هادی مشهدی: کتاب در باب زبان و زبانشناسی، با زیرعنوان«شصت گفتار مختصر و مفید دربارهی زبان و زبانشناسی»، به همت انتشارات هرمس، چاپ و منتشر شده است. این کتاب را محمدمهدی مرزی به فارسی برگردانده است. کتاب در باب زبان و زبانشناسی، ضمن طرح پرسشهایی، به مسائلی اساسی در حوزهی زبان و زبانشناسی، از جمله ماهیت زبان، ارتباط زبان با کارکرد مغز و تفکر، زمینهی اجتماعی زبان، صداهای زبان، یادگیری و آموزش، زبان در آمریکا، کاربردهای زبان، زبانهای خاص و خانوادهی زبانی، پاسخ گفته است.
این کتاب، سهشنبه اول مرداد ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب، با حضور محمد مهدی مرزی، علی صلحجو، امید طبیبزاده و علاءالدین طباطبایی نقد و بررسی شد.
فروتنی در متن!
مرزی، مختصات کلی و مراحل تدوین کتاب در باب زبان و زبانشناسی را تشریح کرد. وی گفت: این کتاب، از منظری، رشکانگیز است؛ چهبسا متخصصان رشتههای گوناگون مشتاق باشند نمونهای از آن را در دسترس داشته باشند تا به دانشجویان خود و علاقهمندان آن رشته معرفی کنند. کتابی شامل همهی مفاهیم و تعاریف، دربارهی یک مبحث و یک رشتهی علمی. این کتاب، در حوزهی زبان و زبانشناسی از اینگونه است. سرنخی از هر آنچه خوانندگان مشتاق دربارهی این مبحث باید بدانند در این اثر وجود دارد؛ البته به جز مباحث فنی، پیچیده و تخصصی.
وی افزود: مجلس سنا و مجلس نمایندگان آمریکا، سال ۲۰۰۵ را سال زبانها نامگذاری کردند. به دنبال این اقدام، انجمنی با عنوان انجمن زبانهای خارجی، با هدف افزایش آشنایی همگان با مسائل زبانی و توجه دادن ایشان به آموزش زبان، دست به اقداماتی زد. از مهمترین آن اقدامات، به جز برگزاری جلسات سخنرانی، نصب پوستر و بنر در معابر عمومی و ترتیب دادن مسابقات مقالهنویسی، طراحی و تولید یک برنامهی رادیویی بود به نام گفتن از گفتن. این برنامه شامل گفتارهای مختصری دربارهی مباحث زبانشناسی بود که پنجاه و پنج زبانشناس انگلیسی و آمریکایی به قصد آگاهی، دانشافزایی و ابهامزدایی از مباحث زبانی برای طیف وسیعی از شنوندگان ایراد کردند. هر کدام از این گفتارها در پنج دقیقه بیان شد و از همین روی هم نام اصلی این اثر کتاب زبانشناسی پنج دقیقهای است.
مرزی ویژگیهای کتاب در باب زبان و زبانشناسی را تشریح کرد: گفتارهای این اثر را متخصصان سرشناس حوزهی زبانشناسی فراهم آوردهاند، اما نکتهی جالب توجه این است که ایشان مطالب خود را نه با زبانی پیچیده، که در نهایت فروتنی و بی تکلفی بیان کردهاند؛ بنابراین کتاب فعلی به سادگی قابل درک و البته خوشخوان است. این امر باعث میشود افراد علاقهمند و نه متخصص، به سادگی مطالب آن را دریابند. هر فصل با سوالی جذاب و بلکه هیجانانگیز آغاز میشود. از آن جمله میتوان به «آدم و حوا به چه زبانی صحبت میکردند؟» یا «آیا کسی که چینی یاد میگیرد مریض است؟» اشاره کرد. ممکن است مطالبی که طی طرح یک سوال مطرح میشوند، دغدغهی اصلی خواننده نباشند، ولی پس از خواندن این سوالات و عناوین به دغدغهی ناگزیر او بدل میشوند.
وی ادامه داد: نکتهی مهم دیگر این است که خواننده پس از خواندن فصول متعدد کتاب، مایوس نمیشود، چراکه اطلاعات مفیدی کسب خواهد کرد. مباحث کلیتر به کتابهای دیگر نویسندهی مقاله و یا منابعی دیگر ارجاع داده شدهاند. لحن گفتار در مقالات مختلف بسیار ساده و بیپیرایه است، به نحوی که میتوان گفتارهای آن را در ترددهای درونشهری مطالعه کرد. از دیگر ویژگیهای مقالات میتوان به کوتاه بودن آنها اشاره کرد؛ آنها خیرالکلام هستند، این ویژگی رغبت بیشتری در خواننده بر میانگیزد. دیگر اینکه در انتهای هر فصل، پس از معرفی نویسنده، بخش دیگری با عنوان «برای مطالعهی بیشتر» درج شده است؛ در این بخش کتابهای صوتی و منابع تازهی دیگری ذکر شده است که به نظر میرسد برای استادان و دانشجویان زبانشناسی بسیار مفید باشند. به زعم ویراستاران انگلیسی کتاب، این اثر در حکم پیشغذایی خوش رنگ و بو است که اشتها را برای خواست غذای اصلی تحریک میکند.
کتب عامالمنفعه!
علی صلحجو، بر اهمیت کتابهایی که مورد توجه عموم افراد یک جامعه واقع میشوند، تاکید و تصریح کرد: واژهی عامهپسند را تنها از این روی به کار میبرم تا بتوان به مدد آن، کتب صرفا تخصصی را از غیر آنها تفکیک کرد. من به این قسم کتابها علاقهمند هستم و تصور میکنم بسیار موثر هستند، چراکه تعداد زیادی از افراد جامعه، میتوانند مخاطب آنها باشند. از ورای این دیدگاه میتوان این دست کتب را به مثابه گذرگاهی پنداشت که مخاطبان خود را از حیطهی متوسط به اوج و مراحل تخصصی گذر میدهند. این کتابها میتوانند عدهای را در کشف علایق و سلایق خود و پیگیری تخصصی آنها یاری کنند. برخی روشنفکران، به عکس، این رویکرد را منفی میپندارند و برای آن فایدهای مترتب نیستند؛ اما من تصور میکنم که فایدهی این قسم کتب اگر از کتابهای تخصصی بیشتر نباشد کمتر هم نیست.
وی ادامه داد: آنچه میگویم به این معنا نیست که به فرض نباید دربارهی فلسفهی قارهای کتابهایی نوشته شود، آنها هم طرفدارانی دارند که باید نیازهایشان مرتفع گردد، ولی این سوی هم کسانی هستند که به این دست آثار و مطالبی در این حد نیاز دارند. به اعتقاد من روشنفکران اصیل هیچگاه این دیدگاه را نفی نمیکنند. به عنوان نمونه در گسترهی سینما میتوان مهرجویی را در این دسته جای داد؛ او هم هامون میسازد و هم میهمان مامان؛ این دو اثر مخاطبان کاملا متفاوتی دارند؛ به اعتقاد من یک روشنفکر اصیل اینگونه به قضایا مینگرد. صرف اینکه مخاطبان اثری وسیعتر است، نمیتوان بر کم فایدگی آن تاکید کرد.
صلحجو، پرداختن به رویکرد ویراستاران در شکلگیری این اثر را حائز اهمیت دانست و در این خصوص گفت: ریکرسون و هیلتون افرادی هستند که سخنرانیهای آن برنامهی رادیویی را به این کتاب تبدیل کردهاند؛ آنها نام خود را با عنوان ویراستار در شناسنامهی کتاب درج کردهاند. میخواهم مخاطب را به این نکته توجه بدهم که عنوان ویراستار با این کارکرد، امروز در ایران کمتر استفاده میشود. اتفاقات مشابه در ایران با عناوینی چون «گردآورنده»، «به کوشش:» و یا از این دست صورت میگیرد. اما به اعتقاد من واژهی ویراستار، قابلیت و ظرفیت پوشش دادن آن معانی را دارد. با این کار میتوانیم کلمهی ویراستار را گسترش معنایی بدهیم و کارکرد پیشین آن را نیز در جای خود داشته باشیم. به مدد این رویکرد میتوان معنای تازهای برای ویراستار در ایران قائل شد، حال آنکه در معنای غربی آن این معنا، چیز تازهای نیست. نزد ما ویراستار کسی است که تنها جملات را اصلاح میکند، حال آنکه در شکلگیری این اثر، اصلاح جملات یکی از کوچکترین کارهایی بوده است که ویراستاران صورت دادهاند.
وی اهمیت نقش انجمنها در شکلگیری آثاری از این دست را با اشاره به رویکردهای مشابه در ایران و نقایص مترتب بر کار آنها، تبیین کرد و ادامه داد: در مرکز نشر دانشگاهی، دو مجموعه مقاله منتشر شد، آنها در شکل تکوین کمی از این اثر متفاوت بودند؛ یکی از آنها کتابی بود شامل مجموعه مقالاتی در باب ترجمه؛ مقالات این کتاب، آنهایی بودند که طی سالها در مجلهی نشر دانشگاهی منتشر شده بودند. در آن کتاب یکدستی مشاهده نمیشود، چراکه بانی آن از ابتدا بر این نبوده تا تعدادی مولف را به این امر وادارد. به اعتقاد من این یک خلا در گسترهی کار نشر در ایران است. اگر رویکرد ویراستاران این کتاب در کشور ما رایج شود، بسیار مفید خواهد بود.
صلحجو ساختار کتاب در باب زبان و زبانشناسی را نیز یکی از نقاط مثبت آن ارزیابی کرد و اینباره گفت: در مرور فهرست این کتاب، میتوان همهچیز دید؛ مخاطب میتوان یکی از موضوعات را برگزیند، لزومی ندارد همهی مقالات به دنبال هم مطالعه شوند. مقالات کوتاه و منسجم هستند. به اعتقاد من در تحقق این امر نمیتوان نقش موثر ویراستاران را نادیده انگاشت.
وی افزود: نظری نسبتا انتقادی دربارهی نام فارسی کتاب دارم. نام اصلی آن، نامی خاص است؛ زبان شناسی پنج دقیقهای. به طور معمول برای مترجم و یا ناشر، این وسوسه وجود دارد که اسم خاص ممکن است مورد توجه مخاطب قرار نگیرند. اما به اعتقاد من در گزینش چنین نامهایی، به حتم دلایلی وجود دارد؛ از آن جمله اینکه آنها، کتاب را ازکتب تخصصی متمایز میکنند، دیگر اینکه به لحاظ روانشناختی بهتر به یاد میمانند، هم جنبهی تبلیغاتی دارند و هم میتوانند آشناییزدایی کنند.
صلحجو دربارهی ترجمهی این اثر گفت: من هر قسمت از این کتاب را از حیث ترجمه بررسی کردم، به نظر بسیار خوب و مطلوب بود. مترجم زحمت و دقت بسیاری متحمل شده و در حد شان کتاب، بر کار خود دقت داشته است. نکتهی در خور توجه دیگر در این خصوص، مطابقت ارجاعت با ویرایش جدید کتاب مرجع است؛ این رویکردی نادر است که از عشق مترجم به کار خود ناشی میشود.
یکی از موضوعات کتاب در باب زبان و زبانشناسی، لهجه است که در قالب سوال «آیا لهجهها در شرف نابودی هستند؟» طرح شده است. صلحجو بیان مطالبی در این خصوص را ضروی دانست و تصریح کرد: بر اساس منابع مختلف، به تصور هر شخصی، ابزاری که خود برای تکلم بهکار میگیرد زبان است و الباقی آنچه موجود است، لهجه؛ این امر به لحاظ روانشناختی نیز اثبات شده است. بر اساس برخی نظریات موجود، رسانهها لهجهها را یکسانسازی و در نهایت نابود میکنند؛ حتا کوششی هم که برای ضبط آنها صورت میگیرد در مقابل رویکرد رسانهها کارساز نیست، لذا نابودی لهجهها محتمل است. اما آنچه در این مقاله مطرح میشود بر دیدگاهی متفاوت دلالت دارد، بر اساس آن، نابودی لهجهها تنها یک افسانه است و آنها به هیچروی از بین نخواهند رفت.
صلحجو ادامه داد: مولف در تایید این مدعا مثالهای متعددی مطرح کرده است؛ او گلی را مثال میزند که در نقاط مختلف آمریکا واژههای متعددی به آن اتلاق میشود، او استدلال میکند که چگونه ممکن است در کشوری پیشرفته یک شی واحد اینقدر تنوع نام داشته باشد. مولف با استدلالی مشابه اثبات میکند که لهجهی رایج در شمال آمریکا، نهتنها به لهجهی جنوب نزدیک نمیشود، بلکه در حال دور شدن از آن است. مثال دیگر بر اقدام افراد ساکن در مناطق مرفه نشین سیاتل و کالیفرنیای شمالی دلالت دارد؛ آنها به عمد کلماتی در گفتار خود وارد میکنند تا با اتکا به آنها، یک هویت منطقهای و یا لهجه برای خود فراهم آورند. این امر نشانگر این است که کششهای لهجهای همچنان وجود دارند. در ایران نیز رویکردهای مشابه وجود دارد؛ به عنوان مثال چنین تمایلی بیشتر در اهالی اصفهان دیده میشود، می توان دید که یک اصفهانی حتا در یک سخنرانی رسمی، تا حدودی لهجهی خود را حفظ میکند، او به نحوی در پی حفظ هویت خویش است.
زبان مادری ارجح از تعصبات قومی!
دکتر طبیبزاده به جدالهای اخیر بر سر حفظ گویشها و زبانهای بومی در مقابل زبان ملی، اشاره کرد، وی پرداختن به این مساله را حائز اهمیت دانست و تصریح کرد: این دست جدالها به طرح سوالی میانجامد، مبنی بر اینکه آیا پرداختن به زبانهای محلی، در مباحث روشنفکری محلی از اعراب دارد یا اینکه باید آنها را رها کرد؟ برخی بر این عقیدهاند که باید این مباحث را رها کرد تا به تبع، آن زبانها هم رها شوند و سرآخر تنها همان زبان ملی باقی بماند. به اعتقاد من این رویکردی ناصحیح است. با استناد به مقالهای از مقالات این کتاب میتوان به این پرسش پاسخ گفت.
وی پیشنهاد مطرح شده در این کتاب و رویکرد جوامع دیگر در این خصوص را طرح کرد و گفت: در آمریکا نیز وضع مشابه کشور ماست، یک زبان میانجی وجود و تعدادی زبان بومی و محلی؛ باید دید آنها چگونه با این موضوع برخورد کردهاند، آیا آن را رها کردهاند و حل و فصلش را یکسر به دولت واگذاردهاند؟ به اعتقاد برخی، دولت وظیفه دارد شرایطی فراهم آورد که هیچ کودکی در ایران نباشد که وقت ورود به مدرسه فارسی نداند؛ به نظر میرسد این تنها بخشی از وظیفهی دولت است، چراکه کودکان باید آنقدر در معرض زبان بوده باشند تا حین ورود به مدرسه، زبان فارسی را بدانند. اگر کودکی با زبانی غیر از آنچه در مدرسه به او تدریس میشود، به آنجا وارد شود و در معرض علمآموزی و فراگرفتن مباحث انتزاعی قرار گیرد، دچار مشکلاتی عمده میشود، چراکه آدمی تنها در مقاطعی از سن خود میتواند چیزهایی را به سادگی فراگیرد، در غیر اینصورت فراگیری آنها برای او بسیار دشوار خواهد بود.
طبیبزاده افزود: درآمریکا راهکاری با عنوان آموزش و پرورش دو زبانهی انتقالی، برای مواجه با این امر تدبیر شده است. بر اساس آن، کودک میبایست تحصیلات خود را با زبان مادری آغاز کند و این با مصالح ملی و مسائلی از این دست ارتباطی ندارد. او پس از دورهای کوتاه میتواند علمآموزی را توام با یادگیری زبانی دیگر ادامه دهد. این راهکار در این کتاب به اختصار تشریح شده است. اما این تنها بخشی از قضیه است. زبان من، هویت من است و هویت من، هرچه که هست، برای من مقدس است، مثل مادر. از این روی، اگر با استناد بر منابع فرهنگی و ادبی موجود در زبان فارسی، دیگر زبانها را کمارزش بپنداریم به آنها توهین کردهایم. حتا اگر چنین ادعایی صحیح باشد، باید توجه داشته باشیم که چنین وظیفهای بر زبان مادری مترتب نیست. از دیگر سو این پنداری غلط است که زبان فارسی به واسطهی منابع فرهنگی مستتر در آن، امروز زبان ملی ماست؛ چنین نیست زبان فارسی ابتدا زبان مادری ما بوده است، حتا قبل از اینکه فردوسی به احیای آن بپردازد. بنا بر این نیست که به حتم زبانی حاوی منابع ادبی و فرهنگی، زبان ملی ملتی باشد، زبان وظیفهی دیگری هم دارد، حالا اگر حاوی آن منابع فرهنگی و ادبی هم باشد، مطلوبتر است.
وی، در انتها ویژگیهای دیگری از راهکار پیشنهادی کتاب را برشمرد و افزود: بر اساس آمار موجود سه چهارم مردم دنیا دو زبانه و یا چند زبانه هستند، به این معنا که تنها اقلیتی از ایشان فقط یک زبان میدانند. از دیگر سو اثبات شده است که بچههای دوزبانه باهوشتر از بچههای تکزبانه هستند. بنابراین یادگیری زبان دوم حین آموزش درس بسیار مطلوب است؛ به نظر میرسد این زبان دوم میتواند زبانی متعلق به مملکت خودمان باشد، که هم باعث تحکیم پیوندهای قومی و هم افزایش هوش کودکان میشود.
تغییرات و وضعیت ایدهآل زبان!
طباطبایی نیز بر اهمیت انتشار کتبی کلینگر در سطح عمومی تاکید کرد و آنها را باعث ارتقای فرهنگ عمومی یک جامعه دانست، وی تصریح کرد: اینگونه آثار علم را دموکراتیزه میکنند و ارتقای فرهنگ را سبب میشوند. اگر افراد یک جامعه تنها به دانشهای تخصصی در حیطهی کار خود، آشنا باشند، جامعهی ایشان از حیث علم و تکنولوژی پیشرفتهای زیادی میکند، اما از نظر فرهنگی دچار ضعف خواهد شد. در حقیقت عمومی کردن مسائل علمی میتواند به ارتقای فرهنگ یک جامعه کمک کند. در حوزهی زبانشناسی، قبل از انقلاب، دکتر باطنی به این امر اهتمام داشت و بسیار خوب عمل کرد. بعد از او کسی مباحث زبانشناسی را در سطح عمومی مطرح نکرده است. این کتاب این رویکرد را احیا کرده است. تقریبا تمامی پرسشهایی که افراد غیر زبانشناس در ذهن دارند در این اثر مطرح شده است.
وی در ادامه ضمن اشاره به یکی از مباحث کتاب، چگونگی بروز تغییرات در زبان را بررسی و تبیین کرد. وی گفت: برخی بر این عقیدهاند که عدم بروز تغییر در زبان فارسی طی هزار سال گذشته، یکی از نقایص آن محسوب میشود. طرح این دیدگاه سوالات دیگری را در پی دارد؛ مثل اینکه، آیا به واقع زبان فارسی، طی این هزار سال تغییر نکرده است؟ به اعتقاد من اینگونه نیست؛ تغییرات زبان فارسی در حوزهی واژگان، بسیار وسیع بوده است حال آنکه در دستور خیر. زبان فارسی در صد سال گذشته چندین هزار واژهی تازه ساخته و وام گرفته است و از آن مهمتر تعداد بسیار زیادی از واژههای موجود در خود را معنای تازه بخشیده است.
طباطبایی شباهتهای تجربی موجود در تایید این نکته را نیز بررسی کرد و گفت: باید دریابیم که آیا کشورهای مدرن و پیشرفتهای هستند که زبان آنها ثابت مانده باشد؟ اومبرتو اکو میگوید: زبان ما، چون زبان انگلیسی نیست که امروز نتوانیم آثار کلاسیک خود را بخوانیم. نمونهی دیگر، زبان ایسلندی است که از قرن نهم به بعد تغییر نکرده است. بنابراین نمیتوان این را دلیلی بر عقبماندگی یک اجتماع دانست.
وی در شرح علل و عوامل موثر در تغییر زبان گفت: تکاپوی درونی زبان و عوامل بیرونی در تغییر آن موثر هستند. زبان یک دستگاه ارتباطی است و سعی دارد حداکثر اطلاعات را با حداقل هزینه انتقال بدهد. این رویکرد میباید دشوار شدن آن را در پی نداشته باشد، حال آنکه مطالب مورد نیاز خود را نیز انتقال بدهد. این اساس تغییر زبان است و همهی زبانها تلاش میکنند به این وضعیت ایدهآل برسند. به نظر میرسد زبان فارسی قبل از هزار سال پیشین، در حوزهی دستور، تغییرات مورد نیاز خود را از سر گذرانده و احتمالا بروز تغییرات دیگر نیاز نبوده است.