اطلاعات ـ منصور رستگار فسایی: محمدصادق همایونی (۱۳۱۲ ـ ۱۳۹۲) قاضی بازنشسته، وکیل دادگستری ، شاعر، نویسنده و پژوهشگر پیشکسوت استان فارس در فرهنگ مردم به ویژه «تعزیه»، در روز ۱۹ خردادماه جاری در شیراز به جاودانگی پیوست. وی درپانزدهم تیر ۱۳۱۳ ش در سروستان دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و بعد از اخذ دیپلم در رشته ادبی به تهران عزیمت کرد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و در سال ۱۳۳۷ لیسانس رشته حقوق قضایی را اخذ کرد.
همایونی در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی وزارت دادگستری برای گزینش قاضی پذیرفته شد. پس از طی دوره کارآموزی در دادگستری شیراز، کار قضایی را از پستهای اولیه آغاز کرد و در طی دوران قضاوت تا سال ۱۳۶۹ که بنا به تقاضای شخصی بازنشسته شد، مشاغلی چون دادرسی دادگاه شهرستان شیراز، ریاست شعبه دوم دادگاههای شهرستان شیراز، مستشاری دادگاه استان فارس و بالأخره ریاست شعبه شش دادگاه عمومی حقوقی یک شیراز را برعهده داشت و بنا به تقاضای خود مدت سه ماه به صورت افتخاری در مناطق محروم ریاست دادگاه بخش مستقل دشت آزادگان (سوسنگرد) را نیز قبل از بازنشستگی برعهده گرفت و بعد از آن به وکالت پرداخت.
از همایونی بیش از ۳۰ کتاب و ۲۰۰ مقاله و گفتگوهای بسیاری در زمینه شناخت تعزیه و نیز فرهنگ مردم و شعر و رمان منتشر شده است. آثار او به ویژه در زمینه تعزیه و فرهنگ مردم مورد توجه ایرانشناسان و علاقهمندان این رشتههاست. در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ به طور مستمر در زمینه فرهنگ عامه با مجله «کاوه» که در آلمان به دو زبان فارسی و آلمانی منتشر میشد، همکاری میکرد و با هنر، تئاتر، بخارا و... نیز همکاری داشت.
وی برای نخستینبار طرح گردآوری «فرهنگ مردم» صادق هدایت را درباره فرهنگ عامیانه یک منطقه به کار گرفت و «فرهنگ مردم سروستان» را با مقدمه انجوی شیرازی منتشر کرد. «تعزیه، سرآغاز نمایش ملی»، «موسیقی و آیین و نقش آن در تعزیه»، «تعزیه و موسیقی، ارتباطی ناگسستنی»، «سه بیاض خطی برگزیده در تعزیه»، «چرا تعزیهخوانی ممنوع شد؟»، «تعزیهها، سرآغاز نمایش ملی: پیشینه نمایشهای مذهبی در جهان و مقایسه آنها با تعزیه» از جمله مقالات و گفتگوهای وی درباره تعزیه به شمار میرود و کتابهای «تعزیه در ایران» و «تعزیه و تعزیهخوان» و «بافت ساختاری تعزیه»، را به رشته تالیف درآورد.
همایونی برای دایرهالمعارفها نیز مقالاتی نوشته و خود عضو هیأت علمی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی بود. از جمله کتابهای او میتوان به تعزیه در ایران، اثر برگزیده سال کشور و برگزیده جشن کتاب فارس، تعزیه و تعزیهخوانی به عنوان اولین کتاب در زمینه تعزیه در ایران، شیراز خاستگاه تعزیه و ترانههای محلی فارس اشاره کرد. همچنین چندین مجموعه داستان و شعر و سفرنامه و کتابهایی در باب فرهنگ مردم جزو آثار او بهشمار میآیند.
همایونی در اولین روز سال جاری چند روزی دربیمارستان بستری گردید و مورد عمل جراحی قلب باز قرار گرفت و در اردیبهشت دوباره کارش به بیمارستان کشید و من که آن هنگام در شیراز بودم، در بیمارستان به دیدارش شتافتم و پس از مرخص شدنش هم چند بار با همسرم در خانه به دیدارش رفتیم و ازمهمان نوازیهای او وهمسر و فرزندان عزیزش برخوردار شدیم؛ اما مرگ، دست از این بزرگمرد بر نداشت و در روز ۱۹ خرداد بر او تاخت و کارش را ساخت و وی با دستی پر و کارنامهای سرشار از نیکی و فرهنگسازی و خدمت به مردم روی به جهانی بی مرگ نهاد .
همایونی با ویژگیهای منحصر به فردش، به هیچ کس نمیمانست. او درشصت سال اخیر که حضوری بسیار مؤثر در ادب و فرهنگ استان فارس و ایران داشت،یک دم از کار وکوشش ادبی و فرهنگی باز نایستاد و پیوسته خواند ونوشت و گفت و شنید و در همه جا، خودش بود با تواضعی بسیار، آزادگی و سعه صدری سزاوار و با قلبی پر از مهربانی و انسانیت.
در طول عمر اداری، قاضی بلندپایه دادگستری بود و چون بازنشسته شد، به وکالت روی آورد. در کارش به گفته کسانی که از حقوق سر درمیآوردند، بسیار دقیق، تیزهوش وشجاع بود؛ اما به رغم شغل قضایی و مسایل و مشکلاتش، مردی بود در یک بستر ولی با دو رؤیا، بدین معنی که مغزش میکوشید تا در کار قضایی خود دقیق و یاور ستمدیدگان باشد و در این راه سخت میکوشید تا نام نیک خود را پاس دارد؛ اما دلش همیشه در دنیای ادب و فرهنگ ایرانزمین بود. مردی جامعالاطراف بود که هرگز از خود حرف نمیزد واز خودستایی و تکبر دور بود، دانادلی بود که هم ادیب بود وهم شاعر، روزنامهنگار بود و نویسنده، محقق بود و متخصص فرهنگ عامه وکارهای ماندگارش در تعزیه، مرجع.
او بزرگترین معرف این هنر آیینی ایرانی در جهان بود و توجه بسیاری از هنرپژوهان را به کارهای خود جلب کرده بود و بر خی از نوشتههایش به زبانهای دیگرترجمه شد و مورد بحث واستفاده بسیاری از محققان خارجی قرار گرفت. در گردآوری شعر عامیانه و آداب و رسوم مردم
بی نظیر بود. تک نگاریهایی داشت مثل «مسجد مشیر» و «آداب و رسوم مردم سروستان» و «تعزیه در ایران» و...که هریک به عنوان مرجع مورد استفاده محققان است. سفرنامههایش خواندنی و دقیق است و در داستاننویسی به زوایای روح و جان انسان نفوذ میکند وقلمی تصویری دارد که صحنهها را به زیبایی توصیف وتبین میکند. عمرش چنان پربار بود که انسان به حیرت میافتد که او این همه کار متنوع و ارزشمند را چگونه به انجام رسانیده است.
مردی اجتماعی و دوستنواز و مهماندوست و گشادهدست و بسیار آدابدان بود. هیچ محبتی را فراموش نمیکرد وهمیشه آماده بود تا به دیگران یاری برساند. بلندنظر بود و هر گز از کسی غیبت و بدگویی نمیکرد؛ اما در ذکر فضایل دیگران گشاده دستی داشت. عاشق استان فارس و هنر و فرهنگ و ادبش بود. سالها «انجمن ادبی یاران یکشنبه» را که تأسیس کرده بود، با دلبستگی بسیار اداره کرد. این انجمن با برنامهریزی و هدایت او جمع ادبی بارآوری بود که در هر جلسهاش علاوه بر شعرخوانی ونقد آثار ادبی، سخنرانیهای متنوع ایراد میشد. گزارش فعالیتهای انجمن به همت همایونی در چند دفتر انتشار یافته است.
همایونی و یاران یکشنبه
وی تا پایان عمر میخواند و مینوشت و میسرود. در آخرین روزهای اقامتم در شیراز، با یاران یکشنبه به دیدارش رفتیم. با بزرگانی چون مرحوم انجوی شیرازی همکاری میکرد و با بسیاری از نویسندگان بزرگ معاصرچون بزرگ علوی دوستی و مکاتبه داشت. با مرگ این استاد بزرگ، استان فارس یکی از ستونهای ادبی خود را از دست داد؛ ولی یاد و خاطره و سهم او در تحولات ادبی استان و ایران به ویژه در زمینه فرهنگ عامه هر گز از خاطرهها نخواهد رفت. من در زادروزش شعری برای او ساختم که به یادش در اینجا میآورم و از خداوند بزرگ برای بازماندگانش بردباری و شکیبایی و برای خودش همنشینی با نیکان بهشتی را آرزو می کنم.
به سروستان چنان نازم به دوران همایونی
که فردوسی همی بالد به ایران همایونی
گهر نیک وسخن نیکو، همایون چهر و پاک آیین
سزای آفرین بینم دل و جان همایونی
به داد و داوری عمری نکونامی برد با خود
اگر هر دادگر باشد به میزان همایونی
دیار پارس را روشن ز خورشید رخش یابی
که نور صادقان تابد ز ایوان همایونی
قلم را افتخار این بس که از شیراز سعدی زای
سخن راند چنین زیبا، به فرمان همایونی
به فرهنگ عوام و تعزیه هرگز نمیآید
سواری چون همایونی، به میدان همایونی
چه زیبا مینماید قصههای خوب این مردم
به کلک معجزتبار و درخشان همایونی
سخن از مردم است اینجاو فرهنگی کهن ، آری
به میراث کهن بنگر به دیوان همایونی
سفرها ، خستگیها ، در پی یک شروه یا قصه
همایون سنتی باشد به سامان همایونی
به نجوا و هدایتها، جلالی تازه میبخشد
زلال زندگی باشد به دستان همایونی
ز ملک پارس میگیرد جهانی با سخن اینک
شکوه هدهدی دارد سلیمان همایونی
به گرد شمع او پروانگان: یاران یکشنبه
بزرگان ادب را بین به بستان همایونی
همایون باد میلادش، ببینم هر زمان شادش
بماند نام و بنیادش، به دوران همایونی
به باغ خرم هستی خدای جاودان بادا
نگهبان همایونی، نگهبان همایونی
آثار ماندگار
در زیر با بخشی از نوشتههای همایونی آشنا میشوید. امید که در آینده فرصت کامل کردن آنها حاصل گردد.
کتابها:
تعزیه در ایران، نوید شیراز، چاپ اول: ۱۳۶۸.
دوبیتیهای باقر لارستانی، نویدشیراز (انتخاب).
حسینیه مشیر، سروش؛ چاپ دوم: ۱۳۷۲.
آن کس که با سایهاش حرف زد، نوید شیراز، چاپ سوم: ۱۳۷۳.
فرهنگ مردم سروستان؛ بهنشر ، چاپ دوم: ۱۳۷۱.
جای تو سبز است (گزینه اشعار)، نوید شیراز، چاپ اول: ۱۳۷۹.
تعزیه در ایران، نوید شیراز، چاپ دوم: ۱۳۸۰.
یاران یکشنبه، نوید شیراز ، چاپ اول: ۱۳۸۴. دفتر دوم و سوم: ۱۳۸۹.
سیر و سیاحتی در حواشی غرب، نوید شیراز، چاپ اول: ۱۳۸۴.
آتشی که نمیرد، نوید، چاپ اول: ۱۳۸۶.
مشکین مهر، نوید شیراز،چاپ اول: ۱۳۸۷.
سایه عقاید و سنتهای مردم شیراز در زمان حافظ بر شعر او، نوید، چاپ اول: ۱۳۸۸.
۱۳. زنان و سرودههایشان در گستره فرهنگ مردم ایران زمین، گلآذین، چاپ اول: ۱۳۸۹.
برقی از آتش لیلی،(با ادیب مصطفوی)، چاپ اول: ۱۳۹۰.
زنان و سرودههایشان در گسترة فرهنگ مردم ایران زمین، گلآذین، چاپ دوم: ۱۳۹۱.
عطر سکرآور گلها در شعر حافظ،نشریه: علوم انسانی «گزارش » اسفند ۱۳۷۵ و فروردین ۱۳۷۶، شماره ۷۳ و ۷۴.
مقاله
نمادهای اسطورهای در عزا، عروسی، تعزیه و سوگواریهای مذهبی در فارس، کتاب ماه هنر، خرداد و تیر ۱۳۸۶، ش ۱۰۵ و ۱۰۶.
هدایت ادبیان کهن، معاصر و سینما، «فرهنگ مردم »، بهار ۱۳۸۲، ش ۳.
خواستگاری، نامزدی، عقد و عروسی در شیراز، «خرد و کوشش»، بهار ۱۳۵۴، ش ۱۶.
سلسله مطالبی زیر عنوان «گوشههایی از فولکلور ایران» در کاوه (مونیخ) نوشت که تقریبا از شماره ۲۸ تا ۶۶ ادامه یافت در باره موضوعهایی چون: زبان زرگری، باقر یکی از سرایندگان گمنام ترانههای محلی، افسانه آلبرزنگی، کشف مجهولات و پیشگویی،تحولات و دگرگونی و سیر تکامل تعزیههای ایرانی، سفره حضرت عباس(ع)، تعزیه حضرت معصومه(ع)، کوششهایی که برای جمعآوری فولکلور ایران صورت گرفته است، دریاچه نمک و...
عیدانه: زندگی جاری بود،(گزارش ) اسفند ۱۳۷۶ و فروردین ۱۳۷۷، ش ۸۵ و ۸۶.
هنر و فرهنگ قصههای ایرانی، «کتاب ماه هنر » خرداد ۱۳۸۷، ش ۱۱۷.
نامهها و نظرها، ایراننامه، زمستان۱۳۷۰، ش ۳۷.
تعزیه ها، سرآغاز نمایش ملی: پیشینه نمایشهای مذهبی در جهان و مقایسه آنها با تعزیه، «تئاتر» بهار و تابستان ۱۳۷۹، ش ۲۲ و ۲۳.
بدرقه آخر،«کلک» آبان۱۳۷۲، ش ۴۳ و ۴۴.
نجوا، «کلک»، ش ۴۳ و ۴۴.
بازی نور، «کلک»، مرداد ۱۳۶۹، ش ۵.
پیامی دیگر و حرفی دیگر، بخارا، بهمن ۱۳۷۹، ش ۱۶.
آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، بخارا، آذر و اسفند ۱۳۷۸، ش ۹ و ۱۰.
سایه سنتها در شعر حافظ، بخارا، مرداد ۱۳۷۷ ش ۱.
کیفر اعدام، «حقوق امروز» شهریور۱۳۴۲، ش ۶.
واسونک، «شعر»، پاییز ۱۳۷۶، ش ۲۱.
فریدون توللی، «آینده»، فروردین تا تیر۱۳۷۰، ش ۴۱.
. از فریدون و شعر فریدون، «آینده»، بهمن و اسفند ۱۳۶۴، ش ۱۱ و ۱۲.
نامهها، «تئاتر»، پاییز۱۳۷۰، ش ۱۵.
چرا تعزیه خوانی ممنوع شد؟ «تئاتر»، پاییز و زمستان ۱۳۶۹، ش ۱۱ و ۱۲.
عطر سکرآور گلها در شعر حافظ، نشریه: علوم انسانی «گزارش» اسفند ۱۳۷۵و فروردین ۱۳۷۶، ش ۷۳ و ۷۴.
جلال آل احمد، «یغما»، یادنامه یغما.
ایزدی کازرونی و ترانههای محلی، «کتاب ماه هنر»، فروردین و اردیبهشت۱۳۸۳، ش ۶۷ و ۶۸.
سنتی عشایری برای پیشگیری از انتقام جنایت فصل خون در میان نیزههای بنیطرف دشت آزادگان، «کتاب ماه هنر»، فروردین و اردیبهشت۱۳۸۱، ش۴۳ و ۴۴.
تعزیه، سرآغاز نمایش ملی، «گلستان قرآن»، اردیبهشت۱۳۸۰، ش ۶۳.
نقد کتاب
بر مزار صادق هدایت، «کلک»، بهمن و اسفند ۱۳۷۴، ش ۷۱ و ۷۲.
نامههای کمالالملک،«کلک»، بهمن و اسفند ۱۳۶۹، ش ۱۱ و ۱۲.
نقدی بر نقد، «کتاب ماه هنر» فروردین و اردیبهشت۱۳۸۱، ش ۴۳ و ۴۴.
نقدی بر نقد، «کتاب ماه هنر» بهمن و اسفند ۱۳۸۳، ش ۷۷ و ۷۸.
مصاحبه
موسیقی، سنت و مدرنیسم، «کتاب ماه هنر»، فروردین ۱۳۸۷، شماره ۱۱۵.
تعزیه، هنری دینی و ملی سیر تحول، نقش و کارکرد آن، «کتاب ماه هنر»، آذر و دی ۱۳۸۶، ش ۱۱۱ و ۱۱۲.
مردم و ترانههای ملی، «کتاب ماه هنر» آذر و دی ۱۳۸۰، ش ۳۹ و ۴۰.
«فرهنگ مردم»، پاییز و زمستان ۱۳۸۱، ش ۳ و ۴.
بومی سرود، آینه زندگی، «شعر»، پاییز ۱۳۷۶، ش ۲۱.
تعزیه و موسیقی، ارتباطی ناگسستنی، «کتاب ماه هنر»، مرداد و شهریور۱۳۸۵، ش ۹۵ و ۹۶.
ترانه ها و موسیقی محلی، «کتاب ماه هنر »، فروردین و اردیبهشت۱۳۸۳، ش۶۷ و ۶۸.
موسیقی و آیین و نقش آن در تعزیه، «کتاب ماه هنر»، بهمن و اسفند۱۳۸۱،
ش ۵۳ و ۵۴.
همایونی در یکی از این گفتگوها (مجله فرهنگ مردم سال۱۳۸۱)از خاطرات و نوشتههایش گفته که شنیدنی است: پدرم هر شب مرا وادار به خواندن گلستان میکرد.آنقدر خواندم که بیشترش را هنوز از بر دارم. من حساب سیاق را در طی یکیدو تابستان از پدر آموختم. به بازیهای محلی، قصهها، ترانهها، نواها، آهنگها و تعزیه هم فوقالعاده علاقهداشتم. مادرم بسیار قصه میدانست و بیشتر شبها برایم قصه میگفت. در تمامدوران تحصیل به شعر و ادبیات و فرهنگ مردم عشق میورزیدم و از سالهای اول دبیرستان به جمعآوری ترانههای محلیپرداختم. دنیای تعزیه هم برایم افسونگر بود و هرگز نتوانستهام خود را از آن کشش و جذبه دور بدارم.
نوشتن «فرهنگمردم سروستان»نیازی بود که احساسمینمودم.همیشه دلم میخواست درباره سروستان کتابی بنویسم؛ عشقی در سرم افتادهبود که شب و روز مرا به خود مشغول میکرد.عشق موجبنگارش آن بود و بس.اگر چنین نبود، خانمدکتر دانشور نمیگفت: «زمانی که آن را مطالعه میکنم، گویی رمان میخوانم!» بعد از آنکه این فرهنگ را گردآوری کردم، جلال آلاحمد و خانمدانشور گویا برای تکنگاری به شیراز آمدند، آلاحمد کارم را که دید، مرا به ریاست مؤسسهمطالعات و تحقیقات دانشکده ادبیات تهران معرفی کرد. در این ایام رادیو برنامهای در زمینه فرهنگ مردم ترتیب داده بود که وقتی شنیدم،تحتتأثیر قرار گرفتم.نسخهای از کتاب«ترانههاییاز جنوب»را برای انجوی شیرازی فرستادم که نامه بسیار محبتآمیزی دریافتداشتم: «...برای من که سالهاست با شوق وافر در کار گردآوری و مطالعه فولکلور قدم برمیدارم، دیدن و خواندن کتاب شما در حکم پیدا کردن گوهری بس پربها و گرامیبود...یقین بدانید شادی و خرسندی من از کار سرکار به وصفنمیآید...»این محبت خالصانه،مرا مشتاق دیدارش کرد.به خانهاش در تجریش رفتم و در مورد کتاب فرهنگ مردم سروستان صحبت کردیم و جریان نوشتن آن را گفتم. گفت:«ترتیب چاپش را هر طوری کهخودت خواستی، میدهم.»
ایشان با استفاده از طرح صادق هدایت، نکاتی را در تکمیل مطالب آن یادآور شد و پس از دو سه سالی این اثر توسط دفتر مرکز فرهنگ مردم و با مقدمه جامع استاد انجوی منتشر شد. از آن به بعد کموبیش مطالبی برای مرکز فرهنگ مردم میفرستادم و هر وقت به تهرانمیرفتم شیرینترین اوقاتم، لحظاتی بود که با استاد دمخور بودم.
من از کودکی تعزیهخوانی را دوستداشتم و جذابیتهای نهفته در آن مرا به سوی خود میکشید.هرجا که در سروستان تعزیهخوانی بود، تحت هر شرایطی خودم را بهآنجا میرساندم و محو حالات و صدایتعزیهخوانان، لباسهایشان و حوادثی که اتفاق میافتاد، میشدم.این موضوع کم و بیش مرا به سوی بررسی و پژوهش دربارهتعزیه کشاند. ابتدا مقالاتی نوشتم و در کنگرهتحقیقات ایرانشناسی درباره تعزیهسخنرانی کردم. باتعزیه به عنوان یک نمود فرهنگی، هنری و اجتماعی برخورد کردم و کتاب «تعزیه و تعزیهخوانی» را نوشتم.چون اولینکتابی بود که در اینباره منتشر میشد،با موفقیت چشمگیری روبرو شد و درباره آناظهار نظرهای بسیاری از طرف ایرانشناسانصورت گرفت. استاد جمالزاده هم درمجلات خارجی و ایرانینقدهای درخور اعتنایی بر آن نوشت.
از آنپس مدام در پی این بودم که آن را کامل کنم. بالاخرهباتوجه به مطالب و بخشهایی که به آن افزودم، با نام«تعزیه در ایران» منتشرش کردم. با بسیاری از نویسندگان،شعرا و پژوهشگران مأنوس و آشنا بودهام.استاد جمالزاده تا زمانی که قدرتنوشتن داشت، با من در تماس بود. انبوهی از نامههای ایشان را دارم. با فریدون توللی بسیار حشر و نشر داشتم. با دکتر شکورزاده نویسنده کتاب »آداب و رسوم مردم خراسان» پیوسته در مکاتبه بودم. با مسعود فرزاد رفت و آمد خانوادگی داشتیم. حرفهای بسیار جذاب و رفتار منحصر بهفرد آلاحمد را نمیتوانم فراموش کنم.از جمله در آخرین دیدار میگفت: جلسهای در دفتر مجلهای که هویدا سردبیرشبود و از طرف شرکت نفت منتشر میشد،با مأموران ساواک گفتگویی به ظاهر مطبوعاتی با من انجام شد و سه پیشنهاد دادند: یکی اینکه وزارت آموزش و پرورش را بپذیرم، یا به عنوان رایزن فرهنگی ایران را ترک کنم،یا اینکه در ایران بمانم و دیگر چیزی ننویسم.من وزارت را هرگز نمیخواستم و رفتن به خارج را نوعی تبعید میدانستم که در حکم مرگ نویسنده است و در مورد سوم در اندیشهامکه بپذیرم یا نه!