کد مطلب: ۳۰۶۴۳
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱

اراده‌ای برای احیای ادبیات حماسی نیست

بیتا ناصر

آرمان ملی: با مروری بر فهرست کتاب‌های پرخوان و فیلم و سریال‌های پرطرفدار غربی، درمی‌یابیم که بخش قابل توجهی از این آثار در ژانرهای تخیلی و گمانه‌زن خلق شده‌اند؛ با این توضیح که نویسندگان و سازندگان در خلق این آثار، مشخصا به سراغ آثار حماسی و اسطوره‌ای رفته‌اند و به بازآفرینی آنها در قالب ماجراهایی جدید و بعضا امروزی پرداخته‌اند. این درحالی است که ادبیات حماسی و اسطوره‌ای ایران کهن، در گنجه‌ها خاک می‌خورند و اهتمام چندانی در احیا و بازآفرینی آنها دیده نمی‌شود. محمدرضا آریان‌فر، نویسنده و نمایشنامه‌نویس معتقد است «تا همتی برای نشان دادن توجه خاص به ادبیات عامه و مردمی و افسانه و قصه‌های جادویی و فراواقعیت و فانتزی، بروز پیدا نکند، نمی‌توان به پررنگ ساختن این ژانر کهن دل بست.» این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

  ادبیات حماسی ـ اسطوره‌ای کهن نمونه‌هایی در جهان دارد و در ایران، شاهنامه بارزترین نمونه آن است. جامع‌ترین تعاریف از حماسه و اسطوره از منظر شما چیست؟
زایشگاه حماسه، اسطوره است و اسطوره از منظر مهرداد بهار، یک اصطلاح کلی و دربرگیرنده باورهای مقدس انسان در مرحله خاصی از تطورات اجتماعی است که در عصر جوامع به‌اصطلاح ابتدایی شکل گرفت و باورداشت مقدس همگان شد. برخی نیز اعتقاد دارند که صحبت و تأکید اسطوره بر چگونگی و چیستی زایش و پدید آمدن پدیده‌هاست. بعضی هم اعتقاد دارند که اسطوره، واکنشی از ضعف و ناتوانی بشر در مواجهه با درماندگی‌های او در رسیدن به آرزوها و ترس از حوادث و اتفاقات ناگهانی است و زمانی که تاریخ در این عرصه زبان بریده و ساکت می‌ماند، اینجاست که از میان خاکستر، اساطیر سر برآورده، به بیان امیال و آرزوها، فاش‌اندیشه‌ها و باورها و شیوه‌های زندگی زمان قبل از تاریخ می‌پردازد. شاید تعریفی که ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست داده، ما را به اهمیت این واژه عربی که وارداتی از فرهنگ یونان است، نزدیک کند. می‌نویسد که مفهوم و معنای اسطوره به معنی مدینه فاضله بسیار نزدیک است و تفاوتشان فقط در این است که مدینه، تجسم ذهنی مردمان روشنفکر است درحالی که اسطوره، غریزه عمیق طبقات فرودست جامعه است که پس از نگارش، مردم با آن زندگی کرده و با اجرای مراسم و آیین‌ها، آن را زنده نگه‌داشته‌اند.  اسطوره به‌نوعی گذشته تقدس‌آمیزی است که انسان‌های باستانی به آن باور عمیقی داشته‌اند. مصطفی مستور هم اعتقاد دارد که نقش اسطوره برخلاف حماسه، متعلق به منشأ نمادین آن است که همه سمبولیک و نمادین است با انباشته‌ای از حقایق تاریخی، دینی و اخلاقی! پس می‌شود گفت که اسطوره تلاش انسان اولیه برای شناخت خود و جهان خود و پیرامون خودش است که در روندی طولانی، این شناخت را در قالب افسانه، حکایات و قصه‌ها، آوازها و سروده‌ها، باورها، نیایش‌ها و آیین‌ها بیان می‌کند. برای ختم این سوال، از استاد جلال‌الدین کزازی نقل می‌کنم که اسطوره، حماسه را می‌زاید و آن را در دامان خویش می‌پروراند و می‌بالاند. حماسه راستین و بنیادین جز از دل اسطوره برنمی‌تواند آمد. حماسه تنها در فرهنگ و ادب مردمانی پدید می‌آید که تاریخ کهن و اسطوره‌ای دیرینه دارند. من به این تکه از نوشته استاد کزازی تامل بیشتری دارم که ملل دارای تاریخ دیرینه، صاحب ادبیات حماسی و رزمی هستند. به گواه تاریخ، اقوام ایرانی، یونانی و هندی دارای این سبقه طولانی در جوامع بشری‌اند. حماسه در ادبیات تمام ملت‌ها وجود ندارد. مثلا در چین، کشوری وسیع و پهناور، همیشه نبرد میان مدعیان تاج و تخت بوده. به‌نوعی، تمام درگیری‌ها، داخلی و بر سر قدرت بوده است. یا در ادبیات اعراب، با تمام گستردگی، حماسه به معنای علمی خود وجود ندارد؛ هرچند که قرن‌هاست این لغت در ادبیات آنان ورود کرده و این قوم، حماسه را از ریشه‌یحمس به معنی تند و چالاک در کار و دلاوری و حمیس و حمس را به بی‌باکی و جنگاوری تعبیر کرده‌اند، ولی جامعه عرب ظرف تاریخی پیدایش حماسه را نداشته است؛ زیرا مانند چینیان همیشه درگیر جنگ با خود بوده‌اند، نه با متجاوزین به سرزمینشان! نباید از خاطر برد که منشأ حماسه، زایش رویدادهای رزمی است که صفت بارز و برجسته آن، برانگیختن حس شگفتی و ستایش است و به این دلیل آن را به اسطوره وارد ساختند تا شگفتی‌زایی آن بیشتر شود. 
  پیشینه حماسه و ادبیات حماسی در ایران چه تقسیم‌بندی‌هایی دارد؟
ادبیات حماسی ایران، پیشینه‌ای پر و پیمان دارد. ابن‌الندیم در کتاب الفهرست خود می‌نویسد: «نخستین کسانی که افسانه‌ها را تصنیف کرده‌اند و آن را به صورت کتابی درآوردند و در خزانه‌های خود نگاه داشتند، فرس اول بودند.» و نکته دوم؛ اصطلاح حماسه در ایران است که در طول ۵۰ ساله اخیر وارد ادبیات ما شده است. در سال‌های اخیر باتوجه به اصطلاح «ایپک» درست مقارن جشن هزاره حکیم فردوسی در سال ۱۳۱۳، این واژه جایگزین لغت بیگانه شد. اما یکی از پارامترهایی که بُعد خاصی به حماسه در ایران می‌دهد آن است که ما در این حوزه با قهرمانانی نامیرا و شگفت‌انگیزی مواجه‌ایم که مرگشان نیز رازی است پر از جادو! زیرا در این واحه، نیروهای طبیعی و ماوراءطبیعی و سحر و جادو نقش‌آفرین بوده است. در بینش این مقوله بین افکار، تصاویر و اشیا، نوعی همدمی سحرآمیز وجود دارد که باعث می‌شود با جهانی رویایی مواجه شویم. اسطوره و حماسه در فرهنگ ما از کهن‌ترین افسانه‌های ایرانی است که با اندیشه قدرت اهورا و اهریمن رابطه‌ای تنگاتنگی دارد و در بستر تاریخی خود تفکرات حماسی جان و هویت گرفته است.  با آنکه در فرهنگ بشری با دو نوع حماسه سنتی و حماسه‌های متأخر روبه‌رو هستیم، می‌توان گفت که در سرزمین تاریخی ما، حماسه‌های پهلوانی مرکز ثقل بوده است. در حماسه پهلوانی، قهرمان حاضراست مرگ را بپذیرد اما آلوده ننگ نشود. البته در کنار این حماسه،  حماسه‌های دینی و مذهبی را داریم که به‌طور کلی، براساس اصول و قواعد مذهب شکل می‌گیرند. مثل کمدی الهی دانته و خداوند نامه صبای کاشانی. در ادبیات فارسی حماسه‌های عرفانی طیف وسیع‌تری نسبت به حماسه‌های مذهبی دارند. قهرمان این طیف به دنبال پالایش روح و روان و تزکیه نفس است که چنین نمونه‌هایی در منطق‌الطیر عطار و به گودگیتای هند بیشتر به چشم می‌خورد. 
  چرا ادبیات حماسی ایران در گذار تاریخ، کم‌رنگ‌تر شده و چه عواملی در این مساله، دخیل بوده‌اند؟
حمله تازیان و هجوم هولناک مغول روند ادبیات حماسی را مختل ساخت و باعث خلق ادبیات حماسی مذهبی و عرفانی و باعث به وجود آمدن نهضت تصوف شد که به جای هرگونه مبارزه و واکنش در برابر هجوم و ظلم، جز به انزوا گزیدن کاری نداشتند و اگر ادبیات شفاهی نبود، اینکه اکنون هست هم نبود. ادبیات شفاهی به صورت گسترده‌ای و در مجموع، ادبیات عامه، سرشار از مثل‌ها و متل‌ها، قصه‌ها و باورها و افسانه‌هاست که به کالبد کم‌جان ادبیات حماسی ما جان تازه‌ای دمید. در این انتقال سینه‌به‌سینه، موسیقی نیز به دادِ آیین‌ها و باورها و افسانه‌های دیرینه رسید. شواهد بسیاری از جمله سنگ‌نبشته‌ها، سطوح حکاکی‌شده، اوراق کتاب‌های مانده و دست‌نوشته‌ها، حضور و نقش موسیقی را در فرهنگ باستانی ایرانیان به‌خوبی نشان می‌دهد. کافی است نگاهی به مُهرچغامیش، با قدمت ۳۵۰۰ ساله دزفول انداخت که گروهی نوازنده را با انواع آلات و ادوات گوناگون موسیقی نشان می‌دهد و همین موسیقی در کنار لالایی‌ها، رگِ خشک ادبیات حماسی را پرخون می‌کند. اگر با این نظریه اسطوره‌شناسان موافق باشیم که اسطوره‌ها در هر برهه از زمان، مدام در قالب صورت و هیبتی جدید رخ نشان می‌دهند، پس ما نیز باید در عرصهٔ ادبیاتمان؛ به‌خصوص ادبیات داستانی، از این دگردیسی به نحو خوبی استفاده کنیم. اما همان‌گونه که گفتم، نباید ادبیات عامیانه را از نظر دور کرد. در این سال‌ها، جدا از تئاتر، گاهی حماسه‌سرایی در ژانر داستان نیز مشاهده می‌شود که می‌توان آن را جرقه‌ای دانست. در این بخش می‌توانم به برخی آثار نویسنده جوان، اسماعیل حاج‌علیان توجه نشان داد که توانسته با ایجاد ظرفیتی از ادبیات عامه در رمان خود، گونه دیگری از حماسه‌سازی را به نمایش بگذارد. من نمایشنامه‌نویس نیز گاهی که داستان‌نویس می‌شوم، توانسته‌ام در رمان‌های نوجوان و جوان زاغی، طوقی، خانه‌ای برای سیمرغ، موندو، سیب سوم، اسب‌ها هم به بهشت می‌رمد و جزیره ابرها با وامی از اسطوره بازی و دست‌یازی به حماسه شاهنامه و ایجاد فضای جادویی و تخیلی، به این نوع ادبیات توجه نشان بدهم. هرچند تاثیرپذیری از اسطوره‌های حماسه‌ساز ملی از بعد  حمله اعراب و مغول کم‌رنگ‌تر شد اما در دوران معاصر این تاثیرپذیری بیشتر شده است. شادیاد غلامحسین ساعدی با رفتن به سراغ ضحاک، مانند عباس جهانگیریان در نمایشنامه نقل ضحاک مار به دوش و استاد والامقام بیضایی در سایه‌های اژدهاک و شب هزار و یکم این نگاه را داشته‌اند و محمدرضا شمس در داستان ضحاک خود که برای نوجوانان نوشته شده، از این حماسه‌سازی و واگویی اسطوره‌ای باز نمانده است. 
  بسیاری از منتقدان بر این باورند هنوز می‌توان با اتکا به پیشینه ادبیات حماسی ایران، آثار ارزشمندی خلق کرد. نظر شما دراین‌باره چیست؟
من هم به این باور رسیده‌ام. هرچند اول باید پرسید که در این روز و روزگار، ادبیات حماسی باید چه نشانه‌ها و پارامترهایی داشته باشد. با روشن شدن این موضوع، گفت‌وگو سمت‌وسوی درست‌تری پیدا می‌کند. باید اذعان کرد که نسل پس از انقلاب چنان با اساطیر ایرانی و حماسه‌های ملی بیگانه است که نشان و آدرسی جز شاهنامه ندارد. این واگرد را می‌توان به پای فشارهای طاقت‌بُر اقتصادی، نبودن اراده‌ای برای پاسداشت ادبیات کهن و حماسی این مرز و بوم و فقر هولناک سرانه مطالعه در کشور هزینه‌های کمرشکن چاپ کتاب و نیز نگاه معیشتی بسیاری از ناشران برای ادامه حیات کاری به رمان و داستان [متأسفانه بعضی از ناشران برای ادامه حیات شغلی، جبراً به رمان‌های ترجمه، نه تالیفی، بیشتر توجه نشان می‌دهند!] اقبال نشان می‌دهند و کارهای پژوهشی با فقر مهلکی مواجه است و در کنار این عوامل، اضافه کنید معضل کاغذ و قیمت سرسام‌آور کتاب! باید زمینه را برای رشد این ادبیات فراهم کرد. هرچند من به‌عنوان یک درام‌نویس، این گرایش را در گستره تئاتر پررنگ‌تر می‌بینم. در دهه‌های اخیر شاهد تلاش‌هایی در این قلمرو بوده‌ایم که می‌توان به برگزاری جشنواره ادبیات حماسی در مشهد اشاره کرد که با استقبال داستان‌پردازان کشور مواجه شده و دارد به حیات خود ادامه می‌دهد. مطمئنا اگر در استان‌های دیگری مانند سیستان و بلوچستان، خوزستان و آذربایجان و... هم که به گونه‌ای مهد حماسه‌اند، چنین ایده‌هایی شکل بگیرد، چه حرکت‌هایی برای شناسایی ادبیات این سرزمین صورت می‌گیرد! این اراده در مسئولان نباشد، نمی‌توان به مقوله ادبیات حماسی و عامه چندان توجهی نشان داد. اجازه بدهید تا این جای بحث، این بار با آن طیف دوستانی که معتقدند در این مسیر حرکتی صورت نگرفته، مخالفت کنم. همان‌طور که گفتم در حوزه نمایش و درام، حرکت‌ها ثمربخش‌تر بوده. همین قلم تاکنون چند کتاب نمایشنامه در این حوزه به چاپ رسانده‌ام که می‌توان به کتاب «دل و دشنه» از نشر کتاب نیستان اشاره کرد. این پرسشی است که چرا این تلاش‌ها در گستره درام‌نویسی پررنگ‌تر است و داستان‌نویسی ما چندان التفاتی به حماسه‌سازی نداشته است؟ این گام‌ها از گذشته در حوزه شعرمان تجلی یافته است. در شعر معاصرمان نمی‌توانیم بی‌تفاوت از آرش کمانگیرِ شادیاد سیاوش کسرایی و شعربلند اسب سپید وحشی سبزیاد منوچهر آتشی چیزی نگفت. 
  اسطوره در کشورهای اروپایی رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفته است و با بهره‌گیری از ژانر تخیلی و زیرمجموعه‌های آن، زمینه‌های خلق داستان‌های دنباله‌دار در ژانرهای گمانه زن، آخرالزمانی و فانتزی را ایجاد کرده است. 
شکی نیست که میزان توجه به ادبیات حماسی نسبت به گذشته بیشتر شده، ولی باید با راهکارهایی مناسب، این امر گسترش یابد. تا همتی برای نشان دادن توجه خاص به ادبیات عامه و مردمی و افسانه و قصه‌های جادویی و فراواقعیت و فانتزی، بروز پیدا نکند، نمی‌توان به پررنگ ساختن این ژانر کهن دل بست. تا حالا از خودمان پرسیده‌ایم چرا غرب در این حوزه حرفه‌ای‌تر عمل می‌کند؟ چطور قهرمانشان از وایکینگ‌ها و شوالیه‌ها به قهرمانان اَبَرقدرت رسیده است؟ غرب با بسط ادبیات حماسی و فانتزی توانسته گام‌های بزرگی در این مرحله بردارد. نویسندگان با آفرینش داستان‌های فانتزی و تخیلی، فضای تازه‌ای را برای مخاطبان خود فراهم کنند. زمانی که جی آر. آر. تالکین رمان فانتزی ارباب حلقه‌ها را می‌نویسد، یکی مانند پیتر جکسون نیوزلندی پشت دوربین می‌ایستد و این رمان را به تصویر می‌کشد. جورج آر. آر. مارتین هنوز در حال نگارش رمان فانتاستیک آوازهای یخ و آتش است، برنامه ساخت سریال حرفه‌ای بازی تاج و تخت کلید می‌خورد. آیا این مقدار عزم و توجه و حمایت در حوزه حماسه‌سازی در ما وجود دارد؟ آیا توانسته‌ایم بخش خصوصی را چنان قدرتمند بسازیم که متولی چنین پروژه‌هایی باشد؟ ما در حیطه ادبیاتی که امروزه از آن به نام رئالیسم جادویی نام می‌برند و خاستگاه آن را آمریکای لاتین و رمان صد سال تنهایی مارکز می‌دانند، با داشتن همان شرایط بومی و اقلیمی، چه کرده‌ایم؟ با بررسی کوتاهی درباره شرایط اقلیمی مناطق جنوبی سرزمین ما و آمریکای لاتین، پی خواهیم برد که این دو قطب جهان اشتراکات عجیبی دارند. آمریکای لاتین که به مثابه قاره‌ای جدا در نیم کره غربی دنیا قرار دارد، با کوه‌های بلند و صعب‌العبور، زمین‌های پست و به‌شدت استوایی، فقر، گرسنگی و بی‌سوادی و... باعث شده که مردمش حقیقت رویدادها و وقایع خود را نشناسند و رخدادها را به قدرت‌های موهوم [فراواقع ماورایی] نسبت دهند. سبزیاد غلامحسین ساعدی در کتاب اهل هوا این مقایسه را به زیبایی آورده است که در جنوب ِ سرزمین ما نیز «بیماری و مرگ و میر، خستگی کار و زندگیِ یکنواخت ساحل‌نشینان را دچار آن چنان خمودگی کرده که همه با هم و دور از هم، با خویشتن مشغول‌اند... بن‌مایه آداب و رسوم اهل هوا، آمیزه‌ای است از اساطیر و قصه‌های اساطیر و قصه‌های سواحل گوناگون و خرافات [و... ] باورهای عامیانه به‌همراه سِحر و جادو جنبل و همه اینها، وسیله توجیه و تجلبی تمایلات و آرزوها و هیجانات مردمی است...  زیرا جنوب و ساحل دریاهای جنوب، شکارگاه مساعدی است برای جنون و پریشانی‌ها و آشفتگی‌های روانی، زندگی در ساحل آن چنان خود به خود با ترس و اضطراب و ناکامی همراه است!.» 
  یعنی معتقدید ادبیات بومی در ایران می‌تواند در این مسیر، خاستگاه آثار تازه و موفقی باشد؟
قطعا. من در پاره‌ای از خوزستان -خرمشهر-  سال‌های سال با قصه‌ها و رخدادهایی مواجه شدم که تاکنون دستمایه پنج رمان نوجوان شده است؛ زیرا در بطن این نوع رئالیسم، توانستم به عناصر بکری از یک جریان حماسی بومی دست پیدا کنم. هرچند گاهی نمادهای خلق شده و فراحقیقی خواننده نیز به‌همراه من سفر طول درازی را در رویا می‌پیماید. باور کنید نه تنها در چند مکانی که اسم بردم که در بیشتر مناطق سرزمین پهناورم با موضوعات شگفت‌انگیزی مواجه می‌شویم که ما را از تقلید و حتی کپی‌برداری مستغنی می‌کند. سبزیاد ساعدی در سال‌های اخیر نویسندگانی مانند بهرام صادقی، روانی پور، براهنی و... با خلق آثاری در این حوزه، رد پای تاثیرگذاری از خود به‌جا گذاشته‌اند. مارکز مانند بورخس و دیگر نویسندگان منطقه، توجه خاصی به باورهای بومی و فرهنگی مردمی خود داشته است. انگار اینجا تمام تلاش‌ها و گام‌ها را باید با اجازه دولت برداشت. آنقدر که در این کشور سازمان و شرکت‌های خصوصی از رانت و حمایت دولت استفاده می‌کنند، ادبیات، فرهنگ و هنر ما استفاده نمی‌برد.  کودک و نوجوان غربی از طریق کتاب‌های تصویری، سریال و فیلم‌های فانتزی با بخشی از ادبیات تخیلی آشنا می‌شود. نویسندگان و دست‌اندرکاران فرهنگی غربی، این امکان را در اختیار ناشران و فیلمسازان قرار می‌دهند تا در این حوزه کتاب چاپ کنند و فیلم بسازند. در مملکت ما بسیاری از ناشران فقط به جرم تألیفی بودن آثار، حاضر به سرمایه‌گذاری نیستند. حق هم دارند؛ قیمت سرسام‌آور کاغذ فرصت آزمون و خطا را از ناشرانی که تمام هست و نیست خود را در این حرفه متمرکز کرده‌اند، گرفته است. دولت در این زمینه چه نقشی دارد؟ از منِ نویسنده و ناشران چه حمایتی کرده است؟ آیا در سال‌های اخیردست در کیسه کرده که به صرف تشویق و حمایت تعدادی کتاب از ناشری بخرد تا قیمت کتاب آن‌چنان سیرکهکشانی طی نکند که کسی توان خرید داشته باشد؟ 
  راهکار چیست؟
رشد ادبیات، فرهنگ و هنر هم نیاز به زیرساخت فکری دارد، هم اقتصادی. امروزه انسان معاصر به این دلیل سراغ رمان و ادبیات حماسی و تخیلی می‌رود که او را از دنیای واقعی و پر از وحشت و دلهره و سراسیمگی دور کند. در کشور ما که سخت در تنگنای معیشتی است، این رویکرد کم‌کم دارد پا می‌گیرد. اما زمانی که در کشور، فعالیتی در راستای ادبیات حماسی، فانتزی و تخیلی صورت نمی‌گیرد، چگونه انتظار داریم فکر و اندیشه و نیروی تخیل تقویت شود؟ تخیل و تفکر جامعه زمانی تقویت می‌شود که بستر دلخواه و مقتضی فراهم شود. ادبیات عامه ما قطع نظر از انبوه مثل‌ها و باورهای متنوع، سرشار از تخیل است. نمی‌شود بی‌اتکا به داستان‌های اسطوره‌ای-  حماسی و قصه‌های عامه، درصدد جان‌بخشیدن به عنصر تخیل بود. هگل اعتقاد دارد تخیل، عنصر ضروری هر نوع تولید زیبایی‌ست، منهای هر شکلی که زیبایی به خودش بگیرد. جامعه انسانی، مصرا دنبال جهانی فارغ از هیاهو و جنگ است. ماریا هرنگون کودک‌نویس، جنایی و پلیسی‌نویس سوئدی چه عمیق از این ضرورت یاد کرده و گفته که بچه‌ها [من به جامعه تعمیمش می‌دهم] امروز عاشق تخیل هستند. بپذیریم که ما برای رشد و تربیت این جنین متولد شده، نه آمادگی‌اش را داریم نه بستر و زیرساخت مناسب! ادبیات عامه ما لبریز از عناصر جادویی است؛ اندیشه‌ای که ادبیات آمریکای لاتین را با نوشته‌های مارکز، بورخس، بارگاس یوسا و... را تعالی بخشیده. در حوزه ادبیات ما باید به کتاب ترس و لرز ساعدی و برخی رمان‌های منیرو روانی‌پور، بهرام صادقی، به‌خصوص رمان ملکوت، اشاره کرد که با رویکرد رئالیسم جادویی نوشته شده‌اند. ایوب مرادی به صورت دقیقی به ظرفیت ادبیات بومی اشاره کرده که فرهنگ عوام رابطه تنگاتنگ و ناگزیری با اسطوره‌ها دارد که با تامل بیشتر می‌توان نقش اساطیر را در همه‌جای افسانه‌ها و فرهنگ عامیانه ملل مختلف دید. اجازه بدهید این گفت‌وگو را با حرفی از محمد رودگر تمام کنیم که می‌گوید؛ مبنای رئالیسم جادویی عبارت است از عقاید و باورهای شگفت‌انگیز، از بومی‌گرایی، طبیعت‌گرایی و به خصوص اسطوره. 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST