شهروندآنلاین؛ بسیاری از علاقهمندان کتاب، الیف شافاک، نویسنده ترک را بهواسطه رمان معروفش «ملت عشق» میشناسند؛ رمانی که در سال ۱۳۹۴ توسط ارسلان فصیحی و از سوی نشر «ققنوس» منتشر شد. اما در این بین کمتر کسی میداند که اولین ترجمه از این رمان توسط مهرنوش عدالت و سه سال قبل، یعنی سال ۱۳۹۱ منتشر شده بود. خانم عدالت همان عنوان اصلی رمان را ترجمه و این کتاب را با نام «چهل قانون عشق» منتشر کرده بود. با این حال، استقبال از «ملت عشق» قابل مقایسه با «چهل قانون عشق» نبود؛ درحالیکه هر دو یک رمان بودند. در این گفتوگو، مهرنوش عدالت، به عنوان اولین مترجم آثار الیف شافاک در ایران، نقبی به گذشته زده و مشکلات و مباحث آن روزها را مطرح کرده؛ از ایمیلهای تند و تهدیدآمیز تا پاره کردن پوسترهای این کتاب توسط مخالفان!
کتابهای زیادی در کارنامه دارید، اما اگر موافق باشید از الیف شافاک شروع کنیم. شما اولین کسی بودید که «چهل قانون عشق» را از این نویسنده در ایران منتشر کردید.
اوایل سال ۱۳۹۰ بود که برادرم کتاب «چهل قانون عشق» را از خارج از کشور برایم آورد. تا آن زمان از نویسندهای به نام الیف شافاک نه چیزی شنیده بودم و نه کتابی خوانده بودم. موضوع کتاب خیلی برایم جالب بود؛ در مورد شمس تبریزی و مولانا. اینکه میدیدم زندگی این دو عارف ایرانی دستمایه کتابی وزین از یک نویسنده ترک شده است، حسرت میخوردم که تا چه حد از تاریخ و ادبیات سرزمینمان دور شدهایم و چقدر کمتر میدانیم از این اسطورههای ادب و عرفان. این کتاب از آن کارهایی بود که در نگاه اول بسیار زیبا و دلفریب به نظر میرسید، اما به همان اندازه که نوشتن از این دو عارف و اندیشمند، مولانا و شمس تبریزی، لذتبخش و خواندنی بود، سخت و مشکل و پر از موانع گوناگون مینمود. از این جهت که بخش قابل تأملی از زندگی این دو «پدیده شرق» در سایه عظمت معنوی فرازمینیشان به فراموشی سپرده شده بود یا مبهم و رازآلود در دالان مخوف تاریخ مدفون شده بود. خواندن رمان زیبای نویسنده ترک، الیف شافاک، احساسی آمیخته با لذت، درک، آگاهی و حسرت را در درونم به وجود آورد. لذت از زیبایی معنوی کتاب، درک بسیاری از سوالهای بیپاسخ در ذهنم، آگاهی از رازهای معنوی رابطه شمس تبریزی و مولانا و صد البته حسرت از اینکه خود به تنهایی این همه احساس و لذت را تجربه کنم مرا واداشت تا به کار ترجمه سخت این کتاب بپردازم.
قبل از ترجمه شما، آثاری از شافاک در ایران ترجمه شده بود؟ چطور با این نویسنده آشنا شدید؟
تا آن زمان کتابهای الیف شافاک در ایران ترجمه و منتشر نشده بود و این به من انگیزه بیشتری داد برای ترجمه و انتشار این کتاب در آن زمان. گرچه راه سخت و مسیری پر از موانع و سنگلاخها در پیش رو داشتم، اما از آنجا که در باورم غیرممکن وجود ندارد، پیش رفتم.
چرا «چهل قانون عشق» نگرفت، اما همین رمان وقتی با عنوان «ملت عشق» از سوی نشر «ققنوس» چاپ شد، با استقبال مواجه شد؟
برای بررسی چرایی استقبال نکردن از ترجمه رمان «چهل قانون عشق»، باید کمی به عقب برگردم و از مشکلات پیش روی چاپ این کتاب وزین بگویم. فرآیند ایرانیزه کردن این رمان شگفت با توجه به اصل وفاداری به متن اصلی و خدشهدار نشدن ساختار داستان در ابتدا کار را سخت میکرد. برای من ترجمه این کتاب فقط یک ترجمه صرف نبود؛ به نوعی تحقیق و تفحص در مورد زندگی این دو عارف در همه منابع اصلی موجود در کتابفروشیها و کتابخانهها بود. به جرأت میتوانم بگویم تحقیق و جستوجو و ترجمه این کتاب، حدود یک سال طول کشید. نه به این دلیل که ترجمه دشوار و سنگینی بود که بود، بلکه از این نظر که مترجم باید در مورد موضوعی که قصد ترجمه دارد، کاملا مطلع باشد و پیشزمینه خوبی از آن داشته باشد. خواندن کتابهای مرجع مثنوی معنوی، کلیات شمس تبریزی و کتاب «کیمیا خاتون» خانم سعیده قدس، کمک فراوانی به من برای ترجمه روان این کتاب کرد. اما متاسفانه اوایل سال ۱۳۹۱ و جو بسته و محدود و سختگیریهای ارشاد، تلاشهایم را برای پیدا کردن ناشر برای چاپ این کتاب به بنبست بدی رساند. در آن زمان حرف زدن از این دو عارف به این وضوح و با بیباکی تمام و چاپ چنین کتابهایی در ایران «تابو» محسوب میشد. هر ناشری تا در مورد موضوع کتاب میشنید، پا پس میکشید و ادعایشان این بود که ارشاد مجوز صادر نمیکند برای چنین کتابهایی. حتی من کتاب را برای نشر «ققنوس» هم فرستادم. آن زمان ترجمهها را دستنویس برای ناشر میفرستادیم. درست یک روز پس از ارسال، آقای تهوری از نشر «ققنوس» تماس گرفتند و بسیار متعجب بودند از اینکه این کتاب چگونه به دست من رسیده و زمانی دلیل تعجب آنها را فهمیدم که مترجم آنها نیز در حال ترجمه این کتاب بود و گفتند وگرنه کار شما را برای چاپ میپذیرفتیم.
چه سرنوشت عجیبی داشتید با ترجمه این کتاب!
همانطور که گفتم خیلی از ناشران با چاپ این کتاب مخالفت کردند تا اینکه انتشارات «نوید شیراز» موافقت کرد، اما متاسفانه کتاب در اداره ارشاد با سانسورهای زیادی مواجه شد، تا آنجا که باید همه کلمات اعم از «ترکیه، شراب، معشوق و...» را حذف میکردم. چندین صفحه و پاراگراف از کتاب حذف شد، اما بالاخره مجوز گرفت و به عنوان اولین کتاب ترجمه و منتشر شده از الیف شافاک در ایران با نظرات مثبت و منفی فراوانی مواجه شد. در آن زمان من به عنوان مترجمی تازهکار بیشتر از هر چیز مشتاق چاپ و انتشار کتابی بودم که تاکنون در کشور چاپ نشده بود و بنا به نظر ناشر، با همه سلاخیها و سانسورهای کتاب موافقت کردیم، در حالی که حالا چنین دیدگاهی ندارم و کتابهایم تا دو سال در ارشاد میمانند تا با هزاران توضیح و توجیه، ممیزان را وادار به صدور مجوز کنم؛ بدون اینکه خدشهای به کتاب وارد شود یا کلمهای از آن کم یا زیاد شود. گاهی با خودم فکر میکنم کاش چنین دیدگاه و صبر و شکیبایی را برای «چهل قانون عشق» داشتم.
متوجهام. چون اگر صبر هم میکردید باز تفاوتی نمیکرد و احتمالا باز هم اولین نفری بودید که این رمان را در ایران ترجمه کرده بودید.
کتاب «چهل قانون عشق» با ترجمه من در نشر «نوید شیراز» سال ۱۳۹۱ منتشر شد و کتاب «ملت عشق» با ترجمه آقای فصیحی از نشر «ققنوس» در سال ۱۳۹۴ و در واقع سه سال بعد از این کتاب. اما «ملت عشق» از چنان ناشر قوی و نشر و پخش قدرتمندی برخوردار بود که به سرعت به چاپهای بعدی رسید. طی این سه سال، کتاب «چهل قانون عشق» واکنشهای متفاوتی را تجربه کرد. من ایمیلهای خیلی تند و حتی تهدیدکنندهای داشتم و به همان اندازه نظرات مثبت و انگیزهدهنده. پوسترهای این کتاب توسط مخالفان پاره شد و در عین حال بسیاری از کتابفروشیها خبر از فروش بالای این کتاب میدادند. اما در کل پخش قدرتمند و ناشر حامی به عنوان اصلیترین دلیل محبوبیت و پرفروش بودن یک کتاب محسوب میشود؛ حتی مهمتر از موضوع یا مترجم کتاب. متاسفانه من در مورد کتاب «چهل قانون عشق» نشر حامی و پخش قدرتمندی نداشتم.
در مجموع الان «چهل قانون عشق» چاپ چندم است؟
داستان کتاب «چهل قانون عشق» خیلی دردناک است، چون نه تنها من برای چاپ آن با ناشر سرمایهگذاری کردم، بلکه حتی ناشر به من حق ترجمه را هم نداد. فکرش را بکنید که آن زمان، من برای چاپ این کتاب به ناشرها پیشنهاد میدادم که در سرمایهگذاری با آنها شراکت میکنم، اما هیچ ناشری حاضر به انجام این کار نبود؛ خیلی دردناک است! کتاب «چهل قانون عشق» در سال ۹۱ با تیراژ ۳۰۰۰ نسخه چاپ شد که همه به سرعت فروش رفت، اما من با ناشر به مشکل برخوردم، چون اعتقادی به حق ترجمه نداشت و پخش بسیار ضعیفی هم داشت. بیشتر این کتابها را من خودم بردم کتابفروشیها برای فروش! و چون نصف سهم چاپ این کتاب، متعلق به ناشر بود، من دیگر نخواستم این کتاب تجدید چاپ شود و با اصرارهای مکرر ناشر هم حاضر به این کار نشدم، چون تجربه خیلی بدی از کار با این ناشر داشتم و نمیخواستم همه آن تجربهها باز تکرار شود. علاوه بر اینها، 10 سال از ترجمه این کتاب گذشته و من از حال و هوای این کتاب بیرونم و کتاب «ملت عشق» نشر «ققنوس» همچنان در حال تجدید چاپ است و شاید سهم من از این کتاب وزین همین تجربههای گرانقدری باشد که توشه راهم شدند برای ترجمههای دیگرم. برای موفقیت دیگران و نتایج درخشان تلاشهایشان خوشحالم و در شادیهایشان شریکم و به مسیری که در پیش گرفتهام ادامه میدهم و دوباره مینویسم و ترجمه میکنم. به قول اورهان پاموک، «نوشتن انتقامی است که از زندگیهای نکردهمان میگیریم.» اما در پاسخ سوال شما این کتاب همان یکبار، با ۳۰۰۰ نسخه چاپ شد و دیگر تجدید چاپ نشد.
بعد از «چهل قانون عشق»، کتابهای دیگر هم از شافاک ترجمه کردید. بنده «خیرگی»، «شیر سیاه» و «خوشحالی این موبلوندها» را دیدهام. اما چطور شد با وجود تجربه قبلی، ترجمه آثار شافاک را ادامه دادید؟
در مورد چرایی ادامه ترجمه کارهای شافاک باید بگویم که با ترجمه کتاب سخت و دشوار «چهل قانون عشق»، با سبک نوشتاری نویسنده آشنا شده بودم و دوست داشتم از این نویسنده بیشتر بخوانم و بیشتر ترجمه کنم. گویی الیف همه سوالهای بیجواب مرا پاسخ میداد، با نثر زیبا و پرمفهومش. بهنوعی خیلی راحت با سبک نوشتاریاش همذاتپنداری کردم. در واقع پس از خواندن کتابهای الیف شافاک، همان کسی نبودم که آن کتابها را شروع کرده بودم. این کتابها دیدگاه و جهانبینی مرا تغییر دادند و فکر کردم خواندن این کتابها بر خوانندگان هم همین تأثیر شگفت را دارد. دومین کتابی که از الیف شافاک ترجمه کردم «شیر سیاه» بود. این کتاب که به دستم رسید بلافاصله شروع به خواندنش کردم. با خواندن همان صفحات اولیه کتاب، شیفته موضوع جالبش شدم؛ انگار همان حرفهایی را میزد که دوست داشتم بگویم، اما قالب کلماتش را پیدا نمیکردم؛ همان موضوعاتی که بیشتر ما زنها با آنها درگیریم؛ و اینکه تا آن زمان، این کتاب در ایران ترجمه و منتشر نشده بود و همین، انگیزهای شد برای من تا کار ترجمه آن را شروع کنم. در واقع «شیر سیاه»، پاسخی روشن و واضح به خیلی از سوالهای دنیای ما زنهای شاغل و مادرهایی بود که در آن واحد، مشغول انجام چندین کار هستند. در کل، دغدغه نوشتن کتابی در مورد مشکلات زنها در جامعههای سنتی-مدرن، زنانگی، مادرانگی، افسردگی پس از زایمان و تعادل میان نقشهای چندگانهای که مادران در زندگی به عهده دارند، همیشه در ذهنم سقلمه میزد که این کتاب منبع کاملی بود برای پرداختن به آن دغدغهها. حتی میتوانم بگویم که یک راهنمای جامع و کامل برای صلح و آشتی با درون هر انسان، چه زن و چه مرد و به تعادل رسیدن با همه جنبههای وجودی است. برای همین، ترجمه کتاب «شیر سیاه» به لذتبخشترین ترجمهام تبدیل شد و میتوانم بگویم نقطه عطف کارهای ترجمهشدهام محسوب میشود.
«شیر سیاه» را کجا منتشر کرده؟
«شیر سیاه» را سال ۹۵ نشر «ری را» منتشر کرد تا چاپ هفتم، اما از چاپ هشتم آن را به نشر «360 درجه» منتقل کردم. الان چاپ هشتمش را نشر «360 درجه» تجدید چاپ کرده. در واقع امروز چاپ هشتم این کتاب در کتابفروشیها در دسترس همه خوانندگان است. ضمن اینکه کتاب صوتی «شیر سیاه» هم در حال آمادهسازی است و به زودی روانه بازار میشود. این نسخه صوتی را شرکت کتاب صوتی «ماه آوا» آماده میکند. همراهی و شرکت بسیاری از هنرمندان برجسته کشور، جناب آقای رضا کیانیان، فریدون جیرانی، مهدی صباغزاده، سیدعلی صالحی و خانمها تینا پاکروان، بیتا فرهی، بهاره رهنما و دیگر هنرمندان در جشن امضای کتاب «شیر سیاه» و خوانش بخشهایی از کتاب توسط این هنرمندان، همیشه افتخاری بزرگ برایم محسوب میشود. اما کتاب بعدی شافاک که گفته بودید، کتاب «خیرگی» بود که یک ترجمه از این کتاب در بازار موجود بود، اما ناشر اصرار داشت که این کتاب با ترجمه من دوباره منتشر شود. کتاب خیلی سنگین و سختی بود؛ محتوای سورئال و پرداختن به موضوع قضاوت کردن دیگران از جنبههای تخیلی و غیرواقعی از بسیاری جهات برای من جالب بود. آخرین کتابی هم که از الیف شافاک ترجمه کردم، «خوشحالی این موبلوندها» بود که باز هم برای اولینبار در ایران ترجمه و منتشر شد. جستاری در مورد شرایط مهاجران شرقی در کشورهای غربی و چرایی خوشحالی غربیهای موبلوند و چشمرنگی و رضایت آنها از زندگی که کتاب صوتی آن هم تهیه و روانه بازار شده است.
راستی ماجرای ترجمه کتاب «شدن» (میشل اوباما) چه بود؟ چون من ترجمهای با اسم شما دیدم که روی جلد آن نوشته بود «شدن»، بعد ترجمهای دیگر دیدم که روی جلد آمده بود: «من شدن، ما شدن، بیشتر شدن»! چرا؟
کتاب «شدن» میشل اوباما دقیقا دو هفته بعد از انتشار در آمریکا به دستم رسید. خبر نوشتن این کتاب را از لحظهای که میشل اوباما نوشتن آن را اعلام کرد، دائم دنبال میکردم و در واقع ترجمه این کتاب یکی از اهداف و آرزوهای کاریام محسوب میشد. با خواندن کتاب شروع به ترجمه کردم و هر روز مشتاقتر میشدم برای یک ترجمه کامل و بینقص. اما متاسفانه با ترجمههای شتابزده و فقط برای به دست گرفتن بازار داغ آن روزهای این کتاب، خیلی دلسرد شدم. واقعا امکان نداشت مترجمی بتواند کتابی ۶۰۰ صفحهای را در عرض دو تا سه ماه یکتنه ترجمه کند، مجوز بگیرد و منتشر کند؛ اما گویا در کشوری که همه چیز امکانپذیر است، این محال هم انجامشدنی بود. به جز تکهتکه کردن کتاب و ترجمه هر تکه کتاب به دست یک مترجم و بعد چاپ همه اینها به عنوان یک کتاب، راه دیگری برای ترجمههایی چنین شتابزده در بازار وجود ندارد. برای همین، دیدن اینکه هر روز ترجمه دیگری از این کتاب به بازار میآید و من هنوز وسط کارم، کمی مرا از ادامه کار منصرف کرد، اما وقتی ترجمههای ضعیف، سطحی و عجولانه موجود در بازار را ورق زدم، بیشتر به انجام این کار با استانداردهای کاری خودم مصر شدم و سعی کردم بدون توجه به حواشی ایجادشده، مسیری را که انتخاب کردهام، طی کنم. در مورد عنوان کتاب به پیشنهاد ناشر قرار شد عنوانهای سه فصل کتاب و زندگی میشل اوباما را برای عنوان کتاب انتخاب کنیم. عنوانهای فصل اول، دوم و سوم، «من شدن، ما شدن و بیشتر شدن» بود و طرح جلد هم بر اساس همراهی آقای اوباما در همه مراحل شدن همسرش، قرار شد تصویری از هر دو باشد که با این عنوان و تصویر چاپ و منتشر شد. اما به دلیل مشکلاتی که نشر «ری را» در پخش کتابها داشت، این کتاب و کتابهای الیف شافاک را به نشر دیگری منتقل کردم و نشر «۳۶۰ درجه » تصمیم گرفت این کتاب با تصویر کتاب زبان اصلی و عنوان «شدن» و زیر عنوان «من شدن، ما شدن، بیشتر شدن» منتشر شود. بنا به نظر خوانندگان، این کتاب ترجمهای درست، دقیق و روان از کتاب اصلی «شدن» است