کد مطلب: ۳۰۴۰۷
تاریخ انتشار: شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱

درماندگی را‌ آموخته‌ایم

هم‌میهن: قرارگاه، جنگ، پادگان، نبرد، خاکریز... اینها کلماتی هستند که همه‌جا می‌شنویم، آن هم نه فقط از زبان نظامی‌ها، بلکه در سخنرانی مسئولان اجرایی کشور؛ کسانی که کارشان صرفاً ارائۀ خدمات به شهروندان و ایجاد رفاه است. همه‌جا به جبهۀ جنگ تبدیل شده؛ در بیانیه‌های وزارت بهداشت برای کنترل ویروس کرونا و ایجاد کارگاه برای زدن یک پل یا تونل شهری. «کرونا را شکست می‌دهیم» و «قرارگاه احداث پل» راه‌اندازی می‌کنیم. این وضعیت را «سهیل رحیمی» از وضعیت کشور ترسیم می‌کند. روان‌شناس، محقق و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران که در گفت‌وگو با «هم میهن» از آماده‌باش مداوم و همیشگی کشور در وضعیت جنگی می‌گوید و معتقد است این نگاه موجب موجی از اختلالات اضطرابی در کشور شده که با اخبار منفی پیوند دارد.

 

 گرایش به اخبار بد چقدر با فراگیر شدن رسانه‌ها در دورۀ مدرن مرتبط است؟ آیا انسان به‌طور ذاتی به این نوع اخبار گرایش دارد؟

ما انسان‌ها برای ارزشیابی جهان اجتماعی‌مان به لحاظ فیزیولوژی دارای دو نظام متفاوت هستیم؛ یک نظام باعث می‌شود به‌طور خودکار عمل کنیم و ناهوشیارانه داوری‌های ساده، خوب و بد داشته باشیم. این به عملکرد بخشی در مغز به‌ نام «بادامه» برمی‌گردد که باعث می‌شود امری را بد بدانیم یا خوب. چرا بادامه وجود دارد؟ به‌دلیل اینکه اگر این سیستم را نداشته باشیم، نمی‌توانیم در برابر احساسات بد به‌موقع عمل کنیم و بقایمان به خطر می‌افتد. این سیستم هنگام تولد ایجاد می‌شود. امروز دیگر مشخص شده که هیجانات منفی مثل ترس و تنفر در انسان زودتر از هیجانات مثبت ایجاد می‌شود و این جنبۀ بقا دارد. اگر من از یک موجود دیگر نترسم، حیاتم به خطر می‌افتد. اگر من حس تنفر پیدا نکنم، ممکن است تحت تأثیر ماده‌ای شیمیایی مسموم شوم. بنابراین باید از نظر بویایی حس تنفری در من شکل بگیرد اما بخش دیگری را هم از لحاظ فیزیولوژی داریم که سبب می‌شود یکسری واکنش‌ ارزشیابی کنترل‌شده را از خود نشان دهیم. واکنش‌های ارزشیابی کنترل‌شده در حقیقت فرایندهای عالی ذهنی هستند که نوع انسان دارد و سبب می‌شود که به سمت حل مساله حرکت کند. اگر من با یک خبر بد یا یک موضوع ناگوار مواجه می‌شوم، باید بتوانم آن را حل‌وفصل کنم. بنابراین اخبار بد ربطی به رسانه‌های مدرن ندارد. هزار سال پیش هم خبر می‌آمد که مثلاً فلان شهر مورد تاخت‌وتاز قرار گرفته است. برای منی که آن دوره ساکن شهر دیگری بودم، شنیدن این خبر از سوی چاپار و خبررسان به این معنی بود که باید به شکلی این مساله را حل‌و‌فصل کنم که شهر خودم مورد هجوم قرار نگیرد و یکی از تفاوت‌های ما با سایر موجودات دقیقاً در همین موضوع است. این نظام کنترل‌شده و حل مساله، به عملکردی در قشر مغز برمی‌گردد که خاص انسان است و به آن «پیش‌پیشانی» می‌گوییم. عملکرد پیش‌پیشانی باعث می‌شود که وقتی در برابر اطلاعات منفی قرار می‌گیریم، قدرت این را پیدا کنیم تا حل‌وفصلش کنیم؛ بنابراین انسان‌ها در برابر اخبار بد، همواره اضطراب داشته‌اند و تحمل می‌کرده‌اند. اگر به خیلی قدیم‌ها و به نزدیک نیاکان‌مان برگردیم، متوجه می‌شویم که آنها شاید بیشتر از بخش بادامه استفاده می‌کردند، ولی هر چقدر که بحث آموزش و تعلیم و تربیت در جامعۀ بشری بیشتر رونق پیدا کرد، بخش پیش‌پیشانی باعث شد که من بتوانم منطقی‌تر با این اضطراب‌ها برخورد کنم. هر دوره‌ای هم اضطراب‌های خاص خودش را داشته، ولی دسترسی به اطلاعات بیشتر، یا آنچه ما الان اسمش را انفجار اطلاعاتی می‌گذاریم، قطعاً باعث می‌شود که من اضطراب بیشتری را تحمل کنم و اکنون ما در دنیا یک اختلال اضطراب به ‌نام اختلال اضطراب فراگیر یا GAD داریم که فرد از هر چیزی می‌ترسد و از هر حادثه‌ای در اضطراب می‌افتد؛ در کشور بورکینافاسو سیل می‌آید، او اینجا تنش می‌لرزد. اگر خبر نداشته باشد که اصلاً بورکینافاسویی هست، حتماً اضطرابش می‌آید پایین، اما این امر نباید مانع اطلاع‌رسانی عامه شود. باید اطلاع‌رسانی باشد، ولی برخوردهای منِ نوعی هم باید مدیریت شود. من چون از این بخش پیش‌پیشانی درست استفاده نمی‌کنم، اضطرابم بالا می‌رود. این یک رویکرد است. ما به این می‌گوییم رویکرد فیزیولوژی به اخبار بد.

 از نظر روان‌شناختی چطور؟

از دیدگاه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی هم نظریه‌ای داریم تحت عنوان نظریۀ سوگیری منفی. سوگیری منفی اکنون یک نظریۀ اثبات‌شده است؛ هم جامعه‌شناسی و هم روان‌شناسی اجتماعی، معتقد است که ما انسان‌ها حساسیت بیشتری به اطلاعات منفی داریم، یعنی انگار ناخودآگاه به سمت اطلاعات منفی کشیده می‌شویم. چرا؟ برای اینکه اطلاعات منفی بازتابی از خصوصیت‌های جهان بیرونی ماست که می‌تواند ایمنی و رفاه من را تهدید کند؛ بنابراین من باید نسبت به این اطلاعات هم حساس باشم، هم به‌سرعت به آن پاسخ دهم. وقتی خبری می‌شنوم مبنی بر اینکه دشمن به کشور من حمله‌ور شده، باید به‌سرعت دست‌به‌کار شوم. امری داریم در روان‌شناسی به نام ادراک قیافه‌شناسانه. شما در خیابان دارید رد می‌شوید و می‌بینید مردی خصمانه به شما نگاه می‌کند. شما آن را تجزیه‌و‌تحلیل می‌کنید و می‌گویید این نگاه خصمانه می‌تواند آسیب‌زا باشد؛ بنابراین من باید آماده باشم و به‌سرعت پاسخ دهم. حالا اگر این آقا فقط لبخند می‌زد، کمتر می‌ترسیدید و کمتر دچار دلهره می‌شدید. در نتیجه منِ نوعی نیاز دارم به سمت این اطلاعات منفی کشیده شوم تا ایمنی و رفاهم تضمین شود. حالا اتفاقی که اینجا از لحاظ روان‌شناسی رخ می‌دهد، این است که وقتی به اطلاعات منفی حساس می‌شوم و می‌خواهم به‌سرعت به آن پاسخ دهم، این حساسیت من را در موقعیت دفاعی قرار می‌دهد. یعنی همیشه در حالت آماده‌باش قرار می‌گیرم. آماده‌باش دفاعی از لحاظ روان‌شناسی فیزیولوژی اصطلاحاً با چیزی به‌عنوان سندروم انطباق کلی تعریف می‌شود. طبق نشانگان انطباق کلی، انسان‌ها در برابر حوادث ناگوار در حالت جنگ یا گریز قرار می‌گیرند و این آماده‌باش به این صورت است که ترشح هورمون‌هایی در ما از جمله کورتیزول به‌سرعت افزایش پیدا می‌کند. این افزایش سریع کورتیزول باعث می‌شود که من سم زیادتری آزاد کنم، چون سلول‌های بدن برای جنگیدن یا فرار کردن و گریختن به انرژی نیاز دارند و انرژی بدن را هم فقط گلوکز تأمین می‌کند. کورتیزول باعث می‌شود قند کافی برای جنگیدن یا گریز ایجاد شود و منابع درونی من مدام و لحظه‌به‌لحظه پایین بیاید، مثل پادگانی که انبار سوخت دارد و این انبار مدام مهماتش را تأمین می‌کند، ولی این باید دوباره پر شود و اگر پر نشود، مشکل ایجاد می‌شود؛ بنابراین من باید حواسم باشد که چقدر در معرض این اخبار بد قرار می‌گیرم؟ و تا چه موقع می‌توانم حالت دفاعی بگیرم؟ هر چقدر این زمان کوتاه‌تر باشد، بدن من این فرصت را پیدا می‌کند که بتواند خودش را بازسازی کند. بازسازی‌ها باعث می‌شود من برای مواجهه با چنین موقعیت‌هایی آماده‌تر باشم. حالا اتفاقی که در برابر اخبار بد رخ می‌دهد این است که شما (از منظر رسانه‌ای به شما بگویم) هر چقدر بیشتر بمباران خبری شوید، بیشتر از لحاظ زمانی در حالت دفاعی قرار می‌گیرید، در نتیجه ذخایر مقابله‌ای شما کاهش پیدا می‌کند و آرام‌آرام سیستم دفاعی بدن شما تضعیف می‌شود. وقتی هم سیستم دفاعی بدن ضعیف شود، اول از همه انواع بیماری‌های جسمانی را می‌گیریم، سیستم ایمنی‌مان ضعیف می‌شود و یک سرماخوردگی عادی به یک بیماری حاد تبدیل می‌شود و دیگر نمی‌توانیم آن را جمع کنیم و از لحاظ روحی هم به هم می‌ریزیم، چون دائماً احساس بیماری می‌کنیم.

 در برخی کشورها از جمله ایران که دائماً با رویدادهای ناگوار و مخاطره‌آمیز روبه‌روست، آیا دوری از بمباران خبری عملاً امکان‌پذیر است؟

سالیان سال است که از دید من، دائماً بر این باوریم که در حالت جنگیم و همه می‌خواهند به ما حمله کنند؛ بنابراین باید آماده‌باش باشیم. تمام رسانه‌های رسمی دولتی و به‌نوعی غیردولتی ما، تماماً اخبار جنگ و مرگ پخش می‌کنند. من فکر می‌کنم بیشترین شبکه‌های تلویزیونی در جهان شبکه‌های ما باشند که اخبار سوریه، یمن و فلسطین و هر جایی را که بدبختی و بیچارگی است، پخش می‌کند و متوجه نیستیم که وقتی کشور را به یک پادگان تبدیل می‌کنیم، سربازان‌مان به‌مرور از لحاظ روانی و جسمانی دچار آسیب می‌شوند و توان مقابله‌شان گرفته می‌شود. حتی در هیچ نظریۀ جنگی و در هیچ دانشگاه جنگی هم این‌چنین به سربازان‌شان فشار نمی‌آورند، چون می‌دانند این سرباز باید نشاط داشته باشد تا بتواند جلو برود و مسئولان ما از این موضوع غافل‌اند؛ مسئولان این پادگان حواس‌شان نیست که وقتی دائماً اخبار منفی را پخش می‌کنند، باعث می‌شوند بدنۀ این جامعه لطمه بخورد و قدرت مقابله‌اش را از دست بدهد. این یکی از بزرگ‌ترین معضلات جامعه‌شناختی اخبار بد در جامعۀ ایران است. جالب است که حتی ادبیات‌مان را هم به سمت ادبیات منفی و جنگی هدایت می‌کنیم. ما در حال حاضر به‌ظاهر با هیچ کشوری در جنگ نیستیم؛ البته به‌ظاهر. اما چه معنی دارد که من از ادبیات سی و چند سال پیش استفاده کنم؟ شهرداری که وظیفه‌اش ایجاد رفاه شهری است، برای هر پروژه‌ای که می‌خواهد راه‌اندازی کند، از واژۀ «قرارگاه» استفاده می‌کند. قرارگاه ناخودآگاه مغز را به زمان جنگ می‌برد و به سمت دفاع می‌کشاند. تنها کشوری در جهان که در برابر کرونا موضع جنگ گرفت و ادبیات مسئولان بهداشتی‌اش بر اساس مقابلۀ جنگی بود، ما بودیم. مدام می‌گفتند «ما کرونا را شکست می‌دهیم.» شکست‌دادن، یعنی یک موضع جنگی. کجا ما در ادبیات پزشکی واژۀ شکست داریم؟ یعنی این ویروس کرونا را به یک دشمن تبدیل کردند که باید آن را شکست دهیم. فراموش کردیم ویروسی است مثل هزاران ویروس دیگر. این همان نگاهی است که باعث شده کشور از منظر نظامی اداره شود. وقتی نگاه کلان این‌گونه است و مدام هم در جامعه اخبار بد منتشر می‌شود، توان مقابلۀ اعضای این جامعه و سربازان این پادگان به مرور زمان تضعیف می‌شود و امید به آینده کاهش پیدا می‌کند . تمایل به اخبار بد، من را به پیش‌داوری‌های منفی می‌کشاند و در نتیجه اگر هم کار مثبتی صورت بگیرد، دیگر آن را نمی‌بینم. وقتی من سالیان سال مدام در ناراحتی‌ام، در موقعیتی هستم که نکند به من ضربه بزنند، هر حرکتی را که در جهان و خارج از مرزهای ایران رخ دهد، رویدادی منفی تلقی می‌کنم و فکر می‌کنم همه دشمن من هستند و منِ مسئول فراموش می‌کنم وقتی این فکر را در جامعۀ ایران ایجاد کردم، حالا این نگاه به زندگی شخصی آدم‌ها هم رسوخ می‌کند. در نتیجه موجی از بی‌اعتمادی به هم‌وطنانم ایجاد می‌شود و مدام نگرانم که کسی به من آسیب نرساند و دقیقاً مثل قضایای جنگی به‌دنبال این هستم که پلوتیک بزنم، شبیخون بزنم و زیرآب‌زنی‌ها، زیر پای همدیگر را کشیدن و بدگویی‌ها برایم به امری عادی و ضروری تبدیل می‌شود. چرا در جامعۀ ایرانی این‌قدر بدگویی رواج دارد؟ این‌قدر عوارض بوروکراسی اداری زیاد است؟ یک بخش آن به این برمی‌گردد که ما اعتماد عمومی را سلب کرده‌ایم و قبح این‌گونه مسائل را از بین برده‌ایم. من اعتمادم را نسبت به هفت میلیارد انسان روی کرۀ خاکی از دست داده‌ام و آنها را دشمن می‌دانم. چه دلیلی دارد نسبت به هم‌وطنانم در داخل هم احساس دشمنی نکنم؟ همه نگران و مضطربیم که نکند این برادر به من لطمه بزند، نکند این همسایه از خانه که بیرون می‌آیم، بلایی سر خانوادۀ من بیاورد. بنابراین در مواجهه با این مساله می‌خواهیم نگاه‌مان را فراتر ببریم. اخبار بد و این‌گونه مسائل به‌شدت بار فرهنگی دارند، به‌شدت نگاه حاکمان فرهنگی و سیاسی جامعه در آن دخیل است و اینها متوجه نیستند چه بلایی دارد سر اعضای این جامعه می‌آید و ما را لحظه‌به‌لحظه ناامیدتر و ناتوان‌تر می‌کند و انسانی که ناتوان باشد، اضطرابش هم بالا می‌رود. اکنون یکی از اختلالات روانی رایج در جامعۀ ایرانی، اختلال اضطراب است. در برابر همین بیماری کرونا ما ایرانی‌ها بسیار شکننده ظاهر شدیم. موج اختلالات اضطرابی و وسواسی در جامعۀ ایرانی طی این دو سال به‌صورت انفجاری بالا رفته است. بخش اعظم این موضوع از دید من، نگاه حاکمان بود که خواستند با این موضوع به‌صورت پادگانی برخورد کنند، اما اگر بخواهیم باز هم عمیق‌تر و این بار جامعه‌شناسانه به موضوع نگاه کنیم، باید از یک بیماری کهن در جامعۀ ایران یاد کنیم و آن بیماری‌ای به ‌نام «درماندگی آموخته‌شده» است؛ جامعۀ ایرانی قرن‌هاست که از این بیماری رنج می‌برد. در ریشه‌یابی این بیماری، نمونه‌هایش تا دورۀ ساسانیان هم دیده می‌شود و بیماری یک روز و دو روز ما نیست. درماندگی آموخته‌شده را دانشمندی به ‌نام «مارتین سلیگمن» به‌صورت علمی برای ما تدوین و راهکارهایی هم برای درمانش مطرح کرد؛ از جمله چیزی که اکنون تحت عنوان روان‌شناسی مثبت‌گرا در دنیا می‌بینید و در جامعۀ ایرانی خیلی فراگیر است و نسل‌در‌نسل هم همین‌طور دارد ادامه پیدا می‌کند. شما وقتی برای امری چندین بار تلاش می‌کنید و به نتیجه نمی‌رسید، دچار یأس می‌شوید و می‌گویید من نمی‌توانم و به سمت پیش‌داوری‌های منفی و اخبار منفی گرایش پیدا می‌کنید. وقتی این ناکامی‌ها افزایش می‌یابد، چه کاری با ما می‌کند؟ یک مثال ساده بزنم تا ببینید چطور با ما رفتار می‌شود. شما اخبار تقلب در کنکور امسال را شنیدید و دیدید چقدر رسانه‌ای شد. این موضوع که چیز جدیدی نبود. سالیان سال است که جهنمی به ‌نام سازمان سنجش و آموزش کشور وجود دارد، ولی الان رسانه‌ای شد و به نظر من تأثیرات بسیار ناگواری هم پخش کرد که بعضی از افراد تا ۵۰۰ میلیون داده‌اند و سؤالات را خریده‌اند. دانش‌آموزی را تصور کنید که مدام دارد تلاش می‌کند و موفق نمی‌شود و می‌بیند طرف دیگر هیچ تلاشی نکرده و سؤالات را خریده و وارد دانشگاه شده است. ناکامی تمامی وجود او را می‌گیرد. این فرد هم بالاخره گذران زندگی می‌کند، اما ۱۰ سال بعد، ۲۰ سال بعد که می‌خواهد کار جدیدی انجام دهد، دوباره ممکن است دچار ناکامی شده و خاطرات کنکورش زنده شود. در نتیجه پیشاپیش خود را بازنده می‌داند و شروع می‌کند به پیش‌داوری‌های منفی و می‌گوید باز هم می‌دانم که نمی‌شود؛ چطور در کنکور نشد، اینجا هم نخواهد شد. در نتیجه اعتقاد به مسائل ماورائی افزایش پیدا می‌کند؛ اعتقاد به بخت، اقبال، شانس، جادو و... . هیچ‌وقت به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا این‌قدر خرافات در جامعۀ ایران گسترش دارد و ما چقدر به فکر بخت و اقبال هستیم؟ چرا این‌قدر دعانویس و رَمال در این کشور زیادند؟ یک بخش آن نادانی عمومی است. فرد آنچنان دچار ناکامی شده که به ماوراء و مسائل ماورائی روی می‌آورد و فکر می‌کند شاید جادو شده است. این داستان باعث می‌شود منِ نوعی انگیزه‌هایم کاهش پیدا کند. خیلی از اوقات می‌گوییم چرا افراد تلاش نمی‌کنند؟ افراد تلاش نمی‌کنند، چون چنان دچار ناکامی شده‌اند که انگیزه‌هایشان پایین آمده است. وقتی انگیزه‌ها پایین می‌آید، خلاقیت هم با آن پایین می‌آید و امید پایین می‌آید و وقتی که امید پایین بیاید، من خودبه‌خود در دام اخبار منفی گرفتار می‌شوم. اکنون یک معضل بزرگ جامعۀ ایرانی، کاهش امید است. در جامعه پر است از وعده‌ها و طرح‌های شتاب‌زده و سطحی‌نگرانه. جالب است که می‌گویند خلاقیت آموختنی است. ما جزو کشورهایی هستیم که با وجود اینکه نظام آموزشی‌مان به‌نسبت قابل قبول است، اما افراد خلاق بسیار اندکی داریم؛ حدود ۱۰۰ سال است که آموزش‌وپرورش به سبک مدرن داریم، ولی چرا خلاقیت کم شده؟ چرا فردی خلاق تولید نمی‌کند؟ چون این نظام آموزش‌وپرورش نظام معیوبی است، چون در آن انگیزه برای پیشرفت وجود ندارد، چون خودش یکی از عوامل ایجادکنندۀ ناکامی در جامعه است.

 به‌جز مواردی که اشاره کردید، دلایل دیگری هم در این گرایش پررنگ هستند؟

یکی دیگر از این دلایل، بحث شناخت است. ما چه شناختی نسبت به اخبار بد داریم و عواطف و هیجانات ما چه تأثیری روی شناخت‌مان دارند و برعکس؟ برای اینکه این موضوع برای خوانندگان‌مان روشن‌تر شود، بیتی از مولانا برایتان می‌آورم تا ببینید مولانا چه دیدی نسبت به موضوع دارد. می‌فرماید: «گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه/ تنگ بینی کار دنیا را همه/ ور تو خوش باشی به کام دوستان/ این جهان بنمایدت چون بوستان». یعنی وقتی عواطف تو درگیر باشد و عواطف منفی داشته باشی، شناخت منفی هم پیدا می‌کنی و وقتی شناخت منفی داشته باشی، حال تو بد است و به سمت منفی‌گرایی می‌روی؛ تنگ ‌بینی کار دنیا را همه. اما اگر عواطف مثبت در تو باشد، جهان هم برایت زیباست. با همین نگاه است که امروز در دنیای رسانه می‌گویند این‌قدر اخبار منفی را در جامعه تزریق نکنید. درست است از لحاظ ژورنالیستی مخاطبان بیشتری دارید و جذب مخاطبان درآمدزایی برای رسانه می‌آورد، ولی سبب می‌شود جامعه امیدش را از دست بدهد و شما به مرور زمان با افرادی روبه‌رو می‌شوید که حتی نسبت به این اخبار بد هم دیگر واکنش نشان نمی‌دهند؛ انسان‌هایی اِلین‌شده (بیگانه با خود) خواهید داشت. به سمت اخبار مثبت هم حرکت کنید. گروه‌های رسانه‌ای دنیا دارند به این سمت می‌روند، اما از دید من، رسانه‌های داخلی ایران هنوز به این تفکر دست پیدا نکرده‌اند که من اگر نتوانم اخبار مثبت را پخش کنم، اگر نتوانم دنیا را آن‌گونه که هست، نشان دهم، این انسان ایرانی روزبه‌روز تنهاتر و با جهان بیرون، بیگانه‌تر خواهد شد. جزیره‌ای می‌شوم تنها در این عالم که با هیچ‌کسی ارتباط ندارم. شما به‌عنوان یک ایرانی چقدر از فلسطین اطلاعات جغرافیایی دارید؟ چقدر تفریح فلسطینی‌ها را می‌شناسید؟ چقدر از زندگی شخصی آنها آگاهی دارید یا لبنانی‌ها؟ به‌جز حماس و حملات پیاپی به رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت چه می‌دانیم؟ هیچ‌چیز. حتی تمام اخبار کشورهای پیرامون‌مان هم منفی است. انگار می‌ترسیم به مردم اطلاعات مثبت دهیم. چرا؟ چون وقتی اطلاعات مثبت دهید، مطالبه‌گری بالا می‌رود، برای اینکه آن بخش پیش‌پیشانی مغز من باعث فرایندهای عالی ذهنی می‌شود و منِ انسان به فکر می‌افتم که چرا آنها این‌گونه هستند و چرا من نیستم؟ کجای کار می‌لنگد؟ بنابراین بهتر است دائماً اخبار منفی را در جامعه پمپاژ کنم تا فرد را به یک بیگانگی با خودش برسانم و بی‌تفاوتش کنم، مسخ‌شده‌اش کنم. از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی وقتی اخبار منفی بیش از حد باشد، به مسخ شخصیت دچار می‌شود و ما با انسان‌های مسخ‌شده روبه‌رو هستیم؛ چیزی که الان در جامعۀ ما به‌وفور دیده می‌شود؛ تهی از معنا و امید. اینها عوارضی است که گریبان جامعۀ ما را برای سالیان سال و از دید من برای شاید قرن‌ها درگیر کند، همان‌طور که بیماری درماندگی آموخته‌شده بیش از ۱۷، ۱۸ قرن است که در جامعۀ ایرانی وجود دارد.

 آیا رواج شبکه‌های هوشمند اجتماعی و دنیای مجازی هم در این شرایط مؤثر است؟

شبکه‌های هوشمند و دنیای مجازی تولید اخبار دارند و مثل هر بنگاه اقتصادی عمل می‌کنند. من آیا جامعه‌ام را به آن درجه‌ای رسانده‌ام که از این اخبار منفی مصون بماند؟ خیر. آیا من سواد رسانه‌ای را بالا برده‌ام که بفهمند این اخبار بد هستند یا نه؟ خیر. این شبکه‌ها دوسویه عمل می‌کنند؛ اخبار منفی تولید می‌کنند، اخبار مثبت هم تولید می‌کنند. چرا فقط جنبۀ منفی‌اش را می‌گیرم؟ چون جامعۀ ایرانی ماهیت این شبکه‌ها را درک نکرده و صرفاً مصرف‌کنندۀ این شبکۀ مجازی است و خودش در آن تولید محتوا نمی‌کند. به پلتفرم اینستاگرام بروید و در صفحات ایرانی بچرخید. بیشترین بازدیدکننده‌های شبکه‌های ایرانی و فالوئرهایشان کسانی هستند که تولید محتواهایشان سرگرمی‌های سخیف است. در همان زمان که تلگرام در ایران وجود داشت، در یک مقایسه‌ مشخص شد که بیشترین محتوای این شبکه برای فرانسوی‌زبانان، تاریخ و فرهنگ کشور فرانسه بوده. من نه شبکه را می‌شناسم، نه ویژگی‌های دنیای مجازی را می‌دانم و نه کشور خودم و نیازهای کشور خودم را می‌شناسم. این موضوع آسیب‌زاست؛ بنابراین من باید به ‌جای آنکه بترسم، این دنیای مجازی را بشناسم و سواد رسانه‌ای‌ام را بالا ببرم. رسانه‌های ما برای افزایش سواد رسانه‌ای چقدر تلاش کرده‌اند و اصلاً چقدر می‌توانستند؟ این قسمت دومش به نظرم مهم‌تر است. چقدر قدرت پخش اطلاعات صحیح وجود دارد؟ بنابراین اگر می‌خواهیم اختلالات اضطرابی جامعه‌مان پایین بیاید و در برابر اخبار منفی واکسینه شود، باید توسط مسئولانی که دست‌اندرکار این قضایا هستند، اجازۀ پخش صحیح اطلاعات داده شود. منِ مسئول باید خوشحال باشم که فردی از این شبکۀ مجازی استفاده می‌کند و نقصی را در جامعه به گوش من می‌رساند. اما من با افشاکنندۀ آن قضیه برخورد کرده و خود داستان را فراموش می‌کنم؛ بنابراین جریان آزاد اطلاعات وجود ندارد. البته به آن مسئول هم خرده نمی‌گیرم، چون او هم حاصل این فرهنگ است. آن مسئول بر اساس روابط وارد شده، کمترین اطلاعات را از حوزۀ مجازی دارد، درکی از این فضا ندارد، فقط و فقط به فکر بقای خودش است و ترجیح می‌دهد گردش اطلاعات در جامعه پایین باشد. من اگر می‌خواهم کشورم بهتر شود، باید بسترسازی کنم و زیرساخت‌هایش یعنی «آگاهی» را بسازم. مادامی که آموزش‌وپرورش درست نشود، سایر مسائل لنگ هستند. کودک دبستانی که سواد رسانه‌ای نداشته باشد، همین‌طور معیوب تا بالا می‌آید. این مواجهۀ ریشه‌ای با این مشکل است. جامعۀ ایرانی در طول تاریخ جامعه‌ای هیجان‌مدار بوده، یعنی در این جامعه به میزان بسیار کمی از روش‌های نقد مساله و تفکر نقاد برخوردار بودیم. اگر می‌خواهم جامعه تغییر کند، باید از هیجان‌مداری به سمت حل مساله و تفکر نقادانه برویم. مگر این اخبار بد فقط برای ایرانی‌ها پخش می‌شود؟ چرا یک ژاپنی، یک ایتالیایی، یک هندی، یا یک سوئدی وقتی در برابر این اخبار منفی قرار می‌گیرد، مثل ما به هم نمی‌ریزد؟ به این می‌گویند پرسشگری‌های ساده و تفکر نقادانه که آموزش اینها باید در اولویت قرار بگیرد. دوم اینکه باید مسئولان رسانه‌ای ما آگاه شوند که دورۀ پخش اخبار منفی به ‌سر آمده است. شما به‌عنوان راهبران این جامعه باید اخبار مثبت هم تولید کنید. خواننده ندارید، نداشته باشید، بهتر از این است که بیایید و اخبار منفی را به هر قیمتی نگه دارید. از قدیم یادم هست که صفحۀ حوادث روزنامه‌ها بیشترین مخاطب را داشتند و بیشترین رنگ و لعاب را به آن می‌دادند. این را باید تغییر دهیم، یعنی هم تفکر رسانه‌ای ما باید تصحیح شود، هم همکاران حوزۀ رسانه باید در این حوزه آموزش ببینند تا کمی نگاه‌شان عوض شود و در کنار اینها، نگاه پادگانی ادارۀ کشور نیز باید عوض شود. از منظر جامعه‌شناسی یعنی من در پادگانم، بنابراین سربازم. سرباز باید از کشور دفاع کند. به چه شرطی می‌تواند دفاع کند؟ به شرط اینکه از دشمن متنفر باشد، نفرت باید در وجود آن فرد باشد و ما در جامعه‌مان نفرت را به‌شدت افزایش دهیم. نفرت از هر کسی، از خودم، از اطرافیانم، از پدرم و دوستانم. کوچک‌ترین انتقاد را نمی‌پذیرم، کوچک‌ترین حدس و گمان منفی را نمی‌پذیرم و با همۀ مسائل پلیسی برخورد می‌کنم. قطعاً با این نگاه، افراد این جامعه نمی‌توانند مثبت‌نگر باشند. خبر مثبت هم بدهی، فایده‌ای ندارد. باید آموزش تنفر نداشتن و صلح‌ با دنیا را یاد دهیم. تا زمانی که نخواهیم با دنیا صلح کنیم و تنفر داشته باشیم - از همه جای دنیا - قطعاً نمی‌توانیم امید را زنده کنیم. بخشی از این موضوع هم به حرفی برمی‌گردد که شاید همه می‌گویند و من هم مجبورم تکرارش کنم و آن هم پویایی اقتصاد است. پویایی اقتصاد این نیست که جیب من پرپول‌تر شود؛ اقتصاد پویا یعنی درک صحیح و علمی از مناسبات اقتصادی.

 در پایان علل گرایش به اخبار منفی را جمع‌بندی بفرمایید.

اگر بخواهم در یک کلمه بگویم که راهکار مقابله با گرایش به افکار منفی چیست و چطور می‌توانیم اضطراب را در جامعه کاهش دهیم، پاسخ، افزایش آگاهی عمومی است. برای این کار، افزایش آگاهی صاحبان رسانه‌ها در ایران، بالا بردن سواد رسانه و تغییر نگاه مسئولان فرهنگی در ایران کارساز است و اینکه ادارۀ کشور را از روش پادگانی خارج کنند که این امر هم با ایجاد زیرساخت‌ها، تقویت زیرساخت‌ها و تغییر نگاه در آموزش‌و‌پرورش امکان‌پذیر است.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST