روزبه رحیمی: «آدم از عهدهی توصیف چیزی که از آن متنفر است خوب برمیآید.»
(توماس برنهارت، مجموعهی نامرئی، علیاصغر حداد، ماهی ۱۳۸۸)
کتاب «دارمرز و دو داستان دیگر» شامل سه داستان کوتاه از اوایل دوران نویسندگی توماس برنهارت، از نویسندگان مشهور آلمانیزبان بعد از جنگ جهانی دوم، است. او در سال ۱۹۳۱ از پدر و مادری اتریشی در هرلین هلند چشم به جهان گشود. در سال ۱۹۶۵، برای اولین رمانش با عنوان «یخبندان»، جایزهی ادبی برمن را دریافت کرد. همان سال به مزرعهای در اوبرناتال در نزدیکی اولسدورف (شمال اتریش) نقل مکان کرد. سفرهایی نیز به بالکان، ایتالیا، مصر، آمریکا، ترکیه و ایران کرد. در اتریش، به دلیل بدگویی از وطن و دیدگاههای انتقادیاش، اغلب بر او خرده میگرفتند، اما در خارج از مرزهای این کشور، همواره مورد تحسین بوده است. انزوای دوران کودکی و نوجوانی و بیماری شدیدش تأثیر زیادی بر نوشتههایش گذاشته است. آثار منثورش نشانههای ادبی این رنجش و خشم را به نمایش میگذارد: ناامیدی، جنون، مرگ، خودکشی، انزوا، سرما، بیرحمی، ترس، بیماری، درماندگی، بیهدفی، درد، تحقیر، ستیزهجویی، اندوه، رنگهای تیره و استعارههای فراوان.
سه داستانی که در این کتاب آمده است به ترتیب: کولترر، مرد ایتالیایی و دارمرز نام دارند. داستان دارمرز در شهر مولباخ میگذرد. ورود پسر و دختر جوانی به این شهر دورافتاده، که در ارتفاع هزارمتری قرار دارد، توجه پلیسی را که در مهمانخانه سکونت دارد به خود جلب میکند. پلیس مشغول نوشتن نامه به نامزدش است، اما با ورود این دو غریبه توجهش به آنها جلب میشود و رفتارشان را زیر نظر میگیرد. پلیس که از دوری نامزدش و مأور شدن در این شهر ناراضی است، چند بار سعی میکند تا نامهی خود را تمام کند اما هربار به دلیلی از اول شروع به نوشتن میکند. او که سخت مشغول پاییدن رفتار دو جوان تازهوارد شده است، شروع به حدس زدن در مورد جزئیات رابطهی آن دو و زندگیشان میکند:
برایم روشن نبود مرد جوان چهکاره است. ابتدا فکر کردم بناست، تصوری که ریشه در گفتههایش و استفاده از واژگانی مانند «تیر باربر سقف»، «آجر نسوز» و غیره داشت، بعد فکر کردم برقکار است. اما در حقیقت مزرعهدار بود. کمکم با توجه به صحبتهای آن دو، تصویری از یک مزرعهی خوب، که هنوز پدر شصتوپنج سالهی مرد جوان ادارهاش میکرد (فکر کردم «در دامنهی تپه»)، در ذهنم پدیدار شد. (ص ۶۲)
رفتار این زوج جوان، پلیس را یاد رابطهی خودش میانداخت و دختر و پسر را جای خودش و نامزدش میگذارد و رفتارهایشان را مقایسه میکند. دو غریبه پس از خوردن شام به اتاقشان میروند. صبح روز بعد مشخص میشود که مرد جوان ساعت چهار صبح، بدون پالتو از مهمانخانه خارج شده است. با اینکه دختر جوان درون اتاق است اما تا نزدیکیهای غروب در را نگشوده است. پلیس به ناچار در را میشکند و با جسد دختر مواجه میشود. او خودکشی کرده و مرد جوان ناپدید شده است. شناسنامهی پسر در جیب پالتویش است و با خانوادهی او تماس میگیرند. سه روز بعد پدر و مادر پسر به مولباخ میآیند. آنها والدین دختر هم بودند. چند رور بعد دو هیزمشکن مرد جوان را «...چسبیده به پایین دارمرز مولباخ پیدا کردند. یخ زده بود و با دو بز کوهی سنگینوزن که شکار کرده بود خودش را پوشانده بود.» (ص ۷۱)
شخصیتهای اصلی آثار برنهارت، انسانهای متفکری هستند که همواره نسبت به وضعیت جهان، موضعی انتقادی و اعتراضی دارند. آثار او به شکل مداوم به عزلت و خودتخریبی افرادی میپردازد که سعی در دستیابی به تکاملی دسترسناپذیر دارند. علاوه بر اینها، نثر او نیز قابل توجه است. ساخت جملههای طولانی، که به دلیل توصیف جزییات و استفاده از جملههای معترضه و توضیحی فراوان گاه بسیار پیچیده میشوند، از ویژگیهای مهم سبک برنهارت است. مترجم در برگردان این داستانها تلاش کرده است، با استفاده از پاراگرافها و جملههای طولانی، سبک نوشتاری برنهارت را تا حد امکان حفظ کند. گفتنی است که مترجم عبارت «دارمرز» را «مرز بالایی رویش درختان در ارتفاعات» معنی کرده است.
از دیگر آثار برنهارت میتوان به «تصحیح» (۱۹۷۵)، «خاموشی» (۱۹۸۶)، «بازنده» (۱۹۸۳)، «آمراس» (۱۹۶۴) و «هیزمشکنان» (۱۹۸۴) اشاره کرد. پیش از این، کتابهای: جشن تولد بوریس (علیاصغر حداد، تجربه، ۱۳۷۶)، یائورگ (علیاصغر حداد، تجربه، ۱۳۷۹)، رییس جمهور (جاهد جهانشاهی، دیگر، ۱۳۸۳) و قدم زدن (شهروز رشید، روزنه، ۱۳۹۱)، از این نویسنده به فارسی ترجمه و منتشر شده است. برنهارت در سال ۱۹۸۹ در گموندن در شمال اتریش درگذشت. خانهی زیبای او در اولسدورف، اینک موزه و مرکز مطالعه و اجرای آثار اوست.
* دارمرز و دو داستان دیگر، توماس برنهارت، خدیجه کاظم علیلو، مسافر، ۴۰۰۰ تومان.