بهتازگی کتاب «سرگذشت فلسفهی غرب» به روایت آلن دوباتن و با ترجمهی میثم محمدامینی منتشرشده است. نشست مجازی نقد و بررسی این کتاب در روز دوشنبه ۲۷ خرداد با حضور بابک عباسی و میثم محمد امینی در مرکز فرهنگی شهر کتاب و پیام ضبط شدهی یاسر پوراسماعیل برگزار شد.
در ابتدای این نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: آلن دوباتن یکی از فیلسوفان و نویسندگان بسیار مشهور و پُراقبال در ایران و جهان است. آثار این نویسندهی جوان بسیار ساده، خوشخوان و رواناند و مخاطب بهخوبی با آنها ارتباط برقرار میکند. این آثار تلفیقی از فلسفه، روانشناسی، هنر و بسیاری مسائل زندگی روزمرهاند. رویکرد فلسفی دوباتن را «فلسفهی زندگی» نام گذاشتهاند. چراکه بسیار به زندگی روزمره توجه دارد، تا جاییکه فیلسوف ستایشگر زندگی لقب گرفته است. آثار او اغلب پیوندی با زندگی روزمره دارد، همانطورکه محور داستانهای آنتوان چخوف زندگی روزمرهی روسیه بود. دوباتن به لحظات کوتاه زندگی، شادیهای زندگی، سیروسفر، مشاهدات روزانه و مسالهی عشق میپردازد. برای نمونه یک هفته در فرودگاهی مستقر میشود و دربارهی هواپیما، مسافران، فرودگاه و مسائلی که در این فضا میگذرد کتابی با عنوان «یک هفته در فرودگاه» مینویسد که با استقبال فراوان مواجه میشود. در این اثر، او هم به سیروسفر معنوی بسیار اهمیت میدهد هم به سیروسفر معنوی.
او ادامه داد: دوباتن به فلسفهی رواقیون گرایش دارد. میتوان او را با شوپنهاور مقایسه کرد که راجع به هنر، زندگی و دیگر مسائل پیشِ روی فلسفه کتابهایی نوشت. او این سؤال را برای مخاطب ایجاد میکند که آیا فلسفه در زندگی انسان موجب تغییر و دگرگونی میشود یا اگر اینچنین است، چگونه؟ میتوان گفت، در روزگار ما آلن دوباتن فیلسوفی است که فلسفه را کاربردی کرد و آن را با زندگی روزمره و مسائل پیشِ روی مردم، مانند دوستی، عشق، سفر و خانه ارتباط داد. در ضمن، وجود رگههایی از داستان، روانشناسی و طنز در این آثار گسترهی مخاطبان او را وسعت میبخشد.
محمدخانی اظهار داشت: بررسی مجموعه آثار به فارسی برگردانده شدهی دوباتن نشان میدهد ترجمهی آثار او از دههی هشتاد شمسی شروع شده است، اما عمدهی آنها در ده سال اخیر بوده است. حدود چهل اثر دوباتن با نامهای مختلف به فارسی ترجمه شده است که جمع شمارگان آنها به سیصدهزار نسخه میرسد. مترجمان بسیار گوناگونی این کتابها را ترجمه کردهاند. ناشران و مترجمان شناخته شده و صاحبنام با استقبال بیشتری روبهرو شدند. متأسفانه استقبال از دوباتن باعث شده که افرادی ترجمههای موجود از این آثار را بازنویسی کنند و برخی ناشران هم به انتشار این بازنویسیها روی آورند.
او توضیح داد: از میان آثار دوباتن که در ایران چاپ شده است میتوان به جستارهایی درباب عشق با ترجمهی گلی امامی ۱۳ بار، سیر عشق با ترجمهی زهرا باختری ۳۳ بار، هنر همچون درمان با ترجمهی مهرناز مصباح ۱۱ بار، تسلی بخشیهای فلسفه با ترجمه عرفان ثابتی ۱۹ بار، هنر سیر و سفر ۷ بار، یک هفته در فرودگاه با ترجمهی مهرناز مصباح ۹ بار، اضطراب منزلت ۶ بار، اضطراب موقعیت ۱۰ بار، آرامش ۴ بار اشاره کرد. آثار دیگر او نیز بارها چاپ شدهاند. استقبال بالا از این آثار در روزگاری که مخاطبان را به بیرغبتی به کتاب متهم میکنیم، به ما نشان میدهد که مخاطبان فارسیزبان به کتابخوانی علاقهمندند و ما باید چرایی اقبال آنها را به این آثار بررسی کنیم. من میان آلن دوباتن و اروین یالوم و ویکتور فرانکل که به ترتیب در ایران فیلسوف، روانشناس، نویسندهی پراقبالی هستند مقایسهای انجام دادم و ویژگیهای آنها را بررسی کردم.
او در پایان گفت: دوباتن پروژهی کتاب زندگی را گلچینی از بزرگترین اندیشمندان حوزهی فلسفه و نظریهی سیاسی و جامعهشناسی و هنر و معماری و ادبیات معرفی میکند که امروز بیش از همیشه چیزهایی برای عرضه کردن دارند. همچنین او تأکید میکند که در مدرسهی زندگی سوگیری شدیدی به سوی هوش عاطفی و استفاده از فرهنگ بهمنزلهی ابزاری برای تسلیبخشی و روشنگری وجود دارد. این اثر بهخصوص برای آشنایی اولیه و اجمالی با بحثهای مدرسهی زندگی و یافتن ارتباط آنها با زندگی مفید است.
فلسفهی پویا برای زندگی
میثم محمدامینی اظهار داشت: مجموعه آثار مجموعهی «خوب زیستن» در نشر کرگدن بخشی از پروژهی «مدرسهی زندگی» دوباتن است که در آن معیار انتخاب فیلسوفها کمک به هوش عاطفی و چگونه زیستن است. دوباتن میگوید کتاب معمول یک بدی دارد: اینکه یک نویسنده دارد و مطالب آن ثابت است. او بیان میکند که با الگو گرفتن از کتاب مقدس و همراهی دوستانش در مدرسهی زندگی این محدودیت را برداشته و آثار مدرسهی زندگی مدام رشد و تغییر خواهد کرد. توضیح اینکه «عهد عتیق» مطابق تفسیر کاتولیکها شامل ۳۷ کتاب قانونی است که پنج کتاب اول آن «تورات» است. چهار کتاب اول «عهد جدید» هم «انجیل» است و بقیه «مکتوبات»اند که هر یک نویسندهای دارند و به مرور اضافه شدند. دوباتن با گرتهبرداری از این امر میخواهد کتابهای مدرسهی زندگی دینامیک باشند و محدود به کلمه نباشند.
او در ادامه گفت: اگر فلسفه را شامل دغدغههای هستیشناختی، معرفتشناختی، اخلاقی و زیستن کنار هم بدانیم، این گروه کتابها بیشتر از جهت چگونه زیستن و اخلاق، بهمعنی موسع آن، متوجه فلسفهاند و بر دو مؤلفهی دیگر تأکید ندارند. عمدهی مطالب مدرسهی زندگی روی سایت این مؤسسه در دسترس است. ما بخشی از محتوای این سایت با نام «فلسفهی غرب» را با عنوان «سرگذشت فلسفهی غرب» منتشر کردیم.
او تأکید کرد: این کتاب تاریخ فلسفه نیست. البته، در این کتاب از شخصیتهایی نامی تاریخ فلسفه تا شخصیتهای کمتر یاد شده صحبت شده است. اما وجه تاریخی آنها موضوع اثر نیست، بلکه بهسادگی به گوشهای از حرفهای این فیلسوفان برای زندگی امروز ما میپردازد. بنابراین، کتاب مدعی این نیست که مخاطب به آرای این فیلسوفها تسلطی مییابد. دوباتن ادعای جامعیت و دقت تاریخی هم ندارد. در مقدمه تصریح میکند که چندان موافق این نیست که بافتار همه چیز است یا باید در قرائتی تاریخی پیشزمینه و متن را برای فهم دیدگاههای هر فیلسوفی در نظر داشته باشیم. وقتی دیدگاههای تاریخی را در نظر داریم، بافتار و پیشزمینه بسیار مهم است. ولی وقتی میخواهیم بدانیم آرای این فیلسوفان به زندگی امروز ما چه کمکی میکند، دیگر این مهم نیست. شاید غیر از علاقهمندان به فلسفه بهذات، این آثار برای آن کسانی هم مناسب باشد که کتابهای ذیل ژانر روانشناسی و خودیاری را مطالعه میکنند.
این مترجم توضیح داد: بخش «فلسفهی غرب» در سایت سی بخش دارد. در مقدمه به شش اندیشهی اساسی در فلسفهی غرب اشاره شده و در ادامه از ۲۵ فیلسوف یاد شده است. در این بخش، دو دفعه از هگل و سه دفعه از نیچه یاد شده است. در صفحهبندی دو فصل نیچه به دنبال هم آورده شده است و از مطلب چیزی حذف نشده است. بخش مربوط به ویتگنشتاین و دریدا در سایت مطلبی ندارد. این بخشها با تلاش و پیگیری بابک عباسی از روی فیلم پیاده و ترجمه شده است. در سایت مدرسهی زندگی برای هر فصل ویدئویی کوتاه تهیه شده است که در آن خلاصهای از مطالب فصل روی انیمیشن یا فیلمی روایت میشود. متن روی این ویدئوها ترجمه شده است. امیدوارم در فرصتی مناسب صداگذاری و به علاقهمندان عرضه شود.
محمدامینی گفت: دوباتن در معرفی مدرسهی زندگی میگوید زندگی ما حدود هفتصدهزار ساعت است و وقتی برای تلف کردن نداریم. پس، در این سایت از اینجا و آنجا گلچینی تدارک دیدم. این حرف خود بیانی بسیار مدرن از بصیرتی رواقی است. رواقیگری نوعی فلسفه است که در دوران باستان یا کلاسیک، پیش از اینکه مسیحیت اروپا را فرا بگیرد، پرطرفدار بود و امروز دوباره آموزههایش در اروپا و امریکا مطرح شده است. او در بخش مقدمه اشاره میکند که در انتخاب معیار بیطرفانهای ندارد و این آرای انتخابی را برای بشر مهمتر برآورد کرده است. او بر آن است که متن و پسزمینه علیرغم تأکید فلسفهی دانشگاهی آنقدر اهمیت ندارد و نباید بهسبب موانع تاریخی اینها را نادیده بگیریم. حتی میگوید، گاهی احترام زیادی که برای فیلسوفان یا متفکران قائل شدیم باعث شده که سدی دور آنها کشیده شود و عموم به آنها دسترسی پیدا نکنند. و نتیجه میگیرد بهتر است قدری با فیلسوفان خودمانیتر باشیم.
او ادامه داد: اینجا اعتراض یا نگرانی به حق این است که این سادهسازی به سطح ابتذال برسد. عین این مساله به شکل دیگری در حوزهی ترویج علم هم وجود دارد. بههرروی، دوباتن باور دارد خودمانی بیان کردن این مطالب شدنی است. این برای خود من هنوز سؤالی جدی است و موضعی در این باره ندارم. گرچه، بیشتر ترجمههایم در راستای عمومیسازی بودهاند. به نظرم، کسانی که به موفقیت پروژهی عمومیسازی باور دارند، نگاه خوشبینانهتری به فهم و هوش میانگین انسان دارند. در مقابل نخبهگرایان باور ندارند بتوان این مطالب را با عموم در میان گذاشت. اینها در دو سر یک طیف واقع شدند. شاید این میان بتوان به حد وسطی قائل شد.
محمدامینی در پایان گفت: این کتاب واقعاً مضمون رواقی دارد. فلسفهی رواقی مناسب زمانهای بحران و اضطراب و بدبختی و بیچارگی است. شاید بگوییم برای وضعیت ما خوب است، اما برای جوامع توسعهیافته هم از حیث دیگری خوب است. این جوامع هم از حیث رفاه اقتصادی به جایی رسیدند که باز استرس را یکی از مهمترین مشکلات هر انسان یافتند. دوباتن با دیدگاهی رواقی اضطراب را از مشکلات اصلی انسان عنوان میکند و میگوید، اضطراب ناشی از فاصلهی است میان آنچه میترسیم رخ بدهد و آنچه امیدواریم رخ بدهد. فرض کردن بدترین بلاها ریشهی این استرس را از بین میبرد. همچنین، خشم ناشی از سادهانگاری ما دربارهی جهان است. خشم در برخورد سخت بین واقعیت و امید ما بهوجود میآید. ما توهم داریم و خودمان را بسیار مهم تلقی میکنیم. در واقع، نوعی تصویر کودکانه و نابالغ از دنیا داریم و خود را در مرکز آن درک میکنیم. اگر مانند رواقیون به خودمان یادآوری کنیم که موجوداتی ناقابل هستیم و کل طبیعت چندان به درد و رنجمان اهمیت نمیدهد، شاید بتوانیم با توان بیشتری با وضعیت دشوار زندگی روبهرو شویم. باید در نظر داشته باشیم که شاید بیان این حرفها در شرایط ما تخدیرآمیز باشد. جایگاه این حرفها برای خوانندهی اروپایی، امریکایی و جهان سومی محل بحث و بررسی است.
فلسفهی رنج و شکست
بابک عباسی اظهار داشت: گمان من این است که این کتاب براساس رویکرد فلسفهی عملی نوشته شده است. به همین مناسبت دربارهی دو معنا از فلسفهی عملی صحبت میکنم و میخواهم تمایز میان این دو را برجسته کنم. تاریخ فلسفه برای این دو معنا از فلسفهی عملی شواهدی دارد. فلسفه یکی از نظری و انتزاعیترین شاخههای معرفت انسانی است. این رأیی نسبتاً جاافتاده است که شأن و وظیفهی فلسفه فقط نظر است و به عمل هیچ ربطی ندارد. وقتی میگوییم فلسفه شاخه یا حوزهای از معرفت به ذهن مخاطب میآید که دربارهی عالم و آدم نظریهسازی و دربارهی متافیزیک و مقولاتی از این دست فلسفهبافی میکند. سخن مارکس مؤید این تلقی است، وقتی میگوید: «فیلسوفان تاکنون جهان را تبیین کردند، اما سخن بر سر تغییر آن است». اما ظاهراً این برداشت از فلسفه جدید است و فلسفه دستکم در ابتدا این طور نبوده است. بعضیها معتقدند فلسفه در آغاز براساس دغدغهی عملی و ناظر به عمل شکل گرفته است. حتی امروزه کسانی برای احیای آن دغدغه و تلقی قدیمی از فلسفه دستبهکار شدهاند.
او در ادامه گفت: با این مقدمهی کوتاه، میتوانیم از دو معنای فلسفهی عملی صحبت کنیم: دو معنای مرتبط و در عین حال متمایز. معنای اول آن، تفکر فلسفی و فلسفی اندیشیدن دربارهی مسائلی است که انسان در مقام عمل با آنها مواجه میشود. این همان سؤال قدیمی و جاودانهی«چه باید کرد» است که هم در فلسفهی قدیم و نزد ارسطو طرح میشود و هم نزد فیلسوفان جدیدی مثل کانت. ارسطو در «متافیزیک» و «اخلاق نیکوماخوسی» از تقسیمبندی فلسفه به نظری و عملی صحبت میکند. صورتبندی کانت قدری جالبتر از ارسطو است. نزد او سه مساله همیشه رویاروی همهی انسانها بوده و احتمالاً همیشه خواهد بود: چه میتوانم بدانم، چه باید کرد و به چه میتوانم امید داشته باشم. برخی مفسرین گفتهاند سؤال سوم را باید این طور بررسی کرد که اگر آنچه باید را انجام دهم، به چه میتوانم امید داشته باشم؟ آیا میتوانم به خوشبختی امیدوار باشم یا نه؟
او ادامه داد: با این سرنخ میتوان کل تاریخ فلسفه را براساس «چه باید کرد» و «چیستی خوب زیستن» بازخوانی کرد. فلسفهی عملی در این معنا فعالیتی نظری است که میخواهد با استفاده از روشها، بینشها و تنظیمات موجود در فلسفه پاسخی برای این بیابد که انسانها چگونه میتوانند آگاهانهتر، خردمندانهتر و نیکتر زندگی کنند. به این معنا، فلسفهی عملی هم سؤالهای جذابی مطرح میکند هم گاهی پاسخهای خوب و راهگشایی در اختیار میگذارد. در این سیاق فلسفه گفتوگویی دربارهی خوب زیستن، چیستی ارزشهای غایی، یگانه یا متکثر بودن ارزشها، خوبیهای بنیادین، جایگاه هیجانها و احساسها یا جایگاه کسب لذت و اجتناب از درد در زندگی، متر و معیارهای انتخاب و تصمیمگیری در زندگی، بحران رابطه و مسائلی از این دست است. چنین نگاهی در آموزش فلسفه در دانشگاهها کاملاً مغفول است. معمولاً روایت کلاسیکی از فلسفه عرضه میشود، مگر اینکه دانشجویی خودش علاقهمند باشد یا به دلالت استاد راهنما به سمت چنین حوزههایی برود.
عباسی دربارهی ضرورت و اهمیت سؤالهای فلسفهی عملی در معنای اول آن گفت: به نظر میرسد عمدهی مشکلات و مسائل انسان عملیاند؛ یعنی در وهلهی اول مشکلات ما بیشتر عملی است و مشکلات عملی ما را به سمت مشکلات نظری میکشاند. وگرنه، علم برای علم یا صرف کنجکاوی بخش کوچکی از نیازهای ما را تشکیل میدهد. با رشد و گسترش بحرانهای فزایندهی عملی، دور نیست که فلسفهی عملی جای متافیزیک را بگیرد و فلسفهی اولی شود. حداقل شبیه این را نزد لویناس داریم که میگوید «اخلاق فلسفهی اولی است». این حوزه از تفکر بسیار اهمیت دارد، چراکه میتواند رهاییبخش باشد که شاید مهمترین چیزی است که انسانها به دنبال آن هستند. نیچه میگوید، هر عصری با چالشهای عمیق روانی مواجه است و این وظیفهی فیلسوف است که این چالشها را شناسایی و به حل آنها کمک کند. حرف دوباتن شنیده میشود و طرفدار دارد، چون او روی نقطهی دردناک دست گذاشته است.
او اظهار داشت: معنای دوم از فلسفهی عملی عبارت است از فلسفه بهمنزلهی شیوهی زندگی. این را در تاریخ فلسفه نزد رواقیون میبینیم. در کارها و آثار دوباتن نگاهی رواقی وجود دارد. درست است که پیش از رواقیون، زیست و نظر و عمل سقراط با هم آمیخته بود، بعد از او، فلسفه به طور مشخص نزد ارسطو حیث نظری پررنگی پیدا کرد و به باور برخی مفسران شعار سقراطیِ «خودت را بشناس» تبدیل شد به «انسان را بشناس». خودشناسی به انسانشناسی تبدیل شد و از فرد به سمت امر کلی رفت. پرسش رواقیون نیز مانند ارسطو خوب زیستن بود. آنها هم بهدنبال مفهوم یونانی یودایمونیا (Eudaimonia) بودند، اما پاسخشان متفاوت بود. فارغ از تفاوتهای نظری، یک جنبه از کار یا زندگی رواقیون را خیلی متمایز میکند: اهتمام آنها به عمل.
او ادامه داد: گویی رواقیون بر آن بودند که خوب زیستن فقط دانستنی نیست، زیستنی هم هست. معرفت داشتن دربارهی خوب زیستن نمیتواند جای خوب یا فیلسوفانه زیستن را پر بکند. پس، فلسفهی عملی در معنای دوم فعالیتی عملی است: اینکه چه طور این آموزهها را در زندگیتان عملی کنید و فیلسوفانه زیستن را تحقق ببخشید. ازاینرو، خود رواقیون در زندگی رویکرد عملی در پیش گرفتند و راهنماهایی برای خوب یا فیلسوفانه زیستن نوشتند. گفته میشود که اولین کتابهای خودیاری را رواقیون نوشتهاند. سه مضمون را در کار رواقیون میتوان تشخیص داد: اهتمام به عمل و اهتمام به رنجهای انسان از مضامینی است که در آثار رواقیون قابل تشخیص است. فلسفهی رواقی فلسفهی رنج و شکست است و اصولاً دربارهی اوضاع بحرانی است. الآن هم همهی دنیا دچار بحران است، چه به سبب کرونا چه به سبب سلطهی سرمایهداری و مصرفزدگیِ همراه آن.
او در پایان سخنان خود گفت: اگر بخواهیم این دو معنا از فلسفهی عملی را در یک شاخه جمع کنیم، شاید آن فلسفهی زندگی باشد. فلسفهی زندگی عبارت است از اینکه هم دربارهی دشواریها و مسائل غامض زندگی تفکر فلسفی داشته باشیم هم فلسفهی زندگی که جهتگیری شخصیمان را تعیین کند. دوباتن تحصیلکردهی فلسفه است، اما دکتری هاروارد را نیمه رها کرد و به سراغ مسائل عملیتر آمد. این اثر با رویکرد فلسفهی عملی نوشته شده است و در پی آن است که فلسفه در مواقع بحران، در سختیها و در دشواریها یا برای بهتر کنار آمدن با پیچیدگیهای زندگی چه کمکی میتواند به انسان کند. دوباتن در آثار خود رگهای رواقی دارد که روح آن به نظر من پذیرش زندگی و محدویتها، رنجها و دردهای آن است. اسم این مجموعه، مدرسهی زندگی، خود گویای این است که این فیلسوف جوان هم از جای خالی این درسها در آموزشهای رسمی گلهمند بوده است. جنبهی فلسفهی عملی در کار دوباتن خیلی پررنگ است. اما رویکرد او فقط فلسفی نیست، بلکه چندرشتهای هم هست که این نقطهی قوت آن است. دوباتن افزون بر منبع فلسفه، از هنر، دین، اقتصاد و فرهنگ استفاده میکند تا هوش عاطفی و انعطافپذیری روانی ما را در مواجهه با پیچیدگیهای زندگی بالا ببرد.
سرمستی درد مشترک
در ادامه فایل سخنرانی صوتی ـ تصویری یاسر پوراسماعیل پخش شد. او اظهار داشت: این کتاب در واقع درسها و نکتههایی است که ما میتوانیم از فیلسوفان بزرگ غرب بگیریم؛ یعنی بینشهای مختلف این فیلسوفان دربارهی زندگی و دغدغههای روزمرهی بشر، تنهایی، غم و اندوه، احساس غربت و احساس رنج که میتوان از سیر فلسفهی غرب برداشت کرد. عنوانی مثل «درسهای فلسفهی غرب برای زندگی» محتوای این کتاب را بهتر منتقل میکرد و مناسبتر بود. عنوان حاضر به ذهن مخاطب القا میکند که با کتابی دربارهی سیر تحول و تکامل فلسفهی غرب روبهرو است. در حالیکه، فقط برخی ایدههای مهم برخی فیلسوفان دربارهی زندگی روزمره و دغدغههای متعارف بشر در این کتاب مطرح شده است.
او در ادامه گفت: علاوه بر نکات مختلفی که کتاب دربارهی زندگی بشر، مسائل مربوط به روح و روان انسان و دغدغههای بشری بیان کرده است، میتوان خط سیر واحدی را در این کتاب شناسایی کرد که به یکی از دغدغههای دوباتن در سایر آثارش بازمیگردد. آلن دوباتن اصولاً معتقد است، ما برای اینکه بر نومیدیها، ناکامیها، غم و اندوههایمان فایق بیاییم، لازم نیست به خودمان امید بدهیم یا تفکر مثبت القا کنیم. با تزریق امید نمیتوان به جنگ ناامیدی و یأس رفت. بلکه در مقابل اینها نخست باید ناامیدی را کاملاً بپذیریم. بپذیریم واقعاً در جهان تنهاییم و جهان برای ما ساخته نشده است. این طور نیست که همه چیز ساخته یا تنظیم شده تا گونهی انسان یا ما در مقام افراد انسانی به خوشبختی و شادکامی برسیم. با پذیرش این حقیقت متوجه میشویم که این غم و اندوه و نومیدی به ما اختصاص ندارند و حتی آدمهای در ظاهر خوشبخت و شاد هم در نهانخانهی ذهن و روان خود با همهی این ترسها و دلهرهها روبهرویند.
پوراسماعیل ادامه داد: اگر تا ته نومیدی را درک و تصدیق کنیم و متوجه شویم که این نومیدی درد مشترک نوع بشر است، راحتتر میتوانیم با این رنج کنار بیاییم. چیزی که خلاف انگارهی معمول کتابهای خودیاری امروزی است. دوباتن میگوید باید با خود نومیدی به جنگ نومیدی رفت. در واقع، از قضا با دیدن نیمهی خالی لیوان است که میتوانیم به آرامش برسیم، نه با تصور کردن نیمهی پر لیوان. رواقیون معتقد بودند که برای رهایی از اضطراب و رسیدن به آرامش باید آخرین تهماندههای امیدی را که در وجودمان هست از بین ببریم. باید هر از گاهی یا هر روز چند دقیقهای را به تصور و تجسم بدترین بلاهایی اختصاص دهیم که در تخیلمان میگنجد. در این حالت درمییابیم که انسان هر بلا و مصیبت و سختیای را تحمل میکند و زندگی چیزی جز این نیست. در این صورت، میتوانیم پذیرای هر رنجی شویم و از قبل به استقبال هر رنج محتملی برویم. بوئتیوس میگوید، چرخ فلک یا گردونهی بخت یا به قول حافظ چرخ بازیگر بازیچه بسیار دارد، ممکن است یک بار روی خوش به ما نشان دهد و گاهی تاریکیها و تلخکامیها و دلسردیها و یأسها را به سمت ما بیاورد. ممکن است روزی ما را گرفتار هزارویک مصیبت کند و روزی شاد کند. به گردونهی بخت نمیتوان اعتماد کرد و بسیاری از مسائل در زندگی ما بازیچهی بخت و اقبال است. ما میتوانیم بسیاری از امور را برنامهریزی کنیم و برایشان از قبل آماده باشیم، ولی نهایتاً هزاران عامل تصادفی در سرنوشت ما دخیلاند. پس، به قول بوئتیوس ما باید از قبل تسلیم هر گونه خطری شویم. بوئتیوس معتقد است که برای رسیدن به خوشبختی باید به دژ درونی خودمان پناه ببریم؛ یعنی به خویشتنی حداقلی که در برابر هرگونه بخت و اقبالی مصون باشد. و برای شادکامی به همان اکتفا کنیم. این انگاره در اندیشههای بلز پاسکال هم دیده میشود. پاسکال جملهی معروفی دارد که در کتاب بر آن تأکید شده است و آن اینکه همهی تیرهروزیهای انسان از این است که نمیتواند تنها و آسوده در اتاق خود بنشیند. منظور این است که اگر انسان به خویشتن یا دژ درونی خود پناه ببرد میتواند به آرامش برسد و خیلی از اضطرابهایش را کم کند. پاسکال معتقد است، معمولاً آنچه ما را به ورطهی غم و اندوه میاندازد و به افسردگی دچارمان میکند امیدواری بیشتر است، نه فکر کردن به امور منفی. وقتی به چیزی دل میبندیم یا خیلی به آن امید میبندیم، بیشتر سرخورده میشویم. اما اگر متوجه شویم که آن بدترین اضطرابهایمان، آن بدترین تصوراتمان، از قضا منحصر به ما نیستند و همهی انسانها در آنها شریکاند، خود اینکه درد امری مشترک است باعث آسایش ما میشود، حتی شاید از شادی قهقهه سر دهیم.
او در پایان گفت: به اعتقاد اسپینوزا کار آدم این نیست که دست به دعا بردارد و برای بهبود اوضاع جهان دعا کند. چنین فردی جهان را نفهمیده است. بلکه انسان باید بفهمد و بپذیرد که جهان پر از حفره و تیرهروزی است و مقابل این امر تسلیم شود. به قول اسپینوزا، کسی به آرامش واقعی میرسد که چگونگی و چرایی اوضاع امور جهان را درک میکند. به قول شوپنهاور جهان برای این ساخته نشده که ما خوشبخت شویم. ما هدف نهایی جهان نیستم، بلکه موجوداتی در کنار سایر موجودات جهانیم. همچون گیاهی که ممکن است پژمرده و اسیر دست خاک شود.. ما هم چیز بیشتری نیستم و جهان به قصد رضایتمندی ما ساخته نشده است. به قول آلبر کامو این آگاهی از پوچی زندگی است که میتواند ما را وادارد با شور و شوق بیشتری زندگی کنیم. وقتی از پوچی زندگی آگاه میشویم، میفهمیم که مثل باقی موجودات عالم چارهای جز زندگی کردن نداریم. کامو میگوید سیزیف را در سنگ غلتانی بیفایده و مکرر خود باید شادکام و با حال خوب تصور کرد. او در حین انجام این کار احساس تیرهروزی و بدبختی نمیکند. از قضا، چون به پوچی کار خود پی برده است با غرق کردن خود در این کار احساس شادی و شادکامی میکند. یا به قول چوران درک پوچی جهان نیست که باعث خودکشی ما میشود. آنکه واقعاً پوچی جهان را درک کند، تسکین و تسلی مییابد. ریشهی رنجها و اندوههای منجر به خودکشی این است که ما خودمان را موجودات ویژهای در جهان تصور میکنیم. در اولین مکتوبات بشر هم به این انگارهی مهم اشاره شده است، مثلاً در «حماسهی گیلگمش» خدایان به گیلگمش میگویند که در پی جاودانگی رفتن خطاست و انسان باید محدودیت خودش را بپذیرد و همین زندگی محدود خود را به بهترین وجه ممکن پیش ببرد.