روزبه رحیمی: مطالعات ترجمه، عنوان مجموعهای است که نشر قطره تاکنون شش جلد از آن را منتشر کرده است. ششمین جلد از این مجموعه، «چگونه فرهنگها ساخته میشوند؟» نام دارد و نوشتهی دو تن از نظریهپردازان برجستهی ترجمه، سوزان بسنت و آندره لفور، است. از این دو نظریهپرداز پیشتر کتاب «چرخش فرهنگی در مطالعات ترجمه» نیز منتشر شده بود. مطالعات ترجمه یک حوزهی بینارشتهای شامل عناصری از علوم اجتماعی و علوم انسانی است که به مطالعهی نظاممند نظریه، توصیف و کاربرد ترجمهی کتبی، شفاهی، چندرسانهای و ماشینی میپردازد. ترجمهی کتاب حاضر را نصراله مرادیانی بر عهده داشته است. مرادیانی متولد سال ۶۲ و دورهی کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه را در دانشگاه علامه طباطبایی گذرانده است. او در ماههای پایانی تحصیلات، نخستین کتاب خود، «قواعد مباحثه»، را برای نشر قطره ترجمه کرد. با این مترجم جوان در مورد کتاب جدیدش به گفتوگو نشستیم:
این کتاب ششمین جلد از مجموعهی مطالعات ترجمه است که به همت نشر قطره منتشر میشود. لطفاً در مورد این مجموعه توضیح دهید.
پیش از انتشار این مجموعه هم چیزهایی در نشریهها و غالباً در فرم مقاله در باب ترجمه گفته و نوشته میشد. این گفتهها و نوشتهها گاه بیاساس و بیمایه بود و گاه گرانقدر و قابل تأمل. ولی با انتشار این مجموعه فرصتی تازه دست میدهد که همچنان که در کشور خودمان دربارهی ترجمه میاندیشیم، با رویکردهای غربی در عرصهی مطالعهی دانشگاهی این رشته هم آشنا شویم. دبیر مجموعهی کتابهای مطالعات ترجمهی نشر قطره دکتر فرزانه فرحزاد هستند. روند پیشروی، انتخاب و چاپ کتابها در سه، چهار شمارهی اخیر نشان میدهد که توجه بیشتری به رویکردهای متأخر و جذاب این حوزهی مطالعه شده است. امیدورام زین پس هم کتابهایی خوب با ترجمهی خوب به این مجموعه اضافه شود. اینکه استقبال از این مجموعه چطور خواهد بود بحثی مفصل میطلبد که در اینجا نمیخواهم وارد آن شوم.
اولین سوالی که ممکن است با دیدن عنوان کتاب به ذهن آید این است که چه ارتباطی میان ترجمه و فرهنگ وجود دارد؟ البته نویسندگان، این پرسش را در مقدمهی خود پاسخ میدهند، اما اگر ممکن است از زبان شما توضیحاتی دربارهی مطالعات ترجمه، موضوعات مورد بحث و سیر تکاملی آن بشنویم.
در میانهی سدهی گذشته و پس از جنگ جهانی دوم، شماری دربارهی ترجمه فعالیتهایی کردند که نظرات ایشان امروز به نظریههای زبانشناختی ترجمه مشهور است. نایدا، کتفورد، نیومارک و... با استفاده از زبانشناسی و هرکدام برای نیل به هدفی خاص نظریههای ترجمهای ارائه کردند. آنچه مطالعات ترجمه را به رشتهای دانشگاهی با خصلتی میانرشتهای مبدل کرد مقالاتی بود که در ۱۹۷۶ در لوون بلژیک ارائه شد و چند سال بعد از آن به چاپ رسید. از آن به بعد ترجمهپژوهانی چون لفور، بسنت، لارنس ونوتی، مایکل کرانین، تئو هرمانز، تجاسوینی نیرانجانا، و کمی پیشتر از ایشان ایتامار اون زُهر با استفاده از آراء متفکرانی چون والتر بنیامین، گادامر، ریکور، دریدا، لویناس، بوبر، فرمالیستهای روس و... مسائل فلسفی و فرهنگی را در نظریههای خود جای دادند. برای مثال، مسائل فرهنگی عمده برای مطالعات ترجمه این است که چگونه و با چه ترفندهایی کشوری در برابر آراء و افکار بیگانه مقاومت یا گشودگی نشان میدهد، چه مناسبات سیاسی در انتخاب متون ترجمه تأثیر میگذارد، چه کسانی در انتخاب متون برای ترجمه گمارده میشوند، یا تفاوت ترجمه در هنگام ترجمه از فرهنگی «غنی» به فرهنگی «بیبضاعت» و برعکس ممکن است چه باشد، آیا در ترجمهی فیلم انتخاب دوبله در تقابل با زیرنویسی اتفاقی است یا یک استراتژی سیاسی از سوی حکومتها.
بدین ترتیب دغدغهی خاطر مطالعات ترجمه دیگر همچون گذشته این نیست که معادل فلان واژه چیست. پس از تجربهی چرخش فرهنگی، آن چیزی که از دههها و شاید یکی دو قرن گذشته فیلسوفان بر آن تأکید میکردند در مطالعات ترجمه هم اهمیت یافته بود: زمینهای که متن در آن تولید میشد، وضعیت تاریخی کشور زبان مبدأ و مقصد، فرهنگ. متفکران و فیلسوفانی چون هوسرل، هایدگر، گادامر و بعدتر باختین و بسیاری از منتقدان ادبی و پژوهشگران جامعهشناسی ادبیات سالها پیش به تفکر در باب این مسائل پرداخته بودند.
ایدهی این کتاب، از مجموعهای از سمینارهای تحصیلات تکمیلی برگزار شده به سال ۱۹۹۰ در دانشگاه واریک شکل گرفته است. لطفاً در مورد نویسندگان این کتاب، سوزان بسنت و آندره لفور، توضیح دهید و اینکه این کتاب چه جایگاهی در منابع مربوط به رشتهی مطالعات ترجمه دارد؟
آندره لفور همواره با استفاده از آراء جامعهشناسانی چون پییر بوردیو ایدههایی پرمغز در عرصهی مطالعات ترجمه طرح کرده است. وی اواخر دههی ۹۰ درگذشت و اگر میبود بیشک تأثیر بیشتری بر این رشته میگذاشت. این دو، یعنی بسنت و لفور، چند کتاب به اتفاق نوشتهاند. ولی آنچه به نظرم اهمیت دارد و نباید آن را فراموش کرد این نکته است که نظریههایی که در این رشته تأثیرگذار و مهم بودهاند همواره از سوی کسانی طرح شدهاند که پیشتر خود مترجم متون ادبی بودهاند. البته مطالعات ترجمه دربارهی ترجمهی انواع متن (مثلاً آگهی بازرگانی) هم صحبت میکند. ولی منظورم این است که ظاهراً افرادی مسئلهی ترجمه (و تأکیدم در اینجا بر واژهی مسئله است) را جدی میگیرند که با متون ادبی و فلسفی سر و کار داشتهاند. قدر مسلم لفور و بسنت کارهای مهمی برای مطالعات ترجمه انجام دادهاند. در ایام چاپ این کتاب در غرب، ونوتی هم در آمریکا کتابهایی با موضوعاتی مشابه به چاپ رساند. ولی تأکید آن کتابها بیشتر بر مسائل فرهنگ روزمره و معضل ترجمه در بازار کتاب و از این دست است. ولی بسنت و لفور سراغ متون ادبی کهنی چون دوزخ دانته، انهاید ویرژیل و کالوالا میروند تا نشان دهند چگونه این متون در تاریخ ترجمهشان بر فرهنگها تأثیر گذاشته و از فرهنگها متأثر شدهاند و در این راه بسیاری مسائل دربارهی سیاست حاکم بر آن دوره و آن فرهنگ بهخصوص و ذائقهی مردم و امور تأثیرگذار بر ذائقهی مردم روشن شده است. از این حیث کار لفور و بسنت در آن زمان تازه بود.
معمولاً اینگونه است که نظریهپردازان ترجمه، مترجمان برجسته و با آثار فراوان نیستند. این کتاب چگونه ما را دربارهی شکاف میان تئوری و عمل ترجمه آگاه میسازد؟
اگر بخواهیم صحبتمان را به فعالیتهای دانشگاهی محدود کنیم، به نظر میرسد مشکل عمدهای که دانشجویان، پژوهشگران و اساتید با آن رویارو هستند این است که راه را اشتباه طی میکنند. مثلاً من بارها دیدهام که دانشجویی در رشتهی ادبیات (انگلیسی، فرانسه، آلمانی) با استاد در ارتباط با تئوری و چهارچوب نظری پایاننامه یا رسالهاش صحبت میکند و سپس به دنبال متن ادبی مناسب برای این نظریه میرود! یعنی پیش از اینکه متنی بخواند و با مسئلهای مواجه شود، «مسئله» را یافته؛ ولی در کدام «متن»، خدا میداند. همینطور آشنایی با چند نظریهی ترجمه از فرد مترجم نمیسازد. باید مترجم عملاً با متن درگیر شود تا رابطهی معنادار تئوری و عمل را دریابد. در این کتاب بسنت و لفور مثالهای فراوانی از استراتژیهای اتخاذشدهی مترجمان میآورند و خواننده عملاً نظریه و عمل ترجمه را در کنار هم میبیند. در عین حال، در این مثالها متوجه میشویم که ترجمه صرفاً حکایت «معادلیابی» نیست. مترجم باید یک «عامل اجتماعی» درگیر در مناسبات و روابط آدمیان همعصر خود باشد.
گنتزلر در پیشگفتار این کتاب میگوید: سوزان بسنت و آندره لفور، در سال ۱۹۹۰، اولین کسانی بودند که اظهار کردند مطالعات ترجمه «چرخش فرهنگی» را به خود دیده و به سمتوسوی آثار پژوهشگران مطالعات فرهنگی میل کرده است. منظور از چرخش فرهنگی چیست؟
چرخش فرهنگی (cultural turn) تحولی است که خصوصاً در دههی هفتاد قرن پیش و پس از آن متأثر از افکار اندیشمندان جامعهشناسی نظیر میشل فوکو و پییر بوردیو بر تمامی رشتههای علوم انسانی تأثیر گذاشت. مطالعات ترجمه هم که در همین دوره در حال ظهور بود، ناگزیر بسیار از این تحول بهره گرفت و شاید از همین روست که مطالعات ترجمه را بیشتر رشتهای در تعامل با مطالعات فرهنگی و زادهی جامعهشناسی میدانند تا زبانشناسی. هرچند زبانشناسی هم از دههی هفتاد به بعد تحت تأثیر چرخش فرهنگی مسائل فرهنگی را در مطالعهی زبان مورد توجه فراوان قرار داد.
در کنار بحث همیشگیای که در مورد ترجمهی شعر وجود دارد، ترجمهی متون فلسفی نیز همواره در کشور ما محل بحث بوده است. برخی مطالعهی فلسفه را تنها از راه خواندن متون اصلی میسر و مفید و ترجمهی آنها را موجب گمراهی میدانند. برخی به تولید اندیشه در کشور، با ترجمهی موردی از متون مهم و پیش چشم داشتن متن اصلی اعتقاد دارند. بسیاری نیز بدون نظر خاصی به ترجمه مشغولاند. آیا در این کتاب و موضوعات مرتبط با مطالعات ترجمه، به این مسئله توجه شده است؟
ایدههای این کتاب را هم میتوان در حوزهی ترجمهی متون فلسفی ردیابی کرد ولی اشارهای مستقیم به موضوع سوال شما در این کتاب نیست. باری، اگر «ترجمه» را در معنای گستردهی کلمه مراد کنیم، بیشک نیاز به ترجمهی متون فلسفی غرب در وضعیت کنونی ما غیرقابلانکار است. برای قابلفهمکردن هر چیز بیگانه میزانی گمراهی در فرآیند این آشنایی اجتنابناپذیر و در یک معنا ضروری است. توجه به متون اصلی بدون تردید لازم است ولی این بدان معنا نیست که اگر همهی شهروندان مثلاً انگلیسی، فرانسه یا آلمانی بدانند دیگر نیاز به ترجمه نداریم. در اینجا زبان انگلیسی، آلمانی یا فرانسه نیست که ترجمه میشود؛ در اینجا آنچه ترجمه میشود زبان فلسفه است که علیالظاهر ما آن را نداریم یا دستکم میخواهیم آن را بهتر بیاموزیم. باید برای جواب سوال شما به مسائل زیادی توجه کرد: اینکه آیا مخاطب مورد نظر سوال شما کیست؛ صحبت از عموم مردم در میان است یا عدهای خاص که حتی اگر ترجمههای «خوبی» هم موجود نباشد برای فهمیدن به آب و آتش میزنند؛ آیا امکان «تحصیل» در معنای عام آن و در کشورهای صاحب فلسفه برای همگان وجود دارد یا نه. اگر آشنایی در حد مطالعهی گذرا برای فردی معمولی را هم در نظر بگیریم نیاز به ترجمه خواهیم داشت وگرنه با جایگزین کردن یک مفهوم با اصطلاحی «بومی» کاری از پیش نمیرود. «تولید» خصوصاً وقتی آن را در کنار «اندیشه» قرار میدهیم چیزی نیست که بدون پیشزمینهای تاریخی روی دهد. بهاعتقاد من ما حالاحالاها خصوصاً در زمینهی فلسفه نیاز به ترجمه داریم.
کتاب «چگونه فرهنگها ساخته میشوند؟» تکاملیافتهی فرضیهی «دستکاری» است. ممکن است در مورد این فرضیه و مکتب دستکاری توضیح دهید؟
فرضیهی دستکاری (manipulation) که میتوان آن را به دخلوتصرف هم ترجمه کرد، در همان زمانی از سوی نظریهپردازانی به سرکردگی تئو هرمانز ظهور کرد که مسائل فرهنگی در حال اهمیت یافتن در این رشته بود. جان کلام آنچه اهالی مکتب دستکاری میگفتند این بود که ترجمهها در متون دستکاری میکنند. و میافزایند که این دستکاری را نهادهای قدرت همچون کلیسا، حکومتها، مدارس، ناشران و برنامهریزان حکومتی، مستقیم و غیرمستقیم و آگاهانه و غیرآگاهانه به مترجمان دیکته میکنند. البته مترجم هم در این میان میتواند نقش داشته باشد به شرطی که خود را در مقام یک عامل اجتماعی ارتقا دهد.
یکی از مفاهیم جالبی که بسنت در مقالهی «چه موقع یک ترجمه دیگر ترجمه نیست؟» به آن میپردازد، «همدستی» است که به تحلیل شبهترجمهها و همراهی خوانندگان با این نیرنگها میپردازد. لطفا توضیحی در این مورد دهید.
این مفهوم را بسنت دربارهی بعضی از سفرنامهها به کار میبرد که در آنها سفرنامهنویس که در هیئت راوی صدای او را میشنویم (در طول سیاحت خود) با افراد مختلف از فرهنگهای مختلف به زبان مادری خود همصحبت میشود و آن غریبهها هم با او صحبت میکنند. در اینجاست که خواننده هم به کمک نویسنده میآید و باور میکند که، بله، همهی آدمهایی که سفرنامهنویس با ایشان مواجه میشود بلدند (مثلاً) انگلیسی صحبت کنند و آگاهانه یا ناآگاهانه دروغ نویسنده را پذیرفته با او «همدست» میشود. در حالیکه نویسنده، خود، این دیالوگها را سر هم کرده است.
وضعیت مطالعات ترجمه در ایران و منابع مرتبط با آن را چگونه میبینید؟
منابع موجود در زبان فارسی بهدلیل تازگی این رشته کافی نیست. البته در عرصهی علوم انسانی این مشکل وجود دارد و باید فکری برای کل رشتههای علوم انسانی کرد، و الا مطالعات ترجمه که به تنهایی به درد نمیخورد. شنیدهام که یکی دو ناشر دیگر هم قصد دارند مجموعهای در ارتباط با ترجمه بیرون دهند، البته با رویکردی متفاوت با نشر قطره. امیدورام این اتفاق بیفتد.
کتاب جدیدی در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
دو کتاب با عنوانهای مطالعات ترجمه: یک میانرشته و لذت خیانت را به ناشر سپردهام. البته کتاب مطالعات ترجمه: یک میانرشته کاری گروهی است که ویراستاری آن و ترجمهی مقدمه و دو فصل از آن را من به عهده دارم و به همراه گروه مترجمان کار شده است. کتاب دیگری هم دربارهی داستایفسکی در دست ترجمه دارم که چند ماه دیگر باید رویش کار کنم.