شهروند آنلاین: استیگ داگرمن، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار سوئدی بود. پدرش جوانی فراری بود و مادرش، منشی تلفنی. خیلی زود از هم جدا شدند و استیگ را به والدین پدرش سپردند. زندگی در کنار پدربزرگ و مادربزرگ در روستا بسیار برایش مشقتبار بود. پدربزرگش هم توسط دیوانهای بهشکلی کاملا اتفاقی کشته شد. بعد هم مادربزرگش در فاصله کوتاهی درگذشت. دو سال بعد یکی از دوستانش در اسکی کشته شد و زندگی استیگ هر لحظه تراژیکتر شد. هرچند این زندگی مشقتبار بعدها از او نویسندهای مشهور ساخت. بهتازگی از این نویسنده در ایران کتابی ترجمه و از سوی نشر «مهرگان خرد» منتشر شده با عنوان «پاییز آلمان» که به مصائب آلمان بعد از جنگ میپردازد. به مناسبت انتشار این کتاب گفتوگویی انجام دادهایم با مژگان اصلیان، مترجم کتاب.
«روزنامهنگار بودن، هنری است که دیر به سراغ آدم میآید، حتی اگر خیلی زود اتفاق بیفتد!» جملهای پر از کنایه اما عمیق از استیگ داگرمن؛ زمانی که رفته است تا از آلمان بعد از جنگ، گزارشی واقعبینانه تهیه کند، نه مثل بسیاری از روزنامهنگاران که فقط به دنبال متهم کردن مردم آلمان هستند. او کودکان گرسنه را میبیند، مادران را به دنبال غذا و زنان آلمان را که از فرط فلاکت ناچار به تنفروشی شدهاند. کتاب «پاییز آلمان» که بهتازگی با ترجمه مژگان اصلیان از سوی نشر «مهرگان خرد» منتشر شده، گزارش دقیق داگرمن است. از این نویسنده، شاعر و روزنامهنگار سوئدی البته کتابهای فراوانی در ایران ترجمه شده است: «هدیه غیرمنتظره»، «یک تراژدی بیمقدار»، «بوران»، «فرزند سوخته»، «بازیهای شبانه» و... اما همچنان جای تعجب است که چنین کتاب مهمی از او ترجمه نشده بود. در این گفتوگو از مژگان اصلیان، مترجم کتاب، درباره این نکته هم پرسیدهام. اصلیان، متولد ۱۳۶۹ در اهواز است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی است، همچنین هنرمندی است که نقاشیهایش به گالریهای «کویین» در تورنتو و «ایو» در نیویورک راه پیدا کرده است. در واقع، نقاشی و ترجمه را همزمان به شکل حرفهای پیش میبرد. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با مژگان اصلیان به مناسبت انتشار تازهترین ترجمهاش، «پاییز آلمان».
نقاشی کار میکنید خانم اصلیان. اول درباره کارهای هنریتان بگویید تا بعد برویم سراغ ترجمههایتان.
سالهاست که با «نقاشی» دوستم. رنگ، قلممو و صفحه سفید همیشه جزیی از چیدمان خانهام بودهاند. از آنجایی که همیشه هنر را تنها راه نجات در زندگی میدانم، هیچوقت نمیتوانم آن را کنار بگذارم، چون به دیدن ربط دارد. من به جهانبینی، بینش و دید انسان بسیار اهمیت میدهم. احساس میکنم میتوانم به نقاشی اجازه بدهم مرا بغل کند و کل تصورم را پر کند؛ طوری که نه چیزی وجود دارد، نه اصلا وجود داشته یا حتی قرار است وجود داشته باشد. در واقع، هنر یا بهتر است بگویم نقاشی یاد میدهد که چگونه احساس کنی و حس را منتقل کنی، چون از نظر من اگر این دو وجود نداشته باشند، زندگی از شکل و قیافه میافتد. دیگر نمیشود دوست بود.
چند سال است نقاشی کار میکنید؟
تقریبا ۱۰ سال است که بهطور حرفهای نقاشی کار میکنم. میدانم چگونه قلم را دست بگیرم تا بتوانم مفهوم را پیاده کنم. از نظر من مفهوم در نقاشی یکی از مهمترین چیزهاست. سالها پیش یکی از نقاشیهایم در گالری «کویین» تورنتو به نمایش گذاشته شد و امسال یکی دیگر از نقاشیهایم از طرف یونسکو پذیرفته شد و به گالری «ایو» در نیویورک راه پیدا کرد. این نکته را هم اضافه کنم که نقاشیهای من همه دارای مفهوم هستند و بهطور کلی به کپی و چیزی که خودش در واقعیت وجود دارد، باور ندارم. هنر از نظر من باید فراتر برود، زاویه دیدی خاص به مخاطب بدهد و ایجاد تفکر کند.
در کنارش ترجمه هم انجام میدهید و رشته اصلیتان هم هست. تا به حال چند کتاب ترجمه کردهاید؟
بله، رشته دانشگاهی من ادبیات انگلیسی بوده است. به این دلیل از بوده و است استفاده کردم چون «ادبیات» بسیار عمیق است و اگر کسی واقعا دچارش شود، ته نخواهد داشت. من هنوز در حال یادگیری هستم و فکر میکنم این موضوع هیچوقت تمام نخواهد شد. در واقع در جایگاه دانشجویی دائم خواهم بود. ادبیات انگلیسی از نظر من رشتهای خاص است. من بهطور مستقل با این رشته آشنا شدم و تصمیم گرفتم بهطور آکادمیک این رشته را در دانشگاه بخوانم که این تصمیم باعث شد درهای بیشتری برای من در این تخصص باز شود. عاشق کتاب هستم. با کتاب میشود بسیاری از زندگیها را زندگی کرد بدون آنکه بخواهی در دنیای واقعی تجربهاش کنی. من بسیار تحت تاثیر نویسندگانی چون آلبر کامو، بکت، کافکا، داستایوفسکی، همینگوی و... هستم. بهتر است بگویم اکسپرسیونیسم و ابزورد، دو سبک بسیار مهم برای من هستند. کسی که با ادبیات سر و کار دارد چه به عنوان مترجم، چه نویسنده باید در درجه اول به ادبیات تعهد داشته باشد و بتواند زمانه خودش را درک کند؛ زمانه خودش را محکم در آغوش بگیرد و در راستای آن باشد. من در زمان دانشجویی کتابهایی ترجمه کردهام، اما قاطع میتوانم بگویم که امروز میدانم در ادبیات چه میخواهم که «پاییز آلمان» یکی از همینهاست.
«آن سوی جنایت واقعی» هم از کتابهایی است که ترجمه کردهاید. چرا سراغ آثاری میروید با فضاهای هراس و ترس؟
صادقانه این کتاب گزارشی مستند درباره جنایات از هر نوع در جهان است. جنایتهایی واقعی که انگیزه پشت آنها بررسی میشود. این کتاب به درخواست ناشر ترجمه شده است و ژانر مورد علاقه من نبوده. اما به این دلیل که در کنار ادبیات، انسان نیاز دارد با اتفاقات واقعی هم آشنا شود، این کتاب را پذیرفتم و ترجمه کردم. در حقیقت این کتاب یک نوع مرجع است که میتواند مفید باشد.
حالا هم که «پاییز آلمان» را ترجمه کردهاید. سفارش ناشر بود؟
از نظر من کتاب «پاییز آلمان» و نویسنده آن، استیگ داگرمن، در جهان ادبیات، جایگاه ویژهای دارند. این کتاب به انتخاب من بود و نشر «مهرگان خرد» هم آن را خاص میدانست. «پاییز آلمان» برای مخاطبی است که نمیخواهد از زاویه بیرون به جنگ و اتفاقات بعد از آن نگاه کند. در واقع میخواهد فراتر برود، زیرا میداند که جنگ فقط بین کشورها نیست، بلکه بیشترین آسیب را آدمهای عادی در جوامع خواهند دید. این خشونت سیاسی، آسیبهای روحی و روانیِ جدی به مردم، مخصوصا قشر ضعیف میزند که منجر به تغییرات ناخواسته مانند پناهنده شدن در کنار فقر میشود. «پاییز آلمان» تا حدی از جدیت اخلاقی و توانایی رسیدن به حقایق سیاسی پیچیده جورج اورول برخوردار است، با استعدادی برای نوشتن جملات تند و سرد که به همینگوی نزدیک است. استیگ داگرمن که از سوی روزنامه اکسپرسن به آلمان فرستاده شده بود، در نوشتن این مقالات فراتر از زبان و تصویر میرود. به همین دلیل به کتابی تبدیل میشود که در جهان ادبیات راه پیدا میکند. یکی از ویژگیهای روشن «پاییز آلمان» این است که خواننده را به تفکر وامیدارد. همچنین این فرصت را در اختیار خواننده میگذارد تا خودش تصمیم بگیرد که معنای پشت این کلمات که از رنج نشأت میگیرد، چیست. «پاییز آلمان» اثری مهم درباره جنگ و زندگیهای پس از جنگ است و با توجه به جنگهای داخلی و سایر درگیریهای جاری در سرتاسر جهان، شاهدی ماندگار از بدبختیهایی است که توسط کمپینهای نظامی بر غیر نظامیان تحمیل میشود.
البته از استیگ داگرمن کتابهای زیادی به فارسی ترجمه شده است. چیزی قبلا از او خوانده بودید؟
بله؛ استیگ داگرمن دنیا را خیلی زود ترک کرد، اما به این دلیل که داگرمن را کافکای سوئدی میدانند و او را متاثر از نیچه و کافکا دانستهاند، سمت این نویسنده رفتم. استیگ داگرمن دغدغه رنج دارد، دغدغه گفتن از آزادی و درون دارد. او کتابی دارد به نام «کودکی که کشته میشود» و به فارسی هم ترجمه شده است. این کتاب مرا تحت تاثیر قرار داد. همین بود که خواستم فراتر بروم و با «پاییز آلمان» آشنا شدم که ترجمهای از آن موجود نبود. در ابتدا کتاب را به انگلیسی خواندم و ارتباطی توصیفنشدنی با آن برقرار کردم. تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم، چون از «پاییز» حرف میزند، از رنج و درد انسان و از همه مهمتر از ادبیات و رنج صحبت میکند که در آخرین فصل «پاییز آلمان» به آن میپردازد: «ادبیات و رنج».
عجیب نیست تا به حال ترجمه نشده؟ واکنش منتقدان در مقابل این کتاب داگرمن چه بوده؟
بله؛ این موضوع برای من هم عجیب بوده که چرا تا به حال ترجمه نشده، زیرا «پاییز آلمان» میتواند همان چیزی باشد که ادبیات متعهد آن را میخواهد؛ چیزی که فراتر از واقعیت در کنار واقعیت میرود و طناب را دور خواننده میپیچد و تا انتهای کتاب او را به فکر فرو میبرد و چه چیزی جذابتر از این نوع کتابها. یکسری از منتقدان، «پاییز آلمان» را بسیار تلخ دیدند و برخی هم آن را اثری درست در زمانه خود دیدند و ستایش کردند.
کتابی هست با عنوان «زنی در برلین» که ترجمهاش تازه در ایران منتشر شده؛ درباره تجاوزهای متفقین به زنان آلمانی است، وقتی آلمان را فتح میکنند. نویسنده کتاب را سال ۱۹۵۹ منتشر کرد اما تا سال ۲۰۰۱ هویتش را فاش نکرد، چون قضیه آبروی خودش و افراد مختلف مطرح بود. کتابی جنجالی هم بود، چون در آلمان غربی آن را توهین به شرافت زنان آلمانی تلقی میکردند، در آلمان شرقی هم میگفتند درباره ارتش سرخ دروغگویی کرده. «پاییز آلمان» مرا یاد این کتاب انداخت، بهخصوص زمانی که مردم به آن زن گرسنه با سه بچه پیشنهاد میدادند تنفروشی کند تا بچههایش گرسنه نمانند! البته فیلم «زنی در برلین» هم در سال ۲۰۰۸ بر اساس همان کتاب ساخته و اکران شد. فیلم را دیدهاید؟
بله؛ از آنجایی که من به طور شخصی جنگ را قبول ندارم، به دلیل همین اتفاقات فاجعهبار و غمانگیز که نه تنها در همان زمان رخ میدهد که بعد از آن هم در زندگی آدمهایی که در آن بودهاند ادامه دارد، بسیار به این موضوع اهمیت میدهم تا بتوانم به عنوان مترجم کتابهایی را در اینباره ترجمه کنم و به دنیا نشان دهم که جنگ چه مصیبتهایی رقم خواهد زد. البته که خودم این را تجربه کردهام و پدرم موجزده جنگ بود. در کتاب «پاییز آلمان»، در همین راستا بچهها از خالهشان میخواهند که خودش را نقاشی کند تا بتواند از طریق تنفروشی به سربازها، پول درآورد و چیزی برای خوردن داشته باشند؛ که این یکی از دردناکترین چیزها در جهان است. واقعا این سوال را بارها از خودم میپرسم که چرا جنگ، چرا ظلم و چرا فقر و بدبختی؟ اگر کسی بتواند جوابی منطقی به من بدهد خیلی خوب است، البته اگر جوابی باشد.
چه قسمتی از کتاب بیشتر برایتان تأثیرگذار بود؟
خب، نمیتوانم انتخاب کنم، چون من با تمام فصلهای این کتاب زندگی کردم، اشک ریختم و آن را ترجمه کردم، اما فکر میکنم «مسیر عدالت» مرا خیلی تحت تاثیر قرار داد. با این حال، تمام فصلهای کتاب برایم مهم بود و نمیتوانم هیچکدام را نادیده بگیرم. نمیتوانم از «پاییز»های دنیا بگذرم و نمیتوانم کیک مرد فقیر را نادیده بگیرم. نمیتوانم بگویم که بدون استقبال به این دنیا پا گذاشتهایم یا کسی از ما استقبال کرد. نسل سوخته همیشه وجود داشته، در تمام جوامعی که با رنج آمیخته شدهاند و باری از حکومتهای دیکتاتوری را به دوش میکشند.
کتابی هم دارید که در آمریکا و در آمازون منتشر شده؛ کتاب the sailor's story. ماجرای انتشار این کتاب چه بود و چرا به انگلیسی؟
من در کنار دنیای بزرگسال، به دنیای کودکان اهمیت بسیاری میدهم. به همین دلیل بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی در رشته ادبیات انگلیسی، در دبستان به عنوان معلم مشغول به کار شدم تا بتوانم سهمی در پرورش کودکان کشورم داشته باشم. بنابراین کتاب داستان ملوان را به زبان انگلیسی نوشتم که میتواند هم در ادبیات کودکان و هم بزرگسالان قرار بگیرد. داستان هم واقعی است و هم تخیلی درباره دختری که از زبان پدرش داستانی را درباره دنیای زیر آب بیان میکند. پدر قصد داشت به سفری دریایی برود، آن هم با قایقی چوبی. او در این سفر با اتفاقات عجیبی مواجه میشود که در انتها نمیداند واقعی بودهاند یا تحت تاثیر دریازدگی. او با موجوداتی دریایی مواجه میشود که همه در حال مهاجرت به سیارهای دیگر هستند یا به دور خود حبابی کشیدهاند تا دست انسانها به آنها نرسد.
اگر کتابی هم در دست انتشار دارید، دربارهاش بگویید.
کتاب «کامو و سارتر، سرانجام دوستی و جدال دو فیلسوف» اثر رونالد آرونسون که بهتازگی ترجمه کردهام، در دست انتشار است. این کتاب به پیشنهاد انتشارات «مهرگان خرد» بود و من هم بسیار از آن استقبال کردم. کتابی با نگاهی دیگر درباره ادبیات، فلسفه و جنگ که درباره دو نویسنده مشهور، کامو و سارتر، است و داستانهای پشت این دو دوست. همچنین به آثار این دو نویسنده پرداخته و آنها را تحلیل و بررسی کرده است. کتابی است مهم در زمینه ادبیات و فلسفه که میتواند مرجعی مهم برای دانشجویان ادبیات و هر کسی باشد که به این دو مبحث علاقه دارد. کتاب به زندگی هر دو نویسنده و دوستان آنها وارد میشود و حقایقی را بیان میکند که تا به حال در هیچ کتاب دیگری به آن پرداخته نشده است.
* تصویر اصلی مربوط است به نمایی از فیلم سینمایی «زنی در برلین» که به مصائب مردم آلمان بعد از شکست از متفقین میپردازد.