آیدین فرنگی: در اوت ۱۹۱۴ م. هنگامی که فقط هشت روز از آغاز سلطنت احمدشاه، واپسین پادشاه سلسلهی قاجاریه میگذشت، آتش نخسین «محاربهی عالمسوز» در بالکان زبانه کشید و دول آلمان و اتریش در برابر روسیه و فرانسه صفآرایی کردند. قارهی سبز، سرزمین کشورهای متخاصم بود و دانش نبرد با اسلوب کنونی آن تفاوت بسیاری داشت.
در قارهای که طی کمتر از پنجاه سالِ نخستِ سدهی بیستم، دو جنگ ویرانگر روی داد و شعلههای مهارناپذیرش نه فقط اروپا که بخشهای وسیعی از آسیا و شمال آفریقا را نیز سوزاند، در پانزده سال پایانی همان قرن، پیمان «شنگن» بین دولتهای بلژیک، فرانسه، آلمان غربی، هلند و لوکزامبورگ امضا شد و بعدها به جز دو کشور بریتانیا و ایرلند، سایر ممالک اروپایی ذیل آن پیمان، اتحادیهای بزرگ را با واحد پولی مشترک تشکیل دادند. اروپای جنگزدهی نیمهی اول قرن بیستم، اینک با نام اتحادیهی اروپا شناخته میشود.
«کامران فانی»، نویسندهی کتاب «جنگهای جهانی اول و دوم» قصهی تلخ این دو جنگ را چنین آغاز میکند: «مردم جهان در قرن بیستم شاهد دو جنگ بزرگ بودند. این دو جنگ از نظر وسعت و شدت و شمارهی جنگجویان در تاریخ بینظیر است. در طول این دو جنگِ جهانی، دهها میلیون انسان کشته، زخمی و ناپدید شدند یا از قحطی و گرسنگی و بیماری جان دادند. شهرها و روستاها ویران شدند و شط مواج و باعظمت تمدن در گرداب مخوف جنگ فرو رفت. ولی با این دو جنگ چهرهی جهان نیز تغییر یافت. دنیای قدیم از میان رفت و دنیای جدید سر برافراشت؛ دنیایی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم.»
«جنگهای جهانی اول و دوم» کتابی است که ماجرای دو جنگ عالمسوز را با زبانی ساده بازمیگوید. کتاب برای نوجوانان یا برای هر مخاطب علاقهمندی نوشته شده که میخواهد در مجموعهای کمحجم، اطلاعاتی دربارهی جنگهای جهانی به دست بیاورد. فانی، دانشنامهنویس نامآشنا، در این دفتر گوشههایی از نبردهای دو جنگ را برای مخاطب شرح میدهد و به علل و نتایج جنگهای جهانی میپردازد.
هنگام آغاز جنگ، بریتانیا به مدد نیروی دریایی قدرتمند و بینظیرش چیزی حدود یکچهارم جهان را به صورت مستعمره و نیمهمستعمره در قلمرو خود داشت. «کشورهای استعمارگر، کالاهای خود را به مستعمرهها میفروختند و مواد خام را به بهای اندک یا به رایگان از این کشورها وارد میکردند.»(ص۱۱) «در این میان تنها آلمان بود که تقریباً هیچ مستعمره و در نتیجه بازار فروشی برای کالاهای خود نداشت. ... آلمان در این میان احساس میکرد به او ستم شده است و نیاز به مستعمره دارد. انگلیس و فرانسه با این کار مخالف بودند و هرگز حاضر نمیشدند از بخشی از مستعمرههای خود دست بکشند. رقابتهایی از این دست، که در واقع همان توسعهطلبی استعماری است، کشورهای اروپا را کمکم مقابل هم قرار داد و سرانجام به جنگ کشاند.»(ص۱۲)
دولت آلمانْ جوان بود و پیش از آنکه «بیسمارک»، صدراعظم «پروس» در سال ۱۸۷۱، چندین ایالت کوچک و مستقل را زیر نام کشوری واحد، یکپارچه کند، جهان بین انگلیس، فرانسه و روسیه (دول قدیمی اروپا) تقسیم شده بود. «آلمان دم از فضای حیاتی میزد و فریاد برمیآورد که در اروپا خفه میشود و در میان دو نیروی بزرگ، روسیه و فرانسه، از شرق و غرب در محاصره افتاده است.»(ص۱۴)
دانش جنگ در جنگ جهانی اول، نه فقط با دانش کنونی نبرد قابل قیاس نیست، بلکه با دانش جنگ در دومین محاربهی جهانی نیز تفاوت بسیاری دارد. ارقامی که در کتاب آمده، با تصور امروز ما از جنگ سازگار نیست. به عنوان نمونه به درشتی اعداد زیر توجه کنید: «در چند ماه اول جنگ، آلمان ارتش خود را از هفتصدونودویکهزار نفر به پنج میلیون نفر، اتریش از چهارصدوپنجاههزار نفر به سهمیلیونوسیصدوپنجاههزار نفر، فرانسه از هفتصدونودهزار نفر به چهارمیلیون نفر و روسیه از یکمیلیونودویستهزار نفر به ششمیلیون نفر رسانید. انگلیس نیز نیرویی بالغ بر یکمیلیون نفر بسیج کرد.»(ص۱۶)؛ «در روز چهار اوت ۱۹۱۴، آلمان با یکمیلیونودویستهزار سرباز به خاک بلژیک حملهور شد.»(ص۲۰)؛ «شش هفته پس از آغاز جنگ، تنها فرانسه ششصدهزار کشته و زخمی داده بود.»(ص۲۲)؛ «در نبرد وِردن در هر ساعت صدهزار گلولهی توپ به روی جبههی فرانسه شلیک شد. جبههی فرانسه چهارده ساعت پیاپی زیر آتش بود.»(ص۲۴)؛ «در نبرد وردن بیش از چهلوپنجمیلیون گلولهی توپ و صدهامیلیون گلولهی تفنگ و مسلسل شلیک شد. فرانسویان بیش از چهارصدوپنجاههزار نفر کشته دادند. تلفات آلمانیها هم کمتر از این رقم نبود.»(ص۲۵)؛ «هر سرباز بیش از صد کیلو بار (کیسهی شن، تفنگ، جیرهی غذایی، البسه و...) به همراه داشت و در زیر رگبار گلوله باید پیش میرفت.»(ص۲۶) ... «در جنگ جهانی اول سیزدهمیلیون نظامی و دهمیلیون غیرنظامی کشته شدند. شمار زخمیان از بیستویکمیلیون نفر افزون بود که بسیاری از آنها نیز جان دادند و بسیاری هرگز بهبود نیافتند.»(ص۳۸) ... بنابر آنچه خواندید، بیارزش بودن جان سربازان از خصایص نبردهای جنگ اول جهانی است.
«فانی» در ادامه پس از پرداختن به تأثیرات جنگ بر وضعیت ایران، پایان جنگ اول جهانی را پایان دنیای قدیم دانسته، مینویسد: «دنیای قدیم در آتش نخستین جنگ جهانی سوخت و دنیایی جدید سر برافراشت. اکنون در همه جا، اندیشههای نو و مردان تازهنفس به میدان آمده بودند و ایران نیز میرفت تا راه جدیدی انتخاب کند.»(ص۴۶)
فاشیزم آلمان چگونه سر برافراشت؟
در دومین جنگ جهانی، دو رهبر که پیشتر در جنگ اول شرکت داشتند، رودرروی یکدیگر قرار گرفتند: «وینستون چرچیل»، نخستوزیر بریتانیا در جنگ اول فرمانده نیروی دریایی کشورش بود و «آدولف هیتلر»، پیشوای آلمان، در جنگ اول سرجوخهی نترسی بود که تمام طول جنگ را در جبهه گذراند و توانست دو بار نشان صلیب آهن دریافت کند؛ حال آنکه این نشان به ندرت ممکن بود به سربازان داده شود.
فانی پس از آنکه به نوجوانی و جوانی آدولف در وین میپردازد، دربارهی هیتلر بعد از جنگ چنین مینویسد: «زمستان ۱۹۱۸ را با چشمان نابینا و تنی ناتوان در بیمارستان گذراند و دربارهی علل شکست آلمان به فکر پرداخت. به گمان او نژاد آلمانی شکستناپذیر بود، پس چرا شکست خورد؟ ناگهان به خیال خود همه چیز برایش روشن شد. آلمان از پشت خنجر خورده است. به آلمان خیانت کردهاند. یهودیها و چپروها آلمان را به کشورهای خارجی فروختهاند. هیتلر ـ در جوانی ـ در سالهای ولگردیاش در وین به یهودیان ثروتمند نفرت عمیقی پیدا کرده بود و اکنون این نفرت شامل همهی یهودیان میشد. او به برتری نژاد آلمان اعتقاد داشت و میاندیشید که اقوام و نژادهای دیگر باید بردهی این نژاد باشند و در این میان، یهودیان پستترین نژاد عالماند و از این رو با نژاد برتر، یعنی با نژاد آلمانی، مخالفت میورزند. افسانهی از پشت خنجر خوردن آلمان را بعدها برخی از مردم این کشور نیز پذیرفتند. البته این خیالی واهی بود و آلمان عملاً در جنگ شکست خورده بود. ولی در آن زمان هیتلر و یارانش با واقعیت سروکار نداشتند. آنها به دنبال توجیه شکست آلمان بودند و این توجیه را فریبندهتر از هر توجیه دیگری یافته بودند.»(صص۵۴و۵۳)
«هیتلر از همان آغاز تشخیص داده بود که رسیدن به قدرت، جز از راه به کار بردن قدرت و زور امکانپذیر نیست. او ـ در قالب حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) ـ عدهای از اراذل و اوباش ولگرد را دور خود جمع کرد، مسلحشان کرد و سرانجام در ۱۹۲۳ دست به کودتا زد. این کودتا با شکست روبهرو شد، هیتلر دستگیر و به زندان محکوم شد... محاکمهی هیتلر یکباره او را، که هنوز رهبری ناشناخته بود، در سراسر آلمان شهره کرد. وی در دفاع از خود، از علل شکست آلمان، ضعف حکومت جمهوری جدید و از شکستناپذیری ملت آلمان سخن گفت و خود را میهنپرستی دوآتشه معرفی کرد که اینک جنایتکاران، خیانتکاران و دشمنان داخلی، محاکمهاش میکنند. اینها به مذاق بسیاری از آلمانیها، که نمیخواستند به شکست، شرایط صلح و غرامتهای جنگی تن بدهند، خوش آمد...»(صص۵۶و۵۵)
«در سال ۱۹۲۹ رکود عظیم اقتصادی در جهان پدید آمد. کارخانهها تعطیل شد و ارزش پول به شدت کاهش یافت و تنها در آلمان ششمیلیون نفر بیکار شدند. بار دیگر هیتلر موقعیتی ممتاز یافت. بسیاری از آلمانیها مدعی بودند که فقر و بیکاری به سبب رفتاری است که دولتهای پیروزمند، بعد از جنگ نسبت به آلمان در پیش گرفتهاند. ... از طرف دیگر هیتلر میخواست همهی یهودیان را شریر جلوه دهد. مردم جاهل نیز که از اقتصاد و نیروهای اقتصادی سر درنمیآوردند، چون به آنها تلقین شده بود که یهودیان عامل همهی بدبختیهای آناناند، یکباره به خیال خود دارای نوعی بینش سیاسی شدند و دنبال هیتلر راه افتادند.»(ص۵۷)
اگر میخواهید جزئیات بیشتری از دومین جنگ جهانی، نوع نبردهای آن، شرایط ستیزها، حملهها و دفاعها بدانید، اگر میخواهید بدانید چگونه اولین و آخرین گلولههای این جنگ شلیک شد، کتاب «جنگهای جهانی اول و دوم» را از دست ندهید؛ خاصه اگر پیشتر کتابی در این مورد نخواندهاید.
متأسفانه در صفحههای ۲۶ و ۶۱، در تایپ اعداد اشتباههایی روی داده که شایسته است در چاپهای بعدی نسبت به تصحیحشان اقدام شود. همچنین در صفحهی ۵۰، ذیل بخش «دوران کودکی و جوانی»، در سطر اول، واژهی «پیش» زائد است و در انتهای صفحهی ۳۷، «جنگلهای آرگون»، اشتباهی به صورت «جنگهای آرگون» تایپ شده است.
کتاب «جنگهای اول و دوم جهانی»، نوشتهی «کامران فانی» را نشر «قطره» در ۹۹ صفحهی قطع رقعی، با شمارگان ۵۰۰ نسخه و به قیمت ۴۵۰۰ تومان منتشر کرده است.