آیدین فرنگی: امسال نیز همچون پنج سال گذشته، در نخستین روزهای آغاز به کار نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، مرکز فرهنگی شهر کتاب میزبان سه نویسنده از کشورهای آلمانیزبان بود. حضور داستاننویسان آلمانیزبان از کشورهای آلمان، اتریش و سوئیس در نمایشگاه کتاب تهران و در مرکز فرهنگی شهر کتاب را کمکم میتوان در تقویم ادبیات داستانی ایران جزء سنتهای اردیبهشتماهی محسوب کرد. در این نشست، پس از آنکه محمود حسینی زاد، مترجم ادبیات آلمانی، به معرفی نویسندگان مهمان پرداخت، آنها به زبان آلمانی داستانخوانی کردند. برگردان فارسی آثار، پیشتر تکثیر شده و در اختیار حاضران قرار گرفته بود. همچنین حاضران میتوانستند از امکان دریافت ترجمهی همزمان برخوردار شوند. پس از پایان داستانخوانی نویسندگان آلمانیزبان به پرسشهای مخاطبان ایرانی پاسخ دادند. در این برنامه داستاننویسان و مترجمانی چون محمود دولتآبادی، حسین سناپور، بلقیس سلیمانی، مهشید میرمعزی و علی عبدالهی هم حضور داشتند.
محمود حسینیزاد نویسندههای را اینطور معرفی کرد:
«ایلیا ترویانف» از آلمان آمده است. این روزها کتاب «وسوسههای غربت» او با ترجمهی مریم مؤیدپور در ایران به بازار کتاب عرضه شده است. ترویانف که علاوه بر نویسندگی در زمینههای ترجمه و نشر نیز کار میکند، سال ۱۹۶۵ در بلغارستان به دنیا آمد. پیش از آنکه وارد دبستان شود، سال ۱۹۷۱ والدینش از مسیر یوگوسلاوی سابق و ایتالیا، به آلمان میگریزند. سالی را در مونیخ به پناهندگی میگذرانند و بعد راه کنیا را پیش میگیرند. او پس از چندین سال زندگی در نایروبی، مدتی به پاریس میرود و از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ به تحصیل در رشتهی حقوق دانشگاه مونیخ میپردازد. آغازین سالهای دههی نود، شروع سفر طولانی او به آفریقاست. در سال ۱۹۹۸ به بمبئی میرود و در سال ۲۰۰۱، پای پیاده در تانزانیا شروع به سفر میکند. او در این سفر که سه ماه به طول انجامید، مسیر گردشهای شرقشناس انگلیسی ریچارد برتون را دنبال کرد. ترویانف مایهی اصلی رمان «وسوسههای غربت» را از این سفر اخذ کرده است. وی اکنون در وین زندگی میکند. دفتر انتشاراتی او به صورت متمرکز روی ادبیات آفریقایی کار میکند و خود وی نیز چندین کتاب با محوریت آفریقا و مسائل آن نوشته است. ترویانف یادداشتها و گزارشهای زیادی منتشر کرده که بخشیشان از مشاهداتش و بخشی از تحقیقاتش نشأت گرفتهاند. او همچنین سفری نیز به حج داشته و کتابی با این عنوان نوشته است: «سفر به سرچشمههای مقدس اسلام». کتابهای ترویانف به ۲۸ زبان ترجمه شدهاند.
حسینیزاد خلاصهی کتاب وسوسههای غربت را به نقل از پایگاه مجازی برتون، چنین ترجمه کرد: «افسر بریتانیایی سِر ریچارد برتون، یکی از شخصیتهای نادر قرن نوزدهم است؛ قرنی که پر از آدمهای عجیب و غریب بود. او به جای اینکه در مستعمرهها، شیوهی زندگی انگلیسی را ادامه بدهد و از هر نوع تلاش دوری کند، مانند آدمهای سحرشده، زبانهای محل اقامتش را یاد گرفت و در ادیان دیگر غور و مطالعه کرد. او به صورت ناشناس این سو و آن سو سفر میکرد. در هند مسلمان شد و یکی از نخستین اروپاییهایی بود که به شکل ناشناس به اماکن مقدس مکه و مدینه قدم گذاشت. او خود را به سرچشمهی نیل رساند و در جریان اقداماتی طاقتفرسا، در هم شکست و از پا درآمد.» ایلیا ترویانف داستان ماجراجویانه و پرنقشونگاری را در کتابش تعریف کرده است.
«وِآ کایزر» در سال ۱۹۸۸ در سنتپولتن اتریش به دنیا آمد. مدتی به شغل مترجمی و نیز راهنمایی جهانگردان اشتغال داشت. سال ۲۰۰۷ در دانشگاه وین تحصیل در رشتههای زبان آلمانی، زبانشناسی باستان و زبانِ یونانی باستان را شروع کرد. او اکنون از مدرسان درس نویسندگی خلاق در دانشگاه هیلدسهایم آلمان است. تا کنون یک رمان نوشته که با استقبال مواجه شده و به زبانهای چکی، هلندی و فرانسه ترجمه شده است. در حال حاضر فیلمی بر اساس این رمان در حال ساخته شدن است. او برای رمانش (ارکستر سازهای بادی موسیقی پاپ یا علم چگونه به کوهستان رسید؟) تور داستانخوانی برگزار کرد و در ده کشور و صد شهر، به رمانخوانی پرداخت. حسینیزاد رمان کایزر را این طور شناساند: «این رمان در مورد دهکدهی دورافتادهای است که مردمش در انزوا زندگی میکنند. جوانی در آن دهکده هست که به طرز عجیبی به علم گرایش دارد. نکته اینجاست که نسلهای پیشین خانوادهی او نیز شیفتهی علم بودند. این جوان همیشه در دل از بیسوادی حاکم بر دهکدهشان متنفر بوده است و همیشه فکر میکرده که باید در پشت کوهها فرهنگ بالاتری وجود داشته باشد. متأسفانه این جوان مستعد در آزمون دیپلم مردود میشود. پس از این اتفاق، با سرمشق قرار دادن هرودوت، شروع میکند به نوشتن تاریخ دهکدهشان. در روند این تاریخنگاری رویدادهای زیادی به وقوع میپیوندد و در نهایت سرنوشت دهکده تغییر میکند. این اثر در برخی جاها جنبهی طنز پیدا کرده است.»
سومین میهمان نشست، «ایلما راکوزا» از سوئیس بود. راکوزا علاوه بر داستاننویسی، به کارهای پژوهشی در حوزهی ادبیات نیز میپردازد و به چندین زبان مسلط است. حسینیزاد دربارهی او گفت: «راکوزا از پدری اسلوونیایی و مادری بلغاری به دنیا آمد. دوران کودکی را در بوداپست، لیوبلینا و تریست گذراند و در سال ۱۹۹۶ به مناسبت پذیرفته شدنش در یک نهاد دانشگاهی، دربارهی کودکیاش گفت: «تریست. این شهر به ناحیهی آمریکایی و بریتانیاییِ الف و ناحیهی یوگوسلاوی ب تقسیم شده است. من با پدر و مادرم در ناحیهی الف زندگی میکنیم. وقت آبتنی در بارکولا، با نگاه به قصر افسانهای میرامار، من زبان ایتالیایی میشنوم و انگلیسی و اسلوونیایی. تنوع زبانها برای من همانقدر بدیهی است که صدای برخورد امواج به صخرهها. آرامش میدهد. وطنم است.»
سال ۱۹۵۱ خانوادهی راکوزا به سوئیس مهاجرت میکنند و او در زوریخ به مدرسه میرود. در فاصلهی ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۱ در پاریس، زوریخ و لنینگراد زبانهای اسلوواکیایی و رومانیایی را یاد میگیرد و در سال ۱۹۷۱ از رسالهی دکتریاش با عنوان «مطالعاتی دربارهی موتیفِ انگیزهی تنهایی در ادبیات روسی» دفاع کرده و در دانشگاه زوریخ مشغول کار میشود. او از زبانهای فرانسه، روسی، سربوکراتی و مجاری ترجمه میکند و با نشریات معتبر آلمانیزبان همکاری دارد.
در بخش پرسشها، از راکوزا دربارهی رسالهاش پرسیده شد. او در پاسخ گفت: «من تنهایی را در ادبیات روسی بررسی کردهام. در زبان روسی برای تنهایی دو واژه هست، یکی به انزوای مثبت و دیگری به انزوای منفی اشاره دارد؛ درحالیکه در زبان آلمانی چنین نیست و تنها واژهی موجود برای تنهایی، اغلب بار منفی دارد. موضوع رسالهی من به مفهوم تنهایی در ادبیات روسی پرداخته و از قرن هجده تا یوزف بردوسکی را مورد توجه قرار دادهام. همین موضوع را در ادبیات انگلیسی و آلمانی هم بررسی کردهام.»
وقتی از ترویانف پرسیده شد که آیا رمانش را میتوان در ردیف آثار پسا استعماری بررسی کرد یا نه، اینطور جواب داد: «در زبان انگلیسی به دستهای از نویسندهها که اهل مستعمرهها بودند و در آن شرایط به زبان انگلیسی، که زبان مادریشان نبود، در مورد امپراتوری استعمارگر کتاب مینوشتند، نویسندههای پسا استعماری گفته میشود. در آلمان نمیتوانیم از این واژه استفاده کنیم؛ چون آلمانیها خیلی سریع مستعمرههایشان را از دست دادند و چنین چیزهایی در زبان آلمانی امکان خلق شدن نداشته است. از طرف دیگر من در کتابم دست به کاری زدهام که میتوان آن را از مؤلفههای آثار پسا استعماری به حساب آورد: ساکنان مستعمرهها یا اهالی مستعمرهها را در کتابم به سخن گفتن وامیدارم. آفریقاییها، آسیاییها و هندیها، با انگلیسیهای استعمارگر در کتاب من صحبت میکنند. از این جهت اتفاقی پسا استعماری روی داده، اما من به دلیل آلمانی بودنم نمیتوانم نویسندهای پسا استعماری باشم.»