آیدین فرنگی: «زندگی ایرانیها دو بعد دارد. بعد داخلی زندگیشان شبیه چیزی نیست که در بیرون دیده میشود. پس نمیتوان با دیدن بعد بیرونی زندگی ایرانیها دربارهی ایشان قضاوت کرد. نکتهی فوق لغزشگاه اغلب گزارشگران خارجی بوده است. مثلاً ممکن است خبرنگاری به یکی از مناطق لوکس تهران برود و در گزارش خود بنویسد: "روی بینی همهی زنان ایرانی عمل زیبایی انجام شده است." این گزارشها نوعی حقکشی است و ما را با ماهیت زندگی ایرانی آشنا نمیکند.» دیدگاه بالا را خانم «نورای کایاجان» گزارشگر و سفرنامهنویس وبسایت «haber7»، در صفحه هفده کتاب خود نوشته است. او اهل ترکیه است و پایبند به نگرشهای اسلامی. کتاب «Yaşasın Gezerken Kayboldum» (زندهباد! حین گردش غیب شدم) مجموعهی یادداشتهای وی است از سفر به ده کشور جهان که به ترتیب فصلبندی عبارتند از: ایران، بلژیک، تاسمانیا، لوکزامبورگ، تایلند، آلمان، سنگاپور، فرانسه، هلند و استرالیا.
مشاهده، پایهی گزارشگری است. چگونه میتوان دربارهی یک مکان گزارش نوشت و آنجا را ندید؟! هرچه مشاهده دقیقتر باشد، گزارشگر خواهد توانست جزئیات بیشتری را به مخاطب ارائه کند و بالعکس، مشاهدهای از سر تفنن یا محض انجام وظیفه، به گزارشی خواهد انجامید که به یک بار خواندنش هم نمیارزد.
در هر شهر مکانهایی هست که بسیاری از مردم همان شهر هرگز به آنجا سر نزدهاند یا با بیاعتنائی و از سر عادت از کنارش رد شدهاند. گزارشنویس حرفهای (در اینجا: سفرنامهنویس بیگانه با محیط) در پی شناسایی جذابیتها، ارزشها و ویژگیهای هنری، تاریخی و فرهنگی مکان جدید، به مواردی توجه میکند که از دید ساکنان منطقه پنهان مانده است. از همین رو مطالعهی سفرنامهها میتواند به شناسایی و بازشناسی ما از آنچه هستیم و داریم یاریرسان باشد. اگر سفرنامه یا گزارشِ فردی خارجی، برای کسانی که منطقهشان گزارش شده حاوی نکات نو نباشد، طبعاً آن متن در سرزمینی که موضوع گفتار بوده، مورد توجه قرار نمیگیرد و شاید خوانندگان اصلی سفرنامه نیز استقبال چندانی از آن به عمل نیاورند. شناسایی و بازنمایی نکات جدید، معیاری است در ارزشگذاری بر روی سفرنامهها. اگر از این منظر نگاه کنیم، یادداشتهای نورای کایاجان از ایران، برای من جذابیت چندانی نداشت. بیشتر به نظر میرسد این یادداشتها برای کسانی نوشته شده که قصد سفر به ایران را دارند و دنبال کتابی هستند تا راهنماییشان کند. بدیهی است سفرنامه با راهنمای سفر تفاوت بسیاری دارد؛ هرچند میتوان از سفرنامهها هم به عنوان راهنمای سفر بهره گرفت.
کایاجان در کتابش نه تیزبین است و نه نثری درخشان دارد. او بیشتر توریست است تا سفرنامهنویس و نگاه سریع توریستی بر سراسر یادداشتهای او از ایران سایه افکنده است. مثلاً دربارهی موزهی فرش همین چند سطر را مینویسد: «موزهای که در شمال پارک لاله قرار دارد، جایی است که گزیدهترین قالیهای ایرانی در آن به نمایش گذاشته شده است. در این موزه میتوانید قالیهای بینظیر بسیاری را از قرن شانزده تا به امروز ببینید. برای حفظ قالیها از نورهای مضر، عکسبردای در این مکان مجاز نیست.» (ص ۱۹)
نویسنده سپس پیرامون موزهی سعادتآباد، تلهکابین توچال، یادمان آزادی، موزهی جواهر و موزهی ملی اطلاعاتی در همان سطح ارائه میکند. به همین خاطر بر اساس نوع نوشتار، بهتر است فصل مربوط به ایران را راهنمای سفر بنامیم تا سفرنامه.
کایاجان در کتابش بعد از تهران به شهرهای اصفهان، یزد و تبریز هم پرداخته است؛ اما نتوانسته مورد خاصی را زیر ذرهبین گزارشگرانهی خود قرار دهد. اگر نبود حضور او در مجلس عروسی مجللی در تبریز، میشد گفت خود وی نیز، به رغم انتقادش از گزارشگران خارجی، نتوانسته به بعد درونی زندگی ایرانیها وارد شود؛ هرچند عروسیای که او توصیف کرده با آنچه معمول است تفاوت بسیاری دارد. من تا به حال جشن عروسیای ندیدهام که سه شب به طول بیانجامد. آیا توصیف چنین مجلسی میتواند مخاطب را با نوع زندگی ایرانی آشنا کند؟!
برداشت وی از آیین زرتشتی که آتشکدههای آن را در یزد دیده، چیزی فراتر از آنچه بر روی تابلوهای راهنمای گردشگری درج شده نیست. (صص ۲۶ و ۲۵) او حتی پس از آنکه میبیند زنان ایرانی اغلب از پوششهای تیره، هم در بیرون و هم در مهمانیها، استفاده میکنند، در صفحهی چهل و یک کتابش مینویسد: «حدس میزنم شیعی بودن تأثیر زیادی روی رنگ لباس زنان داشته باشد.» و بدون هیچ تعمقی از روی موضوع میگذرد. چنین رفتاری نشان میدهد احتمالاً کایاجان شناختی از مذهب شیعی ندارد و حاکمیت نگاه توریستی بر ذهنش، امکان تأمل را از او سلب کرده است. گزارشگر حتی در این باره از مردم نیز پرسش نمیکند.
صد البته نویسنده قصد منفیپردازی پیرامون ایران را ندارد؛ حتی میشود گفت او مثبتاندیشانه به ایران نگاه کرده است. به موارد زیر توجه کنید: «در پارکهای اصفهان میتوانید با جوانان روشنفکر ایرانی روبهرو شوید و به تبادل اندیشه بپردازید. جوانان ایرانی به دلیل علاقهشان به مطالعه به موضوعی که پیرامون آن صحبت میکنند تسلط زیادی دارند و صاحب فکرند. این جوانان به طرز غیرقابل تصوری عاشق گفتوگو هستند.» (ص ۲۳) «واقعیت این است که زنان ایرانی بسیار مطالعه میکنند. سطح آموزش ارتقاء یافته و اعتماد به نفس ایشان تا جایی که امکان دارد بالاست. زنان در همهی حوزهها خود را مطرح کردهاند. به تاریخ کشورشان هم مسلط هستند. ایشان در همهی زمینهها در پی حفظ میراث فرهنگیشان هستند و به سنتهای فرهنگ ایرانی پایبندند.» (ص ۳۶)
در پایان، ترجمهی چند بخش از یادداشتهای کایاجان را میآوریم تا به نوعی زمینهساز آشنایی ما با نوشتهی او باشد:
«بازار سرپوشیده تهران فقط بازار نیست؛ قلب تپندهی اقتصاد ایران است. اینجا شبیه بازار سرپوشیده استانبول است، اما بسیار شرقیتر. بازار تهران یکی از بزرگترین بازارهای سرپوشیده مشرقزمین، ایرانی است کوچک؛ شهری در دل شهر... یک سوم عمدهفروشیهای ایران در این بازار صورت میگیرد.» (صص ۱۶ و ۱۵)
«اصفهان پایتخت هنر و فرهنگ ایرانی است... شهری شرقی که عرصهای است وسیع برای قدم زدن. اصفهان زیباییاش را فریاد نمیزند؛ بدون هیچ ادعایی زیباییهایش را نشان میدهد.» (صص ۲۳ و ۲۲)
«امروز در یزد زرتشتیهای زیادی زندگی میکنند. مردم یزد بردبارند. ایشان، هم شرایط سخت طبیعت محل سکونتشان را با صبر تحمل میکنند و هم در زندگی اجتماعی تضادهای فکری و عقیدتی را با ملایمت پشت سر میگذارند.» (ص ۲۵)
«مقبرةالشعرا یکی از جذابیتهای خاص تبریز است. آنجا مدفن شعرای بسیاری است. تبریز یگانه شهر دنیاست که در آن برای دفن شعرا، آرامستان ویژهای در نظر گرفته شده است.» (ص ۲۹)
از صفحهی سیزده تا چهل و سه کتاب نورای کایاجان به ایران اختصاص دارد. کتاب Yaşasın Gezerken Kayboldum را سال ۲۰۱۱ نشر حیات (Hayat) ترکیه در دویست و چهل صفحه، با تصاویر رنگی، در قطع رقعی و به قیمت پانزده لیره ترک منتشر کرده است.