اهدای جایزه به رسالههای برگزیده دکتری در رشتههای ادبیات فارسی و الهیات، فلسفهی غرب و ترجمه در قالب جایزهی دکتر مجتبایی، جایزهی دکتر داوری اردکانی و جایزهی استاد نجفی از جمله اقدامات سالهای اخیر شهرکتاب در شناسایی نخبگان دانشگاهی، چاپ پایاننامههای ایشان و نیز کمک به ارزیابی سطح علمی دانشجویان در رشتههای یادشده در مقطع دکتری است.
سومین دورهی جایزه دکتر داوری اردکانی سهشنبه بیستوهفتم تیرماه در تالار اجتماعات مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد؛ در این دوره رسالهی «تناهی و طرح استعلایی هستیشناسی بنیادین در اندیشهی هایدگر» نوشتهی دکتر احمد رجبی برگزیده شد. استاد راهنمای رجبی در صورتبندی این رساله دکتر محمدرضا حسینی بهشتی و استاد مشاور دکتر حمید طالبزاده بودند. همچنین رسالهی «پدیدارشناسی عشق و بحران فرهنگ متجدد بر اساس آرای ماکس شلر» شایستهی تقدیر قرار گرفت. این رساله به همت صبورا حاجیعلی اورکپور نوشته شده است؛ استاد راهنمای او حمید طالبزاده بوده است.
داوری این دوره از جایزهی دکتر داوری را دکتر حمید طالبزاده، دکتر پرویز ضیاءشهابی، دکتر شهرام پازوکی، دکتر علیاصغر مصلح، دکتر محمدجواد صافیان و دکتر رضا داوری اردکانی بر عهده داشتند.
در ابتدای این نشست محمدخانی معاون فرهنگی و امور بینالملل و دبیر جایزهی دکتر داوری، ضمن اشاره به گستردگی دامنهی فعالیتهای مرکز فرهنگی شهرکتاب، کموکیف سهجایزهی فرهنگی و ادبی را که به همت این مرکز برگزار میشوند تبیین و تشریح و کرد و مولفههای آنها را برشمرد و ضرورت پرداختن به ایندست اقدامات را بازگو کرد. وی کشف استعدادها و شناسایی تلاشهای در خور توجه و تقدیر، ارزیابی و قیاس تلاشهای علمی و عرضهی اندیشههای تاثیرگذار را از جمله اهداف برگزاری ایندست برنامهها خواند. محمدخانی در انتهای سخنان خود آماری را از چاپ کتاب در حوزهی فلسفه در سال گذشته ارائه کرد.
ما و آتش هایدگر
پازوکی در ابتدا به تاریخ حضور هایدگر در جریان اندیشه و فلسفهی ایران و نیز تلاشهای فردید و داوری در معرفی آرا و اندیشههای او اشاره کرد و آن را سبب توجه زیاد دانشجویان فلسفه به هایدگر دانست؛ وی در ادامه رسالهی برگزیده را از حیث تشابه موضوع با رسالهی دکتری خود قیاس کرد و از این رهگذر به ذکر برخی مولفههای رسالهی رجبی پرداخت؛ پازوکی گفت: در نگاه به ابتدا تا انتهای رسالهی برگزیده میتوان دریافت تمام اجزاء آن با ارجاع به منابع دقیق و دستاول صورتبندی شدهاند؛ حتا منابع تفصیلی نیز منابع دست اول بودهاند. از اینروی تلاش مولف در خور تقدیر و ستایش است. در شرح دیگر مولفههای این اثر باید در نظر داشت امروز رسالههای بسیاری دربارهی هایدگر نوشته شده و به نوعی تب بدل شده است؛ خواه نویسنده اصلا به هیچ زبانی واقف نباشد و کمتر به منابع رجوع کرده باشد. اما رسالهی برگزیده، آنچنانکه گفته شد، از این امر مستثناست.
وی دامنهی تاثیرگذاری اندیشهی هایدگر را از سویهای دیگر نیز در نظر آورد و آن را منفک از تب فراگیر در جوامع علمی و اندیشهای دانست و اظهار داشت: باید چرایی تاثیر آرای هایدگر در حوزههای مختلف را در نظر آورد؛ این وسعت نظر تا چه اندازه میتواند باشد که از الهیات تا معماری را در بر بگیرد؟ بنابراین باید توجه داشت، اگر در ایران رسالههای زیادی دربارهی هایدگر نوشته میشود شاید سویهی دیگری هم دارد؛ اینکه تفکر او تفکری ساده نیست که یک تاریخ مصرف داشته باشد و بتوان از آن گذشت. تاثیر اندیشههای وی آنچنان است که پل ریکور میگوید، هایدگر فیلسوفی آسان نیست؛ باید در کنار او حرکت کنیم و مراقب باشیم آتش او ما را نسوزاند؛ چه بخواهیم او را بپذیریم و چه نخواهیم. رسالهی برگزیده، رسالهای تخصصی، آکادمیک و دانشگاهی است. به نظر میرسد در میان رسالههای مختلفی که تاکنون در این حوزه نوشته شده است، این اثر حتما از بهترینها و شاخصترینها است.
احیای دوبارهی متافیزیک
طالبزاده در ابتدا موضوع رسالهی برگزیده را تشریح کرد؛ به زعم وی در این رساله برای نخستینبار موضوعاتی طرح شده است که مخاطب را با عمق اندیشهی هایدگر آشنا میکند؛ طالبزاده در شرح این ویژگی و دیگر ویژگیهای این اثر تصریح کرد: موضوع این رساله بدیع و نفیس است، میتوان گفت، نه در کشور ما بلکه در گسترهای بینالمللی؛ یعنی دربارهی تناهی از دیدگاه هایدگر مطالب اندکی نوشته شده است و غالب آنها بسیار مجمل است. بنابراین این رساله ارزشی بینالمللی دارد. دیگر اینکه مولف کار خود را با توجه به اندیشه هوسرل صورت داده است؛ کمتر رسالهای دربارهی هایدگر در زبان فارسی نوشته شده است که خاستگاهی اینچنین داشته باشد. این رویکرد بسیار اهمیت دارد؛ چراکه نشان میدهد هایدگر فیلسوفی است در امتداد تاریخ فلسفه؛ اگر ارتباط وثیق او با اندیشهی هوسرل در نظر آورده نشود، وجه آکادمیک عمیق وی شناخته نمیشود. این رویکرد مولف سبب شده است اثرش از دیگر آثار مشابه متمایز شود.
وی ضمن تشریح ابعاد و دیگر ویژگیهای رویکرد یادشده افزود: سیر بسیار دقیقی که رجبی در رسالهی خود در نظر داشته است، نکتهی حائز اهمیت دیگر آن است. مسیر او برای طرح ابعاد مختلف تناهی و غلبه بر متافیزیک، به درستی ما را به مراد هایدگر رهنمون میشود. شاید بتوان گفت رجبی برای اولین بار به طور دقیق معنای غلبه بر متافیزیک و پایان مابعدالطبیعه را توضیح داده است؛ مبنی بر اینکه غلبه بر متافیزیک در واقع به منزلهی حفاظت از ذات متافیزیک است؛ یعنی با این اندیشه متافیزیک دوباره احیا میشود. با دنبالکردن خط سیر این رساله میتوان به این نتیجهی درخشان در اندیشهی هایدگر دست یافت.
طالبزاده در ادامه ضمن تشریح موضوع رسالهی تشویقی برخی مولفههای آن را نیز برشمرد؛ وی همچنین به جایگاه ماکس شلر در میان فلاسفه و میزان اقبال وی نزد فلسفهپژوهان اشاره کرد و از آنپس اظهار داشت: از مهمترین ویژگی های این رساله وسعت آن است؛ میتوان گفت تمام مقدمات لازم برای فهم مفهوم عشق (بهعنوان مفهومی محوری در اندیشهی شلر) به تفصیل در این رساله آورده شده است؛ گویا این مقدمات خود یک رساله است؛ به مقدمهی ابنخلدون میماند. این رویکرد سبب شده است اندیشهی ماکس شلر در حد زیادی وضوح یابد؛ چراکه او فیلسوفی است که خیلی منظم سخن نگفته است. اورکپور رشتهای برساخته و همهی ابعاد اندیشهی شلر را به یکدیگر مرتبط کرده است؛ در پی این رویکرد میتوان به عظمت اندیشهی این فیلسوف پی برد. میتوان گفت مولف با این معنا همراه شده و آن را به جان آزموده و همچنان با آن زندگی میکند؛ گویا رساله هنوز پایان نیافته و به جست وجویی ناتمام میماند.
وی افزود: اورکپور با توجه به مفهوم فاصله (به معنای عشق که به ندرت در کلمات شلر یافت میشود) نظریهای را در انداخته است؛ در پی این رویکرد او مفاهیم دیگری چون فنا (عین ثابت در عرفان) را بازخوانی کرده است. حاصل این رویکرد در فهم مفاهیمی چون اختیار، ارتباط انسان با خدا و شیوهی زندگی او در جهان بسیار اهمیت دارد. مولف از خلال نظریات شلر به این مفاهیم دست یافته است؛ به عبارتی او از شلر فراتر رفته است.
عینیت فراتر از وصف
بهشتی ابعاد مختلف موضوع رسالهی برگزیده و نیز بخشهایی از مراحل صورتبندی آن را تشریح کرد و از آنپس به تبیین اجمالی آرا و اندیشههای هایدگر در کتاب هستی و زمان (بهعنوان نقطهی عزیمت مولف در صورتبندی رسالهی خود) پرداخت و اظهار داشت: موضوع تناهی موضوعی است که میتوان حدس زد موضوعی محوری است؛ اما از حدسزدن تا نشاندادن آن در آثار هایدگر فاصلهای طولانی باید طی شود که رجبی آن را طی کرده است. میدانیم که هایدگر در کتاب وجود و زمان کاری چندلایه را صورت داده است؛ نخستین لایهی این اثر دربارهی ویژگیهای دازاین بهعنوان موجودی است که پرسش فلسفی از معنای وجود متوجه اوست؛ از آنپس ویژگیهای اگزیستانسیل دازاین طرح شده است؛ او تحلیل کمسابقهای دربارهی این موجود درانداخته است. این کار از شیوههای انسانشناسانهی رایج تبعیت نمیکند. او در دور بعد ویژگیهای اگزیستانسیال را سراغ میگیرد؛ ویژگیهایی که اوصاف وجودی این موجودند.
وی ادامه داد: هایدگر در دوره سوم همین ویژگیها را از منظر زمان و زمانمندی پی میگیرد. از آنپس اینکه بین تناهی و زمانمندی نسبتی برقرار است یا نه، پرسشی جدی است. مولف رسالهی برگزیده میتوانست در پاسخ به این پرسش اساسی با استناد به برخی آرای هایدگر، اثری توصیفی را دراندازد؛ البته این هم میتوانست کاری مثبت باشد؛ اما کاری که او در رسالهی خود صورت داده است، کوشش در تبیین عملی مسیر هایدگر در رسیدن به بحث تناهی از بحث زمان و زمانمندی است. رجبی با حوصله و تلاش بسیار توانست این مسیر را روشن کند و از این حیث کار بسیار ارزشمندی را صورت داده است.
دانشگاه، نهادی در خدمت توسعه و قدرت
مصلح در ابتدا بر اهمیت و ضرورت برگزاری ایندست برنامهها تاکید کرد؛ وی از آنپس نگاه به آینده را بسیار پراهمیت خواند و در اینباره تصریح کرد: اهدای جایزه به رسالههای برگزیده شاید طرح پرسشهایی را در پی دارد؛ شاید نسبت فلسفه با روز و روزگار ما در راس این پرسشها قرار گیرد: فلسفهی دانشگاهی در ایران چه نسبتی با ما و زندگی ما دارد؟ از فلسفه چه انتظاری داریم و امروز فلسفه چه نقشی را ایفا میکند؟ از ویژگیهای دکتر داوری در چند دههای که در جامعهی ما اندیشیده و شاگردانی را پرورانده است، اندیشیدن در شرایط تعارض و رفتن به نقاط خطرناک است. فلسفه نسبتهایی با خطر دارد و فلاسفه همیشه به مناطق خطر نزدیک میشوند. به یاد آورید که نیچه هم در آغاز کتاب فراسوی نیک و بد وقتی پرسشی را دربارهی حقیقت طرح میکند توضیح میدهد که من به منطقهی خطر نزدیک شدهام.
وی ادامه داد: به نظر میرسد عالم ما عالم تعارضات است که گاه به آنها میاندیشیم و گاه خیر. یکی از آنها خود فلسفهی دانشگاهی است؛ فلسفه همواره در پی آزادبودن بوده است؛ از دیرباز تا برپایی نهاد دانشگاه همواره این پرسش مطرح بوده است: آیا فلسفه با دانشگاهیشدن آزادیاش را از دست میدهد؟ همواره جایگاه فلسفه در نهادهای دانشگاهی محل پرسش بوده است. در زمان ما که دانشگاه نهادی در خدمت توسعه و قدرت است، جایگاه و نقش فلسفه همواره به پرسشی اساسی بدل شده است. در زمان ما علم به کارکرد تنزل یافته است و فلسفه هم اگر میخواهد در دانشگاه باشد باید کارکرد و نقش خود را مشخص کند. داوری همواره به پرسشهایی اندیشیده است که طرح نشدهاند؛ یکی از کارهای باارزش او در سالهای اخیر توجهدادن به شرایط توسعهنیافتگی است؛ اینکه خرد توسعهنیافته چگونه خردی است؟
وی تاکید کرد: ما به زیست در شرایطی که تعارضات در کنار هم قرار میگیرند عادت کردهایم؛ آثار نفیسی (همتراز بهترین آثار تولیدی در بهترین دانشگاههای دنیا) در دانشگاههای ما تولید میشوند؛ حال آنکه در مقدمات توسعهنایافتگی ماندهایم؛ در مقدمات ایجاد مناسبات برای توسعه، در تمشیت امور خود ماندهام. به نظر میرسد تفکر فلسفی باید چنان قدرتی داشته باشد که شرایط تعارض را به تفکر در آورد. در این شرایط داوری در پی اندیشیدن به مسائلی بوده است که دربارهی آنها اندیشیده نشده است. به نظر میرسد امروز اهل فلسفه باید به این تعارضات بیندیشند و به نقاط خطر نزدیک شوند. آنچنانکه گفته شد، دکتر داوری به مسالهی توسعه پرداخته است؛ اما امروز باید به پرسشی پرخطرتر پرداخت؛ آن پرسش از قدرت است، از ماهیت و از چیستی آن. هیچگاه فلسفه و حقیقتجویی اینقدر مغلوب قدرت نبوده است.
منطقی تازه در بن منطق عقلی
اورکپور به تشریح محوریت کلی رسالهی خود پرداخت؛ وی گفت: کار من در حوزهی پدیدارشناسی عشق و بحران فرهنگ متجدد در آرای ماکس شلر صورت گرفته است و یک نکتهی محوری و کلیدی دارد که سایر ابعاد این رساله به آن ارجاع دارد. این نکته عبارت است از وجود منطقی مستقل از منطق عقلی موجود که برآمده از ساحتی مستقل و بنیادین در وجود انسان است؛ البته نه اینکه باید در کنار و در عرض منطق عقلی جایی برای آن باز شود، بلکه ادعا این است که میتوان بر اساس سلسله پژوهشهایی بدیع و اصول پدیدارشناسانه، حتا از جایگاه بنیادین این منطق در بن منطق عقلی پرده برداشت؛ چنانکه شلر در طول حیات فکری خود استادانه به چنین پژوهشهایی همت گماشته است. حتا میتوان نقشی را تصویر کرد مبنی بر اینکه این منطق دو شیوهی متفاوت از جهتگیری عقلانی، و به تبع آن، دو شیوهی منطق عقلی متباین را طرح میکند. وجود این منطق بنیادین داعیهی شلر در زندگی فکریاش است که با تمام قوا به تثبیت آن پرداخته است؛ من نیز سعی در تحقق همین امر داشتهام.
وی در انتها برخی رویکردهای نظام آموزشی در آموزش عالی را نقد کرد.
اهمیت گسست هایدگر با کل تاریخ متافیزیک
رجبی در ابتدا ضمن قدردانی از همراهان و اساتید خود بهویژه دکتر داوری، به معرفی رسالهی خود پرداخت؛ وی تصریح کرد: من در مسیر تبیین و تالیف این رساله سعی کردم وجهی از هایدگر را بنمایانم که در مسیر هایدگرپژوهی در سالیان اخیر کمتر شناخته شده است؛ هرچند اصراری بر این ندارم که این خوانش در تقابل یا تضاد با خوانشهای پیشین است؛ من در پی آغازکردن هایدگر از نقطهای بودم که بتوان نقطات پیوند و اتصالات ضروری و ناگسستنی فلسفی را در اندیشهی وی دریافت؛ چراکه پس از آن میتوان اهمیت گسست هایدگر با کل تاریخ متافیزیک را دریافت.
وی چرایی تمرکز مسالهی یادشده بر مسالهی تناهی را با ارجاع به آرای گادامر شرح داد و اظهار داشت: میدانیم که هایدگر از نسبت وجود و زمان پرسش جدی میکند و تقدیر بشر امروز را تقدیری تاریخیفلسفی میداند؛ البته تاریخ نه به معنایی که ما میفهمیم و فلسفه نه به معنایی که ما میفهمیم، مراد اوست؛ هیچیک از مفاهیمی که هایدگر به کار میبندد، مفاهیم مانوس ما در سنت تاریخ فلسفه نیست؛ اساسا این از مهمترین خصلتهای اندیشهی اوست؛ این نکته بسیار حائز اهمیت است. در پژوهشهای مربوط به هایدگر معمولا فرضی مسلم در کار است، مبنی بر اینکه او اصل را بر تناهی گذاشته است، تناهی را در رویارویی با عدم و مرگ دیده و بعد آن را در هستی دنبال کرده است.
رجبی افزود: از اینروی به نظر میرسد ادعایی مبنی بر صورتبندی یک تز دکتری دربارهی تناهی نامربوط است؛ اما وقتی در آثار او دقت میکنیم در مییابیم این بحث هیچجا به صورت مستقل موضوعیت نمییابد، بلکه همواره مفروضی در کار است و بر اساس آن مفاهیم و نظامی فکری شکل میگیرد. من سعی کردم نشان دهم این مفروض بنیادین هایدگر چگونه، به چه شیوه، با چه لوازمی و در چه نسبتی با مفاهیم فکری در حال شکلگیری است و در فهم چیستی و امکان فلسفه چه حاصلی دارد.
ارادهای در نسبت با آینده!
داوری «فلسفه و آینده» را موضوع بحث خود قرار داد، آن را دشوار خواند و چرایی این دشواری را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: من وضع خاصی دارم؛ نه فلسفه مینویسم و نه روزنامه؛ آنکه در پی روزنامه است آنها را فلسفه مییابد و آنکه در پی فلسفه است آنها را روزنامه. من آگاهانه این کار را میکنم؛ از اینروی روزنامه آن را نمیپذیرد و فلیسوف آکادمیک نمیداندش. مشکل کوچک نیست؛ من مطلبی دربارهی آینده را از کجا آغاز میکنم؟ معمولا وقتی از زمان و مکان میگوییم یا زمان را به تابعیت مکان درمیآوریم یا مکان را به تابعیت زمان. من از کجا آغاز میکنم؟ پرسشهای من اینگونه آغاز میشوند: ما در کجاییم؟ گویا این پرسش تاریخی یا جامعهشناسانه است؛ آنگاه من نیز قهرا به زبان مورخ یا جامعهشناس نزدیک میشوم؛ حال آنکه آنها نمیپذیرند. پرسش یادشده را چگونه باید پاسخ دهیم؟ مثلا میتوان گفت ما در اینجا نشستهایم. ازآنپس: اینجا کجاست و ما چه میگوییم و چه میشنویم؟ نوشته و گفتهی ما را چه کسی میخواند و چه کسی میشنود و چه حکمی دربارهی آن صادر میکند؟
وی افزود: چند روز پیش کسی به من گفت، بدبختی ما در این است به دنبال فلسفه میرویم؛ حرف خوبی است! مشکل در این است، ما رشتههای فنی و مهندسی را در بهترین درجه دنبال میکنیم و حجم زیادی مقاله در این حوزهها مینویسیم؛ چرا آنها نمیتوانند خطر فلسفهخوانی عدهای کوچک را دفع کنند؟ یعنی سم فلسفه این اندازه مهلک است که جلوی پیشرفت تاریخ را میگیرد؟ چرا این آسیب با تعداد زیاد دانشجویان در رشتههای فنی و مهندسی جبران نمیشود؟ چرا فکر نمیکنند که ما یک آدم فوقالعاده بااستعداد داریم که در دانشگاههای اینجا درس میخواند و بعد میرود در دانشگاه استنفورد جایزهی فیلدز میگیرد؟ کجا هستیم؟ فلسفه ما را گمراه کرده و از راه برده است؟ من میخواهم بدانم این فلسفه چه میکند و چگونه ما را از راه به در میرود؟ فلسفه با زمان و مکان ما چه نسبت دارد؟ میخواهم بدانم این فلسفه به جان میزند یا تنها بستهای است که وجود دارد و کسانی به آن مشغولند و با کل زندگی عمومی مردم هیچ نسبتی ندارد؟ فلسفه چه نسبتی با زمان، تاریخ و زندگی ما دارد؟ البته من نسبت به وضع کنونی فلسفه خوشبینام؛ گلهی من متوجه وضع کلی است.
وی در ادامه به اهمیت اندیشهی هایدگر پرداخت و چرایی مانایی آن را تشریح کرد؛ داوری همچنین آنچه را در آرای وی موجب توجه دانشجویان ایرانی میشود تببین کرد و از آن پس افزود: زمان، زمان آینده است، ولی کدام زمان؟ زمانی که با سیر شب و روز شناخته میشود و آن را با ساعت اندازه میگیرند؟ این زمان، زمان حقیقی نیست و با آینده مناسبت ندارد، بلکه گردش عادی کارها و تکرار عادات اکنون و مقدار حرکت در مکان است؛ جز این زمان انتزاعی، زمان دیگری هست که همهی آناتش با آن سابق تفاوت دارد؛ این زمان زمان تاریخی است و میتوان آن را اکنون جاری به سوی آینده دانست. زمان تاریخی با زمان تقویم تفاوت دارد. فهم این تفاوت هم چندان دشوار نیست؛ چنانکه همه میتوانند دریابند که زمان تجدد با زمان قدیم و حتا با زمان یونانیان یکی نیست. زمان تاریخی، زمان اعتبار و مرجعیت برخی اصول و قواعد و انحایی از علم و عمل است؛ اگر زمان را دو زمان بدانیم، دو آینده و دو اکنون را نیز میتوانیم تصور کنیم.
داوری افزود: اکنون هم دو اکنون است، یکی آنکه میزاید و میپرورد و دیگر اکنونی که تکرار وضع عادی است. من در پی آن بودم که دربارهی زمان از ارسطو آغاز کنم؛ از جوانهی اراده که در فلسفهی ارسطو متولد میشود آغاز کنم، به سنتآگوستین برسم و بیان کنم که اصلا چگونه زمان با اراده پیوند مییابد؛ چگونه آینده با اراده پیوند برقرار میکند. من در پی آن بودم که بیان کنم کتاب وجود و زمان هایدگر در واقع بیان حاق مدرنیته است که زمینه را برای گذر از وضع موجود فراهم میکند که البته بعدها او خود به صراحت از اراده میگذرد و به جایی میرسد که نیچه پیشتر به صورتی رسیده بود: اراده کنیم که اراده نکنیم. آیندهای که در پی این نظرگاه رخ میدهد آیندهای است متفاوت از آیندهای که در پی اراده میباید رخ میداد. آیندهی منسوب به اراده که به ارادهی معطوف به قدرت رسید، ارادهای بود که غرب را ساخت. دنیای ما دنیای ارادهای است که با آینده نسبت دارد.