فرزاد نعمتی: یرواند اُتیان (۱۹۲۶ـ ۱۸۶۹)، نویسنده و طنزپرداز، از نامورترین نویسندگان ارمنی است که در خانوادهای روشنفکری در قسطنطنیه به دنیا آمد. پدرش مترجم و نویسنده و از صاحبمنصبان بلندپایه وزارت امور خارجه دولت عثمانی و مادرش زنی ادیب بود. یرواند، در چنین محیط فرهنگی و ادبی رشد کرد و خود از خوانندگان کتابهای ارمنی و فرانسوی شد. بعدها در اواخر دهه هشتاد روی به تحقیق و ترجمه آورد و دو رمان مشهور لئو تولستوی، «آنا کارنینا» و «رستاخیز» را ترجمه کرد. اتیان، در طنزنویسی نیز تبحری درخور داشت و در آثار طنز خود، با دیدی انتقادی به مسائل اجتماعی مینگریست.
«رفیق پانجونی» از جمله آثار طنز اتیان است که «شاهکار» نامیده شده است؛ مضمون و داستان اصلی آن، درباره فعالیت احزاب ملی در ارمنستان غربی تحت سلطه عثمانی است و فعالیتهای سوسیالیستی فردی به نام پانجونی را روایت میکند که با آرمانگرایی تخیلی خود مسبب اتفاقاتی ناگوار و خرابکاریهایی عمده میشود. اتیان، این داستان را بین سالهای ۱۹۱۴ ـ ۱۹۰۹ نوشته است. کتاب شامل ۲۶ نامه پانجونی به روسای حزبی و چند بخش کوتاه از گزارش زندگی پانجونی است.
پانجونی، در خانوادهای تاجر به دنیا میآید. مادرش را بلافاصله از دست میدهد و ثروت پدری را در جوانی، صرف عیش و نوش میکند. مدتی با کمکهای برادر، زندگی آرامی را از سر میگذراند تا اینکه، با قطع اعانهها، با وضعیت وخیمی مواجه میشود. اینجاست که ناگهان پیشنهاد دوستی انقلابی، مسیر جدیدی پیش روی او میگشاید: «بیا تو را یک فعال انقلابی کنیم، سخنوریات خوب است و همین کافی است.» (ص ۱۸) پانجونی که از کودکی پرحرف و در بحث قانعناپذیر بود؛ به انقلابی حرفهای بدل شد. به یونان و مصر و ترکیه و ایران و قفقاز رفت؛ سخنرانیهای گرم و تهییجکننده کرد و مردم سادهلوح را تحت تأثیر قرار داد. داستان اصلی اتیان، اما از آنجا آغاز اصلی خود را مییابد که گذر پانجونی به روستای زاپلوار میافتد. او با ذهنی مشوش از اصطلاحات و مفاهیم سوسیالیستی و با دیدی تنگنظرانه، ناچار از اعلام مواضع است. در روستا، خبری از تضاد طبقاتی نیست و این برای پانجونی، غیرقابل قبول است. اینگونه است که او بیآنکه اندکی در پیش-فرضهای خود و حزب متبوعش تردید ورزد؛ دست به جعل تضاد طبقاتی میزند: «روستا تضاد طبقاتی ندارد و پانجونی به ناچار پیرمردی را که سه گاو دارد؛ بورژوا و همچنین کشیش بیسواد ده را حامی بورژوازی معرفی میکند. در عوض جوانکی شرور را پرولتاریای زحمتکش مینامد؛ و این هنوز آغاز مبارزات اوست.» (پشت جلد کتاب)
این جعل نظری، سرآغاز جنایت عملی است. جناب پانجونی، در نامههایی که حکم گزارش های او به رفقای حزبی است؛ شرح اقدامات خشونتبار، تفرقهبرانگیز و کینهتوزانهای را میدهد که تنها مصداق «عمل برای عمل» و به تعبیر خود او «پرستیژ» هستند و اگرچه در مقام شعار و حرف، قرار است با انجام آنها زندگی سعادتمندانهای برای اقشار تهی دست و به تعبیر پانجونی «پرولتاریا»، فراهم آید؛ اما عملاً نه تنها هیچ کمکی به وضعیت اقتصادی آنان نمیکند؛ بلکه ساختار نیمهجان باقیمانده از مناسبات کهن را نیز ویران کرده؛ در عوض ناامنی، آشوب و هرجومرج را جایگزین میکند. او و رفقا، در نظر، شعار تغییر سر میدهند؛ اما در عمل، نتیجه عینی و آنی اعمالشان، پسرفت و عقبگرد است.
نثر اتیان، طنازانه و گزنده است. ورود و خروج شخصیتها به داستان، هم نمادین است و هم با تزریق جانی تازه به روند داستان، مخاطب را به خواندن ادامه ماجراها ترغیب میکند. شخصیتپردازی او از پانجونی نیز، گویا و گیراست. او به زیبایی هر چه تمام، کاراکتری را در این رمان بازآفرینی میکند که از کودکی حراف و لجوج بوده؛ کلمات و افعال را جابهجا و اشتباه استفاده میکرده و «شکستن» را معادل «درست کردن» میگرفته است و اینک که از فرط بیپولی، به فعالیت سیاسی انقلابی روی آورده است؛ ادامه کودکی خویش است؛ با این تفاوت که نتایج افعال او، دیگر تنها گریبانگیر ظرفهای آشپزخانه و ارث پدری و اعانه برادری نمیشود؛ بلکه نظم و نسق زندگی مردمان روستایی را بر هم میزند. او که در آغاز سفرهای انقلابی خود رفته بود تا «خود زندگی» را تبلیغ کند؛ اینک، منادی مرگ شده بود و زندگی را زیر گیوتین سخنان زیبانما و ظاهرپسند خود که مستند به نامهایی بزرگ چون مارکس و انگلس و نظریههایی پرطمطراق نظیر سوسیالیسم علمی نیز بود؛ به دامان نیستی و نابودی گسیل میداشت.
نگاهی به مجموعه اقداماتی که پانجونی به نام نامی «حزب» انجام میدهد؛ پرده از واقعیتی تلخ بر میدارد که نه تنها در قرن بیستم و به نام مارکسیسم و سوسیالیسم؛ بلکه در طی اعصار گوناگون تاریخ بشری و به اسم مکاتب و ایدئولوژیهای متفاوت انجام شده است، مکاتبی که با تیتر خدمت آمدهاند؛ اما تیتراژ پایانی آنان، رنگ و بوی خیانت و جنایت میدهد. وجه مشخصه و مخرج مشترک تمامی این مکاتب، جزمیت نظری و انحصارطلبی عملی منتج از آن جزمیت است. جهان، فراخ و پیچیده است. به چنگ آوردن ذهنی و عینی دنیا با تمامی پیچیدگیهای دشوار آن، آرزوی دیرینه آدمیان بوده است. فلسفه، اختراع انسانها برای درک غموض هستی و نیل به مقصد و مقصود آن بود. فلاسفه، در غور و تفحص فلسفی خود، درون جهان را میکاویدند و جنگاوران و سیاستمداران ناتوان از اندیشیدن فلسفی، با فتح سرزمینهای وسیع، عطش شناخت و تصاحب جهان را در درون خود، ارضا میکردند.گاه تفسیری غالب میشد؛ مدعیان آن بر صدر می نشستند و مخالفین آن، نواخته میشدند. نمونه آن در جهان اسلام، نزاع اشاعره و معتزله بود. در جهان غرب، نزاع کلیسا و مخالفین آن، بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته است.
بنابراین، آدمیان هزاران سال بود که در پی شناخت و تفسیر جهان بودند و در دوران مدرن، افزون بر تفسیر جهان، آرمان تغییر جهان نیز بر تمایلات بشری افزوده شد. آنگاه که دستاوردهای علمی، انسان را سرخوش پایان شناخت طبیعت کرد؛ نوبت آن فرا رسید که اصول و قواعد علمی زیست اجتماعی بشر نیز بررسی و کشف شود. نتایج آن بررسی-های علمی و قواعد مکشوف، اما با واقعیت زندگی انسانها و نحوه ساختیابی جوامع نمی خواند و اینگونه شد که اراده معطوف به تغییر جهان بر اساس الگوهای علمی، سکه زمانه شد. از دل آن انواع و اقسام ایدئولوژیهای سیاسی متولد شد که هر کدام نخست جهان-بینی تفسیری خود را بیان میکرد و آن را تنها شناخت حقیقی از جهان و هستی می پنداشت و سپس از استراتژیهای تغییر رونمایی میشد و اجرای آنها، که مستلزم نابودی مخالفین آن ایدئولوژی نیز بود؛ حتی به ضرب و زور خشونت و قتل و کشتار، تبلیغ میشد. یکی از نتایج خونبار و دهشتناک نزاع ایدئولوژیهای تمامیتخواه و مدعی انحصار حقیقت در آرای ایدئولوژیک خود، در قرن بیستم در قالب دو جنگ جهانی خونین نمودار گشت. جهان کنونی نیز با وجود تمامی خوشبینیهایی که شعار «پایان ایدئولوژی» برانگیخت؛ ایدئولوژیزده است. نگریستن به حجم خشونتهای رایج در جهان، سهم ایدئولوژیهای جزمی را در بسط خشونت و ستم در جهان بازنمایی میکند. ایدئولوژیهایی به نام انسان و انسانیّت کهگاه بسیاری از انسانهای خوشقلب و دردمند دردهای بشریّت را نیز مفتون شعارهای خود میکنند؛ اما در مقام عمل، تنها ویرانگرند؛ سازندگی را به فردای تغییر انقلابی احاله میدهند و از ثمرات آنها برای انسانها، گولاک و آشویتس بوده است.
رمان «رفیق پانجونی»، این توصیفات و توضیحات، البته، نیست. ادبیات است؛ قصه و شخصیت و سرگذشت دارد و به زبانی ملموس و ساده نوشته شده است و حتی اگر کسی مشتاق دانستن فواید و مضرات ایدئولوژی و ایدئولوژیزدگی نیز نباشد و یا احیاناً پانجونی را اساساً نه نیرویی ایدئولوژیک، بلکه انسانی نانبهنرخروزخور بپندارد؛ احتمالاً از خواندن داستان دنکیشوتِ ترابوزانیِ متوهمِ ازخودراضیِ علافی که با حماقت، تعصب و تحجرش، حوادثی غریب را باعث میشود؛ خسته نخواهد شد. از این منظر، پانجونی، حتی اگر نمادی از آدمهای سیاسی ایدئولوژیک نیز نباشد؛ یادآور شخصیتهایی است که خاویر کرمنت در کتاب مشهور خود: «بیشعوری» به توصیف آنها پرداخته است: کسانی که مزاحمتهای خود را لطف و مرحمت، اشتباهاتشان را ابتکار و ناکامیهای خویش را کامیابی فرض می کنند.
رفیق پانجونی، یرواند اتیان، ترجمه آندرانیک خچومیان، نشر افق، چاپ اول ۱۳۹۲، ۸۰۰۰ تومان.