کد مطلب: ۳۱۱۲۱
تاریخ انتشار: یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱

چرا مرور اندیشه‌های تهرانیان مهم است؟

اعتماد: مخاطبان محترم سایت اعتمادآنلاین، خدمت آقای دکتر هادی خانیکی، آقای دکتر احمد میدری و جناب آقای دکتر محمد فاضلی هستیم با هدف مرور اندیشه‌های آقای دکتر تهرانیان در قالب کتاب جدیدی که زحمت آن را آقای دکتر هادی خانیکی کشیده‌اند. خیلی خوش آمدید به برنامه، ممنون از اینکه دعوت ما را قبول کردید، در آغاز بحث ممنون می‌شوم در مورد کتاب صحبت کرده و معرفی کنید و تاکید بر این مساله باشد که چرا مرور اندیشه‌های مرحوم دکتر تهرانیان مهم است؟


خانیکی: من هم خدمت شما و دوستان عزیز شرکت‌کننده در این نشست و مخاطبانِ اعتمادآنلاین سلام عرض می‌کنم. کتاب «اندیشه پیشرفت و تحولات جدید جامعه ایران» که بازخوانی مطالعات مرحوم دکتر مجید تهرانیان در حوزه‌های توسعه، فرهنگ و ارتباطات است، محصولِ تدریس من در حوزه ارتباطات و توسعه است که چون محور مطالعات توسعه را بر توسعه ملی گذاشتم، نقش مرحوم دکتر تهرانیان در این زمینه بالاست. به خصوص اینکه دکتر تهرانیان شاید به یک معنا بنیانگذار مطالعات ارتباطات و توسعه در ایران باشد آن هم با تاسیس پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ملی در ایران در سال ۱۳۵۳. آقای دکتر تهرانیان در سال ۱۳۷۵ برای مدت کوتاهی به منظور تدریس در دوره دکتری دانشگاه امام صادق به ایران آمد و آشنایی حضوری من هم از همانجا شکل گرفت. پس از مدتی که من دغدغه‌های ایشان را در حوزه توسعه و به خصوص درک ایشان از مساله ایران در دهه ۵۰ دریافتم و خیلی بهره گرفتم، پیشنهادی به مرحوم دکتر تهرانیان دادم که خوب است کتاب مشترکی بین ایشان و من تهیه شود که اساس آن پنج مقوله باشد. تحولی که اندیشه پیشرفت پیدا کرده و عناصر جدیدی که به آن اضافه شده؛ ابعاد انسانی توسعه که در حقیقت بعدها بر مطالعات توسعه افزوده شده و جناب آقای دکتر فاضلی و جناب آقای دکتر میدری در آن صاحب‌نظرتر از من هستند. مقوله ارتباطات و توسعه ملی و اندیشه پیشرفت و بازخوانی جهان‌های توسعه از آن، این کار را به درازا کشید، البته من پنج سالی روی این کتاب و تدوینش کار کردم و ایشان محبت کرد در همان سفر یادداشت‌ها و نوشته‌هایی را که از مطالعاتش داشت و انتشار عمومی پیدا نکرده بود در اختیار من گذاشت. من بحث دانشگاه را به ضرورتی تفکیک کردم و زیرمجموعه در کتاب مستقلی تحت عنوان ارتباطات، دانشگاه و توسعه ملی پیش از این منتشر شده بود، این بخش‌ها را به دلیل اینکه در معرض بیماری سرطان هم قرار گرفته بودم و سرطان یک کتابی به انجام کارهای معوقه‌ام داده بود، در بهار امسال تکمیل کردم. در واقع کتاب سرشت و روح کلی‌اش بازخوانی تهرانیان است از توسعه و مسائلی که بر ایران دهه ۵۰ عارض شده و به خصوص شاید بتوان گفت از برجسته‌ترین مباحثی که در این کتاب می‌شود خواند، آنجایی است که مساله ایران را در آستانه انقلاب مطرح می‌کند که چرا ایران دچار شرایط انقلابی شده و البته دکتر تهرانیان پیش از این هم در تحقیقاتی که انجام داده بود تحولات پیش‌رو را پیش‌بینی کرده بود. اولین طرح بزرگ پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان را مرحوم دکتر علی اسدی و مرحوم دکتر تهرانیان انجام داده بودند آن هم در سال ۱۳۵۵ و سطوح مختلفی برای این تحقیق قائل شده بودند که حاصل این بود که ایشان به من می‌گفت مساله یک تحول بزرگ مذهبی در ایران را پیش‌بینی کردند. بعد من از ایشان پرسیدم که شما نتیجه این تغییرات را به مسوولان وقت هم اعلام کردید؟ گفت نه من که جرات نداشتم بگویم چنین چیزی در راه است این بود که به همان زبان علمی اینها را گفتم که دوستان عزیز آقایان دکتر محسن گودرزی و عباس عبدی پیش از این تحت عنوانِ «صدایی که ناشنیده ماند» محصول آن تحقیق را گفته بودند. به هر حال به نظر من مطالعه تهرانیان مهم است، زیرا تک‌ساحتی نیست، به مسائل شجاعانه ورود پیدا می‌کند و به دور از ملاحظات نتایج را ترویج می‌دهد و از این نظر اندیشه پیشرفت و تحولاتِ جدید جامعه ایران که بخش‌هایی را خود من به آن افزودم و در واقع مساله سال ۵۷ را با مساله کنونی جامعه ایران در یک امتداد دیدم. از این نظر فکر می‌کنم مطالعه‌اش مهم باشد.
   صدایی که از آقای دکتر تهرانیان در سال‌های قبل از انقلاب شنیده نشد، باعث شده در سال‌های بعد از انقلاب در هر موضوع اعتراضی و انتقادی اندیشه‌های ایشان بازخوانی شود به این علت که هشدارها باید به موقع شنیده شود. چرا مطالعه آثار آقای دکتر تهرانیان مهم است و تصور می‌کنید چقدر قابل تطبیق با شرایط امروز جامعه است؟ چقدر آن هشدارها در حال تکرار است، اما به نظر می‌آید باز هم شنیده نمی‌شود.
میدری: با سلام خدمت بینندگان عزیز این برنامه و سپاس از برگزاری این نشست از سرکار عالی و همکاران محترم‌تان. کاری که مجید تهرانیان کرده بخشی از آن به جامعه کارشناسی و پژوهشگران ما انتقال داده شده، مانند تحقیق و پژوهشی که هر چند سال یک‌بار تحت عنوان نگرش و ارزش‌های ایرانیان دارد صورت می‌گیرد که هر یک از این کارهای ملی که انجام شد بخشی از ویژگی‌های جامعه ایران را در طول زمان آشکار کرده و ما مبنا و پایه‌ای برای شناخت تحولاتی داریم که در عرصه فرهنگ، روابط اجتماعی، سرمایه اجتماعی و ویژگی‌های فرهنگی این جامعه دارد صورت می‌گیرد. اما به نظر من برخی نکاتی که مجید تهرانیان روی‌شان دست گذاشته هنوز برای جامعه ما باز نشده و امیدواریم با تلاشی که دکتر خانیکی کردند، جامعه پژوهشگران ما این را درک کنند. حال [با توجه به] برخی مسائل مانند مساله‌ای که شما اشاره کردید باید ببینیم کار مجید تهرانیان کجا ناتمام بوده، چرا نمی‌توانسته توصیه‌هایش را انتقال بدهد و در واقع چرا این صدا شنیده نشد؟ اما بخشی که مجید تهرانیان شروع کرد و به نظرم تا جایی که من می‌دانم در جامعه دانشگاهی ما هنوز به درستی به کار گرفته نشده، این است که مجید تهرانیان [فارغ‌التحصیل] اقتصاد سیاسی است و از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل می‌شود و من بدون تعارف کسی را نمی‌شناسم که به قول ایشان ابررشته‌ای کار کند. تازه این اصطلاح هم هنوز در ایران جا نیفتاده است، چون ما چندرشته‌ای داشتیم که برای فهم مسائل جامعه احتیاج دارد اقتصاد، سیاست و فرهنگ کنار همدیگر بنشینند یا این ابعاد را با هم درک کرد، اما ایشان معتقد است که برنامه‌ریزی باید ابررشته‌ای باشد و در واقع هر یک از اینها به تنهایی نمی‌توانند و باید نوعی تلفیق همگن صورت بگیرد نه یک ترکیب و دستورالعملی که آنها برای تدوین برنامه‌های توسعه تهیه می‌کنند. من فکر می‌کنم حالا که حتی بحث برنامه هفتم توسعه در میان است این کاربرد دارد که ما بتوانیم بر اساس این دیدگاه مشترک و این دیدگاه ابررشته‌ای به مسائل ایران نگاه کنیم. هر چند خیلی گفته شده، یعنی هر کسی وارد دانشگاه بشود می‌گوید باید چندرشته‌ای نگاه کرد، اما واقعا پژوهش‌های کاربردی‌ای که چه مراکز سیاستگذاری ما و چه دانشگاه‌ها بتوانند در یک نهاد کنار هم باشند کمتر رخ داده است و موسسه‌ای که ایشان تاسیس کرده شما وقتی رشته‌های مختلف را از خارج و ایران نگاه می‌کنید که کنار هم کار می‌کنند و رویکردهای کاملا متفاوت دارند؛ یعنی کسی مانند لرنر که مکتب نوسازی است در کنار مجید تهرانیان که گرایش‌های چپ دارد، می‌نشینند و کارهای پژوهشی مشترکی انجام می‌دهند. ما خیلی احتیاج داریم که در نهادهای دانشگاهی‌مان و سیاستگذاری این رشته‌ها کنار همدیگر باشند. یک کار مهم دیگری که تهرانیان انجام می‌دهد و باز ما این را خیلی احتیاج داریم که جامعه علمی و بقیه آن را درک کنند، این است که ایشان فرآیند توسعه را همان‌طور که دکتر هم اشاره کردند به هیچ‌وجه یک فرآیند هموار نمی‌داند در خیلی از دیدگاه‌ها که من به آنها اشاره می‌کنم، توسعه خیلی ساده نگاه می‌شود. مثلا می‌گویند اگر سرمایه‌گذاری خارجی، دموکراسی باشد مساله‌ها حل می‌شود، اگر فلان عامل تغییر پیدا کند... ایشان نشان می‌دهد که همه ابعاد توسعه با پدیده‌های خطرناک روبه‌رو هستند، در رشد اقتصادی، آلودگی محیط‌زیست و جابه‌جایی‌ها را می‌آورد و می‌تواند ضدرفاه عمل کند.
   آقای دکتر، چطور می‌شود از اندیشه‌های آقای تهرانیان در شرایط امروز جامعه استفاده کرد وقتی حتی لغت توسعه به لغتی قبیح تبدیل شده و یک‌باره از قسمت هفتمِ برنامه‌های توسعه می‌بینیم که لغت توسعه از آنها حذف می‌شود، چون توسعه یک مفهوم غربی دانسته می‌شود. در شرایطی که هر چیز غربی‌ای قرار است طرد شود چطور می‌شود از دیدگاه‌های چهره‌ای مانند مجید تهرانیان (همان‌طور که خودتان اشاره کردید) با دیدگاه‌های چپ استفاده کرد؟ به نظر می‌آید جامعه به سمتی نمی‌رود که دیدگاه‌های ایشان قابل بهره‌برداری باشد.
میدری: می‌توان گفت چرا در دهه ۵۰ که با غرب مشکل نداشتند هم کسی اینها را نمی‌بیند؟ من فکر نمی‌کنم مشکل فقط از آن طرف است، هر چند مجید تهرانیان معتقد به یک توسعه بومی است؛ کشورهای جهان سوم یک زیست‌بوم متفاوت و راه فرهنگی دیگری دارند، غرب تکنولوژی را دارد، ما زایش‌های فرهنگی متفاوتی داریم و دنبال یک الگوی متفاوت هستند... آنجا هم شنیده نمی‌شود. شنیده شدن وقتی دوستانی که در این زمینه کار کردند که چرا حرف ایشان شنیده نشد. گویا حرف این گروه که من فکر می‌کنم بطن سوال شما هم این‌طور است [این بوده] که ما یک راهی داریم، اما سیاستمدار ما نمی‌شنود و باید کاری کرد تا در گوش او برود. من فکر می‌کنم این اشتباه است، زیرا این حرف زمینه اجرا ندارد.
   یعنی نگاه به مقوله توسعه متفاوت نیست؟ تهرانیان به توسعه به عنوان یک فرآیند ملی نگاه می‌کند، اما حتی در دوره‌هایی که در ایران توسعه مورد توجه بوده، توسعه آمرانه خیلی مورد قبول بوده، باوری به توسعه ملی که مجید تهرانیان بر آن تاکید می‌کند، وجود ندارد. 
میدری: اگر اشکال ندارد چون گفتید در دو نوبت صحبت شود، اجازه بدهید یک نوبت را کامل [به مساله] بپردازم. من می‌خواستم بیشتر بگویم که حرف‌های مجید تهرانیان برای امروز کاربرد دارد و ما باید نگاه‌مان را به توسعه و برنامه‌ریزی عوض کنیم، اما اینکه برای شرایط کنونی ما و به ویژه اعتراضات اخیر بر اساس این اندیشه چه تجدیدنظرها و کارهایی می‌توان کرد را اجازه بدهید در نوبت دوم صحبت کنم. فکر می‌کنم بهتر باشد آقای دکتر فاضلی در این رابطه صحبت کنند.
   با این پیش‌زمینه‌ای که گفته شد، تصور می‌کنید چرا مطالعه آثار مجید تهرانیان و دیدگاه‌هایش اهمیت دارد و نکته‌ای که در رابطه با دیدگاه‌های مجید تهرانیان گفته می‌شود که آقای دکتر خانیکی در این کتاب و کتاب دیگری در مورد توسعه تجمیع کردند چطور می‌تواند در شرایط امروز مورد استفاده قرار بگیرد، وقتی حتی ادواری از دولت‌ها و تاریخِ بعد از انقلاب نشان می‌دهد اگر هم باوری به توسعه بوده، توسعه آمرانه بوده است. نگاه مجید تهرانیان در سال‌های پس از انقلاب و احتمالا حتی قبل از آن به توسعه ملی خیلی غریب و مظلوم است. 
فاضلی: سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان‌تان. نگاه من به کتابِ اندیشه پیشرفت و تحولات جدید جامعه ایران و گزارشی از آنچه تهرانیان در دهه ۵۰ انجام داده به این صورت است که اگر شما ندانید در دهه ۵۰ جامعه ایران چه مسیری را طی کرده کاملا محتمل است که هر چند تاریخ عینا تکرار نمی‌شود، اما همان اشتباهات با همان برداشت‌ها، تصورات و گاهی توهمات پیش برود. فرقی هم نمی‌کند این می‌تواند هم جانب حکومت باشد و هم جانب منتقدانش تکرار شود. بنابراین برای اینکه شما تاریخ را تکرار نکنید و یاد بگیرید حتما لازم است که تهرانیان را بخوانید، چون گزارش دست‌اول یک آدم درجه‌یک است؛ یعنی پیشینه تهرانیان را که نگاه می‌کنید یک آدم درجه‌یک است که صلاحیت‌های لازم را برای اینکه آن دهه را گزارش کند، دارد. یکی از آن صلاحیت‌ها در اصل ابررشته‌ای بودن آن است که آقای دکتر میدری گفتند؛ یعنی هم اقتصاد سیاسی را خوب می‌فهمد و هم کامل جامعه‌شناسی را از متنی که فهم کرده و هم سیاسی را درک می‌کند...
خانیکی: ارتباطات...
فاضلی: و هم ارتباطات را...
میدری: کتاب‌هایش به ۹ زبان در حوزه رسانه ترجمه می‌شود.
فاضلی: یعنی کاملا آدمِ درجه‌یک و صاحب‌صلاحیتی است برای اینکه دهه ۵۰ را روایت کند. ممکن است تهرانیان ترسیده باشد یا اصلا سیستم پهلوی به گونه‌ای بود که او و گزارشش را نمی‌خواند، اما تهرانیان در نوشتن خودش را سانسور نکرده است، این نکته مهمی است که یک نفر ممکن است نوشته باشد، اما سیستم نمی‌خوانده و جایی گزارش نمی‌شده است، اما یکی هست که از آن اول خودش ننوشته است، یعنی از ترس خودسانسوری کرده است. این کتاب نشان می‌دهد تهرانیان خودسانسوری نکرده است، زیرا بارزترین نمونه‌اش اولین فصل کتاب است، جایی که تهرانیان بعد از واقعه میدان ژاله گزارشی می‌نویسد تحت عنوانِ «ایران و بازخوانی مساله گذار» شما گذاشتید و بعد چهار دلیل می‌آورد، درباره چهار دسته دلیل می‌آورد که چرا ایران به این وضعی رسید که نهایتا رژیم شاه آن واقعه را در میدان ژاله رقم می‌زند. من گاهی اوقات غنای کتاب‌ها را این‌طور می‌سنجم که شما مجبور می‌شوید در یک صفحه چند جای آن را خط بکشید و حیرت کنید که این چقدر....
   شما البته زیاد خط کشیدید.
فاضلی: خیلی. مثلا دهه ۵۰ وقتی تهرانیان درباره شکاف‌های اجتماعی و شکاف‌های جامعه ایران حرف می‌زند یکی از چیزهایی که کماکان پس از ۵۰ سال در ایران باقی مانده یک عبارتی دارد و می‌گوید: «فاصله میان واحدهای سیاستگذاری و اجرایی» و بعد در پرانتز می‌نویسد: « (فئودالیسم بروکراتیک) ». اصلا این واژه به قدری عمق دارد که اگر کسی در سیستم بروکراتیک ایران کار کرده باشد... ببینید، در سیستم‌های فئودالی هر فئودال و اربابی برای خودش یک قلعه و مجموعه اراضی دارد و مستقل از بقیه کشت می‌کند و یکسری رعیت دارد که اینها کار می‌کنند. شما اگر در دستگاه اجرایی ایران کار کرده باشید این «فئودالیسم بروکراتیک» را عمیق می‌فهمید که هر دستگاهی اصلا کمترین اطلاعات را با بقیه به اشتراک می‌گذارد. دایم سعی می‌کند اراضی‌اش را گسترش بدهد و قدرت و بودجه‌اش را بیشتر کند و این سیستمِ فئودالیسم یک معنا هم دارد که به درد دنیای جدید نمی‌خورد. همان‌طور که فئودالیسم اروپایی هم فرو پاشید تا دنیای جدیدی خلق شود. یعنی یک عمق به این صورت دارد که شما را می‌رساند... من توصیه می‌کنم کسانی که می‌خواهند بفهمند چه شد که در دهه ۵۰ ایران انقلاب شد... پنج، شش صفحه هم بیشتر نیست. یعنی اینکه آدمی در پنج، شش صفحه می‌تواند شرح بدهد که در دهه ۵۰ چه گذشت. من یک عبارت آن را می‌خوانم، ایشان می‌خواهد توضیح بدهد که در دهه ۵۰ به لحاظ سیاسی چه اتفاقی افتاد که به این نقطه رسیدیم و می‌گوید: «عامل اول- بی‌اعتنایی به ضرورتِ داشت مبانی دموکراسی و حکومت مشروطه از راه هتک حرمت از قانون اساسی و عدم توجه به ضرورتِ استقلال و رشد سیاسی سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه و بی‌اعتنایی به ضرورتِ گسترش مستقل احزاب و انجمن‌های داوطلبانه ملی و آزادی مطبوعات، رادیو و تلویزیون...» یک آدم دیگر چه باید می‌نوشته که بگوییم خودسانسوری نکرده است؟ دومی از آن هم جالب‌تر است: «ایجاد یک خلأ سیاسی بزرگ در رهبری از راه بی‌اعتنایی به ضرورتِ پرورش یک نسل رهبران میانسال که پیوندِ میان رهبران کهنسال (پیش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) و جوانان باشند...» یعنی رژیم شاه دچار کهنسالی شده بود؛ یک نسل بین قبل از ۲۸ مرداد و ۲۸ مرداد پیوندی نداشت. «در ۲۵ سال گذشته بیشتر مسوولان سیاسی از میان رهبران کهنسال یا کارشناسان تکنوکرات غیرسیاسی انتخاب شدند...» ببینید واژه‌ها تراش خورده‌اند. یعنی رژیم شاه یا کارشناسِ تکنوکرات غیرسیاسی دارد که فهمی از عرصه سیاست ندارد و فقط تکنوکرات است یا یک مشت رهبرِ سیاسی پیر و پاتالی دارد که متعلق به قبل از ۲۸ مرداد هستند. بنابراین یک نسل میانی ندارند که اصلا سیاستِ دهه ۵۰ را بفهمد یا ارتباط داشته باشد. از اینجا دومین چیزی که درباره تهرانیان و خوانش این کتاب خیلی مهم است، «مفهوم ارتباطات» است. ممکن است ما «مفهوم ارتباطات» را در رسانه خلاصه کنیم و بگوییم رسانه می‌خواهد این کار را بکند. یک جمله‌ای دارد که آن را تا زدم و برای‌تان می‌خوانم. از نظر این کتاب و به گمان من، فهم تهرانیان از «ارتباطات» فقط رسانه نیست. جامعه مکانیسم ارتباطی‌اش مختل است. 
   یعنی موضوع ارتباطات به رسانه تقلیل داده نشده است.
فاضلی: یعنی وقتی می‌گوید ما نسلی از رهبران سیاسی میانسال نداریم، منظورش این نیست که یک نسلی نداریم که در رسانه میانسال باشند و حرف بزنند. یک نسلی از رهبران میانسال نداریم که اصلا با جامعه ارتباط بگیرد. این ارتباط را فراتر می‌بیند. یعنی جامعه مکانیسم ارتباطی‌اش قطع است. نکته سومی که واقعا در مورد تهرانیان در این کتاب خیلی جدی باید به آن پرداخت، نکته‌ای است که آقای دکتر میدری هم بر آن خیلی تاکید کرد؛ توسعه مسیر همواری نیست و هر عرصه‌اش در خرد و کلان، تعارضات و تناقضاتی ایجاد می‌کند که اگر به آن نپردازیم دچار بحران‌های جدی می‌شویم. به گمان من یکی از درخشان‌ترین قطعات این کتاب که می‌شود سر کلاس‌های درس ساعت‌ها درباره‌اش بحث کرد یک مصاحبه است با کسی به نام حسن، این آقای حسن در روستایی به نام خسروآباد ساکن بوده است، بعد با خانواده‌اش نزدیک فیروزکوه آمدند و کارخانه‌ای تاسیس شده بوده که صاحب کارخانه برای کارگرانش خانه سازمانی و آپارتمانی ساخته بوده است، حسن و خانواده‌اش از روستای خسروآباد منتقل شدند و به اطراف فیروزکوه در این آپارتمان آمدند. دو صفحه گفت‌وگو با حسن است که زندگی امروزش را مقایسه می‌کند. خودتان را جای شاه و تکنوکرات‌های پهلوی بگذارید که می‌گویند حسن در روستا زندگی می‌کرده، وضعیت خیلی بدی داشته و آب و برق هم نداشته است، حالا برای او خانه آپارتمانی ساختیم، او را به فیروزکوه آوردیم و زندگی مدرن دارد. 
   دیگر دردش چیست.
فاضلی: دردش چه باشد، اما وقتی این دو صفحه را می‌خوانید، می‌بینید که حسن اصلا حالش خوب نیست. در یک جا شکایت می‌کند و می‌گوید؛ من عین عبارت را می‌خوانم: «این زندگی که آمدم اینجا هی زن من می‌بینه که بقیه تو شهر یه چیزایی دارن، ولی من ندارم. همه حرف اینه که من هم می‌خوام یه چیزایی داشته باشم.» بعد نابرابری متحرک شده است یا بچه‌اش را به مدرسه فرستاده‌اند، اما می‌گوید: «بقیه مدرسه‌ای‌ها شهری‌اند و این روستایی است و بچه‌ام می‌گوید دیگر نمی‌خواهم به مدرسه بروم.» به نقطه‌ای می‌رسد و می‌گوید: «مثل اینکه تو خسروآباد وضعم بهتر بود در اینجا درسته که خونه‌ام بزرگ‌تره ولی باید بگم پول بیشتریم باید بدم، اجاره ماهی ۲۰۰ تومنه که پول برقشم باید بدم، میاد روش. تو خسروآباد عطار و بقال و می‌شناختم و می‌تونستم ازشون نسیه بگیرم، اینجا نمی‌تونم نسیه بگیرم، تو چاله بدی گیر افتاده‌ام.» این عبارت خیلی تامل‌برانگیز است: «تو خسروآباد وقتی می‌رسیدم خونه همه خوشحال بودند، می‌گفتیم و می‌خندیدیم، حالا میام خونه می‌بینم که همه با هم قهرند.» مجبور شده‌اند مادرش را به خانه بیاورند و مادرش و عروس دارند با هم زندگی می‌کنند. بعد یک جا می‌رسد و می‌گوید: «ببین اینقدر وضع بد شد که من برای اولین‌بار زنم را در این خانه زدم.» یعنی نگاه تهرانیان هم کلان توسعه را می‌بیند که تعارضات آن در نظام رهبری سیاسی چه مشکلاتی ایجاد کرده،  هم می‌بیند که ارتباطات قطع است و هم در خرد آن قادر است که ببیند حسن در خسروآباد اصلا حالش خوب نیست و بر همین اساس واقعا می‌تواند در دهه ۵۰ بگوید که چگونه سیستم داشت به سمت بحران می‌رفت و به گمان من، امروز باید تهرانیان را خواند و نگاهش را درک کرد. حتی در بُعد محیط‌زیستی؛ تهرانیان دهه ۵۰ درباره تخریب محیط‌زیست بر اثر توسعه هشدار می‌دهد و مکتوب می‌کند و از این جهت به نظر من بازخوانی تاریخ است. کتاب خصوصا با مقدمه‌هایی که آقای دکتر خانیکی بر هر فصل آن نوشته بازخوانی تاریخ است و اگر ما می‌خواهیم تاریخ را تکرار نکنیم و وارد آن چرخه‌ها نشویم، به گمان من باید کتاب تهرانیان را خواند، حتی اگر منتقدش باشیم؛ یعنی شما می‌توانید منتقد نگاه چپ تهرانیان باشید، می‌توانید منتقد این باشید که بسیار به جهان سوم امیدوار است. اصلا امیدواری‌اش به جهان سوم حیرت‌انگیز است. می‌گوید جهان سوم یعنی یک نگاه سوم به جهان که می‌دانیم امروز اتفاق نیفتاده است، یعنی امیدواری‌ای که تهرانیان به جهان سوم دارد رخ نداده است، اما یک هسته در آن هست که می‌شود بر اساس آن هسته بگوییم تهرانیان یک متفکر تیزبینِ حوزه توسعه و ارتباطات است.
   به عنوان خالق این اثر زمانی که داشتید این کار را در شرایط سخت بیماری انجام می‌دادید چقدر فضای کار آقای تهرانیان را با فضای امروز مشابه می‌دیدید؟ شما سابقه همکاری نزدیک با خود ایشان را هم دارید، به نظرم کسی دقیق‌تر از شما نمی‌تواند بگوید که چقدر آن فضا در حال تکرار است و چقدر آن صداها شنیده نمی‌شود.
خانیکی: البته که هر دو دوستان توضیحات خوبی دادند که چرا صدا شنیده نمی‌شود. وقتی می‌گوییم صدا شنیده نمی‌شود، معنایش این نیست که کتاب خوانده نمی‌شود یا ملاقاتی صورت نمی‌گیرد. 
   نه، در باب اینکه به هشدارها توجه نمی‌شود.
خانیکی: بله می‌خواهم بگویم یعنی در حد آن ساختارها و فرآیندهایی که منجر به این می‌شود که یک توصیف، تبیین یا تجویزی نسبت به مساله ایران مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. حال آن تعبیر دهه ۵۰ را هم کسی مانند تهرانیان دارد و هم کسانی مانند مرحوم دکتر شایگان از آن تحت عنوان «نفرین تجدد» یاد می‌کنند یعنی نظام شاه هم آن بخشِ مختل‌کننده توسعه را از تجدد گرفت. با توجه به مدلی که تهرانیان در نسبت بین ارتباطات و توسعه مطرح می‌کند مشابهت‌های زیادی بین امروز و دیروز می‌بینم، زیرا عین عناوینی که به کار می‌برد ما نمی‌خواهیم اینجا فقط از یک فرد تجلیل کنیم یا در مورد او گزافه هم بگوییم، همین‌طور که آقای دکتر فاضلی گفتند، می‌توانیم نقدش هم بکنیم. ولی اینکه مساله زمانه خودش را چطور فهمیده؟! تهرانیان قائل به این بود که ما وقتی می‌توانیم مساله ایران را خوب بفهمیم که یک مطالعه تطبیقی و یک مطالعه تاریخی داشته باشیم، منظور از مطالعه تاریخی اینکه حداقل از دوران مواجهه ایران با تجدد که در حوالی دوران قاجار شروع شد و اوج آن در مشروطه است تا به امروز را ببینیم که آن را یک دوره‌بندی قابل ملاحظه‌ای هم می‌کند و قابلیت استمرار را هم برای امروز دارد که دوره‌های تمرکز قدرت را که مورد توجه شما بود و آمرانه بودن توسعه را از یک طرف و دوران تشتت یا دوران پراکندگی قدرت را در دوره‌هایی می‌بیند که حداقل تا انقلاب این را چهار دوره می‌بیند. دورانی که در مشروطه ما پراکندگی قدرت را داریم و در دوران رضاشاه تمرکز قدرت را داریم و بعد دوباره به پراکندگی قدرت می‌رسیم ۲۰ و ۳۲ و بعد دوباره تمرکز قدرت را، در هر کدام هم عامل اقتصاد یا عامل سیاست را برجسته می‌بیند و مطالعه تطبیقی هم همین که ایران را در مقایسه با جوامع پیشرفته و هم جوامع در حال گذار ببینیم که می‌گوید می‌شود... یعنی خوش‌بینی‌اش از اینجاست که ایران در موقعیتی است که می‌تواند به اصطلاح از عوارض منفی توسعه در کشورها و جامعه پیشرفته دوری کند، مانند نادیده گرفتن قابلیت و ظرفیت‌های انسانی که به آنها خیلی توجه می‌کند تا در واقع راه جدید یا راه سومی را در پیش بگیرد. اما جایی که گفتم خیلی مهم می‌دانم توجهش به عنصر و عامل ارتباطات است و ذیل ارتباطات طبیعتا هم ارتباطات انسانی قرار می‌گیرد و هم ارتباطات جمعی و رسانه‌ها. در گزارشی که آقای تهرانیان برای برنامه ششم عمرانی و برنامه ششم توسعه در سال ۵۵ تهیه می‌کند که اولا عامل ارتباطات را در برنامه مهم می‌دانند، بیش از ۳۰۰ صفحه در آنجا گزارش است؛ مساله ارتباطی برنامه را دقیقا این‌طور عنوان می‌کنند: «ایران در حال گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی و اطلاعاتی است.» ببینید، جامعه اطلاعاتی واژه خیلی جدیدی است، ما بیشتر در دهه‌های ۸۰ میلادی به بعد می‌گوییم، اما او در رابطه با مساله ایران در سال ۱۳۵۵ می‌گوید دارد از یک جامعه سنتی به جامعه‌ای صنعتی و اطلاعاتی نقل‌مکان می‌کند که دکتر فاضلی هم از نمونه واکنش‌های حسن از نظر مواجهه با ارتباطات نام بردند. از طرفی جهت‌گیری توسعه را می‌گوید که ما باید بپذیریم، داریم به سوی جامعه گشوده اطلاعاتی-ارتباطی حرکت می‌کنیم. این در سال ۱۳۵۵ در گزارش کمیته مشترک برنامه‌ریزی‌مان هست؛ یعنی باید بپذیریم که جامعه در حال باز شدن است و وقتی جامعه باز می‌شود مسائل جدیدتری پیدا می‌کند. خب مشابهت‌هایی که امروز هم داریم همین است. در دوره‌ای که تهرانیان حرف می‌زند، در ارتباطات جمعی مهم‌ترین رسانه تلویزیون است که خوب به تلویزیون می‌پردازد؛ اساس نمایش شیراز این است که برنامه را به تلویزیون می‌گذارد و تحت عنوان نمایش شیراز هم منتشر می‌شود. در آنجا در سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ بود که مساله رادیو و تلویزیون ملی ایران را فاصله‌ای می‌بیند که با جامعه ایران گرفته است. یعنی این را خیلی مشخص و کاربردی می‌کند و می‌گوید شخصیت‌ها و گروه‌های مرجع از نظر جامعه در تلویزیون حضور ندارند حال می‌خواهد ادبی، هنری یا سیاسی باشد. 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST