مرکز فرهنگی شهر کتاب بهمناسبت روز پزشک و بزرگداشت ابنسینا همایش «اندیشیدن با ابنسینا» را برگزار کرد و استادان و صاحبنظران با گفتار و نوشتههای خود در این همایش مجازی مشارکت کردند.
در ادامه بخشی از گفتهها و نوشتههای نظامالدین زاهدی، حسین معصومیهمدانی، علیاشرف صادقی، محمد دهقانی، مجید انوشیروانی، اسماعیل شفق، شقایق دهقانی آمده است:
معلم ثالث
نظامالدین زاهدی، سفیر تاجیکستان، در بخشی از سخنان خود گفت: ابنسینا پیش از همه، یک چهرهی برجستهی تاریخی در همهی دور و زمانها میباشد. اثرهایی طبی او در درازای قرنها، چه در سرزمینهای اسلامی چه در کشورهای غربی سایر کتابهای طبی را تحتالشعاع خویش قرار داده و ناوابسته به دین و مذهب، زبان و نژاد و جهانشناسی به بنی بشر یکسان خدمت کرده است. از جمله «القانون فی طب» شیخالرئیس در سراسر قرونوسطی یگانه کتاب طبیای بود که در مدارس اسلامی و مسیحی تدریس میشد و مرجع تمام دانشآموزان رشتهی طب شرق و غرب بود. نظامی عروضی سمرقندی در «چهار مقاله»ی خود در برابر تأکید به آنکه طبیب حتماً باید از کتاب «القانون» ابنسینا آگاهی کامل داشته باشد، این اثر را در پایهای قرار میدهد که اگر بقراط و جالینوس زنده شوند، روا باشد که پیش این کتاب سجده کنند.
او ادامه داد: ابنسینا از بزرگترین فیلسوفان جهان اسلام به شمار میآید. تبحر او در فلسفه موجب ملقب شدن او به لقب افتخاری معلم ثالث گردید و پس از چندی شهرت او از دو معلم اول، ارسطو و فارابی، در فلسفهی شرق افزونتر شد. تألیفات متعدد ابنسینا نه تنها در طب و فلسفه، بلکه در منطق، روانشناسی، گیاهشناسی، ریاضیات، اخلاق، کیمیا، زبانشناسی، موسیقی نیز مهمترین سمتهای انکشاف این علوم را نه تنها در قرون وسطی، بلکه در زمان نو هم تعیین نمودهاند. فعلاً محققان علاوه بر بیش از دویست اثر پیرامون فلسفه، طب و منطق، سی اثر مربوط به ستارهشناسی و طبیعتشناسی و سه اثر او دربارهی علم موسیقی را معین کردهاند که خود به نحو بارز خلاقیت و نبوغ بینظیر او را تثبیت مینماید.
زاهدی افزود: اغلب آثار ابنسینا به زبان عربی تألیف شدند و تبحر کامل او را در این زبان، معرفت صرفونحو و مصطلاحات علمی آن به ثبوت میرساند. در برابر این، ابنسینا بیش از بیست اثر خود را بر زبان مادری خود که آن را امروز در کشورهای فارسی زبان تاجیکی، فارسی و دری میگویند، نوشته است که در میان آنها «دانشنامهی علایی»، «رسالهی نفس»، «معراج نامه»، «ظفرنامه» معروفیت بیشتری دارند. با این عمل خوب ابنسینا نه تنها در تشکل و تکامل زبان مادریاش، به حیث وسیلهی نشر دانشهای علمی سهم بارز گذاشته است، بلکه ظرفیت و لیاقت این زبان را در افادهی مطلبهای علمی و فلسفی و در این جا همسنگ زبان عربی بودن آن را به اثبات رسانیده است. ابنسینا در شعر و شاعری عربی و فارسی و تاجیکی نیز توانایی و مهارتی تمام داشته است. به جز ازمتونی در موضوعات فلسفی و طبی به زبان عربی انشا شدهاند، از ابنسینا همچنین قصیدهی معروف عینیه و اشعاری به زبان عربی در موضوعات حکمت و اندرز بر جای مانده است. در تذکرهها اشعاری را به زبان تاجیکی به ابنسینا نسبت دادهاند که بیشتر آنها از رباعیها فراهم آمدهاند و از ادیب و شاعر توانمند بودن شیخ الرئیس پیام میرسانند.
سفیر تاجیکستان گفت: نام و آثار ماندگار شیخ الرئیس امروز مایهی افتخار و سرافرازی مردم متمدن جهان است. همزمان نام شیخالرئیس و میراث علمی و فلسفی و ادبی او حجت برازندگی معنوی و فرهنگی مردمان ایران زمین تاریخی از جمله تاجیکان است. ابنسینا مانند دیگر بزرگان علم و ادب و فرهنگ تاجیکی و فارسی در تاجیکستان از جایگاهی شایسته و پایگاهی بایسته برخوردار است. معرفی شخصیت، زندگی و تحقیق آثار ابنسینا در تاجیکستان هنوز در آغاز دوران حکومت شوروی توسط علامه صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات نوین تاجیک، آغاز شد. استاد عینی در ردیف آثار علمی خویش دربارهی رودکی، فردوسی، سعدی، کمال خجندی، اردشیر نوایی، میرزا عبدالقادر بیدل و دیگران تألیف نمود، پیرامون زندگی و فعالیت بوعلی رسالهی علمی «شیخالرئیس ابوعلی ابنسینا» را نگاشت که به بسیاری از پهلوهای زندگی و آثار این دانشمند روشنی انداخت. قبل از این، صدرالدین عینی در کتاب ارزشمند خویش، «نمونهی ادبیات تاجیک»، پارههایی از اشعار شیخالرئیس را آورده است و جایگاه او را در تاریخ ادبیات گذشته تعیین کرده بود. پس از او، در معرفی زندگی و آثار ابنسینا در تاجیکستان زحمات استاد فقید دین و ادب تاجیک ساتم الغزاده خیلی زیاد است. ایشان در سال 1949 رسالهی علمی «ابوعلی ابنسینا» را نوشته است. سپس نمایشنامهای را با همین نام تهیه کرد که آن در تئاتر ملی تاجیکستان سالهای طولانی است که به نمایش گذاشته میشود. الغزاده در سال 1980 کتاب ارزشمند «پیر حکیمان مشرقزمین» را به رشتهی تحریر در آورد که از بهترین اثرها در معرفی شخصیت علمی و ادبی ابوعلی ابنسینا به شمار میآید. بر پایهی نمایشنامه الغزاده، فیلم هنری «جوانی ابنسینا» در همکاری استودیوی تاجیک فیلم و استودیوی ازبک فیلم در پردهی سینما آمد که جوایز بسیار بینالمللی را کسب نمود. فزون بر این، در تاجیکستان در جایگاه و آثار ابنسینا کتابهای مهم دیگری نیز منتشر شده است.
جایگاه ابنسینا در تاریخ فلسفه و اهمیت او
دکتر حسین معصومی همدانی اظهار داشت: روز اول شهریور به نام ابنسینا و روز پزشک انتخاب شده است. این باید بحث ما را به سمت کارهای پزشکی ابنسینا بکشاند. ولی من در این زمینه تخصصی ندارم. ابنسینا در مقام پزشک آثار مهمی دارد. کتاب «قانون» او افزون بر کشورهای اسلامی، در اروپا هم تا مدتها کتاب مرجع و آموزش پزشکی بوده است و رسالههای پزشکی او اهمیت فراوانی دارند. چنانکه او در پزشکی هم فیلسوف پزشکی دیده میشود، نه پزشک محض. از قدیم داستانهایی دربارهی طبابت او بوده است که خیلی از اینها جزو افسانههای عامیانه شده است. صبحی مجموعهای بسیار خواندنی از این داستانها را با عنوان «افسانههای بوعلی سینا» فراهم آورده که در آنها طبابتهای حیرتانگیز و تشخیصهای عجیب ابنسینا بیان شده است. این افسانهها نشان میدهند که چهرهی ابنسینا از قدیم مورد توجه بوده است. بااینهمه، من در هیچکدام از این داستانها ندیدم که ابنسینا برای نجات بیماران جان خودش را به خطر انداخته باشد. بنابراین، وقتی پزشکان ما در شرایط همهگیری کرونا با از جانگذشتگی خود ازخودگذشتگی و تعهد حرفهای تا پای جان را بر فضایل پزشکی، تشخیص و درمان، افزودهاند، باید از آنها تقدیر شود.
او بیان داشت: ابنسینا (۳۷۰-۴۲۸ ه. ق.) در دورهی مهمی از تاریخ ایران و اسلام زندگی میکرده است. در اهمیت این دوران ازلحاظ علمی و فلسفی همین بس که هر سه چهرهی بزرگ عالم اسلام، ابوریحان بیرونی، ابنسینا، ابنهیثم، در این دوره زندگی میکردهاند. ابنسینا زندگی بسیار کوتاهی داشت. ما ابنسینا را بیشتر فردی خودآموخته میشناسیم و اطلاعاتمان دربارهی اساتید او بسیار کم است. پس، نمیتوانیم جایگاه او را با توجه به استادانش داوری کنیم. خود او در ایجاد این تصویر خیلی مؤثر بوده است، چون در رسالهها و آثار خود کمتر از اساتیدش نام برده است. بنابراین، برای تعیین جایگاه او باید بهدنبال این باشیم که او خود را مدیون چه کسانی میداند، شیوهی کارش چه طور است و با چه کسانی موافق و مخالف است.
معصومی توضیح داد: آثار فلسفی ابنسینا بسیار وسیع است. فقط «شفا»ی چاپ قاهرهی او ده جلد است. سبک نویسندگی ابنسینا متفاوت است. آثاری مانند «الاشارات و التنبیهات» بسیار اندیشیده شدهاند، آثاری مانند «نجات» بسیار ساده و نسبتاً خلاصهاند و برای استفادهی گروه وسیعتری از مردم نوشته شدهاند و شماری از آثار عظیم او فقط به نیت استفادهی فیلسوفان نوشته شدهاند، مانند «شفا». رسالههای بسیار زیادی نیز به ابنسینا نسبت داده شده است که در صحت انتساب برخی از آنها تردید وجود دارد. تعیین صحت انتساب این آثار کار بسیار دشوار و درعینحال، مقدماتی برای تعیین جایگاه ابنسینا است.
او ادامه داد: همهی آموزش فلسفی و پزشکی ابنسینا در نواحی شرقی ایرانِ تاریخی بوده است، بنابراین با اتفاقات سایر مناطق تماس غیرمستقیم داشته است. در نهایت، دربارهی جایگاه او میتوان گفت که او به جریان ارسطویی تعلق دارد و در مسائل، سبک کار، پاسخ به مسائل فلسفی، بیش از هر کسی در میان فیلسوفان مسلمان، خودش را دنبالهروی فارابی میداند. البته، در اینجا مفهوم ارسطویی بودن خیلی روشن نیست. چراکه آموزش ارسطو از دوران متأخر یونانی با آموزشهای نوافلاطونی توأم شده بوده است. گرچه ابنسینا وارث جریان نوافلاطونی تفسیر ارسطو است، برعکس غالب فیلسوفان بزرگ پیش از خودش مفسر ارسطو نیست و تقریباً همهی آثار او تأملاتی حول آثار ارسطو و مفسران او و حتی نقد آنها است. البته، دنبال کردن این وجه ابنسینا بسیار سخت است. چراکه خیلی اوقات او سخنی را نقد میکند، اما از آن فرد نام نمیبرد.
معصومی تصریح کرد: افزون بر آنکه ابنسینا خودش را شارح ارسطو نمیداند، مخالف کسانی است که کار فلسفه را فقط شرح ارسطو میدانستند. همچنین، او کار فلاسفهای را که در آن زمان پایگاهشان بغداد بود فلسفهای عامیانه و همگانیتر قلمداد میکرد و فلسفهی خودش را حرفهایتر میدانست. همچنین، با افرادی مثل ابنمسکویه و ابوالحسن عامری که پیش از او و به دنبال ایجاد فلسفهای التقاطی بودند، خیلی خوب نبود. یکی از موضوعهای اصلی فلسفهی ابنسینا این است که میکوشید در سیستم فلسفی خودش جایی برای نبوت باز کند. او باور داشت که دیگران این کار را با جدیت دنبال نکردهاند و با کارهایشان موافق نبود.
او گفت: یکی از نکات مهم دربارهی سرگذشت ابنسینا این است که ما بعضی از شاگردان او مانند بهمنیار و ابوعبدالله معصومی را میشناسیم. این شاگردان بهتدریج فلسفهی ابنسینا را رواج دادند. ما فارابی را شخصیت بزرگی میدانیم. اما نمیدانیم اگر بعد از او ابنسینایی نبود، از فارابی در مقام فیلسوف چه باقی میماند. در واقع، این ابنسینا بود که آثار موجز فارابی را به شکل سیستماتیک درآورد تا قابلیت تدریس داشته باشد. و ازاینجا، کمکم مفهوم فلاسفهی اسلامی پیدا میشود، نه فلسفهی اسلامی. پیشازاین، فلاسفهی مسلمان وجود داشتند، اما فلسفهشان رنگ خاص اسلامی نداشت. چراکه اینها یک گروه اجتماعی بودند که به عمدهی مذاهب آن زمان تعلق داشتند و فلسفهشان بهطور سیستماتیک به مسائل خاص نمیپرداخت.
او افزود: کمی بعد از مرگ ابنسینا، شاگردان او فعالیت فلسفی وسیعی را (عمدتاً در شرق و مرکز ایران) شروع کردند. از این میان کسانی مانند بهمنیار و بعد از او لوکری آثار ابنسینا را با زبانی سهلالوصولتر نوشتند. چنانکه در منطقهی شرق ایران در منطقهی بیهق بنا به شهادت کتابهای تاریخ فلسفه، بهخصوص «تاریخ حکما اسلام» ابوالحسن بیهقی از عدهی زیادی اسم برده میشود که متخصص فلسفهی ابنسینا بودهاند. بدین ترتیب، ابنسینا شاید اولین کسی باشد که مکتبی فلسفی تأسیس میکند که در آن رابطهی شاگرد-استادی پیدا میشود و میتوانیم در جریانهای فلسفی رابطهی استاد-شاگردی را تا خود ابنسینا یا شاگردان او دنبال کنیم. بیهقی صراحتاً بیان میکند که لوکری در انتشار فلسفهی ابنسینا در خراسان بسیار مؤثر بود.
معصومی ادامه داد: جریان آکادمیک بهمعنای تأملاتی با قابلیت آموزش و ایجاد مکتب، از ابنسینا آغاز شده است. این مکتب بعدها با ترجمهی «شفا» در سرنوشت قرونوسطی خیلی مؤثر واقع شد. این تحریر سیستماتیک در احیای فلسفهی قرونوسطی و مسیحی و طرح پرسشهای جدید در فلسفهی آن زمان خیلی مؤثر بود. میتوان گفت که ابنسینا و ابنرشد از طریق ترجمهی آثارشان به لاتینی یا عبری در تحول فلسفی اروپا بسیار مؤثر بودند. اهمیت این امر بدان لحاظ است که امروز آن جریانی که از قدیم در تاریخ فلسفه گمان میکرد، یک فلسفهی قدیم داریم و دکارت بهکلی فلسفهی جدیدی میآورد، خیلی موردتردید قرار گرفته است و بسیاری از مورخان فلسفی بهنوعی پیوستگی میان فلسفهی جدید و فلسفهی قرونوسطی قائلاند و باور دارند، آنچه بهعنوان فلسفهی مسیحی معروف است، در واقع یک عنصر بسیار قوی ابنسینایی و ابنرشدی دارد، چه از لحاظ تأثیر این دو، چه پاسخگویی و نقد این دو.
او در پایان گفت: باید این فکر را از ذهن بیرون کنیم که فیلسوف صبح از خواب بیدار میشود و ناگهان افکار عمیقی به ذهنش متبادر میشود و آنها را بیان میکند. فیلسوف کسی است که به مسائل مطرح در فضای خود فکر میکند، در آن باره آموزش میبیند، آموزش میدهد و مینویسد و بدین اعتبار، لزوماً همهی افکار او تازگی ندارد. بلکه فقط ممکن است بخش کوچکی از آنها تازه باشد. فیلسوف برای بیان همین بخش کوچک هم بسیار به کارهای قبلی متکی است و به همین دلیل خیلی وقتها باید به یک مکتب متعلق باشد. هرچند مانند ابنسینا آن مکتب را هم بسیار نقد کند.
علی اشرف صادقی با اشاره به اینکه زبان عربی در قرون ابتدایی پس از ورود اسلام به ایران، زبان نوشتار بود گفت: زبان پهلوی که در دورهی ساسانی متداول و زبان نوشتار و رسمی دولتی بود بعد از سقوط دولت ساسانی و مسلمان شدن ایرانیان و در نتیجه ضعیف شدن دو پایگاه زبان پهلوی یعنی پایگاه سیاسی و پایگاه مذهبی، از بین رفت و زبان عامهی مردم به صورت تحولیافتهی این زبان یعنی فارسی دری تبدیل شد. این زبان تا سه قرن در حد زبانی گفتاری باقی ماند و هیچ کتابی به این زبان نوشته نشد. در قرن سوم رفتهرفته برخی ایرانیان شاعر سرودن به این زبان را آغاز کردند. آغاز زبان نظم فارسی را باید یعقوب لیث صفاری دانست اما کتابهای منثور از نیمهی اول قرن چهارم به این زبان نوشته شدند. یکی از کتابهایی که به صورت خیلی متاخر و دستکاری شده برجای مانده «پندنامه»ی ماتریدی است و بعد ترجمهی تفسیر طبری و تاریخ طبری. اینها اولین کتابهایی هستند که به فارسی نوشته شدند. بعد از صدور اجازهی تفسیر قرآن به زبان فارسی، عدهای نوشتن تفاسیر و کتابهای فارسی به زبان فارسی دری را آغاز کردند. در این دوره زبان پهلوی تقریبا منسوخ شده بود و فقط تعدادی موبدان از آن اطلاع داشتند و میتوانستند خط این زبان را بخوانند عموم مردم و دانشمندان دورهی اسلامی ایران از زبان پهلوی هیچ نوع اطلاعی نداشتند. در نتیجهی منسوخ شدن زبان پهلوی، اصطلاحات علمی که در دورهی ساسانی وجود داشتند و دانشمندان با آن آشنا بودند، منسوخ شدند. بنابراین دانشمندان و متفکران کتابها را به زبان عربی مینوشتند که زبان اول جهان اسلام بود. رفتهرفته نوشتن به زبان فارسی دری رایج شد و چون هیچ گونه اصطلاح علمی برای زبان فارسی وجود نداشت، همان اصطلاحاتی که در متون عربی خود به کار میبردند وارد کتابهای فارسی خود کردند.
وی با اشاره به اینکه ابنسینا ظاهرا اولین کسی است که به فارسینویسی علاقه مییابد، تصریح کرد: ابنسینا که اهم کتابهایاش را به عربی نوشته است، درمییابد که اکثریت ایرانیان عربی نمیدانند و از نوشتههای او نمیتوانند استفاده کنند. بنابراین بعضی از آنها را به فارسی مینویسد. «دانشنامهی علایی» او به فارسی است. بعدها شاگردانش آثاری به فارسی نوشتند و ابوریحان بیرونی که از معاصران ابنسینا بود، التفهیم را به فارسی هم برای ایرانیان نگاشت.
صادقی دربارهی واژهسازی ابن سینا گفت: ابنسینا تصمیم گرفت که برخی از مفاهیم علمی، فلسفی و ریاضی را به فارسی بسازد. در نتیجه مقداری از لغاتی که در زبان رایج بود برای معانی علمی مورد نظر خود به کار برد. برای نمونه «تنومند» در زبان فارسی بود و او آن را در مورد جسم و جرم به کار برد. از «تنومندی» به جای جسمانیت عربی استفاده کرد. «چهار سو» و «سه سو» را به جای مربع و مثلث، «دیداری» را به جای مرئی، «بر سو» را به جای سمت فوقانی، «فرو سو» را به جای اسفل، «فرو شدن» را به جای انحطاط به کار برد که از بعضی از آنها ابوریحان هم در کتاب خودش استفاده کرده است. هزار لغت در آثار فارسی ابنسینا به کار رفته است که بعضی از اصطلاحات و تعبیرات را خودش با مواد زنده و مفهوم فارسی وضع کرده است. بعضی از آن لغات شاید کمی اشکال دستوری داشته باشد مانند جهتگر ولی اغلب لغاتی که ساخته از نظر دستور زبان و زبانشناسی درست است جز اینکه ممکن است ما امروز اصطلاحات دیگری به کار ببریم .
ابنسینا در تاریخ و ادبیات ایران
محمد دهقانی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: تأثیر ابنسینا در ادبیات و تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بهقدری وسیع بوده که میتوان گفت بهنوعی در خلق فرهنگ ایرانی مؤثر بوده است. بنابراین، یکی از کتابهای مجموعهی «تاریخ و ادبیات ایران» را به او اختصاص دادم. وقتی برای نگارش این کتاب به منابع رجوع کردم، دریافتم که متأسفانه بهجز چند کتاب یا تصحیح از آثار ابنسینا، ما ایرانیان کار چندان مهمی راجع به او انجام ندادهایم و غربیها در این مورد کوشاتر از ما بودهاند. میتوان گفت، تقریباً هرآنچه دربارهی زندگی ابنسینا در دسترس ما است، چیزی جز قصه و افسانه نیست. با مرور منابع، تصویری که با توجه به کتابهای درسی دوران بچگی خود از ابنسینا در ذهن داشتم، بهکلی تغییر کرد. بعد از گذشت حدود یک هزاره از مرگ ابنسینا، افسانههای زیادی دربارهی او ساخته شده است. در کتاب خودم شرح دادهام که شفا دادن قابوسبن وشمگیر یا درمان آن جوانک عاشق هیچکدام در واقعیت رخ ندادهاند. یکی دیگر از این افسانهها مبنی بر اینکه محمود غزنوی و مأمورانش بهدنبال ابنسینا بودند و ابنسینا مدام از چنگ آنها فرار میکرده است، در فیلمی ایرانی دربارهی ابنسینا هم وارد شده است. این در حالی است که ابنسینا خودش را به نیشابور میرساند تا شاید بتواند وارد دربار غزنوی شود. همانطورکه ابوریحان بیرونی به دربار غزنوی رفت و تا آخر عمر در خدمت غزنویان ماند.
او ادامه داد: در زمان ابنسینا، حکومت غزنویان مرکز مهم خراسان بود. ابنسینا و ابوریحان بیرونی هم قصد داشتند دانش خودشان را به این دربار بفروشند و مثل هر دانشمند دیگری امکانات و وسایل کارهای تحقیقاتی خودشان را فراهم آورند. ابوریحان موفق میشود و تا آخر عمر در دربار غزنویان میماند. ابنسینا هم وقتی سامانیان برمیافتند و او همزمان پدر خود را هم از دست میدهد، بهناچار به دربار خوارزم روی میآورد و در ادامه به نظر میرسد که وقتی خوارزمشاهیان از بین میروند، ابنسینا به این فکر میافتد که خودش را به دربار غزنوی برساند و حتی تا نیشابور هم میرود، اما موفق نمیشود در این دربار زمینهای برای خودش فراهم کند. بنابراین، به دربار آلزیار روی میآورد. اما از بخت ابنسینا، امیرِ زیاری پیش از اینکه او خودش را به دربار برساند، فوت میکند. در نهایت، ابنسینا به آلبویه روی میآورد و در دربار آلبویه میماند. پس، رویآوردن او به آلبویه بهسبب گرایشهای شیعی او نبوده است، بلکه افزون بر حمایت مالی بحث قدرت مطرح بوده است. ابنسینا قدرتطلب و علاقهمند به مداخله در مسائل سیاسی بود. بنابراین، به خدمت آلبویه درآمد و تا آخر عمر خود مانند یک وزیر به آلبویه مشاورهی سیاسی داد.
او دربارهی اهمیت ابنسینا از حیث ادبیات فارسی گفت: ابنسینا فقط یک کتاب به زبان فارسی نوشت و آن «دانشنامهی علایی» بود. آنچه امروز از این دانشنامه برای ما باقی مانده و ارزشمند است، واژهسازیهای ابنسینا در مقابل تعابیر عربی است. توضیح اینکه در آن زمان و در دنیای اسلام، زبان علم زبان عربی بود و به فارسی نوشتن دربارهی مسائل علمی کاری بسیار سخت بود. ابوریحان بیرونی «التفهیم» را به زبان عربی و به زبان فارسی مینویسد و در همین کتاب از نوشتن متن علمی به زبان فارسی بسیار شکایت میکند و میگوید، این زبان برای علم ساخته نشده است. در واقع، ابنسینا و ابوریحان بیرونی در زمانی که زبان فارسی از نظر بیان علمی اینقدر ضعیف بود، با نوشتن «دانشنامهی علایی» و «التفهیم» راه را برای بهکارگرفتن زبان فارسی بهجای زبان علم باز کردند و به علمی شدن زبان فارسی بسیار کمک کردند.
فهم ابنسینا از تن
مجید انوشیروانی پزشک، دکترای تخصصی طب ایرانی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: سدهها پس از درگذشت بوعلی، ما برای اندریافتِ یکپارچهی منظومهی جهانشناسی او چندان کامیاب نیستیم. ابعاد گوناگون شبکهی معارف دانشوران چندساحتی، در طول حیاتشان بهنحو متعامل و سازگار و همگرا سازمان مییابد ولی پس از درگذشت آنان به مرور زمان بهدست علاقهمندان و دوستدارانشان گسیخته و پارهپاره میشود تا بلکه دقیقتر به شناخت درآید اما همین شیوه به جایی میرسد که پس از این تجزیه نمیتوانیم دریافتی از انسجام و تمامیت منظومهای تفکر آنان بهدست بیاوریم و بدانیم که بنابهفرض اگر آنها با سؤالات چندوجهی پیچیدهای در روزگار ما مواجه میشدند، چگونه با بهره از آن شبکهی درهمتنیدهی حکمت و معارف، برای آن راه حلی اکتشافی، ولو صرفاً نظری، میجستند؟
او ادامه داد: در بزرگداشت کسی همچون ابنسینا بایسته است بدانیم که شیخالرئیس طبیعتشناس، و گیتیپژوه، و طبیب، و ریاضیدان، و موسیقیشناس، و منطقورز، و جانشناس، و یزدانشناس است. این همه در او هست، ولی او همه این نیست. زیرا در میان این فهم و دانشها، در جان دانشمند راهها و پیوندگاههای پنهانی میروید که به آنها همگرایی میبخشد و به ابرسامانهای معرفتی میانجامد که اجزای آن در یکدیگر میتنند و در هم میپویند. براین مبنا، ما نیاز داریم که بهجای رویکردهای خطی و گسسته، یا حتی تجمیعی و چندرشتهای به شناخت بوعلی، با الگویی میانرشتهای و تعاملی و سیستمی با خود و ابنسینا سخن بگوییم و با یکدیگر و با او بیاندیشیم.
انوشیروانی افزود: ابنسینا در میان مردم امروز بیشتر در جایگاه طبیب زبانزد است و از میان کتب وی «قانون در طب» در نشر و گسترش کامیابتر بوده است. بااینحال، حتی در همین شاخهی طب نیز با بوعلیِ ناتمام و گسسته مواجهیم. بیشتر آنچه امروز با نام طب سنتی در جریان است فقط به بخشی خُرد از گزارهها و آموزههای سینوی در شناخت رویدادهای زیستی انسان، و تندرستی و بیماری او قانع شده و از جانمایهی فهم سینوی از طبیعت انسان گذر نکرده است. بوعلی نظام زیستی بدن را نیز بسی فراتر از ارکان و مزاج و اخلاط میدانست. فهم او از تن زنده چنان نبود که هر رویداد زیستی را به گرمی یا سردی منتسب کند یا فرآیند وقوع آن را با موادی متعین و همواره ثابت مانند بلغم و صفرا و دم و سودا توضیح دهد. شگفتا که او در تبویب و تفصیل شفا، بهاعتبار شدّت تعلق نفس و بدن، علمالنفس را در مبحث طبیعیات گنجانده است، در حالیکه آنچه امروز از هند تا ایران در میان درمانگران طب سنتی غلبه و رواجی تام دارد، تکیه مفرط و سطحی به گوشهای از طب نظری مانند کیفیات گرم و سرد و مدل اخلاط اربعه است. این ساده انگاشتنِ امر پیچیدهی زیستی، راه را بر بسط و بهبود و ارتقای مدل پیشین بسته و حتی با القای استغنایی کاذب، رجوع کافی به متن نص برای فهم پیوستار مفاهیم و معانی دیگر را نیز به تنگنای غفلت و فراموشی رانده است. متأسفانه انفکاک طب از حکمت طبیعیات، همان مفاهیم اولیه مانند حرارت و برودت و رطوبت و یبوست را نیز دچار فرسایش و استهلاکی کرده است که برای بیان آن مجال نیست.
این استادیار دانشکده طب ایرانی و مکمل در پایان گفت: بزرگداشت بوعلی در طب به این است که به الگوی فیلسوف-پزشک نظر کنیم. چنانکه میدانیم موضوع دانش پزشکی، شناخت تن انسانِ زنده و تغیّراتِ حالات آن در تندرستی و بیماری است. اگر این تغیّرات را برآیندِ درهمکنشِ شبکهای از عواملِ زیستیِ تنانه و برونتنانه، و عوامل روانی، میانفردی، اجتماعی، فرهنگی، و معنوی بدانیم با درجهی بالایی از پیچیدگی مواجه میشویم. طبیبِ داناییجو خود را هم نیازمند به شناختِ سامانههای زیستی در پیکرِ زنده و محیط آن میبیند و هم محتاج فهمِ سامانههای آگاهیها و اطلاعاتِ عامل در سامانههای پیکری مثل امور ذهنی و هیجانی و فرهنگی، هم فهم برهمکنشهای پیچیده در هر یک از این دو نوع سامانه و میان این دو نوع سامانه.
فارسینویسی برای علم
اسماعیل شفق پس از مرور فرازوفرودهای نثر فارسی از زمان منسوخشدن عقاید زردشتی تا زمان سلسلهی سامانی، اظهار داشت: سامانیان از ترجمه و تألیف به زبان فارسی حمایت میکردند. متأسفانه کتابهایی که میتوانستند الگویی برای فارسینویسی ادبا و دانشمندان باشند، در حریقی از بین رفتند. اما با توجهات همین سلسله کتابهای مهم دینی و تاریخیای نظیر «تفسیر طبری» و «تاریخ بلعمی» برای اولینبار به فارسی برگردانده شد. یکی از فواید جنبی «تفسیر طبری» این بود که لغات و مفردات بسیاری را در برابر لغات و ترکیبات قرآنی قرار داده بود. «تاریخ بلعمی» نیز بهقدری در استعمال کلمات فارسی قابلتوجه است که از «تاریخ بیهقی» و «کلیلهودمنه»ی نصرالله منشی به فارسی نزدیکتر است.
او ادامه داد: کتابهای تاریخی و ادبی و جغرافیایی پیش از کتب علمی به زبان فارسی نگاشته شدهاند. همچنین، پیش از بوعلیسینا، دیگر پزشکان کتابهایی به زبان فارسی نوشته و یا از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه کرده بودند.
او در ادامه گفت: امروز «دانشنامهی علایی»، «رسالهی نبضیه»، «رسالهی معراجیه» ابنسینا به زبان فارسی موجود است. «ظفرنامه» را هم به او منسوب کردهاند. از اشعار فارسی ابنسینا جمعاً ۲۲ قطعه و رباعی در دست است که انتساب اغلب آنها به بوعلی محل تردید است. پیش از «دانشنامهی علایی» در زمینهی حکمت، کتابی به فارسی نوشته نشده بود. در واقع، ابنسینا با «دانشنامهی علایی» و ابوریحان بیرونی با نگارش «التفهیم» به زبان فارسی، نهضتی پدید آوردند که دامنهی تأثیر آن در علوم عقلی و نقلی، تا عصر حاضر کشیده شده است.
او ادامه داد: نخستین پیروان بوعلی در فارسینویسی شاگردان او بودند. ولی بعدها دیگر اندیشمندان نیز از واژگان پیشنهادی او استفاده کردند. حکیم ناصرخسرو لغات موضوعهی ابنسینا، مانند «چرایی» در برابر «علّت»، «چه چیزی» به معنی «ماهیّت»، «بَرسو» به معنی «فوق»، «اندریافتن» به معنی «ادراک»، را در آثار خویش به کار بسته است. گرچه امام محمدغزالی «تهافت الفلاسفه» را در رد فلسفهی ارسطویی شیخالرئیس نوشته است، در همان کتاب تصریح میکند که «در میان فلاسفهی اسلامی فقط به دو استاد بزرگ، فارابی و ابنسینا، اطمینان داریم». بنابراین، امام غزالی آثار شیخالرئیس را با دقت خوانده است. از این رهگذر، طبیعی است که لغات و اصطلاحات موضوعهی ابنسینا (مانند «خواست» به معنی «اراده» و «هستی» به معنی «وجود») در غزالی تأثیرگذار بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی همچون ناصرخسرو و امام غزالی اهتمام ویژهای در کاربرد لغات فارسی نداشته است، اما اقتباسهای او از واژگان موضوعهی ابنسینا قابلمشاهده است، برای نمونه «شاید بودن» بهمعنی «امکان»، «کردن» به معنی «فعل»، «نابودن» به معنی «عدم».
او افزود: ابنسینا با استفاده از قواعد و هنجارهای دستوری، در برابر واژههای علمی عربی، لغات ابتکاری جدیدی ساخته است. برای نمونه او با استفاده از «ی» حاصل مصدرساز، واژههای «کیی» بهجای «مَتی»، «کنندگی» بهجای «فاعلیّت»، «پیوستگی» بهجای «اتصال» را عرضه کرده است و با استفاده از «الف پایانی» مصدرهای جدیدی وضع کرده است که در نوع خود جالب است، نظیر «درازا» بهجای «طول»، «ستبرا» بهجای «ضخامت»، «پهنا» بهجای «عرض». از «صفات مرکب» ساختهی ابنسینا میتوان به نمونههایی چون «سهسو» بهجای «مثلث»، «روشنسرشت» بهجای «منوّر الفطره»، «چهارسو» بهجای «مربع»، «زود جُنب» بهجای «سریع الحرکه» اشاره کرد.
شفق توضیح داد: ابنسینا در «دانشنامهی علایی» و رسالهی «رگشناسی»، هنجارهای زبان علمی را بهخوبی رعایت کرده است. زیرا زبان علمی، برخلاف زبان ادبی، صرفاً معطوف به دلالت صریح و آشکار است. هدف زبان علمی این است که «لفظ» دلالت مستقیم و بیواسطه بر معنی داشته باشد. همچنین، سبک نگارش ابنسینا در آثار فارسی روان و بیتکلف است. جملات او کوتاه و ارتباط میان اجزای جملههایش، روشن و بدون ابهام است. البته شیخ از آوردن واژههای عربی، تا آنجاکه در عصر وی در زبان فارسی وارد شده و رایج بوده، اجتناب نمیکرده است. از سوی دیگر، او هیچگاه واژههای غریب و شاذّ و نادر را نیز به کار نمیبرد. او در مواردی که برای واژههای علمی، معادل مفهومی نمییافته است، برای پرهیز از بهکاربردن کلمات نامفهوم و دشوار فارسی، به همان کلمات عربی بسنده کرده است. چنانکه در برابر اصطلاحاتی همچون جنس، نوع، فصل، عرض عام و عرض خاص، لفظی فارسی نیاورده است.
او در پایان گفت: هرچند که زبان فارسی از اواسط قرن چهارم هجری در نوشتن آثار تاریخی و جغرافیایی و دینی بهکار گرفته میشد و چند کتاب هم در نجوم و علم پزشکی به این زبان نگارش یافته بود، بهکار گرفتن نثر فارسی دری برای بیان مفاهیم دقیق فلسفی و علوم وابسته بدان، با ابنسینا آغاز میشود. شیوهی او در دورههای بعد، بهوسیلهی کسانی همچون ناصرخسرو، غزالی، عمر خیام، قطبالدین شیرازی، و خواجهنصیر طوسی به کمال میرسد.
ابنسینا هم خوش میگذراند
شقایق دهقانی، رزیدنت روانپزشکی، اظهار داشت: در گذشته اطبا عموماً فرزانگان زمان خود هم تلقی میشدند. حکمت و فلسفه میدانستند و سخنوران ماهری بودند. طبیبان و حکیمان در ایران بت شدند، چون درسرزمینی میزیستند که انگار مقدسسازی و حاجتخواهی با فرهنگ آن درآمیخته است. تا زمانیکه بُعد انسانی پزشک مطرح نباشد و او بهاصطلاح به یکی از مُثُل افلاطونی تبدیل بشود، این مقدسسازیها هم برپا است. امروز گویی مردمانی که بتهای فرزانهای چون ابنسینا را مَثَل اعلای طبابت میدانند حاضر نیستند بپذیرند که پزشک هم انسان است و نیازها و ضعفهایی انسانی دارد. شاید یکی از دلایل موج پزشکستیزی سالهای اخیر هم این باشد.
او در بخشی از سخنان خود تصریح کرد: موج پزشکستیزی قطعاً برآمده از اهمالکاری و بدبرخوردی بعضی همکاران ماست، اما وقتی بتی شکسته میشود ایمان وابسته به آن هم از دست میرود و این درد دارد. درد ناامیدی از شفا و معجزه بدل به خشم میشود و خشم به پرخاشگری میانجامد.
او در پایان گفت: در چند سال اخیر، مردم پزشک را با ابژهی محبوبشان در حوزهی سلامتی اشتباه گرفتهاند و حالا یحییهای شفادهنده یا فرزانگان قرون پیشین خود را ازدستدادهاند. اما خوب است بدانیم که پزشکان هم نیاز به خواب و خوردن و البته قضای حاجت دارند که گاه در کشیکها فرصت آنهم به زور به دست میآید. بوعلیسینا، نمایندهی تام و تمام فرزانگان قرون پیشین ما، هم بخشی از ساعات عمر خود را صرف تفریح و خوشگذرانی میکرد. پزشکانی که امروز درگیر فاجعهی کرونایند از خیر تفریح و خوشگذرانی گذشتهاند. اما نیازهای اولیهی انسانیشان را نباید نادیده گرفت. جامعهی پزشکی و سلامت در این برهه از زمان به لحاظ روانی و جسمی بسیار خسته و فرسوده شده است. ما پزشکان نمیخواهیم قهرمانان ملی باشیم و نیستیم. پاداش یا قدردانی نمیخواهیم. به همین قانعیم که کتکمان نزنند و حرف سرد بارمان نکنند. به امید از بین رفتن قهرمانسازی و تقدسمآبی در این مرزوبوم که حاصلی جز جوشوخروشهای گاه فاجعهبار نخواهد داشت.