کارل یاسپرس در ایران فیلسوف نامآشنایی است. علاقهمندان به فلسفه با نوشتههای او با آرای بسیاری از اندیشمندان آشنا شدهاند. کتابهایش دربارهی کانت و نیچه از بهترین منابع دربارهی این دو فیلسوف بزرگ بهشمار میآید. اما آشنایی چندانی با فلسفهی خود یاسپرس وجود ندارد. کتابهای اساسی او ترجمه نشدهاند و نام او بیشتر بهعنوان مفسر و معلم فلسفه شناخته شده است تا یک فیلسوف. این در حالی است که رویکرد یاسپرس در توضیح آرای دیگران، از دل فلسفهاش بیرون میآید. بنابراین ترجمهی کتابهای اساسی این فیلسوف بزرگ و شناخت اندیشهی سترگ او، در فهم سایر آثارش ضروری است.
«فلسفهی اگزیستانس» عنوان کتابی است که اخیراً نشر پارسه با ترجمهی لیلا روستایی منتشر شده است. این کتاب شامل یک رشته سخنرانی از یاسپرس است که در سال ۱۹۳۷ ایراد شده. لیلا روستایی متولد اسفندماه ۱۳۵۶در تهران است. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی در اصفهان گذراند. سال ۱۳۷۹ در مقطع کارشناسیارشد، رشتهی فلسفه، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (مؤسسهی حکمت و فلسفهی ایران) پذیرفته شد و در سال ۱۳۸۲ این مقطع را باعنوان پایاننامهی «ترجمه وتعلیقه برکتاب فلسفهی اگزیستانس کارل یاسپرس» به اتمام رساند. از سال ۱۳۸۶ بهعنوان عضو هیأت علمی گروه معارف اسلامی به استخدام دانشگاه پیام نور کرمانشاه درآمد و هماکنون بهعنوان دانشجوی دکتری دانشگاه تهران در رشتهی فلسفهی دین مشغول تحصیل است. گفتوگویی کردیم با این مترجم و استاد دانشگاه دربارهی یاسپرس و فلسفهی اگزیستانس.
یاسپرس در ایران چهرهی شناختهشدهای است. کتابهای زیادی از او ترجمه شده و نوشتههایش دربارهی اندیشمندانی چون: آگوستین، فلوطین، اسپینوزا، کنفوسیوس، نیچه، کانت، بودا، سقراط و... خوانندهی بسیاری دارد. اما برخی از کتابهای مهم او از جمله: «روانشناسی جهانبینیها» و «کتاب فلسفه» ترجمه نشده است. شما علت آن را چه میدانید و چرا به سراغ یاسپرس رفتید؟
گزیدهای از این کتاب، عنوان پایاننامهی ارشد بنده بود، اما پیش از آن هم علاقه داشتم که بهطور تخصصی در زمینهی فلسفهی اگزیستانس کار کنم. و از بین فلاسفهی اگزیستانس، افکار یاسپرس را ملموستر و به واقعیت نزدیکتر دانستم، چرا که تفکر فلسفی او در دغدغههای زندگی روزمره معنا پیدا میکند. فلسفهی یاسپرس تنها هنگامی قابل دریافت است که خواننده در درون خود آن را درک کند، و همین عامل شاید یکی از دلایلی باشد که آثاری همچون «کتاب فلسفه»ی او ترجمه نشده است، چون یافتن واژههایی که هم بتواند مقصود یاسپرس را بیان کند و نمایانگر واقعیت باشد و هم بتوان ارتباطی درونی با آن برقرار کرد، دشوار است.
این کتاب شامل یک رشته سخنرانی است. یاسپرس در این سخنرانیها به چه موضوعاتی پرداخته است؟
یاسپرس در این سخنرانیها، ویژگیهای اصلی فلسفهی خود و اندیشههایش در باب طبیعت و اهمیت اندیشهی فلسفی در زندگی بشری را بیان میدارد و به موضوعاتی همچون: وجود احاطی یا فراگیر، حقیقت وجودی، استثنا و قدرت، استعلا و تفکر متعالی، واقعیت، عقل، متافیزیک و زبان رمزی، و نسبت بین فلسفه و دو شیوهی تفکر بسیار نزدیک به آن یعنی علم و دین، پرداخته است.
فلسفهی اگزیستانسیالیسم مجموعهی بزرگی از اندیشمندان و نویسندگان را کنار هم قرار میدهد. از کییر کگارد و نیچه گرفته تا کافکا و آلبر کامو. اما برخی از این اندیشمندان، این عنوان را نپذیرفتند و خود را اگزیستانسیالیست نمیدانند، یا آنطور که یاسپرس میگوید: «تمام نویسندگانی که آغازگر آن بهشمار میآیند، آن را رد کردهاند». بهنظر شما یاسپرس را میتوان یک فیلسوف اگزیستانسیالیست دانست؟
چنانکه خود یاسپرس اشاره دارد، اصطلاح فلسفهی اگزیستانس را برای شیوهای از تفکر فلسفی دربارهی انسان به کار میبرد، ازاین لحاظ او یک فیلسوف اگزیستانس است. روش بحث و محتوای فلسفهی او با دیگر فلاسفهی اگزیستانس مشترک است، اما از استعمال این اصطلاح به صورت تکیهکلام خودداری میکند. باید به این نکته نیز توجه کرد که منظور یاسپرس از فلسفهی آغازین، همان نگرش ذهن و اندیشه است که از هر چیز محدود و عینی فراتر رفته و به خود وجود اجازه میدهد تا خود را در مظاهرش متجلی کند. فلسفهی آغازین شکلهای گوناگون به خود گرفته است، اما امروزه این فلسفه به دلیل تمایل به عینیسازی در تفکر و فرهنگ جدید، باید به یک فلسفهی وجودی تبدیل شود.
چرا یاسپرس در این کتاب از اصطلاح «فلسفهورزی»، به جای فلسفه استفاده میکند؟
یاسپرس با کاربرد این اصطلاح بر این حقیقت تأکید میکند که فلسفه یک فعالیت است، یعنی حرکتی فکری که غایتی نمیشناسد و مجموعهای از آموزهها، نظریهها یا حتی مفاهیم را ایجاد نمیکند. فلسفهورزی فرایندی از اندیشه به مثابه فعلی درونی است که در آن متفکر با فراروی یا تعالی از هر چیز عینی، به آگاهی معتبری از خود واقعیت میرسد. از منظر ذهنیت متفکر، فلسفهورزی میتواند بهعنوان توضیح یا شرح اگزیستانس توصیف شود. از منظر موضوعاتی که به آن میپردازد، فلسفهورزی جلوهای از مواجهه با وجود (ذاتی) است. این جلوه دو جهت دارد: تأمل در طبیعی و حدود معرفت عینی که یاسپرس آن را رویکرد جهانی مینامد، و اندیشهای متعالی که در آن خود وجود ظهور مییابد و یاسپرس آن را متافیزیک مینامد.
چرا یاسپرس علم و دین را دو حوزهی محوری برای فلسفه میداند؟
علم برای فلسفه ضروری است. فیلسوف بدون معرفت علمی، شناختی از جهان ندارد و عملاً نابیناست. در صورتی که فلسفهورزی شامل روش علمی و نیز نتایج آن نباشد، به حدس و گمان صرف و خیالپردازی تبدیل میشود. تنها از طریق علم میآموزیم اشیا به چه نحوی هستند. به این دلیل فلسفه فینفسه نمیتواند هیچ نظریهای از آن خود عرضه کند. فلسفهورزی وظیفه دارد طبیعت علم و حدود کاربرد آن را نشان دهد. در انجام این امر، فلسفه از علم فراتر میرود و به منبع دیگری که فلسفهورزی از آن سرچشمه میگیرد گواهی میدهد. یاسپرس این منبع را استعلا مینامد.
دین، منبع دیگری است که فلسفهورزی از آن سرچشمه میگیرد. انسانها همواره از طریق دین اشتیاق خود را برای تعالی خویش و تعالی وجود، ورای جهان طبیعی، بیان کردهاند. واقعیت بیش از آن چیزی است که معرفت عینی ما آشکار میسازد، واقعیت از تمام سطوح درون ذات تفکر مفهومی فراتر میرود. انسان آنگونه که دین مینمایاند چیزی بیش از موجود طبیعی است. چون دین انسان را در رابطه با خدا و ورای تمام تصورات در نظر میگیرد، تعالی و آزادی انسان را حفظ میکند. به همین دلیل فلسفهورزی، دین را تصدیق میکند و در آن منبع تصور خود از استعلا را میبیند. خود فلسفه بدون حس تعالی وجودی که دین منتقل میکند، ضعیف میشود و میمیرد.
این سخنرانیها زمانی ایراد شد که یاسپرس از دانشگاه اخراج شده بود و در واقع آخرین سخنرانی او در مجامع عمومی محسوب میشد. به تعبیر خود یاسپرس: «محیطی که در آن اگر کسی میخواست زنده بماند تنها باید ساکت میماند.» این شرایط چه تأثیری بر مباحث این سخنرانی و زبان یاسپرس داشت؟
بهتر است در پاسخ این سؤال عین کلام یاسپرس را بیاوریم که در پایان کتاب بیان داشته است: آنچه در این سخنرانیها گفتم بیان شرایط آن زمان نبود، هرچند درفضای مأیوسانهی آن دوره شکل یافته بود. گسترش این اندیشهها نشانگر مسایلی در پسزمینه است. بعدها هنگامی که شنیدم افرادی که مرا نمیشناختند با مطالعهی این کتاب «تسلی» مییافتند دلگرم میشدم، تسلایی که فلسفه با مطالباتی که از ما میکند، قادر به انجام آن است.
تحت این تهدید مطلق، من به عقل، تعهد نسبت به علوم، جستوجوی آنچه اساسی است و به تفکری که بنیان همهی موجودات است ادای احترام کردهام. اما خود مطالب، از موقعیت تاریخی چنان کم تأثیر پذیرفتهاندکه من نمیتوانم حتی یک جمله در آن بیابم که وابسته به زمان و لذا منسوخ باشد. آنجا که آدمی از وجود احاطی، از حقیقت و واقعیت سخن میگوید، آنچه او میگوید حتی در غیاب مصایب فوقالعادهای که این افکار درآن پرورده شدهاند، به قوت خود باقی است.
کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر»، نوشتهی ژانپلسارتر، سالها در ایران بهعنوان مهمترین و در دسترسترین منبع برای آشنایی با این مکتب فکری شناخته میشد. ویراستار کتاب فلسفهی اگزیستانس، جان ر. سیلبر، هم در مقدمهی خود، این سخنرانیها را بهترین مقدمه بر اگزیستانسیالیسم میخواند. چه چیز در این کتاب در مقایسه با کتابهای دیگر، این ویژگی را به آن میبخشد؟
به اعتقاد یاسپرس اگزیستانسیالیسم بخشی از جریان اصلی فلسفهی غربی است ـ یعنی صورتی که فلسفه در زمان ما به خود گرفته است. وظیفه فلسفه، ارایهی تبیینی متفکرانه از هستی بشر و ایضاح و روشن ساختن زندگی بشر است. فلسفه این دو وظیفه را با پرسشهای نقادانه در بسیاری ازحوزههای تجربهی بشری و با طرح تبیینهای هستیشناسانه از واقعت انجام داده است. اما یاسپرس استدلال میکند که فلسفه در قرون نوزدهم و بیستم، از هدف حیاتیاش منحرف شده و به جای توضیح یا تبیین علوم کوشیده است به تقلید از آنها بپردازد. فلسفه دربارهی آدمی بهگونهای نظریهپردازی کرده است که گویی شیای همچون سایر اشیای جهان است. اگزیستانسیالیسم واکنشی است در برابر فلسفهپردازی شبهعلمی و اصطلاح «اگزیستانسیال» با جلب توجه ما به وضعیت انضمامی بشر که از آن اندیشهی فلسفی پدید میآید بر این واکنش متمرکز میشود.
حجم مقدمههای این کتاب زیاد است. فکر میکنید این مقدمهها برای کتابی کم حجم لازم بود؟
همانطور که بیان داشتید کتاب کم حجم است، و مطالب در بعضی موارد بهصورت مختصر بیان شده است، لذا مقدمات برای آشنایی و درک بهتر مخاطبین لازم است تا از سوء تعبیر نیز اجتناب گردد.
کتاب جدیدی در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
بله به یاری خدا قصد دارم کتاب «تصورات مختلف از خدا» (IMAGES OF ETERNITY CONCEPTS OF GOD) اثر کیچ وارد را ترجمه کنم.