فرزاد نعمتی: درباره سینمای ایران پیش از انقلاب ۵۷، گرایشها و جریانهای آن و قضاوت درباره آن آثار، نظرات متفاوتی ابراز شده است. طبق تحلیلی اولیه، سینمای پیش از انقلاب، سینمایی مبتذل و ضعیف بوده است که غلبه آثار آبکی موسوم به «فیلمفارسی»، نه تنها نشانهای از ضعف ذوق هنری سازندگان و عوامل تولید آن بوده است؛ بلکه به مانعی برابر معدود سینماگرانی بدل شده بود که میکوشیدند در آن دوران، سینمایی متفاوت و نزدیک به سینمای متعارف و مقبول جهانی را در ایران پدید آورند. عموم مورخین تاریخ سینمای ایران، آغاز این سینمای متفاوت را به تولید و نمایش «قیصر» مسعود کیمیایی، «گاو» داریوش مهرجویی و «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی نسبت میدهند و با اصطلاح «موج نوی سینمای ایران» به پیشباز این آثار میروند. طبق این برداشت، سینمای موج نوی ایران بعدها توسط همین سه کارگردان و کارگردانان دیگری چون امیر نادری و علی حاتمی ادامه پیدا کرده است و در تقابل با سینمای سخیف بازاری فیلمفارسی، موضعی روشن و صریح داشته است. این نگاه، در بسیاری از مجلات سینمایی و نوشتههای منتقدین پس از انقلاب رایج بود و هنوز نیز، هر چند خفیفتر، مورد استناد قرار میگیرد.
بدون تردید، یکی از عوامل تخفیف آن نگرش، سنخی از تاریخنگاری سینمای ایران در دهه اخیر است که اولاً نگاهی تاریخیتر به صورت مسئله سینمای ایران دارد و حوادث و وقایع سینمایی را در ارتباط تاریخی با یکدیگر مورد ارزیابی قرار میدهد و ثانیاً میکوشد فراتر از کلیشههای نخنما، نادیده-ها و ناشنیدهها را نیز جستوجو کند و سینماگران برجستهای را که در غبار هیاهوهای ژورنالیستی و منازعات سیاسی کمتر مورد اعتنا قرار گرفتهاند؛ وگاه حتی عامدانه کوشیده شده است که نادیده گرفته شوند و البته خود نیز تقلای چندانی برای بیان افکار و اعمال و احوال خود نداشتهاند؛ بیابد؛ آثارشان را مورد ارزیابی قرار دهد و جایگاه واقعی آنان در مناسبات سینمایی دوران پیش از انقلاب را مشخص کند. یکی از این مورخین که در دهه اخیر نقش قابل توجهی در این مسیر ایفا کرده است؛ پرویز جاهد، منتقد فیلم ایرانی ساکن لندن است که باب آشنایی مخاطبین ایرانی با سینماگرانی چون ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و فریدون رهنما را گشود.
جاهد، برای اخذ مدرک دکتری رشته مطالعات فیلم در دانشگاه وست مینیستر لندن، بر تحقیقی با عنوان «تاریخ تحلیلی ریشههای موج نو در سینمای ایران» تمرکز کرد. فرض جاهد بر آن بود که ریشههای موج نوی سینمای ایران، به یکدهه قبل از ساخت سهگانه ۴۸ (قیصر، گاو، آرامش در حضور دیگران) و به سال ۱۳۳۸ برمیگردد که فرخ غفاری «جنوب شهر» را ساخت و در کنار غفاری از تلاشهای گلستان و رهنما در دهه ۴۰ نیز به عنوان ریشههای موج نو نام میبرد. به نظر جاهد، این سه فیلمساز، «زمینه شکلگیری و ایجاد جریانی تحت عنوان «موج نو» را در سینمای ایران فراهم کردند و تاثیر عمیق و انکارناپذیری بر فیلمسازان نسل پس از خود گذاشتند.» و از آنجا که «نقش ابراهیم گلستان در این میان، بسیار بارزتر و تاثیرگذارتر از بقیه بوده است» (گلستان ۱۳۸۷: ۷)؛ جاهد در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ میلادی طی چهار دیدار مفصل، به مصاحبه با گلستان پرداخت که در قالب کتاب «نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان» به چاپ رسید. آن کتاب به واسطه نظرات بیپرده و بدون ملاحظه گلستان درباره بسیاری از شخصیت-های هنری و فرهنگی ایران جنجالی شد وگاه این نظرات بر سوال اصلی جاهد نیز سایه افکند؛ اما از آنجا که منابع و اسناد اندکی از فیلمسازی آن دوران بر جای مانده است؛ روش مصاحبه با وجود تمامی مصائب ناشی از بدخلقی و اخلاق خاص گلستان و معایب معرفتشناختی مندرج در اصل و اساس چنین روشی، از معدود روشهای ممکن برای محقق بود که بتواند از خلال سخنان و آرای گلستان، به درکی عینی از مسئله برسد.
گلستان از اصل و بن نه تنها با فرض جاهد مخالف بود و جریانی به اسم موج نو را به رسمیت نمیشناخت؛ بلکه در مورد تاثیرگذاری خود و غفاری و رهنما بر نسل بعدی نیز تردید داشت و علاوه بر آن، رهنما و غفاری را نیز همراه خود نمیدانست. درباره رهنما و «سیاوش در تخت جمشید» و اینکه رهنما در شکلگیری «سینمای آزاد» موثر بود؛ نظری منفی داشت. سینمای آزاد را «مزخرفات» میدانست و فیلم رهنما را ایدهای و فکری میپنداشت «که نتونسته دربیاره» (ص۵۹). «دلش میخواست فیلم درست بکنه؛ نتونست» (ص۱۳۵) و درباره غفاری نیز اگرچه همدلانهتر برخورد میکرد؛ اما ابایی از آن نداشت که بگوید: «من از کارهای فرخ زیاد خبر نداشتم؛ گرچه باهاش رفیق بودم... اصلاً اگر کسی بخواد اینجوری شروع بکنه که من میخوام ژاندارک سینمای فارسی بشم؛ اصلاً کار مضحکیه» (ص۱۷۷) و درباره دیدگاه غفاری مبنی بر لزوم ایجاد تفاهم و سازش بین سینمای هنری و سینمای فارسی اینگونه نظر دهد: «این یک تئوری شخصیه. راجع به فرم فیلم ساختناش برایم حرف بزن. اولاً فیلم «شب قوزی» که غفاری ساخته اصلاً پرته.» و «یا طفلکی فروغ یا غفاری بر کدام فیلم بعدی اثر گذاشتهاند؟» (ص۶۱) به نظر گلستان، آثار غفاری الهامبخش فیلمسازان نسل بعدی نبود و «غفاری با کانون فیلم و این وابستگی مداومش به فیلم بیشتر به فیلم ایرانی کمک کرده است. به فیلم ساختناش مربوط نیست.» (ص۶۱)
اینک انتشار کتاب «از سینما تِک پاریس تا کانون فیلم تهران: رو در رو با فرخ غفاری» که شامل دو مصاحبه جاهد با غفاری در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ میلادی است؛ ادامه پروژه تحقیقاتی جاهد درباره ریشههای موج نو را به مخاطب ایرانی عرضه میدارد. فرخ غفاری در سال ۱۳۸۵، در ۸۵ سالگی در پاریس درگذشت و جاهد در آخرین سالهای زندگی غفاری به سراغ او رفته است و با مرارتی که خود در مقدمه کتاب آورده است؛ موفق شده نظرات و خاطرات غفاری از سینمای ایران را گردآوری کند. غفاری نیز چون گلستان، در اموری فراتر از فیلمسازی تبحر و مشارکت داشت و عنوان «فیلمساز» دربردارنده وجوه گوناگون فعالیتهای فرهنگی او نیست. جاهد در مقدمه مفصلی که بر آغاز کتاب نوشته است؛ فعالیتهای غفاری را در چند حوزه برمیرسد: نقد فیلم، تاسیس کانون فیلم و فیلمخانه ملی ایران، تاریخنگاری سینمای ایران، فیلمسازی، بازیگری، تدریس سینما و مدیریت فرهنگی.
غفاری از نخستین منتقدان حرفهای سینمای ایران بوده است که پیش از نقدنویسی در ایران، در فرانسه در نشریاتی چون لوموند و دوفینه نقد فیلم مینوشته است. نقدنویسی غفاری در ایران به دو دوره تقسیم میشود: دوره اول از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۰ که غفاری متاثر از افکار مارکسیستی، در مجلات چپ متعلق به حزب توده با نام مستعار م. مبارک و آذرگون، علیه ابتذال موضع داشته است و دوره دوم از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ که در کنار هوشنگ کاووسی و هژیر داریوش علیه سطحینگری رایج میایستد؛ از لزوم سینمای ملی و بومی و مردمی دفاع میکند و در عین حال، از ضرورت آشتی سرمایه و هنر در سینما سخن میگوید. غفاری را همچنین باید نخستین کسی دانست که به گردآوری اسناد و مدارک تاریخ سینمای ایران مبادرت ورزید؛ اطلاعات فیلمها را ثبت کرد و در سالهای اخیر نیز مسئولیت بخش تاریخ سینمای ایران در دانشنامه «ایرانیکا» را به عهده داشت. غفاری به تاسی از استاد خود، هانری لانگلوا، فیلمشناس نامدار سینما تک فرانسه، کانون ملی فیلم و فیلمخانه ملی ایران را بنیان نهاد. در اینجا غفاری نقش مهمی در آشنا کردن مخاطب ایرانی با سینمای جهان داشته است و بسیاری چون داریوش آشوری، نسل خود و همه کسانی را که به سینما به عنوان هنری اجتماعی تمایل پیدا کردند؛ مدیون غفاری میدانند.
در زمینه فیلمسازی، غفاری به تلفیق سینمای روشنفکری و سینمای تجاری معتقد بود و به همین دلیل، با همکاری جلال مقدم، فیلمنامه نخستین فیلم خود: «جنوب شهر» را به زندگی مردمان عادی سوق داد. فیلم، سویهای رئالیستی و انتقادی داشت و بیش از سه شب تحمل نشد. توقیف فیلم چهار سال طول کشید و سپس با سانسور و با نام «رقابت در شهر» بدون ذکر نام غفاری به عنوان کارگردان به روی پرده سینماها رفت. دیگر اثر مهم غفاری، «شب قوزی» در سال ۱۳۴۳ با اقتباسی از یکی از داستانهای «هزار و یک شب» وجهی روشنفکرانهتر داشت؛ اما همچنان نشاندهنده تلاش غفاری برای ساخت فیلمی جذاب و عامهپسند نیز هست. هژیر داریوش، درباره فیلم نوشت: «امروز با جمعیت خاطر کامل اعلام میکنیم که سینمای ایران شروع شد». او البته در اعلام حمایت، تنها بود و آنچه نمود بیشتری داشت؛ حملات شدید منتقدین به فیلم بود. پس از آن، غفاری یک دهه، فیلم نساخت و در سال ۱۳۵۴ با «زنبورک» به سینما بازگشت. اثری کمدی ـ افسانهای که به تعبیر جاهد «نمونه دیگری از عشق و علاقه غفاری به داستانها و مضامین کهن ایرانی و گرایش او به سینمایی دارای هویت ملی است.» (غفاری ۱۳۹۳: ۲۵)
در میانه دهه چهل خورشیدی، غفاری به مدیریت در تلویزیون ملی ایران، دانشکده تلویزیون و سینما و جشن هنر شیراز پرداخت. بخشهایی از کتاب به نحوه آشنایی غفاری با رضا قطبی، نزاع و رقابت نخبگان سیاسی حکومت پهلوی نظیر علم و فرح و پهلبد با یکدیگر و مدیریت جشن هنر شیراز اختصاص دارد. جشن هنر شیراز، از جنجالیترین و جاهطلبانهترین کارهای اجرایی غفاری بوده است. برخی این جشن و برنامههای اجرا شده در آن را «بازار مکاره» ای دانستهاند که تصویری منفی از ضدیت رژیم پهلوی با شرع و دیانت عرضه میدارد و دیگرانی نیز البته این انتقادات را ایدئولوژیک پنداشتهاند و بر نقش فرهنگی آن جشن در «تلاقی فرهنگ غرب و شرق» تاکید داشتهاند. غفاری، خود، از ایده جشنها دفاع میکند و احیا و استفاده از نمایشهای سنتی و آیینی نظیر تعزیه، روحوضی، نقالی و پردهخوانی در کنار هنرهای مدرن و آوانگارد روز را، از نتایج مهم آن برمیشمارد. غفاری خود را «ناجی تعزیه» مینامد و جاهد نیز غفاری را نه غربزده که بیشتر شرقزدهای میداند که میخواسته بین سنت و مدرنیته پل بزند. رویهمرفته، در غفاری، کمتر نشانی از آن قطعیتهای روشنفکرانه و جزمیتهای بوروکراتیک میتوان دید و او در همین مصاحبه نیز، در میانه میایستد و قضاوت میکند و به تحلیل میپردازد. او از آن آدمهایی است که در نظر آرمانگرا و در عمل واقعگرا هستند. روشنفکری که تنها دیگران را در مظان نقد خود قرار نمیدهد و یا به همه روندها مشکوک نیست؛ بلکه میکوشد در حد توان خود از روزنهها عبور کند و نهاد بسازد و به بهبود امور کوشا باشد و خود و کارش را بیباکانه و در عین حال بدون هیچگونه تظاهری به شجاعت، در معرض نقد و تهمت و شایعه دیگران قرار دهد. سینمای او و نقدهایش نیز، ادامه همین منش و تفکر است.
در مقام جمعبندی، کتاب در مقایسه با «نوشتن با دوربین» تنکتر است؛ به تبع، اطلاعات کمتری نیز عرضه میکند و این افسوس را بر جان مخاطب میگذارد که محقق دیر رسیده است و ناچار باید زود برگردد. بدون شک اگر این مصاحبه ده سال زودتر کلید میخورد؛ غفاری نکات بیشتری در اختیار تاریخنگاری سینمای ایران قرار میداد. با این همه، همین اندک نیز غنیمتی است که اگر مجاهدت پرویز جاهد نبود؛ به ثمر نمینشست. کتاب، تنها تاریخ سینما نیست؛ بلکه نیمنگاهی نیز به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران معاصر نیز دارد و خواننده علاقهمند به امور تاریخی و سیاسی از خواندن آن، نکاتی درخواهد یافت که کمتر در آثار تاریخی به آن اعتنا شده است. میماند سه نکته دیگر: اول، نام «ویراستار» در شناسنامه کتاب آمده است و اینجای بسی سرور دارد که نشر نی، به اهمیت ویراستاری پی برده است و با ذکر نام ویراستار، ارجی به کار مهم ویراستاری نهاده است. دوم و سوم، اما دو ایراد به ویراستار کتاب است. در کتاب اصطلاح «فیلمفارسی» که چند دهه پیش توسط هوشنگ کاووسی، جعل شد تا به نوع خاصی از سینمای ایران با مشخصات و مولفههای منحصربهفرد اشاره کند؛ به صورت «فیلمفارسی» آمده است. کاووسی عامدانه این اصطلاح را بدون فاصله مینوشت تا بگوید این سینما نه فیلم است و نه فارسی است و به نظر میرسد اگر ویراستار به جعل جناب کاووسی اعتقاد ندارند؛ بهتر بود از اصطلاحاتی دیگر نظیر «فیلمِ فارسی» و... استفاده کند و اگر هم به آن اعتقاد دارد؛ آن را بدون دستکاری به کار برد. نکته آخر نیز فقدان نمایه در پایان کتاب است؛ امری که با توجه به روش مصاحبهای انجام اثر و تکرار نامها، غیر قابل قبول است.
*از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران: رو در رو با فرخ غفاری ـ گردآوری پرویز جاهد ـ نشر نی ـ چاپ ۱ ۱۳۹۳ ـ ۹۰۰۰ تومان
منابع:
از سینما تک پاریس تا کانون فیلم تهران: رو در رو با فرخ غفاری ـ گردآوری پرویز جاهد ـ نشر نی ـ چاپ اول ۱۳۹۳
نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان ـ گردآوری پرویز جاهد ـ نشر اختران ـ چاپ چهارم ۱۳۸۷