باقی مانده و حجم زیادی از این کتاب از بین رفته است. اگر قرار بود که بیهقی در مورد فردوسی سخن بگوید جای آن در تاریخ یمینی بود؛ آنجایی که از محمود غزنوی و شاعران دورهی او سخن گفته است. ما در بسیاری از جاها دربارهی بیهقی بر اساس همین بخش باقی مانده قضاوت میکنیم. من قطع و یقین دارم که اگر همهی «تاریخ بیهقی» باقی میماند قضاوت ما اینگونه نبود. اگر بیهقی اندیشهی ضد ایرانی دارد، پس کو ایرانی؟ ایرانی کدام است؟ بزرگترین میراثی که برای ما باقی مانده است از آن فردوسی و بیهقی است. یعنی سه دانگ از شش دانگ میراث ایرانیان به این مرد باشرف و بزرگوار مربوط است. پس آیا میتوانیم بگوییم که او اندیشهی ضد ایرانی دارد؟
محمدجعفر یاحقی: اگر بیهقی عربگراست چرا کتابش به فارسی است؟
در آغاز میخواستم از شهر کتاب و آقای محمدخانی تشکر کنم که این زمینه را فراهم کردند که دربارهی بیهقی و تاریخ او بحث بشود. این متنی است که کمتر به آن اقبال شده است. در مورد حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی اقبال بیشتری شده است. من صمیمانه تشکر میکنم و این سپاسگزاری را رسمیتر انجام خواهیم داد. ما در دانشگاه سبزوار روز اول آبان هر سال را روز بیهقی نام گذاشتهایم و نشستهایی برگزار میکنیم. امسال تصمیم گرفته شد که از آقای محمدخانی به عنوان مهمان ویژه دعوت کنیم و از ایشان تشکر کنیم.
بحثی در گرفته در این باره که آیا میان بیهقی و فردوسی رابطهای هست؟ میتوانم بگویم که لااقل تاثیر و تاثر و مشابهتهایی میان سرگذشت این دو دیده میشود. احتمالا بیهقی شاهنامه را در کنار دست خود داشته است اما به جهات مختلفی در این بخش بازمانده نامی از آن نبرده است. این دلایل متعدد است. یکی عدم تناسب در این بخش از «تاریخ بیهقی» با سخن گفتن دربارهی فردوسی است. «تاریخ بیهقی» از روی کار آمدن مسعود آغاز میشود که اگر آن را ۴۲۱ بگیریم، لااقل ۷ـ ۸ سال پس از مرگ فردوسی است. پس سخن گفتن از فردوسی هیچ ارتباطی با این بخش از «تاریخ بیهقی» نداشته است. گذشته از آن، میدانیم که فردوسی مورد علاقهی حکومت غزنویان نبود. آن بُغضی که نسبت به فردوسی در دستگاه محمود غزنوی وجود داشت بر دورهی مسعود هم سایه افکنده بود. ملاحظهکاری و دیپلماسی ادبی که بیهقی داشت به او آموخته بود که بهشدت با احتیاط عمل کند. آنها میبایست از سیمهای خاردار عبور میکردند تا بتوانند به حرکت خود ادامه بدهند. این باعث شده که به صراحت از فردوسی نام نبرد.
گفتهاند که بیهقی عربگراست. من این تعبیر را نمیپسندم. اگر بیهقی عربگرا بود مثل میمندی که دستور داد همهی مکاتبات را به عربی برگردانند، تاریخش را به عربی مینوشت و بدینگونه ارادت خود را به عربها نشان میداد. باید بدانیم که بیهقی متشرع است. او یک مسلمان معتقد است که به اصول اسلامی پایبندی دارد. بر این اساس است که دربارهی ایران و شاهنامه و زبان فارسی قضاوت میکند. وانگهی، اگر درصد واژگان عربی در بیهقی بیشتر از فردوسی است این اقتضای روزگار بیهقی است که ۳۰ - ۴۰ سال پس از فردوسی کتابش را نوشته است.
باید بیهقی را با بلعمی مقایسه کرد
فردوسی علاقهی خاص به ایران و فرهنگ ایرانی دارد که با هیچکس قابل مقایسه نیست. حتا رودکی و شاعران روزگار او هم به اندازهی فردوسی ایرانگرا نبودهاند. تحولی که در نثر و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی اتفاق افتاد بیهقی را به این سمت کشاند. شما میتوانید بیهقی را با بلعمی مقایسه کنید. بلعمی هم متشرع است و ایرانگرا نیست اما زبانش پیراستهتر است. چون مقدم بر بیهقی بوده است. این دلیل بر علاقهی بلعمی به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نیست.
اگر بیهقی عربگرا بود پس وصاف و عطاملک جوینی چه بودهاند؟ لابد از عرب هم عربتر بودهاند! چون درصد استفادهی آنها از ابزارهای زبان عربی بسیار بیشتر از بیهقی است. در روزگار بیهقی محور فکر ایرانی در حد خراسان بوده است. عراق عجم و عراق عرب در حوزهی زبان فارسی نبودهاند. آلبویه که یک سلسلهی ایرانی است مروج زبان عربی بود. اینکه در چنین دورهای بیهقی به زبان فارسی توجه کرده است دلیل بر علاقهی او به فرهنگ ایرانی است. «تاریخ بیهقی» یک اثر ایرانی است که بسیاری از خصوصیات فرهنگ ایرانی را نشان میدهد. نباید در پوستهی زبان متوقف بشویم. در بیهقی ارزشها و ریزهکاریهایی است که مختص خود اوست. از روابط اجتماعی گرفته تا سازگاری ایرانی با شرایط، همه در «تاریخ بیهقی» بازتاب یافته است. ایرانی توانسته با همین انعطافها خود را نگه دارد. چنین مشخصهی فرهنگی بهتر از هرجای دیگر در «تاریخ بیهقی» آمده است. اگر «تاریخ بیهقی» را نداشتیم سیمای فرهنگی روزگار غزنوی برای ما ناشناخته میماند. بنابراین خصوصیات است که «تاریخ بیهقی» برای ما ارزشمند و احترامبرانگیز است. البته نمیگویم که بیهقی مانند فردوسی بوده است. هیچ کس چنین ادعایی ندارد. فردوسی با هیچکس قابل مقایسه نیست اما بیهقی از همگنان خودش سرآمدتر است.
محمد دهقانی: بیهقی در مقام تاریخنگار عین وقایع را نوشته است
محمد دهقانی ادامه داد: اگر این استدلال خطرناک را بپذیریم که چون بیهقی تاریخ خود را به فارسی نوشته پس طرفدار ایران بوده است، عکس آن را هم باید بپذیریم. یعنی کسی مانند ابنسینا که جز «دانشنامهی علایی» او بقیهی آثارش به عربی است یا ابوریحان بیرونی، عربگرا بودهاند. یا غزالی طوسی که در «کیمیای سعادت» مینویسد که این کتاب را به فارسی و برای عوام مینویسد، لابد دشمن ایران بوده است.
چنین استدلالی شمشیر دو دم است. بله، بیهقی کتابش را به فارسی نوشته است. مکاتبات دربار غزنوی هم به فارسی بود. سلطان مسعود هم به فارسی مینوشت. چون فارسی نوشتن برای آنها شأنی داشت. این باعث افتخار ماست. پس طبیعی است که بیهقی هم کتابش را به فارسی نوشته باشد. نه تنها بیهقی بلکه بقیهی دبیران دربار مسعود هم مجبور بودند که به فارسی بنویسند. جز دورهی کوتاه میمندی که میخواست نامهنگاریهای دربار را عربی کند و موفق نشد، زبان رسمی دربار غزنوی فارسی بود. اگر چنان استدلالی را گسترش بدهیم با ترکزبانها و هندیهایی چه کنیم که آثارشان را به فارسی نوشتهاند؟ آیا امثال اقبال لاهوری خود را یک ایرانی معرفی میکند؟ او هویت خود را مسلمانی قرار میدهد. وقتی مسایل را از دید ایدئولوژیکی میبینیم این مشکلات پیش میآید.
این است که بیهقی یک چیز است و «تاریخ بیهقی» چیز دیگر. تا آنجا که من میدانم ما بیهقی را از راه همین کتاب تاریخاش میشناسیم و چیز دیگری جز اشارهی کوتاه همشهریاش علی بن زید بیهقی آگاهی دیگری دربارهی او نداریم. از اینها گذشته ما شاهدی نداریم که ثابت کنیم بیهقی شاهنامه میخوانده است. اگر او شاهنامه را خوانده بود نمینوشت که بوراندخت جانشین خسروپرویز بود. او هنگامی که از حملهی عربها به ایران مینویسد هیچ دلسوزی نسبت به ایرانیان نشان نمیدهد. بیهقی تنها خواسته است که تاریخ سلسلهای را بنویسد که برای آن سلسله احترام بسیاری هم قائل بوده است. بیهقی در مقام تاریخنگار خود را موظف میدیده است که عین وقایع را بنویسد و این است که به کار او ارزش میدهد.
محمدرضا خسروی: اگر بیهقی ضد ایرانی است، عمیقا دوستش دارم!
سپس محمدرضا خسروی گفت: تمام حرف من این است که ما شخص بیهقی را در ترازوی سنجش قرار دادهایم، در حالی که تنها میتوانیم از «تاریخ بیهقی» سخن بگوییم. اینکه بگوییم بیهقی اندیشهی ضدایرانی داشت، سخن وحشتناکی است. اگر وامدار بیهقی باشیم و به نثر او نگاه کنیم باور خواهیم کرد که از آغاز پیدایش نثر دری تا همین لحظه جانشینی برای او نمیتوان یافت. یعنی کار بیهقی آنقدر پُر فروغ است که نمیتوان تاریخ او را در سایه قرار داد. بر او ببخشاییم اگر از امثال سایره و شعر عربی استفاده کرده است. وجود بیهقی خورشید درخشانی است که به ما اجازه نمیدهد به جوانب دیگر نگاه کنیم. من اعتقاد دارم که به نام بیهقی حرف نزنیم، به نام «تاریخ بیهقی» سخن بگوییم. بیهقی اگر بیانصاف است، اگر عربگراست، اگر محافظهکار است، اگر اندیشهی ضدایرانی دارد، من این بیانصاف محافظهکار عربگرای دارای اندیشههای ضدایرانی را عمیقا دوست دارم!
مهدی محبتی: بیهقی در تحلیل وقایع تاریخی نگاه فردوسی را قبول ندارد
مهدی محبتی سپس دیدگاهش را بیان کرد و گفت: در درسگفتارها یکی از سخنرانان عنوان کرد که نگاه بیهقی از منظر علیت تاریخی مخالف نگاه فردوسی است. بیهقی در تحلیل وقایع تاریخی نگاه فردوسی را قبول نداشته است. با این استدلال که فردوسی بخش مهمی از شاهنامه را به چیزهایی اختصاص داده است که واقعی نیستند اما واقعی به نظر میآیند. تودهها نیز به این سخنان غیرعقلانی راغبتر هستند. مثل داستان دیو.
جدای از این من دوست دارم در اینجا از شاعر فقید احمد شاملو یاد بکنم که مقدار زیادی از بیهقیخوانی ما مرهون شهرتی است که ایشان از بیهقی در دلها انداخت. گفتهاند که شاملو همهی «تاریخ بیهقی» را از حفظ بود. به همین علت است که شعر او قوی است. این سخن چه درست باشد، چه نباشد، مشهور شده است.
یک نکتهی دیگر آن است که آنچه «تاریخ بیهقی» را ارزشمند میکند نحوهی برخورد او با زبان فارسی است. بیهقی جزو معدود کسانی است که نثر خلاق را به عنوان یک ژانر به جامعهی امروز فارسیزبانان ارایه داد. چون بسیار کم دربارهی نثر خلاق کار شده است و در این باره الگو کم داریم. شما اگر به «گلستان» نگاه کنید میبینید که نثر سعدی قاعدهمند و کلیشهای است اما در بیهقی این نثر دچار یک نوع تنشهایی است که مبتنی بر واقعیتها عوض میشود و این برای جامعهای که خیلی با زیر و زبرهای کلامی خوگر نشده است، میتواند یک میراث عزیز و ماندگار باشد.
محمدخانی: با پایان درسگفتارهای بیهقی پرونده بیهقی را نمیبندیم
در پایان علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب مرکزی گفت: مباحث مختلفی که در درسگفتارهای بیهقی مطرح شد مبتنی بر همین بخش بازماندهی «تاریخ بیهقی» بود. اینکه در دو سوم گمشدهی «تاریخ بیهقی» چه مطالبی گفته شده است، برای ما ناشناخته است و هیچکس نمیتواند دربارهی آن قضاوت بکند. در بحثهایی هم که مطرح شد میخواستیم دیدگاههای اجتماعی و سیاسی و فرهگی بیهقی را بشناسیم و به شناخت بهتری از این متن برسیم.
در چهل پنجاه سال گذشته دربارهی بیهقی کم کار شده است. پس از تصحیح مرحوم دکتر فیاض و تصحیحی که بهتازگی آقای دکتر یاحقی و سیدی انجام دادهاند، مهمترین کاری که دربارهی «تاریخ بیهقی» شده است همان مجموعه مقالاتی است که در کنگرهی ۱۳۴۹ ارایه شد. پس از آن آثار تازهای پدید نیامده است. به همین دلیل زمانی که میخواستیم درسگفتارهای بیهقی را برگزار کینم کسی را نداشتیم که درباره بیهقی بحث کند. گروههای تاریخ و ادبیات را که میدیدیم کسی را نمیتوانستیم بیابیم. این از آسیبهای جامعهی علمی ماست. امروز هم با پایان گرفتن درسگفتارهای بیهقی پروندهی بیهقی را نمیبندیم. این پرونده را باز میگذاریم تا بیهقی را بیشتر بشناسیم و به جهان معرفی کنیم. یونسکو غزنه را بهعنوان یکی از پایتختهای فرهنگی جهان اسلام معرفی کرده است و قرار است که همایشی دربارهی غزنه و ادب فارسی اواخر مهر در فرهنگستان برگزار شود. خوشحالیم که درسگفتارهای بیهقی، در این سال برگزار شد.