کد مطلب: ۴۱۶۴
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲

کسی که بازی ما را بازی نمی‌کند


آلبر کامو در ۱۹۱۳ در الجزایر متولد شد و در ۱۹۶۰ هم درگذشت. او در ۱۹۵۷ جایزه‌ی نوبل را از آن خود کرد. توانایی‌های بسیار کامو در حیطه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی، داستان و فلسفه و هم‌چنین رویکرد او به فوتبال، از کامو شخصیتی چندوجهی ساخته بود. او در زمانه‌ای به دنیا آمد که اروپا و جهان تجربه‌های عجیبی را از سر گذراند. او یک سال قبل از جنگ جهانی اول متولد شد و بهترین آثارش را بعد از جنگ جهانی دوم نوشت. شاهد برپایی اردوگاه‌های کار اجباری بود.  شاهد حضور فاشیستم و نازیسم بود. شاهد بروز و رونق ایدئولوژی‌هایی در جهان بود. شاهد حضور فیلسوفان بزرگی و از جمله فلسفه‌ی اگزیستانیسیالیست بود و قرابت‌هایی هم با این فیلسوفان داشت که آن را  انکار می‌کرد. کامو را نویسنده‌ی پوچی می‌نامند و بیگانه، افسانه‌ی سیزیف و نمایش‌نامه‌ی کالیگولا نماینده‌ی این رویکرد در آثار اوست. در زندگی او دوره‌ی دیگری هم وجود دارد و آن زمانی است که سرکشی و طغیان را مفهوم مرکزی آثارش قرار می‌دهد. نمایش‌نامه‌ی «عادل‌ها»، «انسان طاغی» و رمان طاعون در این دوره نوشته شده‌اند. در ایران بسیاری از آثار کامو ترجمه شده‌اند.


از نیستی به نیستی


لیلی گلستان، یکی از مترجمانِ مهم‌ترین اثر آلبر کامو ـ بیگانه ـ به فارسی است. او درباره‌ی تنوع ترجمه‌ی این اثر به زبان فارسی و رعایت اصولی خاص در برگردان یک متن گفت: تاکنون یازده نفر بیگانه را ترجمه کرده‌اند. در این میان چهار یا پنج ترجمه از مترجمانِ خوب و صاحب‌نام است و بقیه به نظر می‌رسد نگاه از روی دست بقیه‌ی مترجمان و به نوعی کتاب‌سازی است. در این میان هم ترجمه‌ی من از بیگانه پس از شش سال به چاپ یازدهم رسیده است.
مهم‌ترین رکن در ترجمه، امانت‌داری است و مترجم باید امانت‌دار باشد. اخیرا مصاحبه‌‌ای از مترجم خیلی خوبی خواندم که معتقد بود اصلا امانت‌داری نمی‌کند و با کلمات و جمله‌بندی خودش، حال و هوا را درمی‌آورد. من نمی‌دانم که این کار چه قدر خوب و درست است. وقتی ترجمه‌های‌شان را می‌خوانیم خیلی لذت می‌‌بریم اما این‌که چه‌قدر بتواند سبک نویسنده را برگرداند، معلوم نیست. به هر حال این جزو برنامه‌ی کاری من نیست که فقط حال و هوا را دربیاورم. من باید حال و هوا و فضا را با انتخاب کلمات و جمله‌بندی مناسب دربیاورم. مثلا وقتی نویسنده‌ای مثل همینگوی جملات موجز و کوتاهی دارد ما نمی‌توانیم برای این‌که مخاطب بهتر دریابد بیشتر توضیح بدهیم و جملات طولانی بیاوریم یا مثلا جملات طولانی پروست را کوتاه کنیم. پروست باید به همان نفس‌گیری جملاتش ترجمه شود. با این روش است که می‌توانیم سبک را دربیاوریم.
در ادامه گلستان سه ترجمه‌ی بیگانه را با هم مقایسه کرد تا نگاه مترجم به انتخاب واژگان را تشریح کند. وی افزود:  انتخاب واژه و جمله‌بندی می‌تواند فضا را درست بسازد و مترجم‌ها خیلی باید در این مورد وسواس به خرج بدهند و سرسری نگذرند چون مهم‌ترین اتفاق در ترجمه، درآوردن حال و هوا و حفظ سبک است. شما نمی‌توانید طوری ترجمه کنید که سبک همینگوی و فاکنر و پروست یکسان شود. امانتداری در سبک مهم‌ترین اتفاقی است که در ترجمه باید بیفتد. من پیش از ترجمه‌ی بیگانه خیلی دوست داشتم که نقدهایی که راجع به این کتاب نوشته شده، بخوانم. با روزنامه‌ها و مجلات مختلف ادبی فرانسه تماس گرفتم و آن‌ها اطلاعات کمی به من دادند اما بعدها که به پاریس رفتم، کتابی دیدم که فقط نقدها را جمع‌آوری کرده بود. فکر کردم خوب است که بخشی از آن کتاب‌ را انتخاب کنم و ابتدای کتابم بیاورم تا اگر کسی خواست بداند کامو چه کرده، قصد و هدفش چه بوده، نقدهای دیگران هم در دسترسش باشد.
این نشست با اشاره به برخی از نقدهایی که منتقدان آثار کامو بر بیگانه نوشته بودند، ادامه یافت و گلستان درباره‌ی  دیدگاه سارتر، بلانشو و بارت درباره‌ی بیگانه گفت: سارتر یکی از کسانی  بود که بیگانه را بسیار کوبید و همین باعث شد که روابط خوبش را با کامو از دست دهد. اما در بخشی از نقد او آمده است: هر جمله یک زمان حال است. اما نه زمان حالی نامشخص که بی‌مورد استمرار پیدا می‌کند و کمی هم روی زمان حالی که در پی می‌آید، ادامه پیدا می‌کند. جمله واضح است، چیزی از آن سرریز نمی‌شود و بر خودش بسته است. از جمله‌ی بعدی به وسیله‌ی یک نیستی جدا می‌شود، مثل لحظه‌ی دکارت که جدا از لحظه‌ای است که در پی‌اش می‌آید. بین هر جمله و جمله‌ی بعدی‌اش دنیا نابود می‌شود و از نو متولد می‌شود. گفتار که از سر گرفته می‌شود از هیچی سربرمی‌آورد، هر جمله‌ی بیگانه یک جزیره است و ما از جمله‌ای به جمله‌ای، فرومی‌ریزیم، از نیستی به نیستی.
موریس بلانشو درباره‌ی بیگانه می‌گوید: مورسو درباره‌ی خودش انگار کس دیگری نگاهش می‌کند و از او حرف می‌زند. رفتارهای‌هایش خود را به خود جذب می‌کند. او کاملا در بیرون است. او هیچ زندگی درونی دیگری ندارد. او وقتی خودش است که نه فکر می‌کند و نه حس می‌‌کند و نه با خودش صمیمی است.
رولان بارت می‌گوید: رفتار مورسو مثل ادیپ یا ریچارد دوم شکسپیر مضاعف شده به یک سیر غریزی که ما را به شکوه‌مند بودن خودش و شکننده بودن وجودش متصل می‌کند. این‌چنین است که می‌توانیم بگوییم رمان نه تنها بر زمینه‌‌ای از فلسفه بلکه بر زمینه‌ای از ادبیات بنیان‌ شده است. ده سال از انتشار این کتاب می‌گذرد و هنوز چیزی در این کتاب ما را به سخره می‌گیرد و هنوز چیزی در این کتاب ما را پاره‌پاره می‌‌کند. و این قدرت مضاعف چقدر زیبا است.
وی درباره‌ی دوگانگی برخورد خواننده در مواجهه با مورسو ادامه داد: هنوز بعد از چندین بار خواندن کتاب بیگانه، نمی‌دانیم باید مورسو را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ هنوز نمی‌دانیم که اگر او بازی ما را بازی نمی‌کند، بازی او بهتر از بازی ما هست یا نیست. هنوز نمی‌دانیم چرا در چارچوب‌های ما قرار نمی‌گیرد و چرا انتخاب کرده بیرون از این چارچوب‌ها کارش را انجام بدهد. به همین دلیل بیگانه است و به همین دلیل هم مهم است.


بیگانه در فرانسه و جهان


بلقیس سلیمانی درباره‌ی ویژگی‌های سبکی آلبر کامو با توجه به آرای یوسا، اظهار داشت: سال گذشته صدمین سالگرد آلبر کامو بود. دخترش در مصاحبه‌ای گفت: کامو در جهان و خصوصا در فرانسه بیگانه بود. او گله می‌کند از این‌که فرانسوی‌ها و مخصوصا دولت فرانسه یادبودی برای صدمین سالگرد او ندارد. یوسا می‌گوید، کامو سه ویژگی دارد: او آدمی ولایتی، مرزنشین و در گروه اقلیت بود. بیگانه هم دقیقا همین ویژگی‌ها را دارد. منظور یوسا از ولایتی بودن این است که  نوعی بدویت در رفتار، کنش و موضع‌گیری‌های‌اش وجود دارد. این آدم نجیب است، شریف است، همان‌طور که یک آدم ولایتی به معنای این که از اقلیمی غیر از مرکز آمده، شریف و نجیب است. الجزیره به معنای ولایت است و فرانسه مرکز است. سارتر وقتی راجع به بیگانه حرف می‌زند می‌گوید این نوشته‌ای است که از ماورای سرحد و از گرمسیر آمده است. بیگانه تماما در شمال آفریقا می‌گذرد و همه‌ی مشخصات اقلیم گرم را با خود دارد. کامو مرزنشین بود به این معنی که جزو جمعیت یک میلیونی اروپاییان ساکن الجزایر بود، از پدری فرانسوی و مادری اسپانیایی. این آدم در مرز بین اروپا و آفریقا قرار دارد. در مرز بین یک جامعه‌ی صنعتی و مدرن با جامعه‌ی سنتی و عقب‌افتاده قرار دارد. از طرفی جزو اقلیت محسوب می‌شود. همیشه ادبیات اقلیت مساله‌دار است. این اقلیت بودن درباره‌ی مورسو هم صادق است.
وی در تحلیل شخصیت مورسو چنین گفت: مورسو ساده و بی‌تکلف و راستگو است. خود کامو می‌گوید مورسو فردی است که دروغ نمی‌گوید. او آدمی است که قراردادهای اجتماعی را زیر پا می‌گذارد. عرف اجتماعی می‌گوید که بعد از مرگ مادر باید متاثر بود. عرف اجتماعی می‌گوید بعد از کشتن یک آدم، باید وجدان‌ات بیدار شود اما این اتفاق برای مورسو نمی‌‌افتد. پس این انسانی است بی‌هویت، خودباخته، بیگانه از خود و جامعه، لَخت و بی‌تصمیم و بی‌هدف، بی‌آینده و بی‌انگیزه. می‌گویند پوچی نه در انسان است و نه در جهان، پوچی در رابطه‌ی انسان و جهان شکل می‌گیرد. برای این‌که ما جزئی از جهان نیستیم. ما برابر جهان می‌ایستیم و از جهان سوال می‌کنیم و جهان ابژه‌ی شناسایی ماست. برای مورسو جهان بی‌معنی‌ است و رابطه‌ای که با جهان دارد، ارزشی برای جهان قائل نیست. این معنای‌اش این است که وقتی می‌خواهیم جهان را ارزشمند ببینیم باید پای گفتمان‌های کلان را وسط بکشیم. گفتمان کلانی مثل دین باید ارزش جهان را به ما یادآوری کند. جهان برای ما با معنی می‌شود اگر کلان روایتی مثل عدالت را در جهان بپذیریم. مورسو چنین کلان ‌روایت‌هایی را هم نمی‌پذیرد. برای این انسان، جهان بی‌معنا است. پس اعمال و رفتارش‌ بی‌انگیزه و هدف است. حتا شلیک او به مرد عرب هیچ انگیزه و هدفی نیست. پس او در زندگی‌اش چیزی را بر چیزی ترجیح نمی‌دهد. مساله بر سر این است وقتی در نهایت بانگ مرگ بلند می‌شود، مورسو  گذشته و حال را بازخوانی می‌کند و می‌فهمد که زندگی را دوست دارد حتا اگر ارزش نداشته باشد. همین‌جاست که مساله‌ی تن‌خواهی در بیگانه اهمیت می‌یابد.
این میراثی است که کامو از شمال الجزایر گرفته است. او می‌گوید آن‌ها مردمی هستند بدون سنت و سوال اما شاد. مورسو در واقع چنین آدمی است. سوال اساسی‌ای ندارد اما شاد است و از شادی‌های کوچک زندگی، شاد می‌شود و دلبسته‌ی این‌‌هاست. ساحل و ماسه و آفتاب را دوست دارد. مخصوصا آفتاب را دوست دارد. رولان بارت می‌گوید در سه مرحله‌ی داستان بیگانه، آفتاب نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. کامو عناصر طبیعی را از گرمسیر آورده است. او بارها می‌گوید که ملکوت من زمین است. زمین و امکانات زمینی را به همه چیز ترجیح می‌دهد. او معتقد است که انسان با دو یقین دنیای «خاکی و جسمانی» و «مرگ» روبه‌روست. کامو در هفده سالگی یک بار با مرگ روبه‌رو شد. سل او را تا پای مرگ رساند. همان‌جا هم بود که فوتبال را ترک کرد. پس او یقینی بودن مرگ را دریافته است.  جهان شمال آفریقا، خودش را به رخ کامو و مورسو کشیده است.
سلیمانی ضمن اعجاب‌انگیز خواندن سبک کامو در نوشتن رمان بیگانه، تصریح کرد: زاویه‌ی دیدی که کامو در نگارش این کتاب به کار برده است، اول شخص است. این «من راوی»، من عجیبی است. وقتی من راوی را انتخاب می‌کنیم که بیش از همیشه بخواهیم درونیات، افکار، احساسات، ادراکات و کابوس‌های شخصیت‌ را بیان کنیم. در صورتی که در بیگانه اصلا این‌ها حضور ندارند. کامو و مورسو، عینیات را می‌گوید. آنچه اتفاق افتاده است. به همین خاطر است که وقتی دارد حرف می‌زند انگار درباره‌ی دیگری است که حرف می‌زند. همین‌جاست که نقش ناظر را می‌یابد. جملات کوتاه کوتاه، تصویری و عینی کامو، شبیه کارهای همینگوی است. گرچه کامو تاثیر همینگوی را بر کارها و خودش نمی‌پذیرد.

پوچی آغاز زندگی

در ادامه‌ی جلسه، افراد حاضر در نشست درباره‌ی کامو و بیگانه نظرات خود را بیان کردند. یکی از حضار ضمن مقایسه‌ی مورسو در بیگانه و آنتوان روکانتن در رمان تهوع سارتر گفت: سارتر و کامو ارتباط زیادی با هم داشتند و به برادران متخاصم معروف بودند. چون سر بعضی از مسائل مانند کمونیسم با هم اختلاف داشتند. در آخر داستان تهوع سارتر، اشیاء برای آنتوان روکانتن مطرح است. از هستی ناراحت است و نمی‌تواند منطقی در جهان بیابد و برای همین هم دائما استفراغ می‌کند. سارتر در آ‌نجا به یک رستگاری می‌رسد. در پارکی، ریشه‌ی درخت بلوطی نظرش را جلب می‌کند و قهرمان سارتر به نتیجه می‌رسد و نویسنده می‌شود. در مقایسه با رمان بیگانه، کامو به این نتیجه می‌رسد که کل جریان یک طنز است. انسانی که درگیر احساسات نمی‌شود در آخر درگیر احساسات می‌شود و یک نفر را می‌کشد. به نظرم داستان بیگانه کامو یک آیرونی است. می‌گوید آدم‌ها اگر به هیچ احساسات و صمیمیت اعتقاد نداشته باشیم گرفتار می‌شوند. فلسفه کامو، فلسفه‌ی پوچی نیست. پوچی آغاز زندگی است برای کامو.

0/700
send to friend
نظرات 2
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    ماهان دوشنبه 12 اسفند 1392
    با سلام وقتي نظرهاي خوانندگان منتشر نميشود چه نيازي به جانمايي ارسال نظر است؟ پاسخ: تنها نظرهایی که حاوی توهین به شخص خاصی باشند, نمایش داده نمی شود.
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    ماهان دوشنبه 19 اسفند 1392
    نوشته من درباره اين نشست فقط يك انتقاد بود به نحوه برگزاري و مديريت جلسه و هيچ نكته توهين آميزي نداشت پاسخ: پس اگر حاوی توهینی نبوده، یحتمل ثبت نشده.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST