هادی مشهدی: اولین نشست مرکز فرهنگی شهر کتاب در امسال، عصر سهشنبه، نوزدهم فروردین، برگزار شد. این نشست به نقد و بررسی کتاب «آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح» نوشتهی دکتر محمدمهدی اردبیلی اختصاص یافت. کتاب مذکور، حول مبحث پدیدارشناسی روح نزد هگل، تالیف، و به همت نشر روزبهان در مجموعهی «مواجهات»، چاپ و منتشر شده است.
در این نشست، علاوه بر مولف، دکتر علیاصغر مصلح، و دکتر میثم سفیدخوش حضور داشتند.
هگل میتواند در ایران زیست کند!
اردبیلی، در ابتدای مباحث خود، بر اهمیت بحث پدیدارشناسی روح در فلسفهی هگل تاکید کرد. وی در چرایی اهمیت و ضرورت پرداختن به این مبحث تصریح داشت: هگل، همواره در پی تبیین نسبتی دیالکتیکی و قانونمند در تاریخ بشری بوده است؛ این رویکرد باعث ایجاد تفاوت در فرم کتاب پدیدارشناسی روح از دیگر آثار مشابه شده است. علاوه بر نظرگاههای متعدد دربارهی این مبحث، اشاره به چیستی مسالهی هگل، در این نشست ضرورت دارد. در کتاب پدیدارشناسی روح، میتوان دغدغههای هگل را از چند وجه مورد توجه قرار داد. او همواره دغدغهی سیاسی داشته است؛ هگل، در میان دوگانهی جزمگرایان و دینستیزان، در پی نفی هر دو طرف و ارائهی راه سوم بوده است.
مولف، بر رویکرد مشابه هگل در دیگر حوزهها تاکید کرد و افزود: هگل، فیلسوف ارائهی راه سوم است. دیالکتیک به همبن معناست. بر اساس این ایده، تالیف دربارهی پدیدارشناسی روح (به زبان فارسی) توجیه میشود، چراکه به اعتقاد من، وضعیت ما مشابه هگل است. ما در میانهی بسیاری از مسائل ایستاده و شاهد تعارضهای متعددی هستیم، از این روی، هگل میتواند امروز در ایران زیست کند و بارقههایی به مسائل ما بتاباند. تاکید بر این معنا من را به تالیف این کتاب واداشت؛ به زعم من میتوان این نسبت را برقرار کرد.
اردبیلی، در شرح ویژگیها و مختصات کتاب آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح، گفت: در کتاب هگل، نخستین مراحل آشنایی با روح تا واپسین آنها تشریح شده است، اما من تنها در شرح و بسط دو بخش نخست آن یعنی آگاهی و خودآگاهی کوشیدهام. با تاکید بر این رویکرد میتوان ناقص بودن را به عنوان اولین نقد بر این اثر، طرح کرد؛ اما تاکید بر این نکته ضرورت دارد که من در پی بازنمایی گام به گام فرایند تکوین دیالکتیکی آگاهی، در پدیدارشناسی روح، بدون گسست، بودهام؛ یعنی مسیری که بتوان طی آن، یک پیوستار خطی میان نقطهی آغاز و نقطهی انتهای مباحث هگل، را دنبال کرد.
وی افزود: نکتهی دیگر اینکه، پس از گذشت چهار سال از تالیف این اثر، در مییابم که برخی مباحث آن میتواند تعمیق یابد، اما باید در نظر داشت که دو دغدغه باعث نوشتن این کتاب شده است: اول، دغدغههای فلسفی مولف است؛ به این معنا که من هیچگاه با فاصله به هگل نپرداختهام، من در هگل زیستهام و این خود میتواند باعث بروز برخی نوسانات باشد. دوم، دغدغههای غیر فلسفی من هستند؛ این امر باعث ارجاعات متعدد من به روانکاوی پسافرویدی و حوزههای متعدد دیگر شده است.
چیستی آگاهی و دانایی!
مصلح، اشاره به سیر هگلپژوهی در ایران را برای ورود به نقد کتاب آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح، ضروری دانست و در اینباره گفت: ما، در ایران، بیش از دیگر فلاسفهی غربی به هگل پرداختهایم. دانشجویان و فلسفهپژوهان ایرانی همواره به سه فیلسوف، از میان فلاسفهی مدرن، علاقه داشتهاند: نیچه، هایدگر و هگل؛ که به زعم من این علاقه در سالهای اخیر بیشتر هم شده است. این مساله خود بهتنهایی در خور تحقیق و پژوهش است؛ اینکه چرا ذهن ایرانی به فلاسفهای چون هگل و هیدگر متمایل است؛ و هم این مساله میتواند در خودآگاهی نسبت به فرهنگ ایرانی موثر باشد.
وی تاکید کرد: شان هگل در تاریخ فلسفهی غرب میتواند عامل موثری در بروز این رویکرد باشد. بدون تردید هرآنکه میخواهد تاریخ مدرنیته و تاریخ فرهنگ معاصر را از حیث فلسفه دریابد، بیش از همه با هگل سر و کار خواهد داشت. از دیگر سو فلسفهخویی ایرانیها نیز میتواند در بروز این روند موثر باشد. غالب افرادی که در ایران دغدغهی فلسفی داشتهاند، به انحاء مختلف به فلسفهی هگل پرداختهاند. از آن میان میتوان به مرحوم مطهری اشاره کرد؛ او به عنوان فیلسوفی برخاسته از حوزهی علوم دینی بیش از دیگران با هگل سر و کار داشته است؛ کتاب فلسفهی تاریخ مطهری از مسیر مارکس به هگل متصل میشود.
مصلح افزود: این همه، نشان دهندهی اهمیت هگل در تاریخ فکر معاصر ایران است. اگر بخواهیم برای این سیر توجه به هگل، تاریخی بنگاریم، خود شاید بسیار سازندهتر از سایر پژوهشها در باب فلاسفهی غربی باشد. بهنظر میرسد فلسفهی هگل، بستری مناسب برای گفتوگوی متفکران ایرانی با رویکردهای متفاوت و مختلف است. تاریخ تفکر ایرانی، پر بار، متکثر و متنوع است، از این حیث نیاز به گفتوگو در بستر آن فراوان است و به گمان من، فلسفهی هگل این بستر را مهیا میکند.
وی، این دیدگاه را مسیری مناسب برای پرداختن به نقد کتاب آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح دانست و در اینخصوص گفت: یکی از محاسن این اثر، آگاهی مولف آن به تاریخ تفکر ایران است. انتخاب موضوع، خود ناگفتهای دارد، موید همین مدعا. روشی که مولف به کار گرفته است نیز، خود نشانهای بر تایید آگاهی او از وضعیت تفکر در ایران است. اردبیلی راهی بین ترجمه و تالیف پی گرفته است. موضوع مورد بحث این کتاب از ابعاد گوناگون اهمیت دارد؛ از جمله میتوان به این مهم اشاره کرد که ما، در تاریخ روشنفکری ایران توجه کافی به مبحث آگاهی نداشتهایم. صیرورت آگاهی، یکی از مهمترین مباحثی است که هگل در پدیدارشناسی روح طرح کرده است؛ او آگاهی را به مثابه امری تاریخی و نه فردی بازنمایی کرده است؛ به زعم هگل آگاهی در نسبت، و توام با فراز و فرود بهوجود میآید. بهنظر میرسد متن روشنفکری ما به این آموزهی هگل توجه کافی نداشته است، بنابراین اگر این اثر با توجه به مسالهی «چیستی آگاهی و دانایی» مورد توجه واقع شود، بسیار اهمیت خواهد داشت.
کمتوجهی به سنت آلمانی در تالیف کتاب آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح، عدم ارجاع به سنتهای مختلف هگلپژوهی و رویکرد جوانانهی مولف آن از جمله آسیبهایی بود که مصلح بر آنها تاکید کرد. وی افزود: در متن این اثر میبایست به آموزهی هگل در باب خودآگاهی بیشتر توجه شود. از آنجا که سنتهای مختلف هگلپژوهی وجود دارد، مطلوب است مولف بر یک نوع خودآگاهی تاکید کند؛ بهطور مثال بگوید من اینگونه میبینم؛ این رویکردی صادقانهتر در مواجهه با مخاطب خواهد بود.
جزایر جداگانه!
سفیدخوش نیز به تاکید و علاقهی فلاسفهی ایرانی به فراگیری هگل اشاره کرد. وی در اینباره گفت: فلسفهی ما همچنان با نوعی ناهنگامی یا بدهنگامی رویارو است؛ با توجه به این آسیب میتوان به دنبال پاسخ این سوال بود: «آیا آنچه تا به امروز در حوزهی هگلپژوهی ما صورت گرفته، بهراستی یک سنت است؟»
وی در پاسخ به این سوال تاکید کرد: هگل در ایران، همواره در سایهی اندیشههای دیگری مطرح شده است؛ البته نه به این معنا که همواره باید هگل را در قالب یک سنت پژوهشی فرا گرفت؛ در واقع هگلشناسی یا هگلپژوهی برای تحقق یک ایدئولوژی خاص دنبال شده است، یا ایدئولوژی خاصی افرادی را واداشته تا فلسفهی هگل را سراغ بگیرند. بهطور طبیعی عوامل دیگری چون آشنایی با زبان آلمانی و مسائل بیرونی چون آن، نیز آسیبهای حوزهی هگل پژوهی در ایران را رقم زده است.
سفیدخوش، افزود: در پی بررسی آثاری که حول هگل در ایران نوشته شده است و هم بررسی کلاسهایی که در باب فلسفهی وی تدریس میشود، میتوان دریافت که هگلخوانی در ایران تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستی، به روایتی خاص، بوده است. این رویکرد با سنت متفاوت است. صورتهای آشفته و پریشان خوانشهای هگل خود مصداقی در تایید این معناست. بهنظر میرسد ترجمههای موجود نیز این مدعا را تصدیق میکنند، چراکه ترجمهی آثار هگل در ایران دچار نوعی تراژدی شده است. با توجه به مجموع این دلایل و هم دلایل دیگر میتوان تاکید کرد که همچنان سنت هگلپژوهی در ایران شکل نگرفته است. مفسر دقیق و تفسیر خاصی از فلسفهی هگل در ایران وجود ندارد.
وی در شرح چرایی بروز این دست آسیبها تاکید کرد: هگلپژوهان ایرانی خود را جزایر جداگانهای میپندارند. شاید برخی از آسیبهای وارد بر کتاب مورد بحث نیز از این مساله ناشی شده است؛ به این معنا که ممکن بود برخی آسیبهای این اثر، متاثر از مشورت با اساتید دیگر این حوزه، مرتفع شود. معمولا کتبی که دربارهی هگل نوشته شده است، گرفتار دو آسیب کلی هستند: کلیگویی و جزئیبینی. بهنظر میرسد، مولف کتاب آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح، در پی رهانیدن خود از آسیب کلیگویی بوده است؛ البته به استثناء مقدمه. کتابهای بسیاری دربارهی هگل نوشته شده است، که مبحث پدیدارشناسی نیز در آنها طرح شده است، اما غالب آنها از نوعی داستانسرایی فراتر نرفتهاند. البته سترگی و گستردگی مبحث پدیدارشناسی نزد هگل، نیز باعث عدم دقت در تالیف ایندست آثار (حتا، آثار مولفان صاحب صلاحیت) شده است.
سفیدخوش تاکید کرد: این آسیب دربارهی این کتاب صدق نمیکند، شاید به این دلیل که مولف در توضیح هر بخش، شروحی که در دسترس داشته، مدنظر قرار داده است. این رویکرد وی باعث پرهیز از کلیگویی و البته بروز آسیب دیگر، یعنی همان جزئیبینی، شده است. ما، همچنان دربارهی مبانی، غایات و کلیات هگلپژوهی در حوزهی پدیدارشناسی روح اطلاعات دقیقی نداریم، همچنین دربارهی اینکه ایدهآلیسم به چه معناست، بحث کافی نکردهایم، همچنین دربارهی روح، آگاهی و تاریخ در فلسفهی هگل بحث نکردهایم، و این در حالی است که مهمترین شارحان کلاسیک پدیدارشناسی، توضیح مبادی و مبانی آن را در اولویت کاری خویش دارند، کاری که هگل در پدیدارشناسی بهصورت مجزا انجام نداده است.
وی، ضمن طرح سوالاتی چون «چرا هگل دانش پدیدارشناسی روح را به دانشهای فلسفی افزوده است؟ کلانمسالهی هگل در این اثر چیست؟ غایت این اثر چیست و چه نسبتی با منطق دارد؟» مباحث خود را ادامه داد و تصریح کرد: ما در خوانش پدیدارشناسی، جز به اشاره به ایندست سوالات نپرداختهایم. بهنظر میرسد این آسیبها، بهواسطهی زودهنگامی ما در آشنایی با هگل دست داده است. دلیل دیگر شاید فریبایی هگل در پدیدارشناسی و ادبیات درونی آن است؛ مطالب جالب توجه و چشمگیر در این مبحث بسیار است که اشتیاق مواجههی زودهنگام ما با آنها را باعث میشود. ما باید سنت هگلشناسی و هم مبادی و اصول دانش پدیدارشناسی داشته باشیم.
سفیدخوش در انتها تاکید کرد: من مولف را برای کاری که نکرده است، نقد میکنم، چون کاری که صورت یافته، به استثنای مقدمه، دقیق است. مولف مباحث مربوط به خودآگاهی و آگاهی را از کل اثر جدا کرده است؛ اینجا باید از او توضیح خواست، چراکه تاریخیت تفکر به او اجازه اتخاذ چنین رویکردی را نمیدهد. اگر تاریخ را به معنای هگلی آن درنظر داشته باشیم، مطلوبتر است، ابتدا آن به اصطلاح محصول را متاثر از شرایط جنینیاش بررسی کنیم، بعد تمام سیر رشد و تناوری و پروردگی آن را از نظر بگذرانیم.