کد مطلب: ۳۰۸۵۶
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱

نویسندگان، پیشگویان آینده‌اند

بهنام ناصری

اعتماد: به نظر می‌رسد گاهی برای رسیدن به اهمیت ادبیات و کارکرد - با یا بی‌واسطه- آن در آگاهی‌بخشی عمومی، گزیری جز بازگشت به پرسشی بنیادی‌تر نداریم. پرسشی ناظر بر دلایل گرایش و تعلق خاطرمان به ادبیات؛ در مقام نویسنده و خواننده؛ که هرچند نزد هر یک از ما پاسخ‌های مبسوطی دارد اما این پاسخ‌ها بنا به ماهیت تجربی ادبیات -چنان‌که زندگی- همواره در حال بازسازی خویشند. جدای از این، وقتی در گفت‌وگویی مانند آنچه در ادامه می‌آید، مصاحبه‌شونده مصرانه قائل بودن به هر گونه وظیفه‌ای برای ادبیات را منتفی می‌داند، بازگشت به این پرسش ناگزیرتر می‌شود که اولا «چرا ادبیات؟» و بعد آیا این چرایی جداست از آنچه ما کارکرد آگاهی‌بخش ادبیات می‌خوانیم؟ پیش‌تر در یکی از این سری گفت‌وگوها اشاره داشتم که هر بار انگار منظری تازه به موضوع مشترک «ادبیات و امر سیاسی» گشوده می‌شود. حالا هم تفاوت و تنوع دیدگاه‌ها و سلیقه‌هاست که ما را به قلمرویی آشنا اما پیش‌بینی‌ناپذیر برده؛ به آغازگاه؛ به «ادبیات چیست؟»  وقتی مارکز خطاب به نویسندگان جوان تاکید می‌کند که باید از «وضعیت موجود» درس بگیرند و ملهم شوند، آیا «وضعیت موجود» جدای از مناسبات سیاسی و اجتماعی پیرامون است؟ وقتی کوندرا قرائتش از هستی را در -مثلا- «بار هستی» بر پایه تمنایی برای آزادی انسان استوار می‌کند، آیا اثرش بری از آمیزش با امر سیاسی است؟ مساله به مخاطره افتادن «وجدان انسانی» در رمان‌های داستایوفسکی -گیرم در قامت روایت ثنویت «خدا/ شیطان»- آیا پیش‌بینی وضع موسوم به «بحران معنویت» امروز جهان نیست؟ وقتی یوسا یادآوری می‌کند که ادبیات ارج‌گذار تفاوت‌های قومی و فرهنگی به مثابه نشانه غنای میراث انسانی است، آیا خود به خود خواننده‌اش را با نابرابری قومی- نژادی مقابله نمی‌دهد؟ هم او که جامعه فاقد ادبیات مکتوب را جامعه‌ای الکن و زبان‌پریش توصیف می‌کند و مردمان بی‌توجه به تولیدات ادبی را عاجز از برقراری بدیهی‌ترین ارتباط‌های انسانی. اینها تاثیراتی از ادبیات است که گمان نمی‌رود کسی را سر انکار آن باشد؛ موضوعی که در ادامه گفت‌وگوهای بخش هنر و ادبیات «اعتماد» با نویسندگان این‌بار با آذردخت بهرامی در میان گذاشتیم. او نویسنده آثاری چون «شب‌های چهارشنبه»، «نقطه»، «المپیاد شاعران مشروطه» و...، دانش‌آموخته ادبیات نمایشی و البته از اعضای کارگاه هوشنگ گلشیری است. بهرامی دریافت جوایز ادبی بهرام صادقی، روزی روزگاری، منتقدان و نویسندگان مطبوعات، صادق هدایت و... را نیز در کارنامه دارد. با او درباره نسبت ادبیات و سیاست، ضرورت تمرد ادبیات از بیان مانیفست‌های سیاسی تحمیل‌شده، مساله زنان، جنبش «من هم» و تلاقی محتمل آن با ادبیات داستانی ایران و... گفت‌وگو کردم.

   عبارت «وظیفه ادبیات» سال‌هاست محل بحث و مناقشه است. اینکه اساسا ادبیات چه مسوولیتی در قبال «بیرون از خود» دارد. گرچه این وظیفه در طول زمان دستخوش دگردیسی شده اما یک چیز ثابت است و آن اینکه هنوز برای ادبیات وظیفه قائلیم. می‌خواهم گفت‌وگو را از اینجا آغاز کنم که برای خود شما در مقام نویسنده این وظیفه از آغاز کار نوشتن تا به امروز چقدر و چگونه تغییر یافته؟ زمانی که اولین داستان‌های‌تان را می‌نوشتید، چه دریافتی از این وظیفه داشتید و حالا چه دریافتی؟
برای ادبیات وظیفه خاصی قائل نیستم. به نظرم به محض اینکه برای ادبیات - شعر و داستان- سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی -و به‌طور کلی هنر- وظیفه‌ای در نظر بگیریم، دچار شعارزدگی و اغراق و گنده‌گویی از نوع گل‌درشت آن می‌شویم و اولین اثر آن دلزدگی مخاطب خواهد بود. در دوران نوجوانی، بخت با من یار بود و با یک کتابخانه شخصی بیکار و بی‌هدف و بی‌صاحب روبه‌رو شدم و در مدت کوتاهی تعداد زیادی داستان کوتاه دهه چهل خواندم. آن‌قدر هم فرصت داشتم که هر کتاب را دو، سه دور خواندم. البته که بعد از خواندن ده‌ها جلد رمان رقیق عاشقانه ایرانی و خارجی و تعداد زیادی مجموعه داستان خارجی؛ خواندن رمان و داستان کوتاه ایرانی برایم چون کشف دنیایی متفاوت بود. آن موقع هیچ برداشتی از اوضاع و احوال سیاسی دهه چهل نداشتم؛ ولی خوب یادم هست که هر جای داستان‌ها که با موضع‌گیری عقیدتی سیاسی نویسنده روبه‌رو می‌شدم، حالم بد می‌شد. حس می‌کردم کار ضعیف شده. قطعا آن زمان به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم «نوشتن و نویسندگی و ادبیات» بود. ولی می‌فهمیدم نویسنده دخالت کرده و برای همین دیگر خبری از لذت ناب غرق شدن در فضای داستان نیست. در پاسخ به بخش دوم سوال‌تان و تجربه خودم در نوشتن، هیچ‌وقت فکر نکردم باید عقایدم را در داستان‌هایم منعکس کنم. یکی، دو باری هم که مرتکب شدم، با نتیجه و بازخورد خوبی روبه‌رو نشدم. برای همین مطمئن شدم که باید عقایدمان را برای خودمان نگه داریم و ادبیات را به حال خودش بگذاریم.
   ممنون از شما؛ پاسخ‌تان به پرسش اول قدری مناقشه‌برانگیز شد. مرادتان از «وظیفه خاص» که گفتید برای ادبیات قائل نیستید، چیست؟ به هر حال ما سراغ ادبیات می‌رویم چون انتظاری از متن داریم. چه در مقام نویسنده و چه به عنوان خواننده. نگویید ادبیات برای شما صرفا اقناع حاجت عمومی به «سرگرمی» است که آثارتان می‌گویند این‌طور نیست. پرسش را این‌بار با تکرار عبارت یوسا مطرح می‌کنم: چرا ادبیات؟
ادبیات مثل علوم دقیقه و علوم پایه نیست؛ جزوه خودآموز هم نیست که اهداف و وظایفی برایش تعریف کرده باشیم. قرار نیست به ما یاد بدهد چگونه کودکان را تربیت کنیم، یا چطور آشپزی و رانندگی و ساختمان‌سازی کنیم. همان‌طورکه وظیفه خاصی برای ادبیات قائل نیستم، با دید سرگرم‌کنندگی صرف هم به ادبیات نگاه نمی‌کنم. شاید برای بیشتر مردم، دیدن یک برنامه ادبی، از دیدن مستندی مربوط به حیات‌وحش هم کسل‌کننده‌تر باشد و قطعا درصد بالایی از مردم دیدن یک سریال تلویزیونی سیصد قسمتی را به خواندن یک رمان دویست صفحه‌ای ترجیح می‌دهند و این به آن معنی نیست که خواندن رمان یا یک داستان کوتاه قرار نیست ما را سرگرم کند. خیلی اوقات لذت خواندن و کشف دنیای یک داستان ده صفحه‌ای با کسب تجربه بالاترین لذت‌ها -ی معنوی و دنیوی- برابری می‌کند. به همان نسبت خواندن یک اثر بد هم می‌تواند انسان را تا مرز خودزنی و چه بسا خودکشی ببرد. یک مثال بسیار ساده می‌زنم. دوست عزیزی دارم که به تازگی در رشته تخصصی خودش مدرک دکترا گرفته؛ این را گفتم که بدانید فرد عادی نیست و حداقل اهل مطالعه است. بیست سال پیش یک داستان کوتاه خوانده بود که بسیار خوشش آمده بود. پای تلفن وصفی که از لذتِ خواندنِ آن داستان برایم گفت، بی‌نظیر بود: «وقتی داستان تموم شد، با چشمای بسته، سینه‌خیز و چهاردست و پا رفتم تا برسم به یه مبل؛ می‌ترسیدم چشمام رو باز کنم و لذت خوندن داستان از ذهنم بپره.» و همین دوست، دو سه سال پیش رمان بسیار بد و ضعیفی خوانده بود که پای تلفن این‌طور وصفش کرد: «خیلی حرص خوردم، تمامِ مدتِ خوندنِ کتاب داشتم خودزنی می‌کردم. انگار نویسنده با این کارش -نثر بد و قصه افتضاح-  منِ خواننده رو احمق فرض کرده؛ حس می‌کردم با این اثرش بهم تعرض کرده.» قطعا کسی که ادبیات ناب خوانده، نسبت به کسی که برای سرگرمی سریال‌های سطحی تلویزیونی می‌بیند، از نظر فکری متفاوت است. لابد تعریفش از لذت، درد، غصه یا حتی خوشبختی فرق دارد و احساسات و دنیای درون انسان را سطحی و تک‌بُعدی می‌بیند. 
اما اگر بخواهیم به پرسشِ معروف و -به قولِ یوسا- آزاردهنده «چرا ادبیات» بپردازیم، باید بگویم مثل این است که بپرسیم چرا از قدم زدن زیر باران لذت می‌بریم؟ یا بپرسیم چرا از دیدن غروب خورشید سیر نمی‌شویم؟ یا چرا از دیدن جنگل هزار رنگ پاییزی لذت می‌بریم؟ یا چرا همیشه بوی چوب سوخته، یا بوی دیوار کاهگلی نمِ باران‌خورده، ما را به گذشته‌های دوری می‌برد که چه بسا چیزی ازشان یادمان نباشد؟ 
ادبیات همیشه در طول تاریخ، تجربه‌هایی مشترک بین انسان‌ها ایجاد کرده و سبب شده بدون در نظر گرفتن زمان و مکان بتوانند باهم گفت‌وگو کنند و ناگفته‌های نسل‌شان را برای هم بازگو کنند. در جامعه‌ای که به ادبیات کم‌لطف است، انسان‌ها رشد نمی‌کنند و از لذت کشف تجربیات نادر و ناشناخته بی‌بهره‌اند. گویی بین همه هنرها، ادبیات است که به ما می‌آموزد دنیای درونی هر فرد چقدر شگفت و پیچیده است و انسان‌ها چقدر باهم فرق دارند و خواندن درونیات و تجربیات انسانی چقدر عمیق و آموزنده و سرگرم‌کننده است. ادبیات این قدرت را هم دارد که ما را از تعصبات و حماقت‌های بشری دور کند. 
   می‌خواهم بحث را در سطح دیگری با شما ادامه بدهم؛ اینکه اثر ادبیات اگر درست اجرا شود، لاجرم با امر سیاسی آمیخته است و این معنایی فراتر از عمل سیاسی دارد. فوئنتس -که اتفاقا نویسنده‌ای بالنسبه سیاسی و عمل‌گرا هم بود- گفته بود «وقتی نویسنده به‌طور جدی در سطح زبان و تخیل کار می‌کند، در حال انجام یک ماموریت سیاسی است.» و از این منظر امیل زولا و جرج اورول را نویسندگانی می‌دانست که به این موقعیت در آثارشان دست یافته‌اند. آیا همین که شما مانع از وسیله شدن ادبیات برای بیان عقیده یا مرامی خاص می‌شوید، خود نوعی آزادی‌خواهی برای زبان و تخیل نیست؟ آیا این خواست، خواستی برای حفظ حقوق شهروندی نیست؟
کاش واقعا این‌طور باشد و من بتوانم این کار را بکنم، اما امروزه، به خصوص در همین نقطه‌ای که ما داریم زندگی می‌کنیم، هر امرِ حتی غیرسیاسی هم سیاسی است. خریدن یک بستنی یا خامه ناقابل این‌قدر که در این نقطه از دنیا سیاسی است، در هیچ کجای دیگر نیست. بله، ممکن است من در رمانم پیام بدهم که لبنیات فلان کارخانه را بخرید یا نخرید. اما آیا با این کارم مُهر تاریخ‌مصرف را به پای اثرم نمی‌زنم؟ ادبیات چشم‌انداز و منظر بزرگ‌تری پیش چشم دارد.
جدا از اینها، قطعا از هر اثر ادبی یا هنری -فارغ از نوع کار- برداشت سیاسی هم می‌توان داشت. ولی تاثیر سیاسی، اثری به‌روز است، با تاریخ مصرف مشخص. حتی ممکن است امروز بتوان یک برداشت از آن کرد و سه روز بعد، برداشتی دیگر. ضمن اینکه تجربه به خودم ثابت کرده ممکن است رمان محبوبم را طی ده، بیست سال سه بار بخوانم؛ اما قطعا رمان ادبی سیاست‌زده را فقط یک بار می‌خوانم؛ تازه اگر همان بار اول، حوصله کنم و تا آخرش بخوانم. 
   زنان ایرانی -همان‌طورکه مردان- در دهه‌های گذشته تجربه‌های زیست‌شده تازه‌ای را از سر گذراندند. این تجربه‌ها آگاهی‌هایی را با خود به همراه آورد که امروز شاهد طرح مطالباتی هستیم که پیش‌تر نبودیم. قطعا شما هم مثل من ایمان دارید به اینکه ادبیات همواره پیش‌تر از زمانه خود حرکت می‌کند و این کار نویسنده را به نوعی پیشگویی شبیه می‌کند. می‌خواهم از شما بپرسم داستان زنان ایرانی در دو دهه گذشته چقدر این زیستِ منجر به آگاهی را دستمایه قرار داده؟ امروزی که در آن به‌سر می‌بریم، بیشتر تا چه اندازه در چشم‌انداز ادبیات داستانی زنان ایرانی دیده شده بود؟
از پیشگویی نویسنده‌ها بسیار دیده‌ایم. این روزها کیست که از آن داستان شاهکار هوشنگ گلشیری یاد نکند؟ کم مانده در خیابان یا اتوبوس و مترو به همدیگر نگاه کنیم و سر تکان دهیم و بگوییم: «می‌بینی امینه آغا؟» این جمله‌اش که هیچ‌وقت یادم نمی‌رود: «کدام دیوار آن بیرون می‌افتد، کجای این فلک سوراخ می‌شود اگر موی دختر گُمب گل من، یه کم، فقط به اندازه این بته جقه روی این دستمال عسلی از لب مقنعه‌اش جوانه بزند؟» گویی تمام لحظات داستان «انفجار بزرگ» هوشنگ گلشیری پیشگویی است. یا حتی آینده‌نگری‌های ابوالقاسم‌خان فردوسی که خودش اسطوره شده.
با اینکه در پنج سال گذشته بیشترین تمرکزم را بر مطالعه آثار زنان ایرانی گذاشتم، متاسفانه مثالی در خاطر ندارم که نویسنده‌اش پیشگویی کرده باشد. شاید هم اثری باشد و من هم خوانده باشمش اما با این حافظه -از نوع آبزیانی که من دارم- چیزی به یاد نمی‌آورم. اما تکان‌دهنده‌ترین پیشگویی را خانم محب‌علی در رمان «نگران نباش» کرده‌اند که عمیقا امیدوارم هرگز تجربه‌اش نکنیم که برای خودش کن‌فیکونی است، نادیدنی. ولی دلم می‌خواهد «آرش» خانم مرجان فولادوند را هم پیشگویی خوش‌بینانه‌ای بدانم؛ آرشی که نه تیراندازی ماهر، بلکه قصه‌گویی خوش‌سخن است که در هنگامه نبرد با دشمن نیرومند، زبان پارسی را از نابودی نجات می‌دهد.
   روایت ادبیات از یک چیز ماهیتا باید بتواند از دیگر روایات موجود فراتر برود و هر بار واقعیت تازه‌ای در برابر واقعیات پیش‌موجود بیافریند. می‌خواهم به تلاش‌های اتفاقا مشکوری اشاره کنم که در این سال‌ها در جامعه ایرانی برای دفاع از حقوق زنان انجام شده اما همواره در معرض یک خطر جدی بوده که رسانه‌ها و حتی گاهی آثارِ هنری هم از آن در امان نبوده‌اند: جنسیت‌زدگی و ایجاد تقابل جنسیتی به جای توجه به امر انسانی فارغ از جنسیت. مثالِ روشنش فیلمساز زنِ مثلا مدافع حقوق زنانِ ما که همه تلاشش می‌شود جعل این گزاره که «ما خوبیم اونا بدن»! ادبیات طبعا باید در برابر چنین سوءتفاهمی راه برون‌رفت داشته باشد چون ذاتا دموکراتیک و انسان‌محور است. شما در مقام نویسنده به این موضوع چگونه نگاه می‌کنید؟ مثلا به جنبش «من هم» یعنی شکل ایرانی آن.
جنبش‌های اجتماعی، همان‌طورکه از اسم‌شان پیداست، اجتماعی‌اند و ربطی به ادبیات ندارند. در خیلی از اتفاقات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی گذشته، همه از نویسندگان انتظار داشته و دارند دست به قلم ببرند و چیزی خلق کنند و چه بسا موضع‌گیری کنند. من در تمام آن لحظات مطمئن بودم نویسندگان با تمام وجود دارند از تک‌تک لحظات نابی که تجربه می‌کنند تغذیه می‌کنند. شاید همین حالا چیزی ننویسند، ولی قطعا از این وقایع ایده خواهند گرفت و در آثار بعدی‌شان بهره خواهند برد.
اما به نظرم واقعه بیرونی، زمانی دارای ارزش ادبی می‌شود که خلاف انتظار باشد. مثلا برای پرداختن به جنبش «می‌تو» یا «من‌هم»، من ممکن است داستان زنی را بنویسم که اتفاقا ظالم است و برای مردان مزاحمت ایجاد کرده؛ یا زنی که مزاحم زنان دیگر شده یا هر موقعیت غیرمعمول دیگر. خودِ من امسال یک نمایشنامه/مونولوگ نوشتم در مورد جنبش «من‌هم» در ایران. موضوع این است که ماهیت جنبش «می‌تو» یا «من‌هم» حداقل در ایران خیلی روشن نیست؛ همه هم در موردش حرف دارند؛ یکی تأییدش می‌کند، یکی به کل انکارش می‌کند، یکی برایش اما و اگر تعیین می‌کند. این ادبیات است که باید تلاش کند از این ماهیت سردربیاورد و قطعا بدون تعیین تکلیف، بدون صدور جزوه و روشی خاص، بدون فرمایش و تجویز و پیشنهاد این و آن.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST