جولیا مارسان مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته زبانهای کلاسیک (یونانی و رومی) از دانشگاه جورج تاون اخذ کرد و سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری، ادبیات تطبیقی را در دانشگاه شیکاگو برگزید. حوزه پژوهشی وی ادبیات بومیان امریکاست. وی همچنین با بنیاد ارنست اوبرهولتسر در نگهداری از نسخ خطی و آثار کمیاب قرن نوزدهم همکاری میکند. دکتر مسعود فرهمندفر با مارسان گفتوگویی کرده است که حاصل این گفتوگو در پی خواهد آمد:
اگر اجازه داشته باشم، بدون مقدمه بروم سراغ اصل مطلب. وضع ادبیات تطبیقی امروزه چگونه است؟ آیا ادبیات تطبیقی توانسته است از آن دوره «بحران» که رنه ولک پس از جنگ جهانی دوم مشاهده میکرد و اسپیواک هم در واپسین سالهای هزاره دوم در کتاب مرگ یک رشته یادآور شده بود بهسلامت عبور کند؟
به نظر من ادبیات تطبیقی اکنون در وضعی است که من آن را «سرگردانی» مینامم. بیشترِ دانشجویان دکتریِ ادبیات تطبیقی همزمان مشغول تحصیل در رشتههای دیگر (مثل مطالعات منطقهای، مطالعات آسیای جنوبی، زبانهای کلاسیک و ...) نیز هستند. به نظر من صحبت از مرگِ رشته را باید به وادی گستردهتری آورد و مرتبطاش دانست با کاستهشدنِ ارزش و اعتبار اقتصادی و اجتماعیِ علوم انسانی بهطور کلی. بیشتر دانشجویان بهشدت نگران بازار کار هستند و اینکه آیا با صرفاً داشتن مدرکِ ادبیات تطبیقی، میتوانند پس از دانشآموختگی شغلی مرتبط بیابند یا خیر. برای همین هم هست که معمولاً همراه با ادبیات تطبیقی، رشته دیگری را نیز دنبال میکنند تا رزومهشان بازارپذیرتر شود.
بنابراین، شمار دانشجویانی که در رشته ادبیات تطبیقی در دانشگاه شما ثبت نام میکنند هر سال کمتر میشود.
بله، بهویژه پس از اتخاذ سیاستهای محدودکننده در اعطای کمهزینه تحصیل. سیاست کنونی به این شکل است: «یک نفر باید دانشآموخته بشود تا به نفر جدیدی کمهزینه اعطا شود.» در کل، میشود اینگونه گفت که کل دپارتمان در سراشیبی افتاده است؛ افزون بر اینکه شمار دانشجویان کاهشی بوده است، شمار استادانی که با گروه همکاری میکردند هم کم شده است. بسیاری از دانشآموختگان ادبیات تطبیقی نیز کلاً از فضای دانشگاهی خارج شدهاند.
آیا ادبیات تطبیقی از سوی رشتههای دیگر (مثلاً «ادبیات جهان») به چالش کشیده شده است و میشود؟
بله، چالشهایی از سوی رشتههای دیگر همچون مطالعات منطقهای وجود دارد ولی نه از جانب ادبیات جهان، که بهلحاظ زبانی بسیار ضعیفتر از ادبیات تطبیقی است (منظورم این است که دانشجویان ادبیات تطبیقی بهلحاظ زبانی دانشجویان قویتری هستند و به زبانهای بیشتری مسلطاند).
همچنین، تفاوت میان دورههای «ادبیات جهان» و «ادبیات تطبیقی» ناشی از اهمیت و تقدم دادنِ آنها به برخی موضوعهای علمی و پژوهشی است؛ برای مثال، «ادبیات تطبیقی» تقدم را به خوانشهای متنیِ دقیق و نیز نظریه ترجمه میدهد، درحالیکه «ادبیات جهان» تقدم را به بافت تاریخی میدهد.
امروزه میانرشتگی به گفتمانی غالب در بیشتر محیطهای دانشگاهی در سراسر جهان تبدیل شده است. ادبیات تطبیقی در این فضا و گفتمان چه وضع و رویکردی دارد؟
مطالعات میانرشتهای، دستکم در دانشگاه شیکاگو، هنوز در گروههای تثبیتشده بهطور جدی رخنه نکرده است، هر چند در دانشگاه دورهها و برنامههایی در این زمینه برگزار میشود. ولی میدانم که این وضع در آیندهای نهچندان دور متحول و گروههای دانشگاهیِ میانرشتهای راهاندازی خواهد شد.
به باور من، ادبیات تطبیقی باید یکی از اهدافاش استفاده از ظرفیتهای مطالعات میانرشتهای باشد ولی متاسفانه بسیاری از پژوهشگرانِ معاصر در حوزه ادبیات تطبیقی بهشدت اروپامحورند و در نتیجه، درکشان از «میانرشتگی» بسیار محدود است.
نظر شما درباره رابطه ادبیات تطبیقی و ترجمه چیست؟ نسل قدیمِ تطبیقگران همچون رنه ولک و هنری رماک بر این باور بودند که تطبیقگر واقعی باید به دانشی کافی از چند زبان مجهز باشد، و خواندن متنی ادبی از طریق ترجمه برایشان نقطه قوت نبود. آیا امروزه در گروههای ادبیات تطبیقی در دانشگاههای غربی، این نگاه دستخوش تغییر شده است؟
این چالشی که بدان اشاره کردید کماکان در گروههای ادبیات تطبیقی دیده میشود، ولی نه به آن شدتِ قدیم. تطبیقگران معاصر به ترجمه بهمنزله ضعف نگاه نمیکنند بلکه آن را ابزاری در خدمت تطبیقگری میدانند، ولی در کل بهتر است که تطبیقگر بتواند متن ادبیِ اصلی را بهدقت بخواند و زبان و سبک و در کل فرماش را تحلیل کند.
و پرسش آخر. برنامه ادبیات تطبیقی در دانشگاه شما چه بخشهایی دارد؟
دانشجویان ادبیات تطبیقی در اینجا باید دو دوره مکمل هم را بگذرانند: ابتدا دورهای در باب تطبیقگری در ادبیات کلاسیک و سپس ادبیات مدرن. با این شیوه، پیشزمینه پژوهشی دانشجویان تقویت میشود.
استادانی که دروسِ پایهای را تدریس میکنند دستشان باز است و معمولاً برنامه درسیِ خاص خود را طراحی میکنند ولی معمولاً درسهای زیر در میان برنامههایشان مشترک است: «نظریه انتقادی معاصر»، «فن شعر: یونانی، چینی، آمریکای لاتین ...»، «سیاست و ادبیات».