فرزاد نعمتی: هنگامی که نام «کرهی شمالی» را میشنوید، چه تصویری در ذهنتان پررنگ میشود؟ شاید اگر «خورهی فوتبال» باشید، «طوفان زرد» ـ نامی که بر تیم ملی رؤیایی این کشور در جام جهانی ۱۹۶۶ م. اطلاق میشد ـ را به یاد میآورید. اما اگر علاقهمند به سیاست، تاریخ، حقوق یا ادبیات باشید، چه؟ اینجا دیگر احتمالاً هیچ خبری از رؤیاهای فوتبالی نیست، بلکه با واقعیتی کابوسوار از دیکتاتوری فاشیستی، نقض حقوق بشر و بمب اتمی مواجه خواهید شد. ادبیات را هم که بهکل باید فراموش کنید. بسیاری از کشورهای کمتر معروف از طریق ورزشکاران و نویسندگان و هنرمندانشان است که خود را به جهان معرفی میکنند؛ آنهم در بزنگاههایی که چشم جهانیان نظارهگر رخدادی ویژه است. اما کرهی شمالی، دهههاست خود را با نوعی انزوای جهانی در جهانی که روزبهروز به هم نزدیکتر میشود، و با دیکتاتوری نظامی خاندان «کیم ایل سونگ» و فرزندانش در دنیایی که روزبهروز عمر و کارآیی دیکتاتورها کاهش مییابد، تعریف میکند.
صحبت تاریخ که باشد، کرهی شمالی کشوری است که یادآور نظام تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و نزاعهای خصمانهی جهان کمونیستی با جهان سرمایهداری است. همسایگی کرهی شمالی با چین و شوروی کمونیست، و حمایتهای این دو کشور از موجودیت آن در رقابت با کرهی جنوبی که تحت حمایت آمریکا قرار داشت، نمودی آشکار از نزاع ابرقدرتها در شبهجزیرهی کره بود. اما اکنون، دیگر شوروی به تاریخ سپرده شده است و چین نیز ـ لااقل از منظر اقتصادی ـ مشی سرمایهداری را نمایندگی میکند. نزدیک به سی سال است که بلوک شرق دچار فروپاشی شده است و دیوار برلین فرو ریخته است، اما نزاع کرهی شمالی با کرهی جنوبی ادامه یافته است و دورنمایی از اتحاد آتی آنها نیز در ذهن نیست. چرا؟ زیرا کرهی شمالی سیاست متفاوتی را اتخاذ کرده است. آنها نظیر همهی حکومتهای فاشیستی، از تحریف تاریخ، بزرگنمایی دربارهی خطر خارجی و ذات شیطانی دشمنان خود شروع میکنند و نتیجه میشود این: «آمریکا حرامزاده است، کرهیجنوبی سگ ارباب بزرگ است و رهبران کشور عظیم کرهی شمالی باهوشترین رهبران جهان هستند که مایهی رشک سایر عالم شدهاند. در ضمن، این کرهی جنوبی بوده است که به کرهی شمالی حمله کرده است!»
صحبت سیاست که باشد، کرهی شمالی یادآور همهی حکومتهای فاشیستی است. ایدئولوژی رسمی آنها در آغاز، آمیزهای از مارکسیسم ـ لنینیسم و جوچه (خودکفایی) بود. اما در ۱۹۷۲ م. رسماً مارکسیسم ـ لنینیسم و کمونیسم از قانون اساسی جدید حذف شد و جوچه که در جامعهی بسته و منزوی کرهی شمالی بهعنوان بزرگترین نظریهی «کیم ایل سونگ» تبلیغ میشود، اصل بنیادین حکومت معرفی شد: «برقراری جوچه در یک کلام به این معناست که اربابِ انقلاب و بازسازی کشور خود باشید. به این معنا که تحت هر شرایطی محکم به جایگاه مستقل خود بچسبید، هر گونه وابستگی به دیگران را رد کنید، از مغز خودتان استفاده کنید، به نیرو و توان خودتان باور داشته باشید، روحیهی انقلابی اتکا به خود را نشان دهید و در نتیجه تحت هر شرایطی با مسئولیت خودتان مشکلات خود را حل کنید.» (هاردن ۱۳۹۴: ۹۳) نتیجهی عملی چنین سیاستهای ایدئولوژیکی، البته وابستگی روزافزون کره شمالی به کمکهای خارجی چین و دشمنان قسمخوردهاش، آمریکا و کرهی جنوبی بوده است تا بتواند اندکمرهمی بر قطحی خانمانبرانداز و انسانکشی باشد که کشور را در تأمین سادهترین خوراک آدمیزاد، گندم، مستأصل کرده است. البته پای شعار که به میان آید، در همین قانون، جناب سونگ، دربارهی موافقین و مخالفین نیز موضعی تبارپرستانه اتخاذ کرد؛ بدین مضمون که دشمنان جامعه، هر کسی هستند، باید سه نسل از تبارشان را نابود کرد. این ادامهی دستوری بود که در سال ۱۹۵۷ صادر شده بود و جامعه را بر اساس قابلاعتمادبودن والدین و نیاکان اشخاص، جداسازی میکرد. نتیجهی عملی چنین سیاستهایی تقسیم جامعه به سه طبقه و تبدیل کشور به یکی از انعطافناپذیرترین نظامهای طبقاتی جهان از طریق الگوی نئوفئودال تبارمحوری است که بزرگترین زندان جهان را در نظامیمأبترین جامعهی جهان برپا کرده است؛ هرچند حکومت، خود را صاحب بهشت کارگران قلمداد میکند، حتی اگر سرانهی متوسط درآمد در آن از سودان و لائوس نیز کمتر باشد.
صحبت حقوق که باشد، برای ذکر مشتی نمونهی خروار میتوان به جزئیات طیقهبندی سهگانهی جامعه اشاره کرد. طبقات سهگانه در کرهی شمالی از این قرارند: طبقهی هسته اعم از اعضای حزب کارگران، افسران درجهدار نظامی و اطلاعاتی، کارگران مزارع، خانوادهی سربازان کشتهشده در جنگ دو کره، خانوادهی نیروهایی که همراه ایل سونگ علیه اشغال ژاپنیها جنگیدهاند و کارگران دولتی. جمعیت این طبقه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار نفر است و در داخل و اطراف پیونگیانگ زندگی میکنند. طبقهی خنثی (سیال) شامل سربازان، تکنسینها و معلمین است که میتوانند با خدمت در ارتش و در صورت خوششانسی و ایجاد رابطه با افراد پایین حزب حاکم، به طبقهی بالا صعود کنند. اما طبقهی متخاصم، کلیهی افرادی هستند که مظنون به مخالفت با حکومت هستند و شامل چنین گروههایی میشوند: مالکان سابق، خانوادهی کرهایهایی که به کرهی جنوبی فرار کرده بودند، مسیحیها و کسانی که برای حکومت استعماری ژاپن کار میکردند. طبق قانونهای تبعیضآمیز کرهی شمالی، فرزندان و نوادگان اینان نیز باید در معدنها و کارخانهها کار کنند و درضمن اجازهی ورود به دانشگاه را نیز ندارند. جایگاه افراد این طبقهی نزدیک به دویستهزار نفری، در استانهای دورافتادهی نزدیک مرز چین در اردوگاههای زندانیان سیاسی است که عمرشان دو برابر گولاکهای استالین و دوازده برابر اردوگاههای نازیها است.
و اما اگر صحبت ادبیات باشد، چه میتوان درباره کرهی شمالی گفت؟ این کشور کدامین نویسنده و شاعر بزرگ را به جهان معرفی کرده است و اساساً چگونه میتوان در سیستم مخوف و امنیتی کرهی شمالی که ایدئولوژی رسمی، میخکوب ذهن مردمان گرسنه و بیچاره شده است، امیدوار بود نویسندهای خوشقریحه پا به عرصهی ادبیات جهانی بگذارد؟ واقعیت امر آنست که اگر هم نوشتهای که بتوان به آن نسبت «ادبیات» را الصاق کرد، دربارهی کره شمالی یا از اهالی آنجا عرضه شود، عموماً از خاطرات اندک کسانی است که توانستهاند از آن وحشتکدهی بیستوسه میلیونی بگریزند و خاطراتشان دستمایه انتشار اثری شود که بیشک در وهلهی نخست، مخاطب را شوکه، هولزده و منزجر از اینهمه نکبت و فلاکت میکند. اینگونه است که در کشوری که بسیاری از مردمان ساکن اردوگاههای اجباریاش لغت «عشق» را نشنیدهاند و حتی تصوری از مفهوم «خداوندِ بخشنده مهربان» ندارند، ادبیات، تنها میتواند به معدود کتابهای خاطرات (آنهم چه خاطراتی) منحصر شود که، به لطف خبرنگاران و فعالین حقوقبشری که پیگیر زندگی مردم ساکن در آن کشورند و با یافتن فراریان و مهاجرین میکوشند با چاپ خاطرات آنان در مردم دنیا نسبت به وضعیت بغرنج ساکنان کرهی شمالی، همدردیای بشردوستانه برانگیزند، به چاپ میرسد. چنین ادبیاتی، نهتنها نمیتواند از تاریخ، سیاست، حقوق و اقتصاد جامعه جدا باشد، بلکه ناچار است لبالب از چنین نهادهای خفقانآوری باشد. اگر اردوگاههای سیاسی را شاخصترین نماد خفقان رژیم کرهی شمالی بدانیم، احتمالاً روایت انسانی که صاحب متمایزترین ویژگی در رابطه با آنهاست، اهمیتی اساسی دارد؛ اهمیتی که البته بسیار کوتاه و صریح است: «هیچکسی که در آنها به دنیا آمده، فرار نکرده است، هیچکس جز شین دونگ هیوک.» (هاردن ۱۳۹۴: پشت جلد)
فرار از اردوگاه ۱۴، روایت شین دونگ هیوک از زندگی مشقتبارش در اردوگاه ۱۴ است که یکی از بستهترین اردوگاههای سیاسی کرهی شمالی به شمار میرود. شین ماحصل «ازدواج جایزهای» زن و مردی بود که نگهبانان اردوگاه تشخیص داده بودند برای تشویق آنان به کار سخت و خبرچینی بیشتر، باید به عقد هم دربیایند. عموهای شین سالها پیش کوشیده بودند از مرز بگذرند و خود را به کرهی جنوبی برسانند. نتیجهی چنین عملی، تنبیه سایر اعضای خانواده آنان از طریق کوچاندنشان به اردوگاه بود تا بتوانند با کار دشوار، شرافت از دست رفتهی خود را بازیابند. شین، بدون لمس و درک جهان متمدن، از آغاز تولد، زندگی اردوگاهی را تجربه کرد و طی این دوران بیست ساله، از انسانیت خود تهی شد و به موجودی بدل شد که تنها در پی دانهای ذرت برای رهایی از گرسنگی و مرگ است و برای رسیدن به همین اندک پوچ، چنان به رذیلت خبرچینی و جاسوسی تن داد که مادر و برادر خود را به چوخهی اعدام سپرد؛ اما شگفتا که نه از چنین عملی ناراحت و افسرده شد و نه کابوس مرگ و عذاب وجدان، او را در برگرفت. فراتر از آن، او هیچگاه در پشت لغاتی چون پدر، مادر و برادر، امنیت، عاطفه و پیوند را درنیافت و چون ماشین کوکی تنها به زندگی حیوانی خود در اردوگاهی که قوانین دهگانهاش سزای تجمع بیش از دو نفر، مگر در مواقع اعدام، دزدی، عدم اطاعت از نگهبانان تحت هر شرایطی، عدم گزارش رفتار دیگران و ... را شلیک فوری میدانست، اکتفاء کرد. با وجود این، حضور زندانی متفاوتی به نام پارک که دنیای آزاد را تجربه کرده بود و معاشرت او با شین، جهانی دیگر را به او هدیه کرد که اگرچه در آغاز تنها با طلب توصیف لذت ولع غذاهای لذیذ و خواب شیرین تناول آنها همراه بود، سرانجام او را به فرار از چنان چاه ویلی مشتاق کرد و در نهایت به پرورش و پیدایی فضیلتهای انسانی چون آزادی، عشق، محبت، مهربانی و دوستی در وجود او انجامید.
اینگونه است که کتاب دو بخش اصلی دارد: بخش اسارت که سراسر رنج و زجر است، هم برای شین و هم برای مخاطب و بخش تلاش برای رهایی و نیل به آنکه آکنده از شور و شوق است، هم برای شین و هم برای مخاطب و هم برای بلین هاردن که با یافتن شین و تلاش برای نوشتن زندگی او، کوشیده است تا روایتی صادقانه و در عین حال کوبنده و تأثیرگذار بنویسد تا شاید نگاه جهانیان را به فاجعهای که دهههاست در کرهی شمالی در حال اجرا است، معطوف بدارد تا شاید روزی همانگونه که تبتیها، دالای لاما و ریچارد جر، برمهایها آنگ سان سو چی و دارفوراییها جورج کلونی و میا فارو را، دارند، مردم کرهی شمالی نیز از حمایت رسانهای ستارههایی که تغذیهکنندهی اصلی رسانههای بزرگ جهانی هستند برخوردار شوند؛ باشد که آنان از یوغ حکومتی که بهراستی آنچه را موسولینی بیشتر شعار میداد و کمتر موفق به عملیاتیکردن آن شد: «همه چیز در درون دولت، هیچ چیز علیه دولت، هیچ چیز خارج از دولت» محقق کرده است، رها شوند.
جدا از مباحث بسیار مهم اثر درباره ی وضعیت کلی زندگی مردم در کرهی شمالی و رابطهی این کشور با کشورهایی چون چین، کرهی جنوبی و آمریکا، واقعیت امر آنست که نه تشریح دنائت آمران و نه توصیف خفت زندانیان، نمیتواند و نباید جایگزین خواندن اصل کتاب شود. هیچ خلاصهای از کتاب و مضامین آن، احتمالاً نخواهد توانست آنگونه که خواندن خود کتاب، خواننده را دچار تنگی نفس و ناراحتی عصب میکند، تأثیرگذار باشد؛ هرچند شین دونگ هیوک نیز حق خواهد داشت اگر بگوید این تجربه که او ۲۳ سال تنها یک غذای ثابت شامل حلیم ذرت، سوپ کلم و کلم نمکسودشده خورده است، با خواندن آن تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. در «فرار از اردوگاه ۱۴» شما با فیلم «زندگی زیباست» بنینی و کتاب «در جستجوی معنی» ویکتور فرانکل مواجه نیستید. وجه مشترک آن دو اثر، ورود آدمی از دنیای متمدن به دنیای توحش اردوگاهی است. هرچند توحش از جانب هر سیاستی، اعم از فاشیستی و استالینیستی و... بر آدمی تحمیل شود، زجرآور و طاقتکُش است، فراموش نکنیم قربانیان آشویتس و گولاک، لااقل از تجربهی تمدن و تاریخ آزادی و خاطرهی آدمیت تهی نبودند و بنابراین میتوانستند با اعتماد و محافظت از یکدیگر، اندکی آلام یکدیگر را تقلیل دهند و قدری بیشتر دوام بیاورند، حال آنکه شین عاری از چنان تاریخیتی بود. به تعبیر رسای المر لوچترهند دربارهی زندانیان اردگاههای کار نازیها: «زندانیان به صورت جفتجفت، صورت ظاهر انسانیت را زنده نگه داشتند» و در بیانی دیگر در آن اردوگاهها، «واحد پایهی زندهماندن» جفت بود نه فرد. حقیقتی که دربارهی شین نیز صدق کرد و اگرچه او از بدو زندگی، تنها اطاعت در خیانت را فرا گرفت، به یمن شانسِ یافتن آن دوست دنیادیدهی طالب آزادی، قادر به نوسازی شخصیت و رؤیاهای خود و یافتن راهی به رهایی شد. البته چنین اقبالی آنقدر همچنان نایاب هست که او لقب «تنها فراری متولد اردوگاههای سیاسی کرهی شمالی» را یدک بکشد؛ افتخاری در میانهی یأس و امید.
کتاب «فرار از اردوگاه: فرار اودیسهوار مردی از کره شمالی به سوی آزادی» نوشته بلین هاردن، ترجمه مسعود یوسف حصیرچین، نشر چشمه، چاپ اول و دوم: ۱۳۹۴، ۲۲۹ صفحه، ۱۶۰۰۰ تومان