اعتماد: فیلسوفان آلمانی سده هجدهم و در رأس آنها هگل از تعبیر «روح زمانه» (Zeitgeist) برای توصیف ویژگیها و خصایص و حال و هوای موجود در یک عصر یا روزگار سخن میگفتند و اینکه در یک زمانهای چطور فکر کنیم یا احساسات و عواطفمان چگونه باشد و... را به روح زمانه منتسب میکردند. صورت ساده شده آن را میتوان در تعبیر عامیانه «مد روز» بیان کرد. اینکه چطور فکر کنیم و چه بخوریم و چه بپوشیم و... را «مد روز» مشخص میکند. البته اصطلاح «روح زمانه» فراگیرتر و عمیقتر از «مد روز» است و اصولاً آن را نیز دربرمیگیرد، یعنی اینکه «مد روز» در حوزههای مختلف چیست را روح زمانه معین میکند.
بحث درباره روح زمانه، فرصتی دیگر میطلبد. اما همه این مقدمه پر طول و تفصیل برای این بود که بگوییم در روزگار ما روح زمانه نسبیگرایی و نسبیاندیشی را اقتضا میکند؛ به گونهای که سخن گفتن از نسبیگرایی سکه روز شده و کسی که در مقابل از باورهایی مطلق سخن بگوید یا ادعای حقیقت مطلق داشته باشد، اگر هم به تمامیتخواهی و جزماندیشی متهم نشود، لااقل خلافآمد عادت تلقی میشود. دقیقاً برعکس روزگار پیشین که نسبیگرایی چنین وضعیتی را داشت؛ یعنی فرد نسبیگرا (به هر معنایی که از این تعبیر مراد شود)، هرهری مذهب، باری به هر جهت، سفسطهاندیش و مغلطهکار خوانده میشد. معمولاً هم مخالفان نسبیگرایی، یک استدلال ساده در آستین داشتند به این مضمون: از نسبیگرایی که مدعی است، همهچیز نسبی است، بپرسید آیا همین جمله (همهچیز نسبی است)، نسبی است یا مطلق؟! فرض مطلقگرایان این بود که با این «برهان قاطع» دهان نسبیگرایان را میبندند و آنها را خلع سلاح میسازند. همچنان که نسبیگرایان سادهاندیش روزگار ما تصور میکنند با ذکر چند مثال از تفاوتهای فرهنگی مردم در جاهای مختلف دنیا یا در زمانهای گوناگون میتوانند ثابت کنند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد و خلاصه اینکه جهان سست است و بیبنیاد!
بحث از نسبیگرایی و مطلقگرایی این اندازه هم که تصور میکنیم، ساده نیست و استدلالهای مخالفان و موافقان این نگرشها پیچیدهتر از آن است که تصور میکنیم. برای آشنایی با دو نمونه از آثار متاخری که در فارسی در این زمینه منتشر شده، میتوان به دو کتاب «هراس از معرفت در نقد نسبیانگاری» نوشته پول بوغوسیان (ترجمه یاسرمیردامادی، نشر کرگدن) و «گفتوگوی چهار نفره: حق با منه تو اشتباه میکنی» نوشته تیموتی ویلیامسن (ترجمه مشترک کامران شهبازی و سعیده بیات، نشر کرگدن) مراجعه کرد.
اما یکی از حوزههایی که نسبیگرایان سادهساز از آن سخن میگویند، اخلاق است. ایشان معمولاً با ارائه مصادیقی از هنجارهای ظاهراً اخلاقی و آوردن مثالهایی از پسند و ناپسند در فرهنگها و جوامع مختلف در یک زمان یا زمانهای گوناگون، میکوشند اثبات کنند که هیچ هنجار اخلاقی مطلقی وجود ندارد و به عبارت دیگر اخلاق امری نسبی است و هیچ مبنای مطلق و قابل دفاعی ندارد. البته این افراد، معمولاً میان منابع گوناگون هنجارگذار اجتماعی، یعنی نخست آداب و رسوم، دوم مناسک و شعائر دینی، سوم زیباییشناسی، چهارم مصلحتاندیشی، پنجم عرف و عادات اجتماعی و ششم اخلاق تمایز نمیگذارند و مثالهایی که برای اثبات نسبیگرایی اخلاقی ارائه میکنند از منابع متفاوت اخذ میشود. در حالی که بحث از مطلق و نسبی در اخلاق باید مشخصاً درباره هنجارها و قواعد اخلاقی صورت بگیرد، یعنی هنجارها و قواعدی که عقل و خرد به آنها حکم میکند، نه سایر منابع هنجارگذار مثل عرف یا آداب و رسوم یا مصلحت یا ... .
نکته دوم اینکه نسبیگرایان معمولاً میان اصول و قواعد اخلاقی با مصادیق آن خلط میکنند و از تنوع و تکثر مصادیق کردار و گفتار اخلاقی به تعارض و در نتیجه نسبی بودن اصول و قوانین کلی اخلاقی میرسند. حال آنکه مدعای بیشتر مطلقگرایان اخلاقی در هر یک از سه مکتب بزرگ اخلاقی یعنی وظیفهگرایی، فضیلتگرایی و پیامدباوری آن است که میتوان با استدلالهای عقلی (و نه چیز دیگر) اصول و قواعدی کلی برای سنجش اخلاقی بودن یا اخلاقی نبودن یک گفتار یا کردار مشخص در یک وضعیت خاص و معین، ارائه کرد. مشهورترین این اصول، همان قاعده معروف و مشهور به قاعده زرین است که میگوید: «با دیگران چنان رفتار کن که میپسندی دیگران نیز با تو رفتار کنند». این قاعده کلی به زبانهای مختلف و در فرهنگها و تمدنهای گوناگون از زبان متفکران و حکیمانی از کنفوسیوس گرفته تا کانت بیان شده و معیار محکمی برای اخلاقی بودن ارائه میکند، بدون آنکه مصداق مشخصی را عرضه کند. البته میتوان در اصل قطعیت و کلیت این قاعده نیز تردید کرد یا مدعی شد که مشکل اصلی این قواعد کلی آن است که در هنگام کاربرد یا مصداقیابی، میتوان تفاسیر مختلفی از این اصول ارائه داد. اما در مجموع باید در نظر داشت که بحث از نسبیگرایی یا مطلقگرایی اخلاقی، آنقدرها هم که در بادی نظر به دیده میآید، آسان نیست و اینکه همسو با روح زمانه نسبیانگار از نسبیت عام در اخلاق سخن بگوییم، سادهاندیشی و سهلانگاری است.