آرمان ملی: نوشتن یا ترجمه کردن در حوزه ادبیات داستانی، حکما ملاحظات خاصی را میطلبد؛ خصوصا اگر مخاطب، کودک یا نوجوان باشد؛ زیرا همانقدر که یک متن خوب میتواند زمینهساز علاقه و تمایل به مطالعه در این نسل شود، متن ضعیف و ناصحیح ممکن است اسباب دلزدگی و فاصله گرفتن کودک و نوجوان از کتاب و مطالعه را فراهم کند. در این میان، با توجه به اینکه معمولا پرفروشهای بازار، ترجمهایها هستند، بهنظر میرسد مترجمها مسئولیت خطیرتری را به عهده داشته باشند؛ مسئولیتی که البته در بسیاری موارد، نادیده گرفته میشود. فریبا خانی، روزنامهنگار و نویسنده که مترجم شدن برخی افراد را حاصل نوعی «پارانویا» و توهم میداند، معتقد است « بازار گرم ترجمه سبب شده هرکسی با کمترین دانش، فکر کند مترجم کتاب است. درحالی مترجم باید به اصول زبان و عناصر داستان و فرهنگ تسلط داشته باشد.» آنچه در ادامه میخوانید، مشروح نظرات درباره ضرورت و آسیبهای ترجمه (و البته تالیف) کتاب برای کودکان و نوجوانان است.
شما سالهاست علاوه بر روزنامهنگاری (بهویژه روزنامهنگاری کودک و نوجوان)، به عنوان داستاننویس فعالیت دارید. مواجهه با مسائل روز این گروه از جامعه تا چه میزان بر انتخاب سوژههای داستانیتان تاثیرگذار است؟
اگر قبول کنیم که داستان یک رسانه است، اگر مناسب با اتفاقات و رخدادهای روز کودک و نوجوان قصه خلق کنیم، موفق خواهیم بود. به روز بودن و حرف زمانه را زدن یک اصل است. هر نسلی ویژگی زبانی و زبان مخفی خودش را دارد و دغدغههای خودش را... اگر برای نوجوانان مینویسیم، باید به ویژگی زبانی که انعکاس زمان و تجربه زیستی نوجوان است؛ توجه کرد. در زبان امروز، نوجوانان امروز اصطلاحات فضای مجازی و اینترنت و بازیها وارد شده است. گروههای محبوب آنها گروههای کیپاپ و... است و به زبانهای دیگر مثل انگلیسی، کرهای و ژاپنی آشنا هستند. یک نویسنده باید به این گروه سنی نزدیک باشد و آنها را بشناسد.
ترجمه آثار ادبی بهویژه در حوزه کودک و نوجوان به تخصص، تجربه، مهارتهای کافی در زبان مبدا و مقصد و ویرایش نیازمند است. از این منظر سطح کار ترجمه برای این گروه سنی خاص را چطور ارزیابی میکنید؟
درست است. شما تا به ادبیات و زبان فارسی تسلط کافی نداشته باشید، مطمئن هستم امکان ترجمه خوب را نخواهید داشت. واژه فارسی ابزار کار مترجم است. باید ذخیره واژه مترجم بالا باشد تا راحتتر ترجمه کند. بنابراین شما علاوه بر تسلط به زبان و فرهنگ آن کشور باید به زبان و فرهنگ خودت تسلط داشته باشی. هرچه دانش ما بیشتر باشد، ترجمه بهتر خواهد بود.
از تاثیر و نقش زبان در انتقال مفاهیم کتابهای کودکان و نوجوانان بگویید. آیا در کتابهای موجود در بازار، به درستی از زبان فارسی استفاده میشود؟
خیلیها کار کودک و نوجوان را کاری ساده و دمدستی میدانند؛ درحالی که یک مترجم، یک داستاننویس و حتی یک روزنامهنگار حوزه کودک و نوجوان باید مسلط به زبان خاص این گروه سنی باشد، روانشناسی و حساسیتهای این مخاطب را بشناسد؛ زیرا کار در این حوزه، بسیار مشکلتر از کار بزرگسال است. کودکان معنی کنایه و بعضی شوخیها را نمیدانند. باید مستقیم و ساده برایشان نوشت. کودکان خسته میشوند و باید از جملههای کوتاه قابل فهم استفاده کرد. خیلیها از نثر شکسته استفاده میکنند که من معتقدم اشتباه است؛ چون خواندن متن را مشکل میکند. برای یافتن زبان کودک باید منطق او را دانست. باید به حرفزدن کودکان حال و هوای آنان توجه کرد تا بتوان از زبان درستی برای کودکان استفادهکنیم. ذهن کودک پر از چراست. یوستین گوردر میگوید: کودکان فیلسوف هستند چون ذهنشان پر از چراست. نویسندگان ایرانی، بیشتر از زبان کودکی و نوجوانی نسل خودشان استفاده میکنند که باعث میشود ارتباط با این نسل را از دست بدهند. کودک و نوجوان امروز از طریق اینترنت با جهان آشناست، اطلاعات و بازیهای مخصوص خود را دارد و اصطلاحات فضای مجازی و رایانه وارد زبان آنها شده است. با این حال، برخی نویسندگان ما از دنیای این نسل شناخت کافی ندارند. مسأله دیگر گروهبندی سنی است. شما اگر برای نوجوان با زبان کودکانه بنویسید، نوجوان آن را پس میزند. من در روزنامهنگاری نوجوان دیدهام که خیلی نوجوانان را بچه خطاب میکنند. برای این قشر، این واژه برخورنده است. باید با توجه به گروه سنی، واژهها را دقیق برگزید.
جایگاه آثار تالیفی خلق شده در گروه سنی کودک و نوجوان را در مقایسه با آثار ترجمهای موجود در بازار کتاب کشور چطور میبینید؟
ما سالهای اخیر آثار تالیفی خوب زیاد داشتهایم؛ آثاری به قلم نویسندههای خوبی مثل فرهاد حسنزاده و... یا نویسندگان دیگر. اما ادبیات از دل جامعه برمیآید. در کتاب «قدرت اندیشه» میخواندم که فلسفه در یک جامعه متعالی شکل میگیرد. ادبیات هم همینطور است. من در آثار ترجمهای، خلاقیت بیشتری میبینم. نویسندگان خارجی در خلق شخصیت برای کودکان و نوجوانان، موفقتر هستند. بدون ممیزی، داستان خلق میکنند اما اینجا نویسنده ایرانی ممکن است هزار نگرانی داشته باشد که او را از خلاقیت باز دارد. ما در درون خود یک سانسورچی داریم که نمیگذارد رها بنویسیم و ملاحظات زیادی را به ما تحمیل میکند. البته برای کودک و نوجوان هرگز نمیشود رها نوشت، چون باید مراقب حساسیتهای این گروه مخاطب بود.
بیشک توجه به رده سنی آثار ادبی در کتابهای کودک و نوجوان و زبان خاص آن از شاخصههای اصلی در ترجمه و تالیف آثار منتشر شده در این حوزه به شمار میآید. به نظر شما این مساله تا چه اندازه در کتابهای این حوزه رعایت میشود؟
در این حوزه مترجمان خوبی داریم که کارشان بسیار ارزشمند است. رضی هیرمندی، محبوبه نجفخانی، پروین علیپور و مترجمان دیگری که نامشان الان یادم نمیآید، اما متأسفانه ما با شکلی از توهم روبهرو هستیم: پارانویای ترجمه. هرکسی که آشنایی سطحی با زبان انگلیسی و زبانهای دیگر دارد، شروع به ترجمه میکند و بازار گرم ترجمه سبب شده هرکسی از راه برسد، با دانش کم فکر کند مترجم کتاب است. در حالی مترجم باید به اصول زبان و عناصر داستان و فرهنگ تسلط داشته باشد. مترجم بودن آثار ادبی نیاز به شناخت دقیق دارد؛ به همین دلیل تعداد آثار بد و ضعیف هم کم نیستند. از طرفی فضایی هم برای نقد ترجمه نیست. اگر فضای نقد بازتر باشد، سطح ارتقا پیدا میکند.
گاهی با کتابهایی در حوزه کودک و نوجوان مواجه هستیم که به نظر میآید برای گروه سنی بزرگسال نوشته شدهاند. شما داشتن چه مهارتهایی را برای مولف و مترجم این حوزه الزامی میدانید؟
فرقی ندارد در آثار ترجمهای، در روزنامهنگاری، یاد در داستاننویسی کودک و نوجوان ما به آشنایی زبان این گروه مخاطب را نیاز داریم. این یک مهارت انکارنشدنی است. علاوه بر این، واژهگزینی برای مخاطب کودک و نوجوان باید دقیق باشد. باید تاثیرات مثبت و منفی انتخاب واژه را برای این گروه بشناسید و تنها اگر تسلط داشته باشید، متن شماجذاب و خواندنی خواهد شد.
به عنوان یک مادر، معیارهای شما برای انتخاب کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان چیست؟
بچهها وقتی که کودک هستند، میشود خوراک خوبی برایشان فراهم کرد. کتابهای کودک، باید تصویرگری خوب و نویسندهای آگاه داشته باشند تا کودک را به کتابخواندن علاقهمند کند. در سن نوجوانی، علاقه نوجوانان به کمیک استریپ ژانر وحشت و... بیشتر میشود. من فکر میکنم باید نوجوانها را در انتخاب کتاب آزاد بگذاریم. ببینید؛ اگر نوجوانان لذت کتاب خواندن را درک کنند، کتابخوان میشوند. نترسیم از انتخابهای کتاب نامناسب. بگذاریم فقط با کتاب دوست باشند. بعد اطلاعاتشان را درباره ادبیات خوب بالا ببریم. فرق کتاب خوب و کتاب عامهپسند را توضیح دهیم؛ همین. برایشان کتاب انتخاب نکنیم. بقیه را با خود نوجوان است. متأسفانه برخی پدر ومادر و معلمها کتاب نمیخوانند و دانشی ندارند، اما باید مهارت انتخاب کتاب را به نوجوانها یاد بدهیم. مثلا باید به نویسنده، به مترجم و به تصویرگر توجه کنند و متن موسوم به «سه دقیقه طلایی» پشت کتاب را که معمولا اطلاعات مینیمال کتاب است، بخوانند. به آنها وقت بدهیم در کتابفروشی چند صفحه از کتاب را بخوانند تا ببینند جذبشان میکند یا نه... به آنها یاد بدهیم اگر کتاب را خواندند، به آنها کتاب دیگری هدیه خواهد شد. سطح کیفی کتابهای کتابخانه مدرسهها را بالا ببریم. نویسندگان و مترجمان و تصویرگران را به مدرسهها دعوت کنیم تا برای دانشآموزان حرف بزنند و خاطرههاشان را از نوشتن بگویند. اگر شهد ادبیات را به نوجوانان و کودکان بچشانیم مشکل حل خواهد شد.