هادی مشهدی: پژوهش در حوزهی عرفان و تاثیرات آن بر جوامع اسلامی همواره یکی از مباحث مهم و ویژه در حوزهی علوم منقول به شمار میرود. مباحث عرفانی از جهات متعددی مورد توجه محققان هستند؛ ارتباط تنگاتنگ آنها با مباحث دینی و فرهنگ بومی از جمله عواملی هستند که بر اهمیت این پژوهشها و فراخی گسترهی جغرافیایی آنها میافزاید. از اینروی ارتباط فرهنگی و علمی محققان مختلف و تبادل آرا و نظرات ایشان با یکدیگر نیز اهمیت مییابد. محمود ارول قلیچ، محقق و پژوهشگر ترک، در این حوزه رویکردهای موثر و قابل توجهی داشته است. نتایج تحقیقات وی برای دانشمندان ایرانی حائز اهمیت و جالب توجه بوده است. تا به حال چندین اثر قلیچ، به فارسی برگردانده شده است. تازهترین آنها دو کتاب با عنوانهای، سفر به مبدا و عرفان و انسان قدسی است، که به همت داوود وفایی به فارسی ترجمه شده است. سه شنبه ده اردیبهشت سال جاری این دو اثر در مرکز فرهنگی شهر کتاب، نقد و بررسی شدند. در این نشست، مولف، مترجم، شهرام پازوکی و محمودرضا اسفندیار حضور داشتند.
عرفان و تلطیف جامعهی خشونتزده
داوود وفایی، پس از شرح گسترهی فعالیتهای متعدد دکتر قلیچ در مباحث عرفانی و همچنین تشریح پیشینهی ترجمهی آثار او در ایران، جایگاه مطالعات و گرایشهای عرفانی نزد ترکان و تاثیرات ایشان از عرفان ایرانی را تبیین کرد. وی گفت: مطالعات عرفانی در ترکیه و آناتولی از سابقهی در خور توجهی برخوردار است. ترکها علاوه بر تعلق خاطر به عرفای بزرگ ایرانی، خود نیز چهرههای تابانی چون داوود قیصری، صدر الدین قونوی و یونس امره در حوزهی عرفان دارند. سنت ایرانی ـ ترکی و اسلامی ـ عرفانی، امروز در ترکیه به همت شخصیتهای گرانقدری مثل قلیچ در تداوم است. پس از انقلاب، فرهنگ ایرانی در ترکیه تاثیر فراوانی داشته است. در ترکیه کتابهای متعددی در حوزههای فلسفی و عرفانی از فارسی به ترکی برگردانده و چاپ شده است.
وی افزود: ترکها همواره در تکاپوی یادگیری بیشتر بودهاند. در دهههای پیشین حداقل پانصد عنوان کتاب در حوزههای یاد شده از فارسی به ترکی ترجمه شده است. جالب توجه است که این رویکرد به همت بخش خصوصی علاقهمند به این مباحث صورت گرفته است، مراکز فرهنگی دولتی دخالت چندانی در تحقق آن ندارند. تاکید بر این نکته نیز ضرورت دارد که امروز حتا آثار برخی نویسندگان و محققان گمنام ایرانی مورد توجه ایشان قرار میگیرد. اما در این داد و ستد فرهنگی فارغ از اقداماتی که در حوزههای ادبی صورت گرفته است، سهم ما اندک است؛ کتب عرفانی بکری در کتابخانههای ترکیه در انتظار ترجمه به فارسی هستند.
وفایی، تبلور عرفان در قالب طریقتهای صوفیانه، در ترکیه امروز را مبحثی قابل بررسی دانست و ادامه داد: بعد از فروپاشی عثمانی و تسلط آتاتورک، طریقتهای صوفیانه ممنوع شد، با این حال میتوان موجودیت و حضور موثر آنها را در گوشه و کنار ترکیه امروز دید. این طریقتها بر جغرافیای پیرامون خود نیز تاثیری بهسزا داشتهاند؛ آنچنان که بسیاری از آنها در کشورهای اروپای شرقی و حوزهی بالکان،گاه حتا بیش از ترکیه فعال هستند. تاثیر رویکردهای عرفانی ترکها بر آن مناطق، فارغ از اینکه عدهای را عقیده بر این است که تصوف از ایران به کشورهای اروپای شرقی انتقال یافته، قابل بررسی است.
وی در ادامه، اشاره به نکاتی دربارهی دو کتاب قلیچ، سفر به مبدا و عرفان و انسان قدسی، را ضروری دانست و خاطرنشان کرد:
در این دو اثر، تاکید مولف بر باطن در مقابل ظاهر، قابل توجه و تامل است. اصولا در عرفان اینگونه است، اما قلیچ مخاطب را بر این مهم توجه میدهد که، نباید ظاهر را در مقابل باطن نادیده انگاشت. به زعم وی باطن برای ظهور و بروز خارجی خود نیازمند ظرفی به نام ظاهر است. اینکه همه چیز را به باطن معطوف و صورتهای مادی را انکار کنیم و نمودهای موجود در ماده را به شکلی غیر معقول تفسیر کنیم، راه را برای ظهور نوعی آنارشیزم گشودهایم. این تجربهای است که جوامع مادی از سر گذرانده و از پس آن خسارت و زیانهای زیادی را متحمل شدهاند. از اینروی مولف برای ممانعت و جلوگیری از آن تاکید بسیار کرده است.
وفایی ادامه داد: مطلب حائز اهمیت دیگر، نقد مولف بر مدرنیته است. او در کتاب عرفان و انسان قدسی میگوید: «در مدرنیته، خبری از امر درونی و باطنی نیست، باطن فدای ظاهر شده و اولویت با ظاهر است.»
در جای دیگر نیز میگوید: «پیش از مدرنیسم در همهی جوامع، حتا اروپای پیش از رنسانس، تعبیر سلطان حکیم، متداول و پادشاه، رهبر یا سلطان، معمولا فرد دانا و حکیمی بوده است. این موضوع در دروهی مدرن رنگ میبازد و حکیم بودن سلطان ضرورتی نمییابد.»
تاکید مولف بر عرفان در مقابل دیگر علوم اسلامی ویژگی دیگریست که مترجم بر کتابهای قلیچ برشمرد. وی بخشی از قول او را نقل کرد: «از نظر من، عرفان اصل اسلام است و در مرکز آن قرار دارد. جهانی که در آن به سر میبریم دارای مغز و پوستهای است. آنچه را که دین مینامیم، چون در این عالم، که عالم ظهورات است جلوهگر شده، ناچار دارای مغز و پوستهای است. ظاهر دین همان احکامی است که زیر نام شریعت جمعآوری شده است. دین، علاوه بر آن دارای مغز، باطن یا لایهای درونی هم هست؛ دانشی را که با این بخش از دین سر و کار دارد عرفان نامیدهاند.»
مترجم آثار قلیچ در ایران، ضمن اشاره به بخشهای دیگری از مطالب وی دال بر تاکید بر این مبحث، ادامه داد: مولف در مقدمهی کتاب سفر به مبدا نیز میگوید: «تمدن اسلامی که تا چند دههی پیش، عرفان و حکمت تاج سر آن بود، متاسفانه جایگاه سابق خود را از دست داده است. علوم مقدماتی مانند فقه که در ردیفهای بعدی مراتب دانش قرار داشتند، با صعود به مراتب بالا نقش حاکم و تعیین کنندهای یافتهاند. نتیجهی طبیعی این امر پدیدآمدن طیف دینداری بود که با مسائل، خشک و متعصبانه برخورد میکرد.»
وفایی در انتها دلایل خود را منتهی به ترجمهی آثار قلیچ، تشریح کرد: نزدیکی مولف به دیدگاههای فرهنگی ما در گزینش آثار او برای ترجمه بسیار موثر بوده است. همچنین بیان موجز و روان او در تشریح مسائل عرفانی را میتوان عامل موثری در گزینش و تحقق این رویکرد دانست. در جامعهی خشونتزدهی امروز نیاز به آموزههای عرفانی بیش از پیش احساس میشود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
دکتر قلیچ، بر اهمیت و جایگاه آموزههای عرفانی نزد ایرانیان تاکید و تصریح کرد: اگر عرفان را به عنوان رتبهای باطنی و مفهومی که همگان قادر به درک و تجربهی آن نیستند، بپذیریم، خواهیم دید که در گسترهی تاریخ و هم زمان حال، ایرانیان همواره در آن صاحب نظر بودهاند. در نگرش به جهان اسلام در مییابیم که درک و فهم عرفان برای بسیاری از ایشان میسر نبوده است؛ حتا در گسترهای وسیعتر میتوان ادعا کرد که یافتن اشخاصی چون سعدی، حافظ و مولانا در دیگر ادیان مشکل است. البته شکی نیست که ایشان نیز افراد صاحبنظر، حکیم و فیلسوف دارند، اما نه کسی چون سعدی که میگوید: بنی آدم اعضای یکدیگرند. این جوهری خاص ایرانیان است که باید محافظت شود. در این صورت، نه تنها در ایران و ترکیه، که در تمام جهان اسلام، دیدگاههایی را فراهم میآورد.
وی ادامه داد: همانطور که عالم دارای درجات مختلفی است، هستی، عقل و فهم هم درجات خاص خود را دارد. به زعم من، اگر اسلام را از ورای ظاهر تفسیر کنیم، هیچ از آن در مییابیم. بدون شک دین اسلام دارای جنبههای حقوقی و اجتماعی نیز هست، اما نمیتوان مثل مراجعه به تنها قسمتهایی از یک دایرهالمعارف بزرگ، فقط آن بخشها را ملاک و معیار قرار داد. عرفان، عشق و محبت درجاتی نیستند که بتوان به راحتی دریافتشان. عرفای بزرگی که به این درجه نائل آمدهاند، هم خود مجری این تعهد بودهاند و هم در بین اطرافیان، مرکز جذبه. گسترش آرا و اندیشههای افرادی چون مولانا و عطار، برخاسته از مکتب خراسان، در قلمرو عثمانی و اروپای شرقی و حوزهی بالکان، نمودی از فرهنگ انسانی تلقی شده است و نه فرهنگ ایرانی.
قلیچ بر تاثیر بهسزای عرفان در ایجاد قرابتهای فرهنگی تاکید کرد و ادامه داد: شاید هیچ زمینهای جز عرفان و تصوف نمیتواند بین مسلمانان وحدت ایجاد کند. اصل و جوهر تحقق این امر، عرفان است. عرفان به مثابه پلی برای ارتباط بین تمدنهای مختلف و اتحاد بین ایشان است. عرفای ترک دنبالهرو عرفان ایرانی هستند، اما ایشان، آن را به حد اعلای خود رساندند و در اروپای شرقی و بالکان گسترش دادند. باید علاقهمندان ایرانی با آثار ایشان آشنا شوند.
عرفان و نقش آن در تمدنسازی
شهرام پازوکی، رویکرد متفاوت قلیچ در حوزههای عرفانی را در برقراری ارتباط وی با مخاطبانشان موثر و حائز اهمیت دانست و تصریح کرد: عرفان در زمانهی ما، موضوع مورد بحث این دو کتاب است. این رویکرد و بیان ملموس مولف، ارتباط موثرتر مخاطب در رویارویی با این آثار را صورت داده است. در واقع این کتابها به نوعی سنتخوانی هستند و میتوان از ورای آنها جایگاه عرفان در اسلام و عالم مدرن را دریافت. در این آثار سوالات متعدد، از زوایای مختلف طرح و پاسخ داده شدهاند. از اینروی مخاطب در خوانش این متون، احساس آشنایی و انس میکند.
وی دیگر ویژگی آثار قلیچ را بازگو کرد: شرح جایگاه عرفان در آناتولی و آسیای صغیر از دیگر نکات حائز اهمیت این آثار است. به طور معمول در صحبت از عرفان، ادبیات و هنر عرفانی مطرح میشود. البته این رویکرد نیز مغتنم است، اما آنچه مولف در آثار خود طرح میکند، توجه بر چگونگی قرار گرفتن عرفان به عنوان منشا تمدن است. این مبحث مورد توجه محققان ما نبوده است. بررسی سهم عرفان در تمدن سازی در ایران و ترکیه مسالهای است که به خوبی در این آثار تبیین شده است. ما همواره تصور میکنیم که تفکر عرفانی، رویکردی شخصی است. از اینروی نقش عرفان اسلامی در اجتماع و قوام تمدنهای مختلف اسلامی بررسی نمیشود.
پازوکی افزود: سهم عرفان در پیشرفت صنایع به معنای عام در زمان خودش و از دیگر سو سهم آن در مدنیت جوامع اسلامی، مبحث مهمی است که مولف همواره مد نظر داشته است. قلیچ در کتابهای خود عرفان را به مثابه مغز متفکر تمدن اسلام نمایانده است. نقش عرفایی چون مولانا و ابن عربی در تحقق این مهم به خوبی تشریح شده است. او در کتاب سفر به مبدا میگوید: «وقتی نمایندهی عثمانی با نمایندهی ایران در ۱۷۳۶، پس از سالها جنگ مذاکره میکند نمایندهی ترکها میگوید: ما کارگزاران حکومتی هستیم که ولی بزرگ شیخ اکبر محیالدین ابن عربی آیندهاش را بشارت داده است.» یکی از محاسن این دو کتاب، نشان دادن سهم و تاثیر عرفان و تصوف در شکلگیری تمدن عثمانی است.
شرح چگونگی تاثیر عرفای آناتولی در پیشرفت و فراگیر شدن عرفان اسلامی، از دیگر مزایای آثار قلیچ است که پازوکی بر آن تاکید و خاطرنشان کرد: تعالیم عرفانی از ایران به دیگر کشورها بسط یافته است؛ اما نقش آناتولی و عرفای آن در گسترش آن بسیار قابل توجه است. محققان و صاحبنظران، خراسان را مهد تمدن عرفانی میدانند. خراسان در لغت به معنای محل طلوع خورشید است؛ آناتولی هم که ریشه در زبان یونانی دارد، به معنای مشرق است. در واقع عرفان اسلامی از مشرقی به مشرق دیگر رفته و از آنجا توسعه یافته است. توسعه عرفان در اروپای شرقی از ورای همت عارفان آناتولی میسر شده است.
پازوکی در پایان، بر اهمیت مطالعات عرفانی تاکید کرد و افزود: توجه محققان ترک به عرفان باید برای ما نیز درس و الگو باشد. متاسفانه ما زیاد اهل توجه و تذکر نیستیم. به اعتقاد من فصل پایانی کتاب انسان و امر قدسی، در دریافت وضع کنونی عرفان و نقش و اهمیت آن در مقابله با جریانات قشری خانمانسوز بسیار موثر است.
مردان قدرت و عرفان
محمودرضا اسفندیار، برخی ویژگیهای آثار قلیچ و ترجمهی آنها را به اختصار برشمرد: جامعیت دیدگاه مولف، اشراف بر جهان اسلام و غرب، صراحت لهجه و صداقت و تبیین نسبت عرفان در دنیای مدرن از جمله مزایای این کتاب هستند. ترجمه نیز روان است و قابل تقدیر؛ مترجم موضوع را میشناسد و بر این موضوع احاطه و تخصص دارد. تنها به نظر میرسد، مطلوب است در تجدید چاپهای بعدی، آوانگاریهای ترکی و مرجع برخی احادیث و کلمات خاص توضیح داده شود. وجود نمایه نیز ضروری به نظر میرسد.
وی تشریح آسیبهایی در حوزهی عرفان امروز را ضروری دانست و افزود: در دنیای سنت، نقش طریقتها و عرفان را در تمدنسازی و فراتر از آن دولتسازی، نمیتوان نادیده انگاشت. اما من همواره نگران این هستم که اگر عرفان، که تنها سرمایهی ما از دنیای سنت است، پای در وادی دولتسازی بگذارد، آیا همچنان به مثابه پلی بین فرهنگها باقی خواهد ماند؟ دولتها میتوانند از مفاهیم مختلف بهره برند. سلاطین عثمانی حتما در بهرهبرداری از عرفان صادق بودهاند، اما مردان قدرت بیش از هر چیز به فکر حفظ قدرت هستند.
اسفندیار ادامه داد: حکومتها از تئوری انسان کامل ابن عربی سو استفادههای فراوان کردهاند. عرفان ظرفیتی را ایجاد میکند که میتوان با آن انقلاب صورت داد و نه حکومت؛ به گمان من عرفان نباید ایدئولوژی بشود که البته مولف به خوبی به آن اشاره کرده است. ما تجربههای تلخی از انقلابهای صوفیانه داریم، که در گذر زمان به ضد خودشان تبدیل شدند؛ لااقل تجربهی ما در ایران اینگونه است. به گمان من عارفان میتوانند ناصحان و مرشدان خوبی برای دولتمردان باشند، اما ورود آنها به صحنه قدرت میتواند زمینهی خوبی برای توجیه اعمال اهل قدرت فراهم آورد. ما امروز به عوارض دنیای مدرن دچار هستیم، آیا میتوانیم بگوییم رابطهی مرید و مراد در همهی حوزهها اعم از سیاسی و فکری سرایت یابد؟
اسفندیار در پاسخ به این سوال گفت: در تجربهی عرفانی ما این منع وجود ندارد، کما اینکه ما در مشروطه صوفیانی را داشتهایم که برخی از آنها موافق و برخی مخالف جریان مشروطه بودهاند. ما باید میدان نظر را باز بگذاریم. در یک کلام، در عرفان تفکر اعتزالی به کار سالک نمیاید، در عرفان باید اشعری بود اما در اجتماعیات معتزلی. با ارجاع به تجربهای که اسلام برای ارتباط با جهان مدرن از سر گذرانده است و صرف نظر از انتقادهایی که به جهان مدرن روا میداریم، ناگزیر از روی آوردن به تفکر اعتزالی هستیم. باید مراقب باشیم که عرفان مورد استفادهی ابزاری اهل قدرت قرار نگیرد؛ این مهم را قلیچ به طور کامل تشریح کرده است. تجربیات تاریخی زیادی در تایید مدعا وجود دارد، به عنوان مثال میتوان به قیام سربداران اشاره کرد. به گمانم باید نسبت عرفان با دنیای مدرن را بازتعریف کنیم تا دچار آسیبهایی که ذکر شد، نشویم.