نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۳۰ فروردین به بحث و گفتوگو دربارهی «گفتار و نگارش» اختصاص داشت. در این نشست، علاءالدین طباطبایی، امید طبیبزاده، حسین معصومیهمدانی، علی کافی به بررسی نقشها و جوانب گوناگونِ گفتارینویسی و شکستهنویسی و اهمیت نوشتار در فارسی امروز پرداختند و در ادامه پیرامون این موضوعات به گفتوگو نشستند.
در ابتدای این نشست امید طبیبزاده اظهار داشت: به علت پیشرفت سریع فناوریهای جدید، مخصوصاً فناوریهای دیجیتال و پیدایش رسانههای ارتباطی جدید و شبکههای اجتماعی طی سیچهل سال اخیر گفتارینویسی در تمام دنیا اهمیت پیدا کرد. رواج گفتارینویسی در ایران قدمتی بیشتر دارد. در زبان فارسی مدتهاست دربارهی گفتارینویسی بحث میکنیم و دیدگاههای موافق و مخالف بسیاری در این باره وجود دارد. حدود صد سال پیش جمالزاده گفتارینویسی را شروع کرد، منتها فقط در حوزهی صرف و نحو و واژگان. او هیچگاه وارد تلفظ نشد و از کلمات شکسته استفاده نمیکرد. حتی وقتی هدایت در رمان خودش از شکستهنویسی استفاده کرد، او اولین کسی بود که از شکستهنویسی در ایران انتقاد کرد. بعد از آن هم بزرگانی مثل خانلری، نجفی، مینوی با شکستهنویسی در رمانها مخالفت کردند. بههرروی، شکستهنویسی در رمانها از بین نرفت، بلکه در فضای مجازی تشدید شد و مدام بیشتر میشود.
این زبان دست و پاشکسته آمده تا تمام تمایزها را از بین ببرد
حسین معصومیهمدانی در بخشهایی از سخنان خود اظهار داشت: اینکه صورت ملفوظ و مکتوب واژگان یکی نبوده است یا لااقل صورت ملفوظ آنها با صورت نوشتار امروزیشان یکی نبوده است امری تاریخی است و در برخی متون قدیم از این قبیل کاربردها میبینیم. مثلاً اینکه به جای «کردید» یا «قفل» بنویسند «کردیت» یا «قلف». معمولاً زبانشناسان این را به لهجهی محلی نویسنده مستند میکنند. قاعدتاً بسامد اینها تا قرن هفتم بیشتر است و انگار در دورههای بعدی صورت نوشتاری واژگان در زبان فارسی تثبیت میشود و این صورتهای خارج از قاعده کنار میرود. تقریباً از قرن هفتم به بعد، مردم در نواحی مختلف به گویشهای مختلفی تکلم میکردند و یک نوع فارسی وجود داشته که در نوشتار بهکار میرفته است. یعنی چیزی به نام فارسی گفتاری در مقابل فارسی نوشتاری نداشتیم. بلکه مجموعهای از گویشها در مقابل یک زبان معیار یا استاندارد رسمی بود که گاهی در بعضی نوشتهها از آن تخطی میشد. این گویشهای گوناگون در درجات مختلف با آن فارسی رسمی فرق داشته است و حتی اگر سعدی شیرازی و مولوی بلخی با زبان محلیشان با هم حرف میزدند شاید حرف هم را نمیفهمیدند.
او ادامه داد: گاهی عناصری از این گویشهای محلی وارد زبان نوشتار و زبان رسمی هم میشد اما نه چندان که فهم نوشتههای مناطق مختلف را برای ایرانیان و فارسیزبانان خیلی دشوار بکند. واژگان بیشترین سهم را در ورود عناصر محلی به زبان نوشتار و رسمی داشتند و کمترین سهم از آن عناصر نحوی و صرفی بود. این جریان از حدود قرن هفتم ضعیف میشود و کمکم یک نوع فارسی هست که بیشتر از عربی و ترکی و مغولی وام میگیرد تا از گویشهای محلی خودش. ریشههای تاریخی این فارسی زیرساخت نوشتار فارسی مشترک امروز ما ایرانیان است برای ما چندان روشن نیست و میتوان گفت گویش هیچ کجایی نبوده است، بلکه یک زبان مشترک یا ارتباطی بین گویشوران مختلف بوده است. پس، زبان فارسی رقیب هیچکدام از این زبانها و گویشهای محلی نبوده است، بلکه چیزی بالای سر اینها و وسیلهای برای ارتباط بین مردم، ارتباط بین مردم و حکومت قدرت و دولت بوده است. این زبان فارسی نوشتار معیار تقریباً فقط در نوشتهها به کار میرفت ولی چنان نبود که کسانی که خواندن و نوشتن نمیدانستند از آن سر در نیاورند یا مشکل بزرگی در فهم آن داشته باشند.
او دربارهی نقش شعر در مفهوم شدن زبان فارسی استاندارد برای مردم سخن گفت و ادامه داد: ما قبل از دوران جدید دوگانهای به اسم زبان فارسی نوشتاری و فارسی گفتاری نداریم، بلکه یک زبان نوشتاری داریم که کاربرد آن محدود میشود به اقلیت باسوادها و تعداد زیادی گویش یا زبان محلی مردم. البته فارسی نوشتاری هم یکجور نیست و متکلفانه، فاضلانه، ساده دارد، گاهی نوشتههایی به فارسی داریم که باسوادها هم از آنها سخت سر در نمیآوردند. این زبان مشترک که عمدتاً نوشتاری است چند خصوصیت دارد: آنهایی که آموزش میدیدند، آموزششان با این زبان آغاز میشد، مکاتبات اداری، اسناد رسمی، مکاتبات با دولتهای خارجی، بخش اعظم متون ادبی، به ویژه شعر، به این زبان بود و بین این زبان و گویشهای محلی بده و بستانی بود که بیشتر به صورت ورود عناصری از زبان رسمی به گویشهای محلی است تا برعکس. احتمالاً در برخی مناسبتهای رسمیتر، مثلاً در مجالس وعظ یا محافل صوفیها این زبان تا حدودی نقش زبان گفتار را هم داشته است یا نصفه و نیمه. او ادامه داد: این وضعی است که ما تا پیش از کمی قبل از مشروطه داشتیم، اما در دورهی جدید وضع عوض میشود و به سمت یک فارسی گفتاری در برابر یک فارسی نوشتاری میرویم. عواملی که منجر به این وضع شدهاند عمدتاً اجتماعیاند، نه زبانی. آنچه ما امروز فارسی گفتاری میگوییم با آن گویشها و زبانهایی که از قدیم داشتیم متفاوت است. فارسی گفتاری در معنیای که امروز به کار میبریم یک پدیدهی جدید است که اساس آن تهرانی است و از جایی شروع شده که تهران به پایتختی انتخاب شده و موج مهاجرت از شهرهای مختلف به تهران شروع شده است. اما فارسی گفتاری گویش اصیل تهرانی هم نیست، بلکه عناصر بسیار زیادی را از گویش گویشوران مختلف و همچنین، عناصر زیادی را از زبان نوشتاری جذب میکرده است. یکی دیگر از دلایل ترکیبی بودن این زبان این است که در این زبان تسامحی هست. خیلی چیزها در تلفظ صورت یگانه ندارند، مثلاً راحت میتوانیم بگوییم «خانه» یا «خونه» و منعی نیست. احیانا این نشان میدهد که این لهجه یا گویش ریشههای مختلفی داشته و به سازشهایی رسیده است.
معصومی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: کمکم در داستانها، چه در داستانهای تألیفی چه ترجمه لااقل در ترجمهی گفتارها یا نوشتن گفتارها به زبان گفتاری رو آوردند که یک وجه آن شکسته بودن است. این امر خیلی عمومیت نداشت و جمالزاده در عین اینکه خیلی از عناصر زبان گفتار را وارد داستاننویسی کرد هیچگاه از زبان گفتار استفاده نکرد و مخالف آن بود. در مورد هدایت قضیه پیچیدهتر است. در بعضی آثارش استفاده کرده است و در بیشتر آثارش چنین نکرده است. جالب است که آخرین جملهی داستان «داشآکل» این است: «مرجان عشق تو مرا کشت» نه «عشق تو منو کشت» در حالیکه جملهای است که از زبان آدمی عامی گفته میشود. این به نظرم نتیجهی فراست هدایت است. چراکه این آدم یک لوتی شیرازی است و هنوز در آن زمان به نظر نمیآمده است که لوتیهای شیراز هم باید مثل لوتیهای تهران حرف بزنند. بنابراین، هدایت یا باید این را به لهجه شیرازی میآورده است یا اینکه به فارسی معمولی مینوشته است. داستاننویسان بعدی هم که این کار را دنبال کردند نمیشود گفت که توجهشان به زبان گفتار حتماً با شکستهنویسی همراه بود. حداقل تا دورهای اینطور نیست. بنابراین، لزوماً یک اینهمانی بین زبان شکسته و زبان گفتار در نوشته وجود ندارد. در حالیکه الان انگار این اینهمانی در ترجمهها و در نوشتههای فضای مجازی در حال برقرار شدن است.
این عضو فرهنگستان بیان داشت: به نظرم تصور اینکه زبان گفتار همان زبان شکسته است عملاً در نزد بعضی اشخاص منجر شده است به این تصور که زبان گفتار چیزی نیست جز زبان نوشته. یعنی برای اینکه نوشتهای گفتاری بشود کافی است که دست و پای افعال را بشکنید و این دیگر گفتاری میشود. آدمهایی مثل هدایت و آلاحمد و گلستان و ناصر تقوایی هزاران زحمت میکشیدند تا بتوانند مطلبی را بدون خروج از قید و بند زبان نشکسته به صورت گفتاری بیان کنند. الان موجی را میبینیم که تصور میشود غلبهی زبان گفتاری است، ولی در واقع غلبهی یک صورت قدری داغون زبان نوشتاری است. زبانی است بیبهره از همهی ظرافت زبان گفتاری و با واژگان محدودی که عموماً کلیشهها و عبارات قالبی زبان نوشتاری مرسوم است. یکی از نقشهای زبان گفتاری این است که تمایز میان کاربران و گویشواران را در موقعیتهای مختلف نشان بدهد. ما رمانهای بزرگ غربی داریم که در هر فصل آدمها یک جور حرف میزنند چون به گروههای مختلف فکری و اجتماعی تعلق دارند. اینجا انگار این زبان دست و پاشکسته آمده است تا تمام تمایزها را از بین ببرد. یکی از نتایج کاربرد این جور زبان این است که وقتی یک نفر در لرستان و بوشهر هم رمان مینویسد از این زبان استفاده میکند انگار همهی وقایع در ایران در تهران یا در جایی اتفاق میافتد که هیچ کجایی نیست. چون در بسیاری از داستانها شمالیها همانطور حرف میزنند که خراسانیها. منظورم این نیست که به زبان محلی بنویسند ولی تکنیکی هست که میتواند با استفاده از حداقل عناصر محلی یک آب و رنگ محلی به زبانش بدهد تا معلوم شود این مردم در جایی دیگر زندگی میکنند نه در این پایتخت کذایی. یکی از موفقترین اینها شاید دولتآبادی باشد در «کلیدر» و در «جای خالی سلوچ» که به صورت معتدل عناصری را از این زبان محلی آورده است و خواننده میتواند بفهمد که اینها مردمان جای دیگری هستند. شاید نمونهی بینظیرش آتشی باشد که عناصری از زبان محلی را وارد شعرش میکند که تا دورهای شعرش را از شاعر تهرانی متمایز میکند. بدتر از همه اینکه زبان شکسته در نوشتههای جدی چون تحلیلهای سیاسی هم استفاده میشود.
معصومی در پایان تأکید کرد: استفاده از زبان گفتار برکتهای خیلی زیادی برای زبان فارسی داشته است و زبان امروزی ما خیلی به زبان گفتار نزدیکتر است تا زبان صد سال پیش. ما این را مرهون نویسندگانی هستیم که این کارها را کردند. ولی استفاده از زبان شکسته جز در جاهایی که منطق قضیه اقتضا میکند آثار منفی زیادی داشته است، از جمله همین توهم که اگر به جای «آمدند» بنویسیم «اومدن» بقیهی مشکلاتمان حل شده است یا زبان گفتار همان زبان شکسته است.در حالیکه زبان گفتار چیز دیگری است. علت اصلی هم این است که در مدرسه به ما زبان نوشتار را یاد نمیدهند. تا وقتی که آموزش و پرورش ما حس نکند که بزرگترین وظیفهاش آموزش زبان است نه آموزش حل لگاریتم هفت طبقه این قضیه چارهشدنی نیست و خطر بزرگتر آنکه زبان فارسی نوشتاری که زبان مشترک ما ایرانیهاست و ما را به هم پیوند داده است، به تعداد زیادی زبان و زیرزبان تجزیه بشود و علت وجودی خودش را از دست بدهد که این از لحاظ سیاسی و وحدت ملی هم آثار بدی دارد.
تنوع زبانها نوعی نفرین است
علاءالدین طباطبایی اظهار داشت: اینکه در مجموع بازتاب عینبهعین گفتار در نوشتار به نفع زبان فارسی است یا نه به گمان من به مسالهی مناقشهبرانگیز درست و غلط در زبان برمیگردد که در تحلیل نهایی به تغییر و تحول زبان مربوط میشود. زیرا نوشتار در قیاس با گفتار به اصطلاح محافظهکارتر است. در واقع، نوشتار چارچوب دستوری مستحکمتری دارد، تغییرات آن کندتر است و به تثبیت زبان کمک میکند. چراکه یکی از نقشهای نوشتار برقراری ارتباط میان نسلها و برخوردار ساختن انسان از حافظهی تاریخی است. پس، من تحول زبان و پیامدهای آن را محور اصلی سخن خود قرار دادم و توجهم را به نقش ارتباطی آن معطوف کردم؛ یعنی بر نقش زبان در انتقال دانش و اطلاعات و افکار و اندیشه.
او ادامه داد: در این نکته کمتر کسی تردید دارد که مهمترین ابزار در اختیار بشر برای انتقال اطلاعات زبان است. زبان پدید آمده تا در میان ابنای بشر ارتباط ایجاد بکند. اما از یک رسانه برای ارتباط، به دلیل تنوع زبانی به مانعی برای ارتباط بین اقوام مختلف بشر تبدیل شده است. تنوع زبانها باعث شده است که بخش اعظم جمعیت بشر بیش از یک زبان بدانند که معمولاً یکی زبان سراسری یا ملی است و دیگری زبان محلی. تنوع زبانی چنان مشکل بزرگی در ایجاد ارتباط میان ابنای بشر پدید آورده است که در کتاب مقدس اسطورهای به نام «برج بابل» پرداخته شده است که براساس آن در آغاز همهی مردم به یک زبان سخن میگفتند و خداوند زبانشان را تغییر داد تا سخن یکدیگر را نفهمند و میانشان اختلاف افتد و از قدرت و توانشان کاسته شود. از این دیدگاه، تنوع زبانها نوعی نفرین است. شاید علیرغم اینکه ابزارهای جدید فناوری باعث شده است که تنوع زبانی بیشتر منعکس شود، گونههای اصلی زبان/ گونههای نوشتاری از طریق هوش مصنوعی جلوی جدایی انسانها را از هم بگیرید.
او توضیح داد: تحول ویژگی همهی زبانهاست. اما تحول در برخی شرایط در مورد برخی زبانها بسیار سریعتر یا بسیار کندتر است. در همهی زبانها تحول در حوزهی واژگان به سهولت و سرعت بیشتری صورت میگیرد و واژگان در جوامعی که پویایی فرهنگی دارند بسیار سریع تغییر میکند. اما این تغییر در مورد واحدهای پایه بسیار کندتر است. دوم اینکه تغییرات دستوری زبانها در قیاس با تغییرات واژگانی بسیار کندتر است. سوم اینکه وقتی دو زبان با یکدیگر تماس داشته باشند و یکی از آن دو زبان تسلط سیاسی و فرهنگی و اقتصادی داشته باشد، احتمال اینکه زبان تحت سلطه از زبان مسلط تأثیر بپذیرد و تحول پیدا بکند بسیار بیشتر است. چهارم اینکه، در جوامعی که گسیختگی اجتماعی دارند و جامعه به لایههای متخاصم و نسبتاً جدای از هم تقسیم شده است تحول زبان سریعتر است. این مساله در قالب نظریهای به نام «پیوندهای ضعیف» بیان شده است. نکتهی پنجم اینکه نوشتار و آموزش خواندن و نوشتن در سطح وسیع، تحول زبان را کندتر میکند.
او تصریح کرد: برای نکتهی پنجم
شواهد تاریخی متعددی میتوانیم به دست بدهیم. زبان انگلیسی علیرغم اینکه در پهنهی
جغرافیایی گستردهای از امریکا تا استرالیا به کار میرود در طی بیش از پانصد سال
گذشته چندان تغییری نکرده است. چنانکه انگلیسیهای تحصیلکرده همچنان میتوانند «مرگ
آرتور» (۱۴۷۰ میلادی) توماس مالوری
را بخوانند و بفهمند. همینطور مردم امروز ایتالیا میتوانند آثار متعلق به ۶۰۰ سال قبل را بخوانند و بفهمند. اما ظاهراً محافظهکارترین زبانی که
ما میشناسیم زبان ایسلندی است. ایسلند کشوری کوچک با جمعیتی کمتر از چهارصد هزار
نفر است که براساس معیارهای امروزی بسیار پیشرفته است. زبان ایسلندی در طی ۱۱۰۰ سال گذشته کمترین تغییر را داشته است و مردم آن امروز میتوانند
متون قرن نهم میلادی را بخوانند و بفهمند. سرهگرایی زبانی هم در این کشور قدرت
زیادی داشته و برای مفاهیم و ابزار و آلات مدرن عموماً معادل ایسلندی ساخته شده
است. زبان ایسلندی شاهدی است بر نظریهی «پیوندهای ضعیف». در ایسلند همبستگی
اجتماعی زیاد بوده است و هست. در انگلستان به نسبت اختلاف اجتماعی بیشتر است و
تغییر هم در زبان انگلیسی بیشتر است.
طباطبایی بیان داشت: همه جوامعی که برشمردم در چهار پنج قرن گذشته بیشترین تغییرات را در حوزهی فرهنگی و علمی و فناوری داشتهاند. بدین ترتیب، تحول زبان و پیشرفت اجتماعی با هم تلازم ندارند و بههیچوجه نمیتوان گفت زبانی با فلان ویژگیهای دستوری در انتقال دانش و اطلاعات موفقتر است. این مثالها همینطور نشان میدهد گسترش سواد و ترویج کتابخوانی به تثبیت زبان نوشتاری کمک میکند. اما، زبان فارسی از قضا از جمله زبانهایی است که در هزار سال گذشته چندان تحول پیدا نکرده است و تحصیلکردگان امروزی آن میتوانند متون کهن را بخوانند و معنی آنها را تا حدود زیادی دریابند، البته فهم «تاریخ بیهقی» دشوارتر از «کیمیای سعادت» است. در این هزار سال در واژگان فارسی تغییرات زیادی پدید آمده است و اگر بیهقی و سعدی زنده شوند، معنی شمار بزرگی از واژگان و اصطلاحات امروزی ما را در نمییابند. این امر کاملاً طبیعی است زیرا تحولات فرهنگی و اجتماعی که در چند قرن گذشته جامعهی ایران را در همهی ابعاد تغییر داده است به ناچار در واژگان زبان انعکاس یافته است. اما دستور زبان و واژگان پایهی فارسی آنچنان تغییر نکرده است.
او اظهار داشت: بنیانگذاران علم زبانشناسی به معنی نوین کلمه؛ یعنی سوسور و بلومفیلد، توجهی به نوشتار نداشتند و گفتار را موضوع اصلی پژوهشهای خودشان قرار دادند. شاید برای آنکه تصور میکردند نوشتار صورت دیداریشدهی گفتار است. درحالیکه به عقیدهی تعداد زیادی از دانشمندان از جمله مکلوهان و زبانشناسان حوزهی ترجمه و نظریهی ترجمه، نوشتار همان گفتار دیداری شده نیست، بلکه خود رسانهای مستقل است و ماهیتی متفاوت دارد. نوشتار باید به افراد آموخته شود و تا خواندن به سنتی مستحکم اجتماعی در ایران تبدیل نشود ما نمیتوانیم نوشتار خوب داشته باشیم. به بیان دیگر، به گفتهی نیومارک زبان در دو رسانه تحقق خارجی مییابد: گفتار و نوشتار.
او افزود: گفتار و نوشتار اگر هر کدام در صورت نابشان انجام یابند با یکدیگر تفاوتهای بنیادی خواهند داشت. گفتار عموماً فعالیتی ناخودآگاهانه است، حال آنکه نوشتار عملی آگاهانه و همراه با تأمل و اندیشیدن است. در متونی که ذاتاً نوشتاریاند، جملهها طولانیتر و از لحاظ دستوری دقیقترند و گسترهی واژگانیشان تا حدود دو برابر گفتار است. این هم باز تعبیر نیومارک است؛ یعنی در نوشتن دایرهی لغات دوبرابر دایره لغات در گفتار است. البته باید توجه داشته باشیم که ما میتوانیم نوشتار را به صورت گفتار بیان کنیم. کما اینکه میگویند تأثیرگذارترین سخنرانیها سخنرانیهایی بوده است که قبلاً نوشته شده بودند. و البته میتوانیم گفتار را هم عیناً بنویسیم.
طباطبایی در پایان تأکید کرد: در کشور ما سنت کتابخوانی یا خواندن به سنتی قوی و نیرومند تبدیل نشده است. ازاینرو، ترویج و تشویق گفتارینویسی به معنی خلط و درهمآمیختن دو رسانهی گفتار و نوشتار است و اگر پیش برود، سرانجام به وضعیتی شبیه به وضعیت ساکنان برج بابل دچار خواهیم شد.
چرا سپرده به زمین برای ما عجیب نیست؟
امید طبیبزاده اظهار داشت: ماجرای داستان «سپرده به زمین» بیژن نجدی در مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» در یکی از روستاهای شمال ایران میگذرد و قهرمانان آن پیرمرد و پیرزنی شمالیاند که دیالوگهایشان به فارسی گفتاری است؛ یعنی متن به فارسی معیار رسمی است و دیالوگها به فارسی گفتاری. چنین چیزی در رمانی انگلیسیزبان تعجببرانگیز است و مخاطب را به این فکر میاندازد که نویسنده قصد داشته چیزی را به او برساند. اما در داستانهای ما از احمد محمود و صادق چوبک و آلاحمد تا دولتآبادی پرسوناژهای محلی به راحتی با هم به فارسی گفتاری حرف میزنند و برای ما عادی است. این نکته دیگری را به ما نشان میدهد، اینکه فارسی گفتاری را اگر بگوییم فارسی تهرانی اشکالی ندارد، به شرط اینکه تهران را پایتخت بدانیم. بههرروی، اقوام مختلف این گونهی گفتاری جدید را به وجود میآورند و این فارسی گفتاری به تدریج به فارسی معیار گفتاری تبدیل میشود. پس، ما در زبان فارسی دو گونهی معیار داریم؛ یکی گونهی معیار نوشتاری و دیگری گونهی معیار گفتاری. به این پدیده دوزبانگونگی میگوییم که استفاده از زبان گفتاری در دیالوگها در رمانهای فارسی دال بر وجود آن در این زبان است. رسانههای ارتباط جمعی مثل رادیو و تلویزیون به گسترش گونهی گفتار معیار و دوزبانگونگی دامن زدند.
او توضیح داد: گفتارینویسی دارای بخشهای مختلف صرف ونحو، لغت، معنا، تلفظ است. من بر بخش تلفظ متمرکز میشوم که آن را شکستهنویسی میگوییم. در ادامه خیلی گذرا شکستهنویسی را در داستانهای انگلیسی و فارسی مقایسه میکنم. برای شکستهنویسی در فارسی میتوان تبدیل «اگر»، «باران» به «اگه»، «بارون» و در انگلیسی میتوان تبدیل thin به tin یا doing به' doin را نمونه آورد. در تمام زبانها به گونهی سالم و نشکسته «فراگونه» میگوییم و به گونهی شکسته «فروگونه». بنابراین، thin و «باران» فراگونه و tin و «بارون» فروگونه است. به باور زبانشناسان دو متغیر فرادستوری به ما میگوید چرا از زبان گفتاری استفاده میکنیم؛ یکی متغیرهای زبانی-اجتماعی مثل جنس و سن و طبقهی اجتماعی؛ دیگری متغیرهای کنشی شامل سبک گفتار. من از مقایسهی شکستهنویسی در رمانهای فارسی و انگلیسی به این نتیجه رسیدم که در انگلیسی عمدتاً این متغیرهایی زبانیاجتماعیاند که باعث استفاده از فروگونگی میشوند؛ یعنی در رمان انگلیسی از فرم شکسته استفاده میکنند تا بگویند این پرسوناژ جوان، سیاهپوست، ایرلندیتبار یا کارگر است. اما ما در زبان فارسی بیشتر از متغیرهای کنشی استفاده میکنیم و فروگونههای ما مبین سبک گفتاریاند در مقابل سبک نوشتاری.
او موارد شکستهنویسی، شامل رنگوبوی محلی، الفاظ فضای مجازی، صورتهای کوتاه شده و گونههای آزاد، را در رمانهای فارسی و انگلیسی مقایسه کرد، او در بخشی از این سخنان گفت: محمود دولتآبادی استاد ایجاد رنگ و بوی محلی است. او یا احمد محمود به ترتیب از کلمات خراسانی یا خوزستانی و اهوازی استفاده میکنند تا فضای محلی را برسانند. برای این کار باید از الفاظ شکسته استفاده شود. کسی تا به حال نه در زبان انگلیسی نه در زبان فارسی به اینها اعتراضی نکرده است. دومین مورد شکستهنویسی الفاظ در فضای مجازی است. مثلاً you are را به صورت U R نشان میدهند. این وارد فارسی هم شده است. در انگلیسی در رمانها از اینها استفاده میشود، در فارسی من هنوز در رمانها چنین چیزی ندیدم. اینها به لحاظ شنیداری شکسته نیستند، بلکه به لحاظ بصری شکستهاند. در مورد اینها در زبان انگلیسی اعتراضهایی مشاهده شده است، ولی در فارسی هنوز چنین بحثی ندیدم.
او ادامه داد: مورد سوم، صورتهای کوتاهشدهای است که غالباً شکل پیوستگونه دارند. مثلاً you are not به you aren't یا want to به wanna تبدیل میشود. این شکسته رسمی و غیررسمی را نشان میدهد و به طبقات اجتماعی یا قومیتهای مختلف ارجاع ندارد. این در فارسی هم فراوان است. موارد مشابه این در فارسی فراوان است. مثلاً «کارگر هستید» که میشود «کارگرین».
طبیبزاده اظهار داشت: تا اینجا بین زبان فارسی و انگلیسی تفاوت زیادی وجود ندارد. اما تفاوت اصلی مربوط به گونههای آزاد است. مثلاً «تهران» و «تهرون» گونه آزاد هستند، هر دو را به کار میبریم و هم معنی هستند ولی تفاوتهای سبکی را نشان میدهند. گونههای آزاد در انگلیسی عمدتاً ناشی از تفاوتهای طبقاتی یا قومی و امثال اینهاست. در فارسی هم «نسخه» را میگوییم «نخسه». اینها شکستهی اجتماعی محسوب میشود نه شکستهای که زبان رسمی را در مقابل زبان غیررسمی بخواهد قرار بدهد. اما گونههای آزاد بسیاری در زبان فارسی وجود دارد که در انگلیسی مشابه ندارد. گونههای آزادی که در انگلیسی هست و متغیرهای زبانی اجتماعی باعث ظهور آنها نمیشود بلکه فقط متغیرهای کنشی (رسمی در مقابل غیررسمی) را باعث میشود در فارسی هست مثلاً در فارسی «تهران» میشود «تهرون»، «چه» میشود «چی»، «چیست» میشود «چیه». این به معنی این است که فقط قدری غیررسمی است. این تفاوت مهم بین فارسی و انگلیسی است. اینگونه الفاظ در انگلیسی بسیار کم است. در حالیکه در فارسی فراوان است. شکستههای انگلیسی غالباً مبین طبقهی اجتماعی پرسوناژها هستند، ولی شکستههای فارسی قریب به اتفاق نشان میدهد یک فارسی گفتاری داریم و یک فارسی نوشتاری. به همین علت نوشتهی بیژن نجدی برای ما آنقدرها عجیب نیست. چراکه دو گونه معیار داریم: معیار گفتاری و معیار نوشتاری.
او خاطر نشان کرد: در فارسی هم ما فروگونههای زبانی-اجتماعی داریم، مثل «مردسه» و «نخسه». اما تعداد اینها بسیار کم است و بیشتر شکستههای ما مبین میبن رسمی در مقابل غیررسمی است. دیگر اینکه گونهی گفتاری فارسی مثل گونهی نوشتاری گونهی معیار است که مختصات خودش را دارد و از این گونهی گفتاری در رمانها استفاده میشود. دیالوگ «بچه مردم» آلاحمد، وقتی زن از دیگری نقل قول میکند خودبه خود شکسته میشود. از همین گونهی گفتاری در سخنرانیها، کلاسهای درس، سخنرانیهای سیاسی استفاده میکنیم بدون اینکه بخواهیم بگوییم به طبقات پایین تعلق داریم، بلکه میخواهیم «بگیم» که ما قدری گفتاری حرف میزنیم. استفاده از این گونه در دیالوگهای فارسی هم میبن همین امر است.
طبیبزاده در جمعبندی سخنان خود گفت: قریببهاتفاق صورتهای شکسته در رمانهای انگلیسی یا به سن یا به طبقه یا به جنسیت و نکاتی از این قبیل مربوط است، اما تقریباً میتوان گفت تمام صورتهای شکسته در رمانهای فارسی به هیچکدام از اینها مربوط نیست و فقط مبین میزان رسمیت کلام است. این قبیل موارد اینقدر زیاد است که فقط میتوانیم حضورشان را در رمانهای فارسی به دوزبانگونگی در این زبان و عدم وجود این عارضه در زبان انگلیسی نسبت بدهیم.
زبانی که تایپ میشود با زبان شکسته هماهنگ است
علی کافی اظهار داشت: من ابتدا چگونگی زبان شکسته را در جایگاه شاخص زبان محاوره در فضای مجازی بررسی کردم، یادداشتهایی در این باره برداشتم و کنار گذاشتم. برای این بررسی از گروههای خانواده و دوستان یا گروههای علمی و جدی مانند گروههای دانشگاهی، اخبار یا گروههای تجاری و بازرگانی استفاده کردم و به نتایجی رسیدم.
او گفت: در گروههای خانوادگی مکالمات و محاوراتی در قالب فرسته/پست هست که در اینجا موضوع بررسی من نبوده است و فقط به محاوراتی توجه کردم که گونهای از زبان است و نظام آوایی، نظام دستوری و نظام معنایی خاص خودش را دارد. وارد نظام نحوی و معنایی این محاورات هم نشدم. در این میان، آنچه من پربسامد دیدم، دگرگونی و تغییر ضمیرهای متصل بود. مصوت بلند "آ" به "او" تبدیل شده است و "است" به طور کلی حذف شده و به "ه" تبدیل شده است.
این عضو شورای واژهگزینی فرهنگستان مشاهدات خود را از شیوهی شکستهنویسی در گروههای مختلفی در رسانههای اجتماعی شرح داد و بیان داشت: من دربارهی مخاطبشناسی به نتیجهای رسیدم. مخاطبشناسی ناظر بر این است که چرا نویسندهی یک فرسته تصمیم میگیرد به زبان معیار یا شکسته بنویسد. به نظرم، مخاطب گویشور فارسیزبان را بهخوبی میشناسد، مثلاً گروه چاقوی زنجان میداند که خریدار چاقو همهی ایرانیان هستند، شکسته نمینویسد چون میداند از اقصی نقاط ایران چاقو میخرند. یا گروهی که میداند در یک محفل خصوصی از زبان شکسته استفاده کند و در یک محفل عمومی زبان معیار را به کار ببرد. بنابراین، فکر میکنم شناخت مخاطب و برقراری ارتباط با اقتضائات محیط برای نویسندگان فرستهها از همه چیز مهمتر است و خیلی کاری به صحبتهای ما ندارند. یکی از دلایل هم چابکی در گفتار و چابکی در نوشتن و تایپ کردن است. آنچه دارد اتفاق میافتد این است که زبانی که تایپ میشود با زبان شکسته هماهنگ است و در نتیجه، هماهنگی نوشتن با زبان گفتار و چابکی آن منجر به جا افتادن این شکستهنویسی میشود. اوج قضیه به نظر من آوایی است، مثلاً گرچه در «ناخون» به جای «ناخن» طولانیتر شده، تسلط آوا در آن بیشتر است.
کافی در پایان گفت: ما گونههای زبانی شامل زبان محاورهای، ادبی و معیار داریم که هرکدام لایههایی دارند: یکی لایهی فونتیک، یکی لایهی دستوری و دیگری لایهی معنایی. ما در اینجا فقط به لایهی فونتیک توجه کردیم. معتقدم گونهی زبان محاورهای تهرانی دارد به صورت گونه معیار درمیآید و ما به جای مبارزه با این گونه باید دربارهی آن تحقیق و مطالعه کنیم تا از آن حمایت شود. چراکه این گونه وارد زبان فارسی شده است و اقتضائاتی دارد و در نتیجه نمیتوان آن را از زبان بیرون کرد. زبان ادبی ما در کنار گونه معیار نتوانستند تأثیری جدی بر هم بگذارند. درواقع، زبان ادبی ما در دستور یا نحو و کوتاهنویسی خیلی مؤثر واقع نشده است. من هیچ نگرانی بابت تعداد کلمات محاوره ندارم، بیشتر نگران معنا و نحو آن هستم که باید مواظب آنها باشیم؛ البته میدانم آن هم میآید و میرود و تأثیر آنچنانی نخواهد گذاشت.