طهمورث ساجدی (۱۳۳۰-۱۳۹۷) ایرانشناس، از اعضای مؤسس و نایبرئیس انجمن ایرانشناسی، پژوهشگر و بنیانگذار ادبیات تطبیقی در دانشگاه تهران بود. او در بندر انزلی دیده به جهان گشود. تحصیلات تکمیلی خود را در رشتهی ادبیات فرانسه در دانشگاه پل والری دنبال کرد و در سال ۱۳۶۶ موفق به اخذ درجهی دکتری در رشتهی ادبیات تطبیقی این دانشگاه شد. او در طی عمر پرثمر خود آثار پرشماری خلق کرده که از میان آنها میتوان به کتابهایی نظیر «تاریخ ایرانشناسی در فرانسه: تحلیلی از دستاوردهای پژوهشی تا سالهای اخیر» (۱۳۸۹)، «ادبیات تطبیقی» (۱۳۸۶)، شماری مقاله در نامهی فرهنگستان، پژوهش زبانهای خارجی و دیگر مجلات علمی ـ پژوهشی، همکاری در شماری از مدخلهای دانشنامهی زبان و ادب فارسی اشاره کرد.
مرکز فرهنگی شهر کتاب با همکاری نهادهای مختلف فرهنگی، به مناسبت چهلمین روز درگذشت این ایرانشناس و پژوهشگر برجسته در روز پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت مراسم یادبودی برگزار کرد. در این جلسه احمد سمیعیگیلانی، محمد روشن، محمدرضا سحاب، محمود جعفریدهقی، سعید فیروزآبادی، سهراب فتوحی، محمدهادی وَرَهرام، نادر حقانی، جانالله کریمی مطهر و علیاصغر محمدخانی دربارهی آثار و اخلاق نیکوی او سخن گفتند.
صریح و یگانهی روزگار
در ابتدای این مراسم، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: امروز، همزمان با روز معلم، به یاد دوست، معلم و استادی گردهم آمدهایم که جایش در میان ما بسیار خالی است. طهمورث ساجدی صبا در روزهای پایانی سال ۱۳۹۷ از میان ما رفت. امروز تقریباً چهل روز از مرگ ناباورانهاش میگذرد. ما صبر پیشه میکنیم و به یاد میآوریم که به گفتهی قرآن کریم، همه از اوییم و بهسوی او باز میگردیم، اما رفتن ساجدی باورپذیر نیست.
او ادامه داد: تقریباً بیست سال از آشنایی ما میگذرد. یکی دو سال پس از بازگشت به ایران، مرحوم رضا سید حسینی او را همراه خود به خانهی کتاب آورد و سبب آشنایی ما شد. از آن روز تقریباً هر هفته با ساجدی در ارتباط بودم. پس، امروز جای دوستی بسیار عزیز را خالی میبینم. همهی کسانی که با او آشنایی داشتند به اخلاق و خصوصیات او آگاهند. از این میان به نظم در تمام کارهای علمی، قرارهای ملاقات و برنامهها، وفاداری به دوستی از صمیم قلب، صراحت و دوری از هرگونه دورویی در هر مسالهای اشاره میکنم که از او انسانی بسیار صریح و یگانه ساخته بود. او همچنین در گردآوردن و آشنا کردن انسانها با یکدیگر در قالب تشکلهای دوستی، علمی و فرهنگی تلاشی کمنظیر داشت.
محمدخانی ادامه داد: طهمورث ساجدی در حوزهی ایرانشناسی قدمهای بسیاری برداشت، از جمله تدریس در بنیاد ایرانشناسی، نگارش شماری مدخل ایرانشناسی، جمعآوری و معرفی منابعی برای شناخت ایرانشناسان، بهویژه ایرانشناسان اروپایی. او حدود ۳۶ مدخل در مجموعهی ششجلدی «دانشنامهی زبان و ادب فارسی» به همت اسماعیل سعادت نوشته است. در این میان، بهجز سه مدخل کلیدی ادبیات تطبیقی فارسی و انگلیسی، ادبیات تطبیقی فارسی و فرانسوی، ایرانشناسی، همهی مدخلها در معرفی ایرانشناسانی از ادوارد براون تا کُربن و دوساسی است.
او دربارهی مدخل ایرانشناسی گفت: این مدخل تقریباً مجموعهی دستاوردهای مربوط به فرهنگ و تمدن و زبانهای ایرانی با پیشینهی چهار قرن است. این نشان میدهد که ایرانشناسی در جهان پیشینهای چهارصدساله دارد. ساجدی در این مدخل بهتفصیل به تبیین چگونگی شکل گرفتن ایرانشناسی در هلند و ادامه یافتن آن در دیگر کشورهای اروپایی میپردازد و به سنتهای ایرانشناسی کشورهایی چون هلند، لهستان، روسیه و آلمان میپردازد.
دوست باوفا
در ادامه، احمد سمیعی گیلانی اظهار داشت: تحصیلات دانشگاهی روانشاد دکتر ساجدی، در دانشگاه و مراکز تحقیقاتی معتبر فرانسه بود. او حدود بیست سال مقیم فرانسه بود. بهخوبی به زبان فرانسه سخن میگفت، مینوشت و بیشتر مطالعاتش از منابع فرانسوی بود. چنانکه گفته شد، حوزهی تحقیقاتی او بیشتر ایرانشناسی و تا حدی ادبیات تطبیقی بود. ساجدی در زمینهی تحقیقات ایرانشناسی آثاری بسیار نو و بدیع دارد. برای نمونه در «نامهی فرهنگستان» (شمارهی منتشر نشده) ایرانشناسی فرانسوی به نام ژان لاهور را معرفی کرده است که برخلاف بیشتر ایرانشناسان و شرقشناسان فرانسوی در کارهایش مایههای عرفانی وجود دارد. چنانکه حتی نامی که اختیار کرده گواه شیفتگی او به عرفان و تفکرات هندی است. این نشانی از روزآمدی و گستردگی دانش ساجدی است. او با آخرین اخبار و اطلاعات روز حوزهی ایرانشناسی در فرانسه و دستاوردهای دانشنامهای در زبان فرانسه آشنایی داشت و آنها را به فارسیزبانان معرفی میکرد.
او ادامه داد: از نظر اخلاقی او دوست بسیار باوفایی بود و در جمع کردن دوستان نقش خاصی داشت. حتی وقتی دکتر بدرهای از امریکا میآمد، همه را برای ملاقات با ایشان خبر میکرد. چنانکه با جمعیت ارامنه نیز روابط خوبی داشت و ما را برای شرکت در کنفرانسها و مجالس آنها دعوت میکرد.
سمیعیگیلانی ضمن اشاره به حافظهی درخشان دکتر ساجدی، دربارهی سبک نویسندگی او گفت: سبک نویسندگی ساجدی نیز جالب بود. وقتی از رویدادی یاد میکرد، رویدادهای همزمان آن را هم میآورد. این رویدادهای همزمان ممکن بود ربط مستقیمی با رویداد موضوع مقاله نداشته باشند. مثل کسی بود که در مسیر سفرش علاوه بر آنکه خط اصلی را طی میکند به آبادیها و روستاهای اطراف هم سر میزند؛ یعنی در نوشتن مقاله به طی مسیر اصلی اکتفا نمیکرد. از اینرو، من و اسماعیل سعادت در ویرایش مقالات و نوشتههای او ناگزیر به حذف پارهای مطالب میشدیم.
محققی به تمام معنا منظم
نادر حقانی ضمن بیان اینکه هیچ جایگزینی برای شخصیتهای علمی وجود ندارد، گفت: شاید این افراد دانش و تجاربشان را به دیگران منتقل کنند، اما منش و رفتارشان با خودشان از بین میرود. هر یک از ما وقتی معلم دانشگاه هستیم، وجودی علمی داریم. اما زمان و مطالعات عمیق و گستردهای نیاز هست تا این وجود به شخصیت علمی تبدیل شود. چنانکه اشاره شد، مطالعات ساجدی به یک کانال محدود نبود و در سخنرانیها و نوشتههایش از هر روشی برای روشن کردن فکر یا شخصیت مورد نظر کمک میگرفت.
او اظهار داشت: هنگامیکه از آلمان آمدم و مسئولیت دانشکده را برعهده گرفتم، کارهای علمی ـ پژوهشی کمتر در مجلات علمی ـ پژوهشی چاپ میشد. در آن زمان، هم تعداد مجلات کم بود و هم رقابت مجلات برای گرفتن در رتبهی بالاتر. در این موقعیت هفتهشت شماره از مجلهی دانشکده منتشر شده بود. به نظرم رسید برای اولین گام باید این مجله را بررسی و فعال کرد. من فقط به این موضوع اشاره کردم و روز بعد، دکتر ساجدی تمامی هفت مجله را مطالعه کرده بود. او تکبهتک ایرادهای مقالات را گرفته بود و همهی منابع را بررسی کرده بود و با ربط و بیربطها را مشخص کرده بود. از همینجا، وحشتی به آدمی مستولی میشود که چطور فردی در این زمان کوتاه میتواند هفتادهشتاد مقاله را استخراج کند و قدم بعدی را مشخص کند!؟
او ضمن اشاره به نقش دکتر ساجدی در روند لایحهی داوری در دفاع از پایاننامههای تحصیلات تکمیلی دانشکده، ادامه داد: استادان بینالمللیای که به دانشکده یا پژوهشکده دعوت میشدند، همواره در نخستین دیدار چنان تحت تأثیر دانش او قرار میگرفتند که بیدرنگ زبان کوتاه میکردند. برای نمونه هیاتی که از چین برای مذاکره در مورد برپایی کنفرانسی در خصوص جادهی ابریشم به پژوهشکده آمده بودند، با ورود دکتر ساجدی به بحث بیدرنگ به نقششان در مجموعهی سازمانی و برگزاری کنفرانس عقبنشینی کردند.
حقانی تصریح کرد: ساجدی افزون بر آنکه در زمینهی ادبیات تطبیقی و ایرانشناسی فعالیت داشت، فرانسهشناس بود. اما چون کشورشناسی در ایران جایگاه و قالب آکادمیکی ندارد، این جنبهی او مغفول مانده است. به یاد دارم که او در سلسله مباحثی که در پژوهشگاه برگزار میشد، شش جلسهی دوساعته از شکلگیری قومی و تمدنی تا قدرت گرفتن فرانسه در صحنهی جهانی و شکلگیری احزاب سیاسی فرانسه و سوگیری سیاسی نحلههای فکری در فرانسه سخن گفت و دایرهی اطلاعات او چنان گسترده بود که ما تمام مدت یادداشت برداشتیم.
او افزود: به نظم و دقت او اشاره شد. او محققی بهتماممعنا بود. ولی هنگامیکه مسئولیت معاونت تحصیلات تکمیلی را پذیرفت هم از ساعت شش صبح تا چهار بعد از ظهر، بهجز استراحتی کوتاه، در اتاقش حاضر بود و به وظایف علمی و امورات علمی میرسید. همچنین، در داوری، مشاوره و راهنمایی پایاننامهها یکسان عمل میکرد. همیشه کار را از همهی ابعاد بررسی میکرد و بر آن تصحیح مینوشت. بهراستی، چه در دانشگاه تهران و چه در خارج آن، هیچکس را ندیدم که اینقدر راهنمایی و مشاوره را جدی بگیرد.
او دربارهی رفاقت با دکتر ساجدی، گفت: ما خیلی به هم نزدیک بودیم، اما همیشه توصیههایمان به هم سومشخص بود. اگر توصیهای برایم داشت، میگفت در این شرایط دوستان اینگونه فکر میکنند که اگر فردی چنین کند، چنان میشود. اینقدر ادب در درون یک فرد بینظیر بود. من کوچکتر از او بودم، ولی باز غیرمستقیم و سومشخص توصیه میکرد. من هم اینچنین بودم، گرچه باور داشتم در ابعادی گونهای دیگر بهتر است، جسارت این را به خودم نمیدادم.
همکاری با سحاب
محمدرضا سحاب، ضمن ذکر خاطرهای از دکتر ساجدی، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: رشتهی تحصیلی او جغرافی نبود، اما طی سالها با مؤسسهی جغرافیایی سحاب روابط خوبی داشت. برای نمونه به همراه شماری از دوستان در دورهای یکونیم ساله در تألیف و تدوین یادنامهی مرحوم پدرم، «هشتاد سال کارتوگرافی: یادنامه استاد عباس سحاب» همکاری داشت. مطالعات او چنان وسیع و کارش چنان دقیق بود که وقتی دربارهی جغرافیدانی فرانسوی مقالهای مینوشت، برای استادان جغرافیدان در دانشگاههایمان نیز تازگی داشت.
تن از من ماند
محمود جعفری دهقی، از دوستان دکتر ساجدی در انجمن ایرانشناسی، سخن خود را با شعری از مجموعهی «سرگرم کار مرگیدن» اسماعیل خویی آغاز کرد و ادامه داد: عالم و انسانی حقیقی را از دست دادهایم و بهراستی این لطمه جبرانپذیر نیست. دربارهی مقام علمی ساجدی صحبت شد. فقط جهت یادآوری میگویم که او بهترین ایام زندگی خود را در فرانسه به تحصیل پرداخت و آنچه در دانش ایرانشناسی ذخیره کرد و برای ما آورد، نتیجهی سالها سینه به حصیر مالیدن است.
او افزود: ساجدی بعد از انقلاب با شور بسیار برای خدمت به وطن آمد. حاصل این مدت، چندین مجلد کتاب و صدها مقالهی ارزشمند است. او در باب ادبیات تطبیقی بر ضرورت جبران کمبودها بسیار تأکید داشت. در باب نقد ادبی و مسائل مربوط به مکتبهای ایرانشناسی نیز ما همکار دانشگاهی بودیم و او از زمان تأسیس این رشته در دانشگاه، ستون اصلی کار بود و افزون بر تدریس مکتبهای ایرانشناسی، راهنمای ما در ادامهی این رشته بود.
جعفری دهقی ضمن بیان خاطرهای به فروتنی دکتر ساجدی در مقابل همهی اقشار جامعه، دانشگاهی و غیردانشگاهی، اشاره کرد و افزود: یکی از کارهای به یادمانی او، ایجاد حلقهی ادبی بود. سهشنبهها در دانشگاه تهران گردهم میآمدیم و به بحثهای علمی و ایرانشناسی میپرداختیم. این حلقه بهدور از هرگونه بدگویی و بحثهای حاشیهای بود و ساجدی همواره از مطالب علمی سخن میگفت و افراد را به نوشتن و تحقیق وامیداشت. آخرین توصیهی او به من مشارکت در تکملهی دانشنامهی زبان و ادب بود که مرا به نگارش مقالهای دربارهی زبان خُتَنی واداشت.
نگرش انتقادی به تاریخ علم
سعید فیروزآبادی، گروه آلمانی، گفت: به نظر میرسد توجه به آثار اهل دانش برای گرامی داشت ایشان شایسته باشد. من در اینجا، در مورد کتاب «ایرانشناسی در فرانسه» (۱۳۸۹) سخن میگویم. ساجدی در مقدمهی زیبایی که بر این اثر نوشته است، اشاره میکند که این کتاب را به پیشنهاد زندهیاد ایرج افشار نگاشته است و بخشی با عنوان باستانشناسی فرانسه در ایران را به آن افزوده است. همین مقدمهی شیوا حاکی از نگاه کلی ساجدی به سیر ایرانشناسی در فرانسه و کل اروپا است. او در کمال فروتنی در این مقدمه بیان میکند که به هیچیک از مقالههای خودش استناد نخواهد کرد و فقط عنوان برخی از آنها را در کتابنامه آورده است.
او افزود: روش پژوهش او در این اثر، بیشتر نگاهی تاریخی به پیشینهی روابط ایران و فرانسه است. دلبستگی به این مرز و بوم او را بر آنداشته است که شرح دقیقی از تاریخ ایران و اهمیت زبان فارسی در مقام زبان میانجی ارائه کند. چنانکه عنوان فصل اول این کتاب حماسهی زبان فارسی در قرون وسطی و سدههای اولیه پس از رنسانس است. او در این فصل، اشارههای دقیقی به اسناد مهم و منتشرنشدهی دورهی مغولان، مکاتبات با دربارهای اروپایی، سفرنامهها دارد و همهی اینها نشان از آشنایی خوب او با راههای آشنایی فرانسویان و اروپاییان با ایرانیان دارد.
او ضمن بیان اینکه ادوار تاریخی زبان فارسی در فرانسه، زبان فارسی در عصر رنسانس، تداوم رنسانس شرقی و تبعات ایرانشناسی آن، در فصلهای دو تا چهار این کتاب دنبال میشود، اظهار داشت: او در کتاب تاریخ دقیقی از ترجمههای ادبی فارسی به زبان فرانسه و سایر زبانهای اروپایی ارائه میکند. نکتهی مهم در اینجا این است که او به ارائهی فهرست اکتفا نمیکند، بلکه بهقدری بر کار خود مسلط است که تمام این ترجمهها را بهنوعی نقد و بررسی و معرفی میکند. همچنین، استنادهای او معمولاً به متن اصلی آثار است. در نهایت، او به ایرانشناسی در قرن بیستم میپردازد. ساجدی در این بخش روابط بزرگان ایرانشناسی فرانسوی در قرن بیستم را با روشنفکران و جامعهی ایرانی از جمله قزوینی، صادق هدایت، عباس اقبال آشتیانی، ابراهیم پورداود، پرویز ناتل خانلری بیان و آثارشان را در فصل جداگانه نقد میکند. ذکر جزئیاتی از رابطهی ماسینیون و دکتر غلامحسین صدیقی در ایام محبس و پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ بسیار خواندنی است.
او در پایان گفت: بیتردید این کتاب نخستین گام در راه شناخت تاریخ ایرانشناسی در فرانسه است. ساجدی در این کتاب با نگرشی ژرف خواننده را با پسزمینههای آشکار و پنهان ایرانشناسی آشنا میکند. افزون بر این، شیوهی نگرش انتقادی به تاریخ علم را نیز به مخاطب خود میآموزاند.
راه بانی دوستی
سهراب فتوحی اظهار داشت: وقتی بعد از ۳۵ سال زندگی و تدریس در فرانسه به ایران بازگشتم، در چارچوب فعالیتهای انجمن دوستی ایران و فرانسه، با دکتر ساجدی آشنا شدم. این آشنایی باعث شد حس دوجانبهی دوستی پایداری بین من و ایشان بهوجود آید. این دوستی تا آخر حیات ایشان ادامه داشت. من به حضور ایشان واقعاً افتخار میکنم و در برنامههای فرهنگی یا علمی انجمن دوستی ایران و فرانسه از دانش ایشان بهره بردهام. ساجدی به کار خود اشراف کامل داشت و من خیلی خوشبخت بودم که وقتی از فرانسه آمده بودم و برگردان لغتی فرانسوی مشابهی را در فارسی نمیدانستم و در چارچوبی گیر میافتادم با او تماس میگرفتم و از او میپرسیدم.
او افزود: یکی از خصوصیاتی همیشگی او در ذهن من فروتنی است. دوستان بهتفصیل راجع به خصوصیات اخلاقی و تواناییهای علمی ساجدی سخن گفتهاند و من دیگر به این موضوع نمیپردازم. یک عامل باور عمیق من به او این بود که بانی گردهمآیی دوستان بود. البته من کمی دیر افتحار پیوستن به حلقهی دوستی دانشگاه تهران را یافتم. ولی امیدوارم چنانکه ایشان بانی این امر خیر بود، ما نیز بتوانیم با دوستان این برنامه را به یاد ایشان و برای حفظ دوستی خودمان ادامه دهیم.
گوبینوشناسِ همقطار
محمدهادی وَرَهرام ضمن خواندن سوگنوشتهای دربارهی دکتر ساجدی، گفت: دکتر ساجدی، از شما استاد عزیزم که یکی از مسافران مهم قطار زندگی و همراه من بودید متشکرم. نمیدانم چه وقت به ایستگاه پایانی خواهم رسید، برای همین نمیخواهم فرصت گفتن «متشکرم» را از دست بدهم.
او ادامه داد: اگر همهی دوستان دوستی خوب را از دست داده باشند، من نه فقط دوست، بلکه استادم را از دست دادم. اهل ادب ایران، شادروان طهمورث ساجدی صبا را خوب میشناسند. فاضلی پربار و ایرانشناسی پرکار بود. در آذر ماه ۱۳۸۹ با وی در دانشگاه تهران آشنا شدم و تا پایان حیاتش از دوستی پربار فرهنگی او بهرهمند شدم. خردمندی گشادهروی و مشرف به فرهنگ و زبان ایران بود. ایران و ایرانی را دوست میداشت و به ادبیات تطبیقی، ایرانشناسی، سفرنامهنویسی، نقد کتاب دلبستگی و اشراف داشت. در سخنرانیها از پایگاه خرد دور نمیشد و مطالب را از روی نوشته نمیخواند. علاقهی وافری به مطالعه، تحقیق و پژوهش داشت. به درخواست هیچکس «نه» نمیگفت. زمان بسیاری را جهت تصحیح و ویراستاری پایاننامههای دانشجویی، بدون در نظر گرفتن ساعت و مزد، صرف میکرد. آراسته، ساده و خوشپوش بود. منظم و سر ساعت در همهی نشستها شرکت میکرد. همیشه به تمام وعدههایش عمل میکرد. بسیار خوشقلب و بخشنده بود. با کامپیوتر، موبایل و فضای مجازی سازگاری نداشت و از روشهای سنتی یاری میجست. اگر کتابی، عکس یا سوژهی جدیدی میدید، میپرسید که این مطلب را چه کسی، کجا و چه زمانی نوشته است. هنگامیکه به صحت مطالب واقف میشد، میگفت «لطفاً از این کتاب دو نسخه تهیه کنید تا یکی از آنها را به استاد سمیعی بدهیم یا باید در این خصوص در فرهنگستان مطلبی بنویسم». اگر به سخنرانی و بزرگداشتی دعوت میشد، دوستان را هم دعوت میکرد. گشادهدست و وطنپرست بود. آرزوی پیشرفت کشورش را داشت، اما نه به بهای غربزدگی. گرچه بیش از بیست سال از عمر خود را در اروپا سپری کرده بود. نوشتن جستارهای علمی در «پژوهشکده زبان ملل»، «گیلان ما»، «پیمان» و ایراد سخنرانی در «نمایشگاههای کتاب»، «شهر کتاب» و تشکیل «انجمن ایرانشناسی» را جزو وظایف خودش میپنداشت. به کتاب عشق میورزید و در اصل مانند سعید نفیسی کتابباز و کتابدوست بود. بیشتر کتابها را به اسم نویسنده، انتشارات و سال چاپ میشناخت. وی ویراستاری دقیق، نقادی فاضل و گوبینوشناسی ایرانی بود که نمیخواهم نبودش را باور کنم.
مشوق و منتقد
جانالله کریمی مطهر گفت: حدود بیست سال است که با آقای دکتر آشنایی دارم. تقریباً همزمان در دانشگاه تهران شروعبهکار کردیم و با راهنماییهای او بود که با ادبیات تطبیقی و مکاتب مختلف ایرانشناسی آشنا شدیم. در این ده سال آخر، هر هفته حداقل یکیدو ساعتی تلفنی صحبت میکردیم و این صحبتها همیشه برای من مانند شرکت در کلاس درس یا همایشی دربارهی آخرین دستاوردها بود. امروز کمبود او و نیاز به مشورت با او را احساس میکنیم.
او ادامه داد: چنانکه گفته شد ما با تشویق و دعوت او وارد حلقههای گوناگون ادبی و فرهنگی، از خانهی هنرمندان تا جلسات شهر کتاب، شدیم. در حوزهی ایرانشناسی، باید بگویم که او ایرانشناسان روس و کارهایشان را حتی از ما متخصصان روسی بهتر میشناخت. ولی عادت داشت که خود ما را به نوشتن و کار کردن در این حوزهها تشویق کند و از پراکندهکاری پرهیز میکرد. او بسیار منظم و دقیق بود و ضمن اینکه انسان واقعاً مهربانی بود، در اظهار نظر نیز واقعاً جدی بود؛ یعنی همیشه هم ما را تشویق میکرد و هم نقطهنظراتش را با جدیت و مهربانی بیان میکرد.
چشمبهراه شاگردان ساجدی
در پایان نشست، محمد روشن اظهار داشت: انسانی والا، دانشوری گزین و خردمند، محققی سختکوش و پژوهنده و استادی فرزانه از دانشگاه تهران رخت به مینو کشید. فقدان دکتر طهمورث ساجدی از ضایعات جبرانناپذیر دانش و دانشگاه است. بیرون از مراحل دانش و فضل، جامعهی ما عنصری کممانند و وارسته را از دست داده است. سرشت و خلقوخوی انسانی و وارستگی او در پرهیز از نارواییها مصداق راستین فرهیختگی و ادبآموختگی او بود که بیرون از دانشگاه، جامعهی ما نیز سخت بدان نیازمند است. کوشش و تلاش او در آموزش، به هر دو معنی متعدی و لازم، از دربایستهای روزگار ما است که با دریغ و درد نمونهای بایسته و شایان را از دست دادهایم و با دریغ باید بپذیریم که عمری در روزگاری باید چشمبهراه بود. هرچند باید امیدوار بود. ولی این امیدواری دور و بعید نیست. همان شمار از دانشجویان که از مکتب دکتر ساجدی و همکاران ارجمند و دانشور وی بهرهیاب بودهاند و هستند از اهتمام و تلاش بازنمیمانند. همگان و از آن میان من، به امیدی وافر چشمبهراه برآمدن دانشمندانی در بسته و دلسوز نشستهایم که هماینک در پوشش دانشجویی و دانشپژوهی کمر همت بربستهاند و کشور گرامی هنرپرور ما را یار و غمخوارند و خواهند بود و برای بازساختن ایرانی سرافراز با فرهنگی پویا و سازنده از پای نخواهند نشست. چنانکه اشاره شد دکتر طهمورث ساجدی به تحقیق و پژوهش رغبتی وافر داشت. اهل نشر و نگارش بود. دو اثر ماندگار و ارزندهی او شایستهی تجدید چاپ است: نخست «ادبیات تطبیقی» و دیگری مجموعهی مقالات «ادبیات تطبیقی تا نقد ادبی».
او سخنان خود را با استقبال از شعری که نظامی گنجوی در سوگ خاقانی گفته بود، به پایان رساند:
همی گفتم که طهمورث دریغاگوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغاگوی طهمورث
* گفتنی است دکتر اکبر ایرانی که خود سوگوار درگذشت پدر گرامیشان بودند، متنی به مناسبت این بزرگداشت نوشتند که پیش از این در سایت منتشر شده و میتوانید آن را اینجا بخوانید.