کد مطلب: ۶۸۴۵
تاریخ انتشار: شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴

منصور رستگارفسایی: حافظ و فردوسی دو روی سکه‌ی هویت ایرانی‌اند

فرح نیازکار: دکتر منصور رستگار فسایی معتقد است: «فردوسی و حافظ، دو روی سکّه‌ی فرهنگ و تمدن و منش‌های ایرانی هستند که باید به سخن و اندیشه‌ی آنان بسیار توجه کرد و هویت ملی و فرهنگی ایرانی را از آنان آموخت.» وی در گفت‌وگویی که پیش رو دارید، پس از مروری برای کارنامه‌ی شاهنامه‌پژوهشی‌اش، به حافظ پرداخته، می‌گوید: «هر صفت خوب و والایی را که به حافظ نسبت می‌دهیم، شایسته‌ی اوست ولی همه، فرع بر شاعری اوست و هیچ چیزی  نباید اهمیت هنر شاعری وی را تحت‌الشّعاع قرار دهد و شاعری حافظ را از  ذهن ما بزداید؛ زیرا شعر حافظ کمال سخن فارسی و معنای تأثیرگذاری هنر را در جامعه نشان می‌دهد و علاوه بر آنکه  از همه‌ی امتیازات ادبی سخن سعدی  و فردوسی و دیگر بزرگان شعر فارسی برخوردار است، دارای ویژگی‌های  منحصربه‌فردی است که نتیجه‌ی زندگی شاعرانه‌ی حافظ و یگانه شدن شاعر با شعر اوست و این همان است که آوازه‌خوان را با آوازش یکی می‌کند.»

....................................

هر یک از آثار شما بیانگر ضرورت و اهمیت تدوین آن اثر چه در عرصه‌ی فارس‌شناسی، یا شاهنامه‌پژوهی، ادب فارسی و حافظ‌شناسی است. کمی به پیشینه‌ی کارهایتان بپردازیم و پیش از همه به شاهنامه‌پژوهی.

  من با تجربه‌ی ۵۳ سال کار آموزشی و تحقیقی در زبان و ادبیات فارسی، دریافته‌ام که یک استاد ادبیات یا هر پژوهشگر ادبی، رسالتی حساس و تاریخی بر عهده دارد که به موجب آن باید خوب بخواند و خوب بداند و در انتقال یافته‌های خود به شاگردانش یا علاقه‌مندان به ادب و فرهنگ ملی یا جهانی، بکوشد تا تجربه‌های ادبی و هنری نسل‌های گذشته را خوب بشناسد و کشف کند و با دید انتقادی، ولی سازنده، آن‌ها را با پدیده‌های ادبی و هنری و نیازهای اجتماعی و فرهنگی دوران خویش بسنجد و دریابد که خصلت‌های خلاق و ماندگار هر اثر چیست و ضرورت‌ها و دربایست‌های زمان آفریننده‌ی اثر چگونه در آن منعکس شده است و دلیل ماندگاری ژانرها و گونه‌های مختلف ادبی چه بوده است؛ بنابراین از سال ۱۳۴۷ که سرگرم تدوین رساله‌ی دکتری خود تحت عنوان «وصف و صور خیال در شاهنامه‌ی فردوسی» به راهنمایی شادروان دکتر خانلری شدم و پس از آن یعنی از سال ۱۳۴۹ که به تدریس در دانشگاه شیراز مشغول گردیدم، بارها شاهنامه را خواندم و تدریس کردم و کوشیدم تا تمام همت خود را صرف شناخت صورت و معنا و هنرهای کلامی شاهنامه کنم و به جرأت می‌توانم گفت که در این مدت کمتر کتاب یا مقاله‌ای بود که درباره‌ی شاهنامه نوشته شده باشد و آن را نخوانده باشم. در نتیجه‌ی این خواندن‌ها و با شناختی  که از مطالعه‌ی اساطیر ایران و جهان پیدا کردم، برآن شدم تا در کارهای تحقیقی و ادبی خود به شاهنامه اولویت ببخشم و به نکاتی  بپردازم که تا آن زمان کسی سراغ آن‌ها نرفته بود و منابع و مآخذ عمده‌ای نیز در باره‌شان وجود نداشت. می‌اندیشیدم که دوران ما دورانی است که باید آن را «عصر بازشناسی علمی و پژوهشی شاهنامه و متون ادبی ممتاز ایران» خواند؛ زیرا در دوره‌ی ما چاپ‌های انتقادی شاهنامه و دیگر متون کلاسیک و توزیع فراوان آن‌ها رونق گرفت و متون بالنسبه منقح و مورد اعتماد در اختیارمان قرار گرفت و سبب شد تا هر محققی بتواند، شاهنامه را از دیدگاه‌های مختلف مورد توجه قرار دهد و زوایای ناشناخته‌ی آن را به مشتاقان این اثر جاودانه نشان دهد. ما نیاز داشتیم که شاهنامه را با همان دیدگاه‌هایی مورد توجه قرار دهیم که غربیان به ایلیاد و ادیسه‌ی هومر می‌نگریستند و به معرفی و شناخت این آثار بزرگ جهانی می‌پرداختند. بنابراین فرصت مناسبی بود تا همه‌جانبه به شاهنامه بنگریم و یافته‌های خود را در اختیار همگان قرار دهیم و این نهضت نواندیشانه درباره‌ی شاهنامه، سبب شد تا آثار تحقیقی متنوع و مختلفی درباره‌ی شاهنامه پدید آید و شاهنامه‌پژوهی چنان دامنه‌دار و گسترده شود که در هیچ دوره‌ی دیگری چنین اتفاقی رخ نداده بود. نظری کوتاه به آخرین چاپ کتابشناسی فردوسی و شاهنامه‌ی شادروان ایرج افشار، به‌خوبی نشان می‌دهد که در دوران معاصر به دلیل اقبال عمومی به محتوا و قالب  شاهنامه، چه موج عظیمی از تحقیق و بررسی و تصحیح شاهنامه و شاهنامه‌پژوهی پدید آمده است و پیشگامان شاهنامه‌پژوهشی چون تقی‌زاده، ذبیح‌الله صفا،استاد مجتبی مینوی، امین ریاحی، اسلامی ندوشن، خالقی مطلق و بسیاری از شاهنامه‌شناسان دیگر چگونه راه را برای محققان آینده هموار کرده‌اند.

  شما «فرهنگ نام‌های شاهنامه» را تدوین کرده‌اید و نیز کتاب‌هایی دارید با نام‌های «اژدها در اساطیر ایرانی»، «حماسه‌ی رستم و سهراب»، «حماسه‌ی رستم واسفندیار»، «فردوسی وهویت‌شناسی ایرانی» و «فردوسی و شاعران دیگر». درباره‌ی این آثار توضیح می‌دهید؟

من هم چون دیگر پژوهندگان شاهنامه، وظیفه‌ای خطیر را بر عهده گرفتم و کوشیدم در پاسخ به نیاز علمی و ادبی برخاسته در این دوران، عمر خود را وقف شناخت و معرفی شاهنامه کنم. سال‌ها کوشیدم و «فرهنگ نام‌های شاهنامه» را تدوین کردم که به عنوان یک کتاب مرجع، برای همگان قابل استفاده است و در دو جلد و ۱۲۸۰ صفحه انتشار یافته است  و تا کنون پنج بار تجدید چاپ شده است. اهمیت این اثر برای من در آن بود که مردان و زنانی را که شکل‌دهنده‌ی داستان‌های شاهنامه هستند، آن‌چنان‌که در شاهنامه زیسته‌اند، بشناسانم و خواننده را با روحیات و اخلاق و فرهنگ زندگی آن‌ها آشنا کنم و نقش آن‌ها را در شاهنامه بازگو کنم و رد پای ایشان را در متون کهن ایرانی و آثار حماسی و ادبیِ دیگر جستجو کنم.

کار دیگرم انتشار تک‌نگاریِ «اژدها در اساطیر ایرانی» بود که موضوعی کاملاً تازه را مطرح می‌کرد و چند بار تجدید چاپ شد. در کتاب‌های «حماسه‌ی رستم و سهراب» و «حماسه‌ی رستم و اسفندیار» که به‌عنوان یک متن توضیحی و تبیینی درسی دانشگاه‌ها بارها تجدید چاپ شد هم، به بررسی همه‌جانبه‌ی این دو داستان بی‌نظیر شاهنامه پرداختم و دانشجویان را با تحول حماسه‌ها و نقش اساطیر در داستان‌های ملی ایرانی و اهمیت این دو داستان ماندگار شاهنامه آشنا ساختم. در کتاب «فردوسی وهویت‌شناسی ایرانی» به هویت ملی و قائمه‌های هویت ایرانی از نظر فردوسی پرداختم و در کتاب «فردوسی و شاعران دیگر» به این مسأله پرداختم که تأثیر فردوسی بر شاعران پس از خود از نظامی و سعدی و حافظ و خواجوی کرمانی گرفته تا اخوان ثالث، چگونه بوده است.  

  اگر موافق باشید بپردازیم به کتاب «پیکرگردانی در اساطیر» و «۲۱ گفتار درباره‌ی شاهنامه». 

آخرین کتاب منتشر شده‌ی من در زمینه‌ی شاهنامه‌پژوهی، کتاب «پیکرگردانی در اساطیر» بود که به چاپ چهارم رسیده است و این کتاب به موضوعی کاملاً بکر و تازه می‌پردازد که نه در ادب فارسی و نه در ادب جهانی چنانکه باید مورد توجه واقع نشده و همانندی بدین بسط و گستره ندارد. علاوه بر این‌ها بیش از هفتاد مقاله درباره‌ی شاهنامه نگاشته‌ام که در مجله‌های تحقیقی یا در کنفرانس‌های ملی و بین‌المللی ارائه شده است و برخی از آن‌ها در کتاب «۲۱ گفتار درباره‌ی شاهنامه» که به‌عنوان بهترین کتاب دانشگاهی برگزیده  شد، آمده است.

بدین ترتیب  نخستین پرسشی که برای محقق مطرح می‌شود این است  که این اثر ادبی  - چه مربوط به گذشته باشد و چه حال - درصدد انتقال چه فکر و اندیشه‌ای است  و ابزار و عواملی که می‌تواند این اثر را ماندگار یا زوال‌ناپذیر ساخته باشد چیست؟

  دیگر زمینه‌ی کاری شما حافظ‌پژوهی است. لطفاً درباره‌ی بررسی‌ها و تألیفات حافظ‌پژوهانه‌تان اطلاعاتی ارائه دهید. ‌

اینکه چرا به تألیف «شرح تحقیقی دیوان حافظ» پرداختم، داستانی مفصل دارد. نخست اینکه فردوسی و حافظ را دو روی سکه‌ی هویت ایرانی می‌دانم؛ دوم اینکه قرن‌هاست حافظ  مونس و همدم ایرانیان و فارسی‌زبانان بوده است و من نیز در خانه‌ی پدری با حافظ‌خوانی بزرگ شده‌ام و طبعاً به حافظ علاقه‌ای وِیژه یافته‌ام؛ ولی پرداختن به حافظ، در متن تحقیقات ادبی من از سال ۱۳۵۰ آغاز شد: سال ۱۳۴۹ که کارم را در دانشگاه شیراز با تدریس زبان و ادبیات فارسی آغاز کردم، دانشگاه شیراز، سرگرم تهیه‌ی مقدّمات  برگزاری کنگره‌ی بین‌المللی حافظ و سعدی بود که قرار بود از ۷ تا ۱۱ اردیبهشت  سال ۱۳۵۰ در شیراز برگزار شود. پیش از آن تاریخ، اگرچه کنگره‌ی هزاره‌ی فردوسی در ۱۳۱۳ و کنگره‌ی هفتصدمین سال تصنیف گلستان و بوستان سعدی  در ۱۳۱۶ شمسی، به همت شادروان علی‌اصغر حکمت شیرازی، در تهران برگزار شده بود، هنوز هیچ کنگره‌ی مهم و خاصی درباره‌ی حافظ در ایران برپا نشده بود و برگزاری این کنگره، آن هم در شیراز که زادگاه و محل دفن این دو شاعر بی‌همتاست، می‌توانست بیش از همه، به نگرش به حافظ و اهمیّت او و شعرش در فرهنگ ایرانی  تأکید بگذارد و آن را همچون آن دو کنگره، از اهمیتی تاریخی برخوردار بسازد. بعلاوه، از آنجا که این کنگره‌ی بین‌المللی، نخستین همایش بزرگ ادبی‌ای بود که در  شیراز برپا می‌شد و دانشگاه شیراز، میزبانی آن را برعهده داشت، دانشگاه همه‌ی توان مادی و معنوی خود را به کار گرفته بود تا آن را به بهترین وجه برگزار کند و براستی چنین کرد. شادروان دکتر علی‌محمد مژده و آقای دکتر حسن خوب‌نظر کارهای علمی و اجرایی کنگره را برعهده داشتند و با لیاقت و درایت کامل، مقدمات کار را فراهم می‌آوردند و من هم از همان آغاز، در کمیته‌ی  انتشارات کنگره فعالیت داشتم و سرانجام، این کنگره‌ی باشکوه در نارنجستان قوام برگزار شد و به دلیل  برنامه‌ریزی عالی و شرکت بسیاری از حافظ‌شناسان بزرگ ایرانی و خارجی و ارائه‌ی مقالات  علمی و تحقیقی ارزنده، برگزاری آن کنگره‌ی  بزرگ، به عنوان نقطه‌ی عطف بسیار مهمی در سعدی‌پژوهی  و تحقیقات  حافظ‌شناسی دوره‌ی معاصر، به ثبت رسید و دو جلد مجموعه‌ی سخنرانی‌های ارائه شده در آن کنگره که درسال ۱۳۵۲ به‌کوشش اینجانب، در سلسله انتشارات دانشگاه شیراز به چاپ رسیده و بارها تجدید چاپ شده است، می‌تواند کیفیت ممتاز این کنگره را به خوانندگان نشان دهد.

پس آن کنگره را می‌توان سرآغاز بررسی‌های علمی شما بر روی دیوان حافظ در نظر گرفت؟

از آن  کنگره درس‌های فراوانی آموختم  و حافظ و سعدی را بهتر شناختم و از آن زمان بود که حافظ، در ذهنم جایگاهی خاص پیدا کرد و در کنار فردوسی نشست که همیشه به وی عشق ورزیده‌ام و از آن هنگام  بود که به این  نتیجه رسیدم که فردوسی و حافظ، دو روی سکّه‌ی فرهنگ و تمدن و منش‌های ایرانی هستند که باید به سخن و اندیشه‌ی آنان بسیار توجه کرد و هویت ملی و فرهنگی ایرانی را از آنان آموخت. بتدریج حافظ را از زاویای ناشناخته‌تر و در معانی وسیع‌تری شناختم و لسان‌الغیب را صدرنشین  علاقه‌های علمی و ادبی خویش ساختم  و درسال‌های طولانی تدریس در دانشگاه شیراز و دانشگاه‌های دیگر در ایران و خارج از کشور، کوشیدم تا همیشه با حافظ باشم، حافظ را تدریس کنم  و او را بهتر بشناسم و بشناسانم و برای رسیدن به این هدف سال‌ها طرح تحقیقی معنی‌شناسی حافظ را دنبال کردم. گاهی دانشجویانم  را به حافظیه می‌بردم و کلاس‌های درس حافظ را آنجا برگزار می‌کردم و سال‌ها، در عصرهای شنبه، برای گروهی از حافظ‌دوستان در یکی از حجره‌های حافظیه، حافظ‌خوانی می‌کردم. در هر سمینار و مجمعی که سخن از حافظ می‌رفت، با علاقه و رغبت فراوان شرکت می‌جستم  و به سخنرانی و عرضه‌ی  مقاله می‌پرداختم و در کوشش‌هایی که برای  نامگذاری روز حافظ و ایجاد مرکز حافظ‌شناسی و انتشار مجله‌ی حافظ‌پژوهی وانجمن دوستداران حافظ، صورت  گرفت، شرکت مستقیم داشتم و در سال‌های اخیر و در دوران بازنشستگی نیز، برنامه‌های حافظ‌خوانی و فال حافظ را در شبکه‌های جهانی  اینترنتی  ارائه کرده‌ام. ماحصل آنکه، در این چهل سال، حافظ عشق  زندگی ادبی من بود و پیوسته می‌کوشیدم تا با اشتیاق فراوان، هر چه را که درباره‌ی حافظ نوشته می‌شود، بخوانم و حافظ‌پژوهی را، یاد بگیرم و در این میان، خواندن  و یادداشت‌برداری  از مقالات و کتاب‌هایی  که در شرح نکات، کلمات، ترکیبات، جمله‌ها، مصرع‌ها، ابیات و اشعار حافظ  نوشته شده بود، به کار همیشگی و علاقه‌ی دائمی من تبدیل شده بود و همین انس دیرین و روزافزون با حافظ و شعر وی به تدریج، سبب  شد تا به این نتیجه برسم که باید شرحی  بر دیوان خواجه بنویسم که برآیند نگاهی محققانه به شعر حافظ باشد؛ شرحی  که جنبه‌ی سلیقه‌ای، احساسی و فردی نداشته باشد و با نظم و طرحی خاص، شعر حافظ را به عنوان یک کلّ هنری ببیند و آن را مثل یک کلاس درس تحلیلی و تحقیقی، از منظرهای جداگانه‌ی صورت و معنا و هنرهای شاعرانه، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و به خواننده نیز این فرصت را بدهد تا با دیدگاهی باز از چگونگی هدف‌ها، درونمایه‌ها،  نظرگاه‌های خاص شاعر، در ارتباط با اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی و فرهنگی دوران او که به نوعی در تولد شعرش، اثر گذاشته‌اند،آشنا شود و تأثیرپذیری‌ها و تأثّرگذاری‌های حافظ را بشناسد و از عقاید و نظرهای  متفاوتی  که محققان درباره‌ی اشعار و افکار شاعر داشته‌اند آگاه شود. شرحی که با کارهای دیگر که تاکنون نوشته شده است، در دید و طرح و برخورد با شعر، تفاوتی اساسی داشته باشد و بتواند دیوان حافظ، این اثر بزرگ را که  به دلیل ساختار شاعرانه و ایهامات و ابهاماتی که برخاسته از کیفیت شاعرانه  و نگرش مستقل و خاص حافظ است، و هنوز ناشناخته مانده است، با روشی حتی‌المقدور علمی و فارغ از سلیقه‌ها و برداشت‌های فردی بشناساند و معرفی کند؛ شرحی که به حافظ‌دوستان نشان دهد که حافظ به معنی کامل و دقیق و علمی کلمه، شاعر است، نه چیز دیگر و این سخن بدان معناست که حافظ نه ناظم است، نه  معلّم اخلاق و سیاست و دین  و رندی و قلندری... و او همه‌ی شهرت و آوازه  و موفقّیت خویش را به خاطر شاعری به دست می‌آورد نه به خاطر هیچ وظیفه و رسالت دیگری. مسلماً مقصود از این سخن آن نیست که حافظ معلم یا عارفی عالم و دیندار و حافظِ قران نیست؛ بلکه هدف بیان این نکته است که حافظ اگرچه ممکن است همه یا بعضی از این عناوین را داشته باشد، آنچه موجب مطرح شدن و نامدار گشتن وی شده است و شهرت عرفان و دانایی و قرآن‌دانی وی را در همه جا  مطرح کرده است، فقط شعر و شاعری او بوده است و  اگر چنین نبود، کدام عالم، عارف، رند، قلندر، ناظم و حافظ قران و حتی شاهان و وزیران و بزرگان  قرن هشتم را سراغ دارید که به‌خاطر فقط علم و عرفان و رندی و قلندری و نظم و حفظ قران مجید، یا پادشاهی و وزارت، به چنان مقام و منزلت جاودانه‌ای که حافظ در تاریخ ادبی ما بدان دست یافته است، رسیده باشد.

حافظ  حتی وقتی که اخلاق و عرفان و رندی و مدح و مرثیه و پدیده‌های اجتماعی و سیاسی و دینی دیگر را هم در کلام خویش مطرح می‌سازد، هنوز، دقیقاً از موضع یک «شاعر» سخن می‌گوید و شاعرانه می‌بیند، شاعرانه می‌اندیشد و تحلیل می‌کند و شاعرانه سخن می‌گوید و شاعرانه در مخاطبان خود اثر می‌گذارد و همین نکته، سبب می‌شود تا در هر نوع برداشت و تفسیر و تبیین شعر حافظ، نخست به این نکته توجه داشته باشیم  که ما با یک شاعر سروکار داریم که شعر، تنها وسیله و ابزار هنری بیان اندیشه‌های اوست و همین عمل شاعرانه‌ی اوست که سبب شده است تا شعرش در قرن‌های متمادی  پس از وی، در  مردم چنان اثری بگذارد که همه‌ی فارسی‌زبانان و دوستداران شعر، در شعر وی گمشده‌ی  خود را بیابند و بشناسند و به او ایمان بیاورند و گنگان خواب‌دیده در سخن وی حرف دل و خواب ناگفته و ناشنیده‌ی  خویش را بیابند و کلام پرابهام و ایهامش را که چون الماسی درخشان و تراشیده و هنرمندانه و زیباست، تا حد سخن قدیسان و پاکانِ الهیِ  تأثیرگذار، بالا ببرند، آن را تفسیر و تأویل کنند، با آن فال بگیرند و در هر موقعیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، از خلال شعر حافظ، پیامی  متناسب با دوران خویش بیابند و به شاعر جاودانه‌ی خویش ببالند و او را بستایند. بنابراین باید به یاد داشته باشیم  که، هر صفت خوب و والایی را که به حافظ نسبت می‌دهیم، شایسته‌ی اوست ولی همه، فرع بر شاعری اوست و هیچ چیزی  نباید اهمیت هنر شاعری وی را تحت‌الشّعاع قرار دهد و شاعری حافظ را از  ذهن ما بزداید؛ زیرا شعر حافظ کمال سخن فارسی و معنای تأثیرگذاری هنر را در جامعه نشان می‌دهد و علاوه بر آنکه از همه‌ی امتیازات ادبی سخن سعدی  و فردوسی و دیگر بزرگان شعر فارسی برخوردار است، دارای ویژگی‌های  منحصربه‌فردی است که نتیجه‌ی زندگی شاعرانه‌ی حافظ و یگانه  شدن شاعر با شعر اوست و این همان است که آوازه‌خوان را با آوازش یکی می‌کند.

 ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف نظم و سخن گفتن دری داند (۱۰/۱۷۴)

 

و نتیجه‌ی این تلاش‌ها شد «شرح تحقیقی دیوان  حافظ»؟

سرنجام برآن شدم که «شرح تحقیقی دیوان  حافظ» را فقط به توضیح و تبیین غزل حافظ محدود نسازم و به شرح همه‌ی اشعار غزل و غیرغزل او بپردازم تا حافظ و شعرش را بهتر بشناسانم. بنابراین، تفسیر و تحلیل همه‌ی دیوان حافظ، به هدف  عمرم تبدیل شد و از هنگامی که این فکر را در ذهن پروردم و تا زمانی  که آن طرح را به اجرا گذاشتم، با توجه کامل  به این هدف  که «شرح تحقیقی دیوان  حافظ» باید درباره‌ی شعر حافظ باشد، سال‌ها وقت شبانه‌روزی  و عمر خویش را  با حوصله و بی‌شتاب، صرف تهیه و تألیف  این شرح کردم و بارها نمونه‌ی کارهایی را که در این مورد انجام داده بودم، با دانشجویان کلاس‌های حافظ، و برخی صاحبنظران حافظشناس، در میان نهادم و کوشیدم تا نقاط ضعف و قوت آن را بشناسم و در آن تجدیدنظر کنم و  بخش‌هایی را از آن به‌لحاظ صورت و معنا، حذف، اضافه یا بازنویسی کنم و در نهایت، با استفاده از همه‌ی منابع علمی و قابل استنادی که بدان‌ها دسترسی داشتم، آن را به مراحل پایانی برسانم و امیدوارم «شرح تحقیقی دیوان  حافظ»، که به بیش از ۲۰۰۰ صفحه بالغ شده است، وسیله‌ی انتقال علمی و تحقیقی شعر حافظ باشد به نسل معاصر و کسانی که طالب شناختی معقولانه، متفاوت و  متعادل،از شعر او هستند. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

   شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا        

 بر منتهای همّت خود کامران شدم (۲/۳۱۴)

 

پس از نوشتن شرح غزلیات حافظ، حافظ را چگونه یافتید؟

  

هر روز که با حافظ همنشین می‌شدم با دنیای نامکشوف دیگری روبه‌رو می‌گشتم که با آنچه در روز پیش و گاهی ساعتی پیش یافته بودم، متفاوت بود. سخن و معنا در شعر حافظ با شعر تمام شاعران ایران متفاوت است؛ سخنی است مواج و پرجاذبه و الماس‌گون که هر لحظه خواننده را با یک شگفتی لفظی و معنایی نوظهور غافلگیر می‌کند. در هنگام خواندن و تفسیر و شرح دیوان حافظ، اغلب، انسان دچار سرگشتگی و حیرتی می‌شود که ناشی از شاعرانگی محض حافظ است. شرحی را درباره‌ی بیتی می‌نویسیم ولی ساعتی دیگر و روزی دیگر، همان بیت با کرشمه‌ای تازه جلوه می‌کند که تعبیر و تفسیری متفاوت از اندیشیده‌ها و نوشته‌های پیشین را به ذهن می‌آورد، گویی شعر حافظ اقیانوس پردامنه‌ای است که هیچ لحظه‌ی آن، همانند لحظات پیشین یا پسین نیست. به همان جهت است که نمادها، تصاویر و حتی لغت‌ها در ساختار شاعرانه‌ی سخن حافظ، گاهی از ظرفیت‌های شناخته‌شده‌ی قاموسی خود فراتر می‌روند و معانی تازه‌ای بر آن‌ها تحمیل می‌شود و به بافت و به ترکیب معنایی و هنری سخن وی شکلی تازه می‌دهد و تو را مجبور می‌کند که بیشتر بیاندیشی و عمیق‌تر فکر کنی و علت همه‌ی اختلافاتی که در فهم و دریافت و شرح شعر حافظ وجود دارد، همین ظرفیت خلاقه و ایهام‌ها و ابهامات است که موجب تفسیرپذیریزی شعر حافظ و تأویل هرمونتیکی آن می‌شود. اما هر مفسری که به استقلال خواسته است پای خویش را از چارچوب سنتی و پیروی و اسارت متون کهن رها کند و دریافت خود را منعکس کند و گذشتگان را رها سازد، طبعاً دست به‌نوعی ساختارشکنی است زده است واین موارد در کار شارحان دیوان حافظ اندک نیست.

  در رویارویی با دنیای معاصر، حافظ به‌روایت رستگار چگونه تعریف می‌شود؟

  وقتی غزلی را از حافظ می‌خوانیم و شرح می‌دهیم، باید به‌خاطر داشته باشیم که حافظ در قرن هشتم هجری در شیراز می‌زیسته است و در این دوران عوارض فاجعه‌بار حمله‌ی مغول در همه‌ی زمینه‌ها، همچون دیگر نقاط ایران‌زمین آشکار شده و به بنیادهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی جامعه، آسیب فراوان وارد کرده بود. عصر عرفای بزرگ به پایان رسیده بود، خاندان‌های بزرگ و اصیل که حافظِ هنر و فرهنگ و ادب بودند، ریشه‌کن شده بودند، رفاه مادی و اجتماعی به فقر و تهیدستی و ذلت تبدیل شده بود و شیراز در بخش عمده‌ای از دوران زندگی حافظ، در بی‌ثباتی کامل، جنگ قدرت، فسادهای اخلاقی و اجتماعی غوطه‌ور بود و در تحت سلطه‌ی تازه‌به‌دوران‌رسیده‌های بی‌فرهنگ، بی‌خردان عالم‌نماو ریاکاران هزارچهره گرفتار آمده بود و حافظ و شاعران عهد وی، دیگر با دنیای ایران‌اندیش فردوسی، یا معنویت سترگ مولانا و جهان خردمندانه و حکمت‌آمیز عالم و عارفی چون سعدی فاصله‌ای بی‌نهایت پیدا کرده بودند. گذشته‌ها برای حافظ معنای بهشت گمشده را داشت. در روزگار او، نه از زلال میهن‌پرستی فردوسی نشانی می‌شد یافت، نه از معنویت روحانی شمس و مولانا و نه از جهان‌بینی سعدی که دنیا و آخرت را در پیوندی معنادار در گلستان و بوستان و غزلیاتش منعکس می‌کرد. حافظ در چنین دورانی در جست‌وجوی انسان حماسی فردوسی، شور و التهابات عاشقانه‌ی نظامی و عرفان پر از صفا و پاکی و شور و جذبه‌ی مولانا و رندی و سرزندگی‌های سعدی، با حسرتی که از هر انسان آشنا با تاریخ و فرهنگ و تمدنِ قوم خویش انتظار می‌رود، گذشته را پاک و منزه و قدسی و دنیای همزمان خود و حال خویش را پر از آلودگی‌های نفسانی و تیره و تاریک می‌بیند. اما من در شرح تحقیقی حافظ  کوشیده‌ام  تا حافظ را فقط و فقط شاعری در این عصر بحران‌زده ببینم و اثرش را فارغ از القائات گذشتگان و قهرمان‌سازی‌های آن‌ها ببینم و با آن به‌عنوان واقعیتی به نام  شعر روبه‌رو شوم و چون یک معلم که در کلاس درسش شعر را با اصالت‌ها و خواص ذاتی آن درس می‌دهد، شرح کنم، مطالب مختلف مربوط به شعر حافظ و ویژگی‌های آن را را با نظم و قاعده‌مندی و انسجام از هم تفکیک کنم و به هر یک مستقلاً بپردازم و به همین جهت هر شعر حافظ را از پنج زاویه‌ی مختلف  نگریسته‌ام و همه‌ی دیوان را برحسب همان الگوی خاص شرح کرده‌ام که مسلماً می‌تواند در آینده کامل‌تر و جامع‌تر هم بشود.

  در کتابی که به تازگی به همت شما درباره‌ی دکتر احمد مهدوی دامغانی به چاپ و انتشار رسیده است، یادآوری کرده‌اید بخشی از مطالب کتاب برآمده از نوشته‌های دکتر مهدوی و به روایت ایشان است. با توجه به این امر، شاخص اندیشه و ویژگی‌های شخصیتی ایشان را چگونه یافتید؟

  این کتاب که شاید از معدود آثاری باشد که در زمان حیات شخص مورد بحث و با اتکاء بر نوشته‌های خود وی تنظیم شده است و استاد احمد مهدوی دامغانی لطف کرده‌اند و به اصرار نویسنده، پیش از چاپ نظری بدان افکنده‌اند و بزرگوارانه به اینجانب، توصیه فرموده‌اند که از هرگونه اغراق و بزرگ‌نمایی بپرهیزم. حتی‌المقدور کوشیده‌ام تا زندگی و آثار استاد مهدوی دامغانی را به نحوی مستند ارائه کنم؛ زیرا می‌دانم  که نوشتن درباره‌ی کسانی که خوشبختانه هنوز در کنار ما هستند، بسیار دشوارتر است از سخن گفتن درباره‌ی کسانی است که درگذشته‌اند و دیگر نمی‌توانند مطالب کتاب را نقد و اصلاح کنند. نوشتن در مورد زندگان  - که عمرشان طولانی باد! -این مشکل را دارد که خطایی در ذکر احوال و آثار ایشان، می‌تواند خاطر این بزرگان را مکدر سازد و موجب شرمندگی نویسنده شود، که من پیشاپیش از محضر استاد بزرگوار از هر خطای احتمالی پوزش می‌طلبم و چشم به راه هدایت‌های ایشان هستم.

اما در مورد سؤال شما من ویژگی‌های بارز علمی مهدوی را در بخش چهارم این کتاب تحت عنوان «استاددیده و شاگردی‌کرده» به تفصیل شرح داده‌ام و در بخش هشتم کتاب تحت عنوان «ویژگی‌های مردی خودساخته از خلال آثارش» به موارد زیر اشاره کرده‌ام: استعداد خدادادی و هوش و حافظه‌ی کم‌مانند، ذوق ادبی، پویایی و تحرّک و فایده‌بخشی در همه‌ی مراحل عمر، منش دینی و مذهبی مهدوی و اعتقاد عمیق به مبانی دینی و اجتهاد در آن‌ها، تحقیقات اسلامی، تألیف و ترجمه‌ی کتاب‌هایی منحصراً شیعی و دفاع از این مذهب، تنوع آثار و...

استاد مهدوی در محضر استادان بزرگ حوزه و دانشگاه آموخته‌اند و محضر ادبا و شعرای بزرگ معاصر را درک کرده‌اند. زبان‌دانی، عربی‌دانی و تسلط بر ادب تطبیقی عربی و فارسی، اطلاعات لغوی، ترجمه‌های مهدوی از عربی به فارسی و... همه حیرت‌آور است.

استاد مهدوی به‌عنوان اندیشمندی دانا، چگونه توانسته‌اند میراث فرهنگی گذشته‌ی این سرزمین را بافرهنگ معاصر پیوند دهند؟ 

استاد مهدوی نمونه‌ای نادر از عالمانی هستند که در عین تبحر و تسلط کامل بر ادب کلاسیک فارسی و عربی و اجتهاد در علوم اسلامی، با تسلط بر زبان‌های فرانسه و انگلیسی، توانسته‌اند به‌عنوان استادی صاحب سبک همه‌ی دانسته‌های خود را در مقالات و کتاب‌های مختلف عرضه کنند و با زبانی بسیار شیوا و روان به حفاظت میراث‌های ادبی و فرهنگی ما بپردازند و آن را در اختیار نسل نو بگذارند. بعلاوه تدریس در دانشگاه‌های معتبری چون هاروارد و پنسیلوانیا باعث شده است ایشان در سطح زبدگان علمی جهان به معرفی فرهنگ و ادب ما بپردازند و آن را زنده و پویا به بیگانگان بشناسانند و میراث فرهنگی و ادبی ما را جهانی کنند.

  برای پیوند و آشنایی نسل معاصر با آثار و افکار ایشان، چه راهکارهایی توصیه می‌کنید؟

  معتقدم که هرکس مقاله‌ای یا کتابی از دکتر مهدوی دامغانی را بخواند، نه تنها سطح دانسته‌های خود را ارتقا می‌بخشد، چنان شیفته‌ی روانی سخن و صداقت و ایمان و دل‌نگرانی‌های ایشان می‌شود که دیگر دست از خواندن آثار ایشان برنخواهد داشت. معرفی و شناساندن ایشان و میراث‌های ادبی و فرهنگی‌شان می‌تواند همگان را با این دانای هوشمندِ باایمان که یادگار نسل‌های منقرض‌شده‌ی بزرگان بی‌جانشین است، به فیض برساند و دنیایی پرشور و ذوق را به آنان بنماید.

  

کلید واژه ها: منصور رستگار فسایی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST