منوچهر مرتضوی، اول تیرماه سال ۱۳۰۸ در تبریز متولد شد. ورودش به دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۵ بود و دورهی لیسانس زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۹ به پایان رساند. مرتضوی محضر استادانی چون بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرا بهار، سعید نفیسی، ابراهیم پورداود و محمدتقی مدرس رضوی را درک کرده است. او در سال ۱۳۳۷ با دفاع از رساله دکتری خود با موضوع «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان» به راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر به درجهی دکتری زبان ادبیات فارسی نایل شد. دکتر مرتضوی از سال ۱۳۳۷ تدریس در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تبریز را آغاز کرد و سالها ریاست دانشکدهی ادبیات آن دانشگاه را به عهده داشت. مرتضوی در سال ۱۳۴۴ کتاب «مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظشناسی» را منتشر کرد. این اثر پس از سالها همچنان از کتابهای مرجع و مورد استناد در حوزهی حافظشناسی محسوب میشود. استاد مرتضوی در سال ۱۳۵۶ به مدت پنج ماه ریاست دانشگاه تبریز را عهدهدار بود. وی پس از آن، دهههای ۶۰ تا ۸۰ را در انزوا سپری کرد و قدرش را ندانستند. دکتر منوچهر مرتضوی، روز چهارشنبه نهم تیر ۱۳۸۹ در ۸۱ سالگی در تبریز درگذشت. او در مزارستان وادی رحمت تبریز، در کنار همسرش آرام گرفت. از آثار منتشرشدهی استاد مرتضوی میتوان به کتابهای «تحقیق درباره دوره ایلخانان» ۱۳۴۱، «فردوسی و شاهنامه» ۱۳۶۹، «مسائل عصر ایلخانان» ۱۳۳۷، با تجدید نظر ۱۳۷۰، «زبان دیرین آذربایجان» ۱۳۶۰ و «چراغ نیمهمرده» (مجموعه شعر) ۱۳۳۳ اشاره کرد.
سوگیادنامهها
کتاب یادنامهی دکتر مرتضوی در تیرماه ۱۳۸۹، به پیشنهاد دکتر سیدمحمدتقی علوی، رئیس دانشگاه تبریز، با پنج بخش و یک مقدمه تدوین شد. در مقدمه که به تلاش دکتر علوی رئیس دانشگاه تبریز و محمدطاهری خسروشاهی تدوین شده است، روزشمار زندگی و فهرست تألیفات و آثار استاد مرتضوی گنجانده شده است. بخش نخست کتاب با عنوان «اخوانیات» خاطراتی را از دوستان وی از جمله استادان جلیل تجلیل، بهاءالدین خرمشاهی، اصغر دادبه، توفیق سبحانی و امین پاشا اجلالی شامل میشود. بخش دوم شامل هفت قطعه شعر است به اهتمام شاعران معاصر کشور در تعظیم، بزرگداشت و مرثیه در درگذشت استاد. بخش سوم مقالاتی را حول مسائل و موضوعات ادبی شامل میشود. در این بخش نام استادانی چون دکتر ژاله آموزگار، دکتر محمدرضا نصیری، دکتر محمدعلی موحد و دکتر محمود امیدسالار دیده میشود. متن سخنرانی دکتر بدیعالزمان فروزانفر، با عنوان «وظیفهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تبریز» فصل چهارم این یادنامه را به خود اختصاص داده است. بخش نهایی آن دربرگیرندهی اسناد مهمی از پرونده پرسنلی استاد مرتضوی است. این اسناد در گذشته منتشر نشده بودند؛ حال آنکه از حیث تاریخی و ادبی در خور توجه و اهمیت هستند. یادنامهی دکتر مرتضوی بیش از ۷۰ مقاله را در بردارد و به همت انتشارات ستوده چاپ و منتشر شده است.
شهر کتاب و بزرگداشتهایش
سهشنبه، چهاردهم شهریور، مرکز فرهنگی شهر کتاب به نیت بزرگداشت استاد منوچهر مرتضوی میزبان اعاظم ادب فارسی بود. در این نشست، دکتر محمدعلی موحد، دکتر فتحالله مجتبایی، دکتر اصغر دادبه، دکتر حسن انوری، دکتر توفیق سبحانی و علیاصغر محمدخانی در باب تلاشهای علمی دکتر مرتضوی و مقام والای او در عرصهی ادب فارسی سخن گفتند. گفتنیست مرکز فرهنگی شهر کتاب بانی اهدای جایزه دکتر مرتضوی به بهترین کتاب یا مقاله دربارهی حافظ خواهد بود. اولین دورهی اهدای اینجایزه در تیرماه سال آتی همزمان با سالروز درگذشت استاد برگزار خواهد شد. محمدعلی موحد، رشید عیوضی، اصغر دادبه، بهاءالدین خرمشاهی، نصرالله امامی و باقر صدرینیا این رقابت را داوری خواهند کرد.
سیمرغ قاف معرفت
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب در ابتدای این نشست انتقادهایی از رویکردهای مراکز و جوامع علمی در ارتباط با استادان فقید ادب فارسی ایراد کرد: مقام علمی استاد منوچهر مرتضوی برای خواص و صاحبنظران آشکار است؛ ولی دریغ و افسوس که این شخصیت بزرگ علمی و ادبی برای عموم مردم ناشناخته است و نهادهای ادبی و فرهنگی، به ویژه دانشکدههای ادبیات، آنچنان که شایسته است به معرفی این استاد نپرداختهاند.
مرتضوی پایهگذار حافظشناسی نوین است و کتاب «مکتب حافظ» او از مهمترین مآخذ حافظشناسی است. او در حافظشناسی، مولویشناسی و فردوسیشناسی از سرآمدان و تاثیرگذاران در پنجاه سال اخیر بوده است. شهرتگریزی و انزواطلبیاش باعث شده است همواره ناشناخته بماند.
محمدخانی به خدمات علمی و فرهنگی استاد مرتضوی در تاسیس موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه تبریز، دقت عالمانه و نکتهسنجیهای محققانهی او در پژوهشهای ادبی و چگونگی تلفیق تاریخ با ادبیات اشاره کرد و گفت: مرتضوی به ایران یکپارچه و نقش زبان و ادبیات فارسی در وحدت ایران اعتقاد تمام داشت. سلوک علمی و اخلاقی و دینی او باید الگو و نمونهای برای دانشجویان ادبیات باشد. مرتضوی گرچه غریب آمد، غریب زیست و غریب رفت، ولی دانشگاه تبریز و مردم فرهنگدوست آذربایجان باید یاد و نام او را همواره زنده و جاودان نگه دارند؛ چراکه دوستداران فرهنگ ایرانی وامدار دانش بیکران و ژرفاندیشی مرتضوی هستند.
وی افزود: صاحبنظران، دکتر سیدمنوچهر مرتضوی را با عناوین چکاد دانش و پژوهش، عرفانپژوه، ادیب، نکتهسنج، تاریخنگار نامدار، کمال شرف انسانی، اندیشمند وارسته و آزاده، سیمرغ قاف معرفت، بلندای سکوت و استقامت یاد کردهاند و جانشینی برای او نمییابند. دانشگاه تبریز همواره با نام مرتضوی عجین خواهد بود.
رسولان ضمیر رازگو
دکتر محمدعلی موحد، با ذکر دو دلیل، دیگران را در سخن گفتن دربارهی دکتر مرتضوی بر خود مقدم دانست؛ «اول به دلیل رنجوری و انکساری که از وجناتم پیداست و حالت و رمق سخنگویی را ندارم. دوم به دلیل آنکه اولیتر از من به سخن دربارهی شادروان مرتضوی کسانی هستند که در مراحل مختلف عمر از تحصیل تا تعلیم، همدم و همنفس با آن بزرگوار بودهاند، بهویژه فرزندان برومند او، یعنی شاگردانی که سعادت حضور در حلقهی درس او را داشتند و بلاواسطه از برکت انفاس او مستفید گشتهاند؛ باید بگویم که هر دو دسته یعنی هم مصاحبان و همکاران دانشگاهی و هم آنان که بر سماط فضیلت او نشسته و متنعم شدهاند، در ادای دین و قیام به واجب اخلاقی خود کوتاهی نورزیدهاند. هماکنون مجموعهی مقالاتی که به یاد آن بزرگوار به رشتهی تحریر درآمده است، به همت دانشگاه تبریز چاپ و منتشر شده است و مجموعهی دیگری نیز به همت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و زیر نظر دوست عزیزم، توفیق سبحانی که از برجستهترین شاگردان شادروان مرتضوی است، فراهم آمده است که به توفیق حق، بهزودی انتشار خواهد یافت. این همایش نیز که به اهتمام شهر کتاب و سعی و کوشش آقای محمدخانی برگزار میشود، در ردیف آن یادنامهها، نشانهی مبارکی است از اینکه جامعهی فرهیختگان ما بزرگان خود را ارج مینهند و قدر میشناسند.»
موحد، سخنان خود را با ذکر برخی از خصائل اخلاقی دکتر مرتضوی، ادامه داد: «مرحوم مرتضوی، گذشته از مقام علمی و استادی، به لحاظ فضائل اخلاقی، تقوی و وارستگی، در میان اماثل و اقران ممتاز بود. آدمهایی از قبیل او در برابر جفایی که بر آنان میرود، بسیار حساساند. آری سعدی گفته است: «خرقهی درویشان جامهی رضاست. هر که در این کسوت تحمل بیمرادی نکند، مدعی است و خرقه بر او حرام.» اما مولانا در اینباره واقعبینتر از سعدی سخن گفته است و بر حساسیت و زودرنجی این بزرگان تاکید مینهد و فاش میگوید که آنان انتظار بیمهری و جفاکاری ندارند و از نامهربانیها و بیاعتناییها در هم میریزند و زود میشکنند: این رسولان ضمیر راز گو/ مستمع خواهند اسرافیلخو/ گر هزاران طالباند و یک ملول/ از رسالت باز میماند رسول.
پژواک نامرادیها و شکستهدلیهای زبدگان و هنرمندان را بهصورت شکوه از روزگار در آثار آنان، از نظم و نثر، فراوان میتوان یافت. از رسالهی «بث الشکوی» عین القضات گرفته تا «اعتراض تلخ» خاقانی که میگوید: زاغ چون شرم ندارد که نهد پا بر گل/ بلبلان را سزد ار دامن خاری گیرند. و نالهی حزین و دردآلود حافظ: هنر بیعیب حرمان نیست لکن/ ز من محرومتر کی سائلی بود؟ و شکایت همشهری حافظ، وصاف، را نیز یاد داریم که میگوید: گر بیهنران قدر هنر هیچ ندانند/ای عقل خجل نیستم آخر تو که دانی.»
وی ادامه داد: «البته آنان که رنج و اندوه خود را بهصورت شکوه و شکایت بیرون میریزند، سبکتر میشوند و طاقت تحملشان افزونتر. اما کسانی مانند مرتضوی، که لب به شکایت نمیگشایند، تمام مرارت، دلآزردگی و جفا را در خود نگاه میدارند. تلخکامی و شوریدگی، عزلت و انزوایی را بر او تحمیل کرد که مایهی تاسف بسیار بود و او را در پختهترین دوران زندگی از افاده بازداشت و شور و نشاط ارشاد و تعلیم را از او سلب کرد. این غبن بزرگی بود بر محیط علم و ادب ایران، بهویژه در خطهی آذربایجان و حوزهی دانشگاه تبریز که بیش از هر زمان دیگری به افاضات و ارشادات چون اویی نیاز داشت.»
دکتر موحد، ضمن اشاراتی بر ارزشهای ادبی و علمی آثار مرتضوی نزد اهل فضل و ادب، برجستهترین اثر وی به زعم خود را معرفی کرد و ویژگیهای آن را برشمرد: «آثار قلمی مرحوم مرتضوی، عموما از قبول خاطر اهل ادب برخوردار بود و از آن میان پژوهش او دربارهی حافظ به چاپهای مکرر رسید و معمولا در هر چاپ ملحقات و پیوستهای متعدد بر آن افزوده شد. اما من کتاب عمدهی دیگر او «ایران در عصر ایلخانان» را درخشندهترین و پربارترین کار او میدانم. این کتاب به لحاظ روشمندی و دقت و انسجام در میان نوشتههای او ممتاز است. و در موضوع خود شاخصیت و اعتباری در خور دارد.
اخلاق و سخن نافذ
دکتر فتح الله مجتبایی، شرح خاطرات و چگونگی آشنایی و دوستی خود با زندهیاد مرتضوی را بر دیگر مباحث ترجیح داد: مرتضوی بسیار منزوی، گوشهگیر و دیرآشنا بود و رخنه کردن در وجود او بسیار دشوار. در دانشکدهی ادبیات بارها او را از دور میدیدم و همواره مایل بودم باب آشنایی فراهم شود. این امر در بهار سال سی اتفاق افتاد. مجلسی به مناسبت درگذشت ملک الشعرا بهار، به همت مرحوم دکتر ریاحی، مرحوم دکتر یزدگردی، دکتر ایرج دهقان و من در دانشکدهی ادبیات، در شرف تدارک بود. آشنایی من با او همان روز آغاز شد. او اخلاق، ظاهر و سخنی نافذ داشت، مغرور و متکبر به نظر میآمد، ولی پس از آشنایی، میتوانستی دریافت که او نه متکبر که بسیار فروتن است. مرتضوی قصیدهای بسیار محکم و استوار در رثای بهار سروده بود که میباید در آن مجلس خوانده میشد. جریانات سیاسی رایج سعی در مصادرهی آن مراسم داشتند، لذا آنگونه که شایسته بود برگزار نشد. از این رو دکتر مرتضوی اولین کسی بود که از آن کناره گرفت.
وی افزود: مرتضوی حس ایراندوستی عمیق و قابل توجهی داشت، آنچه را که منافی استقلال و تمامیت ارضی ایران بود، بر نمیتافت و مقابل آن جبهه میگرفت. لذا در مراسم مذکور، او قصیدهاش را خواند و همه آنجا را ترک کردیم. این اتفاقات سبب آشنایی من با او شد. پس از آن در کوچهباغهای دانشکدهی ادبیات آن زمان یکدیگر را ملاقات میکردیم و همکلام میشدیم. تمامی استادان، از جمله، همایی و فروزانفر برای مرتضوی احترامی ویژه قائل بودند. ارتباط من با او تا سال سی و دو ادامه داشت، پس از آن من دانشکدهی ادبیات و تهران را ترک کردم و دیگر او را ندیدم. سال ۱۳۷۰ به واسطهی بزرگداشتی که برای نظامی برگزار میشد عازم تبریز شدم، آنجا هم موفق به دیدار او نشدم. مرتضوی در آن زمان، به حق، بسیار آزرده بود، چندین بار پیام دادم تا ملاقاتش کنم، نمیدانم آنها را دریافته است یا خیر، به هر روی دیدار محقق نشد، به تهران بازگشتم و بعد خبر درگذشتش را شنیدم که بسیار دردناک بود.
وی در انتها، مرتضوی را میراثدار فرهنگ ایرانی دانست و ادامه داد: بدون شک، بستر فرهنگ و ادب ایرانی و فارسی دری، خراسان بوده است، اما دومین جغرافیایی که حکمی اینچنینی دارد به طور حتم آذربایجان است. وقتی اسعدی توسی به عللی قصد ترک خراسان داشت، عزم آذربایجان کرد. قطران تبریزی، چون ناصر خسرو و قصیدهسرایان بزرگ قرون پنجم، ششم و هفتم بزرگ و موثر و از نخستین سخن سرایان بزرگ زبان فارسیست. دکتر مرتضوی میراثدار چنین تاریخی است. اگر خراسان روح ایران باشد آذربایجان قلب آن است، مرتضوی نیز بر این مهم تاکید داشت و من بارها از او شنیده بودم. کتاب او در باب زبان آذربایجانی بسیار مهم است و نمودار همین نظریه.
خطابهای که شنیده نشد
دکتر حسن انوری، ضمن تاکید بر اینکه محضر درس مرتضوی را درک کرده است، چگونگی آشنایی با او را شرح داد: در سال ۱۳۳۷، از تکاب به قصد ثبت نام در دانشگاه به تبریز رفتم. قصد داشتم در رشتهی فلسفه تحصیل کنم، به واسطهی مطالعهی سیر حکمت در اروپا به این رشته علاقهمند شده بودم. متصدی ثبت نام، علاوه بر فلسفه، مرا در رشتهی ادبیات هم نامنویسی کرد، در هر دو رشته قبول شدم و عزم فلسفه کردم. دوستی مرا از این کار بازداشت، چراکه معتقد بود دانشگاه تبریز در این رشته، بر خلاف رشتهی ادبیات، اساتید مطرحی ندارد. اولین بار نام مرتضوی را از او شنیدم و در سال دوم افتخار شاگردیاش را یافتم، در درس سخنسنجی.
وی در ادامه جزوهی درسی زندهیاد مرتضوی را بسیار کارا و موثر ارزیابی کرد و گفت: در آن زمان درس سخنسنجی بر اساس کتابی نوشتهی دکتر لطفعلی صورتگر تدریس میشد، اما مرتضوی آن را وافی به مقصود نمیدانست، خود جزوهی مختصر دیگری تنظیم کرده بود که بسیار کارا و موثر در حوزهی نقد ادبی بود، به اعتقاد من اگر آن جزوه امروز چاپ شود میتواند برای دانشجویان بسیار مفید باشد. هر کدام از دروسی که او ارائه میکرد یک خطابهی تمام عیار بود، تا به حال کمتر در باب این ویژگی او سخن گفته شده است. مرتضوی پس از آن بابت فرصت تحصیلی دانشگاه را ترک کرد و ما در سالهای بعد از محضر درس او محروم شدیم.
دکتر انوری در انتها بر سه ویژگی دکتر مرتضوی تاکید کرد: او هر کاری را که تعهد میکرد در بهترین شکل آن به انجام میرساند، به طور مثال مسائل عصر ایلخانان که پژوهشی تاریخیست در نوع خود بینظیر است، یا آنچه در ارتباط با حافظ نگاشته است. غالب کتابهایی که امروز در ارتباط با حافظ و حافظشناسی نگارش و چاپ میشوند به آن کتاب ارجاعاتی دارند، از جمله مقالهی درخشان دکتر دادبه در این خصوص. دو دیگر، همانطور که ذکر کردم، خطیبی بود توانا؛ سومین فضیلت بر قدرت و توانایی او در شاعری دلالت دارد.
دکتر انوری نمونهای از اشعار مرتضوی را خواند.
حسن و خلق و وفا
به حسن و خلق و وفا کس بیار ما نرسد/ ترا در این سخن انکار کار ما نرسد/ اگرچه حسن فروشان بجلوه آمده اند/ کسی بحسن و ملاحت بیار ما نرسد/ بحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز/ به یار یک جهت حق گزار ما نرسد/ هزار نقش برآید زکلک صنع و یکی/ به دلپذیری نقش نگار ما نرسد/ هزار نقد به بازار کائنات آرند/ یکی به سکهی صاحب عیار ما نرسد/ دریغ قافله عمر کآنچنان رفتند/ که گردشان به هوای دیار ما نرسد/ دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش/ که بد به خاطر امیدوار ما نرسد/ چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را/ غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
دکتر دادبه این ابیات را بهترین سخنان دانست، برای اینکه مطلع گفتارش باشند در وصف زندگانی زندهیاد دکتر مرتضوی؛ دادبه نیز در ابتدا، به چگونگی آشناییاش با او اشاره کرد: هرگز او را ندیدم، اما از سر لطفگاه کتابی میفرستاد و من میدیدم آنچه را که باید. حق است از استاد مرحوم یزدگری نیز یاد کنم که مظلوم زیست و مظلوم مرد، سبب آشنایی من با مرتضوی همو بود؛ سالهای دور، از محضر درس او بهره میبردیم، جزوهای داشت در بلاغت که میباید خود میخواندیم، بخشهایی از مرزباننامه را خودش درس میداد و به تازگی حافظ را نیز چاشنی کار کرده بود، پنجاه غزل را میگفت بخوانید و بعد طرح اشکال کنید، از این رو با کتاب مستطاب مکتب حافظ آشنا شدم. من سخنی را بارها در ارتباط با این کتاب گفتهام و مایلم باز هم تکرار کنم. یکی از منتقدان تاریخ فلسفه میگوید: ما کوته قامتانی هستیم که بر دوش غولانی سترگ ایستادهایم.
دادبه ادامه داد: ایشان ما را از زمین بلند کردهاند، به همین جهت افق دیدمان گسترش یافته است. بیانصافیست اگر گمان کنیم قد خودمان به آن اندازه بلند است. هر اثر ارجمندی برای خوانندگاناش چنین کارکردی دارد. کتاب مکتب حافظ استاد مرتضوی از این دست آثار است. اگر بخواهم کتابی در باب حافظشناسی به دانشجویان معرفی کنم، همواره این اثر مستطاب را مد نظر خواهم داشت، از تالیف آن نزدیک به پنجاه سال میگذرد و در این میانه عناوین بسیاری در این خصوص تالیف شدهاند که به حق قابل احترام و ستایش هستند، اما کتاب مذکور همواره تازگی دارد.
وی، در انتها بر تاکیدات ویژهی دکتر مرتضوی در ارتباط با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی اشاره کرد: اگر ایران نباشد و این فرهنگ نباشد، همه آنچه گفته شد بیاساس خواهد بود. دکتر مرتضوی در تمام آثارش به طور مستقیم و غیر مستقیم، همواره بر اهمیت این فرهنگ تاکید داشته است. همهی زبانها و قومیتها محترم هستند، اما هزار و چهارصد سال است، چنانکه او هم گفته بود، فارسی دری هویت ما را به دوش کشیده است. در این میان اگر زبانی یافت شود، که این مهم را به انجام برساند به عنوان زبان ملیاش خواهیم پذیرفت. زبانهای محلی، زبان مادری هستند. ممکن است زبان فارسی، زبان ملی، مادری و فرهنگی یه شاعر و یا یک محقق باشد، ممکن هم هست که یکی از اینها باشد که به طور قطع زبان فرهنگیست. اقبال از این دست است، او زبان فارسی را به عنوان زبان فرهنگی خود گزیده بود و معتقد بود شعر به این زبان به او الهام میشود. شهریار هم که به زعم دکتر موحد، بهترین غزلسرای معاصر است از این دست است، زبان ملی و زبان فرهنگیاش فارسی بود. اینها را باید تفکیک کرد، وقتی مرتضوی با تمام وجود میگوید، اگر مانده است به برکت این زبان مانده است بیجا نمیگوید. بسیاری از محرومیتهای دکتر مرتضوی از این بابت بود که این مهم را دریافته بود و با تمام وجود بر آن استوار بود. این خطبهی شاهکار او در تمام عمرش بود.
گسترهی سایهی سرو سهی
دکتر توفیق سبحانی در آغاز سخنان خود تصریح کرد که از جنبهی عام، خاص و اخص، میتوان در خصوص استاد مرتضوی سخن گفت. وی سخن خود را از همین منظر پی گرفت: بسیاری دربارهی استاد دکتر منوچهر مرتضوی از جنبهی عام گفته و نوشتهاند. برای مثال، اینکه او مردی خوشسیما بود، قامتی بلند داشت، لباسهای برازنده به تن میکرد، استوار قدم برمیداشت و به همه احترام میگذاشت، بهویژه با خدمتگزاران و کارمندان دانشگاه مهربانتر بود. ورود او به دانشگاه را تقریبا همه احساس میکردند و نوعی حالت خبردار به خود میگرفتند. دیگر اینکه خطیب زبردستی بود، وقتی دهان باز میکرد همه گوش میگشودند که بیاناتش را دقیقتر بشنوند. به درسهایی که تدریس میکرد، تسلط کامل داشت. زمینههای مشخص تدریس او حافظ، آثار مولوی، فردوسی، خاقانی، سخنسنجی و عروض بود. در تاریخ عصر ایلخانان صاحب نظر بود و در زبان آذربایجان تبحر داشت. مرتضوی در حوزهی تئاتر و مباحث مرتبط نیز تالیفاتی دارد. او شیفتهی تاریخ، بهویژه تاریخ بیهقی، و در حافظشناسی نیز شهره بود.
نویسنده «تاریخ ادبیات ایران» افزود: جملات او به قوالب ریختهشده مانند بود. مرتضوی ایراندوست بود، پس از قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶در تبریز، رسانههای وقت گفته بودند: «قیام توسط عناصر بیگانهای که از مرزها گذشته و وارد تبریز شده بودند، سازماندهی شده است...» استاد در اثنای سخن خود گفته بود: «بر خلاف واقع تبلیغ میشود. بیگانگان حوادث تبریز را سازماندهی کردهاند؟ مگر آذربایجانی و مردانی که در دامن کوههای سر بر فلک کشیدهی سبلان، سهند و میشو پرورش یافتهاند، اجازه میدهند که بیگانگان به وطن آنان راه یابند و چنین اقداماتی را انجام دهند؟!» استاد اهل همایش، گردهمایی، سمینار، کنگره، اجلاس و از این دست برنامهها نبود. در کنگرهی نظامی شرکت نکرد و گفت: «مساله، نظامی نیست، اگر بود شرکت میکردم، نظامی بهانه است.» در همایش مولوی هم که به همت دانشگاه آزاد در محلی نزدیک به منزل او برپا شده بود، شرکت نکرد. این مساله برای من بسیار ناگوار بود. لذا ابراز تاسف و همچنین عهد کردم که اگر کلیات شمس را آماده کنم، آن را به نام نامی استاد مرتضوی تقدیم خواهم کرد. من در نثر و شرح مثنوی، در ابتدای دفتر دوم نوشتهام: «ترجمهام را به استاد دکتر منوچهر مرتضوی، استاد فرزانهی دانشگاه تبریز که داستان شیر و نخجیران مثنوی را در محضر ایشان خواندهام و عظمت مولانا جلالالدین را در بیان شکوهمند ایشان یافتهام، تقدیم میکنم.» خدا را شکر که یاریاش سبب شد، کتاب به نام گرامی او مزین شود؛ به چاپ دوم رسیده است و اگر هزار بار دیگر هم چاپ شود، به نام نامی او خواهد بود.
وی در انتها دیگر ویژگیهای خاص استاد مرتضوی را برشمرد: «من و استاد سمیعی به دیدن استاد مرتضوی رفتیم. آنجا استاد سمیعی گفت که استاد درب خانهتان را بر جوانها نبندید. استاد مرتضوی به جناب سمیعی نگاه کرد و پاسخ داد: «توفیق سبحانی میداند که در این کلبه طوفانزده هرگز بر دوستان بسته نبوده است و شعری خدمت شما از خواجه خواهم خواند.» صحبت ادامه پیدا کرد تا زمانی که وقت رفتنمان رسید. در این زمان استاد مرتضوی رو به جناب سمیعی کرد و گفت: «جناب سمیعی عرض کرده بودم که از خواجه برایتان چیزی خواهم خواند. طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع/ که سوزهاست نهانی درون پیرهنم». استاد مرتضوی دانشکدهی ادبیات را ترک کرد، تا اینکه آخرین بار روز یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹ بدون دخالت خودش پیکرش را مقابل دانشکده آوردند تا عکس بگیرند و فیلمبرداری و سخنرانی کنند و آن پیکر بیجان را به آغوش خاک تبریز بسپارند. استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، استاد گرانقدر که خداوند طول عمر با عزت به او عطا کند، در حق مرحوم استاد فروزانفر عبارتی به کار برده است که من بدون دغدغه و تردید، با اجازهی استاد مهدوی دامغانی، که خود همکلاس استاد مرتضوی بودهاند، با تغییر یک کلمه آن را در مورد استاد دکتر منوچهر مرتضوی به کار میبرم: «هنوز آسمان دانشگاه تبریز بر سر چنویی سایه نگسترده است.» خداوند سایهی آن سرو سهی را همیشه بر آسمان دانشگاه تبریز سایهگستر کند.