خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگانی است که ناشناخته مانده و از شخصیتهایی است که به دلایل سیاسی، علمی و فلسفی در فرهنگ اسلامی نقش بنیادین داشته است. یکی از مهمترین شیوههای فرهنگی و علمی خواجهنصیر، شیوه گفتوگو بود و فضای فرهنگی امروز به ترویج این شیوه نیاز دارد. نشست هفتگی شهرکتاب به نقد و بررسی کتاب «نصیرالدین طوسی، فیلسوف گفتوگو» نوشته غلامحسین ابراهیمیدینانی اختصاص داشت که سهشنبه گذشته، دهم دیماه با حضور نویسنده کتاب، رضا داوریاردکانی و عماد افروغ برگزار شد. غلامحسین دینانی هماکنون استاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و تاکنون چندینبار برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی شده است. او در سال ۱۳۸۵ با کتاب درخشش ابنرشد در حکمت مشاء برنده جایزه کتاب سال شد. دینانی را باید احیاگر حکمت اشراق در سالهای اخیر دانست. او با بررسی تمامی آثار و نوشتههای شیخ شهابالدین سهروردی تاکنون چندین کتاب مهم در رابطه با فلسفه و افکار این فیلسوف ایرانی نگاشته است. آنچه در پی میآید متن کامل سخنرانی دینانی درباره خواجهنصیر در این نشست است.
ظاهر: متکلم، باطن: فیلسوف
نام کتاب «نصیرالدین طوسی فیلسوف گفتوگو» است، اساساً فلسفه، گفتوگو است. یعنی جایی که گفتوگو نباشد، فلسفه نیست؛ گفتوگو که از آن به دیالوگ تعبیر میشود برخلاف مونولوگ. البته اگر به مونولوگ هم خوب بنگریم نوعی دیالوگ است. انسان همان وقت که در تنهایی فکر میکند، با خودش گفتوگو میکند. چرا گفتوگو میکند؟ زیرا فکر از آنجا آغاز میشود که پرسش وجود دارد. جایی که پرسش نیست، فکر هم نیست. اگر کسی تصور کند بدون طرح پرسش میتواند فکر کند، کذب محض است. فکر درست جایی است که پرسش هست و وقتی پرسش باشد، پاسخی خواهد بود و پرسش و پاسخ وقتی جریان پیدا کنند گفتوگو آغاز میشود.
در هر حال تاریخ اسلام در همه ابعادش تاریخ پر ماجرایی است. در تاریخ تفکر در این چهارده قرن جریانهای فکری فراوانی در حوزه اسلام به وجود آمده که بیشتر جنبه کلامی ـ فلسفی داشته است و انصافاً پر ماجراست و کمتر به این مسائل پرداخته شده است. ما اساساً به تاریخ کم توجه میکنیم. این هم تحلیل دارد که جای بحثاش اینجا نیست. ما اینهمه فقیه داریم اما هنوز یک کتاب تاریخ فقه منظم نداریم که به درستی به جریانهای فقهی در تاریخ نگریسته باشد. همچنین تاریخ کلام و تاریخ فلسفه نداریم. نه بدین معنا که فلسفه و کلام تاریخ ندارند بلکه اثری در این حوزهها نداریم. چند کتاب تاریخ فلسفه را هم غربیها نوشتند و ترجمه شده است و دست دوم و سوم به ما رسیده که خللهایی در آن هست. به هر صورت نگاه تاریخی به مسائل فکری بسیار اهمیت دارد و حال اگر بخواهیم وارد تاریخ شویم نیازمند قرصت مفصلی است.
خواجه یکی از شخصیتهای بزرگی است که نقش عظیمی عموماً در تاریخ اسلام و خصوصاً در تاریخ ایران و تشیع داشته است. این مرد بزرگ تا امروز که تقریباً هفتصد ـ هشتصد سال از دوره او میگذرد در جهان اسلام بسیار مظلوم واقع شده است. چرا که جهان اهل سنت شدیداً با خواجه بد است چون انقراض حکومت منحط عباسی به دست خواجه انجام شد. امپراتوری بزرگی مثل خلافت عباسی برای اهل سنت بسیار سنگین بوده است و از اینرو به او روی خوش نشان ندادند.
نصیرالدین طوسی را با نام دشمن دین میخوانند. علمای تشیع هم به دلایلی که معلوم نیست به او نپرداختند. البته در عین حال که به تاریخ او پرداخته نشده، تاکنون صد شرح بر کتاب تجریدالاعتقاد نوشته شده است و اثری بوده که در این سالها مطرح و جزو کتب درسی بوده است. حوزه مکتب شیراز و حوزه مکتب اصفهان و بعدها حوزه مکتب تهران هیچ کدام بینیاز از کتاب تجریدالاعتقاد خواجه و شرحهایی که بر آن نوشته شده نبودند. اما درباره او چیزی به تحریر در نیامده است. در حالی که این مرد نه تنها یک فیلسوف بزرگ و متفکر سترگ که در علوم و ریاضیات و هیئت سرآمد است. رصدخانه مراغه به دست این مرد ساخته شده است که الان جزو افتخارات ایران است و نام رصدخانه مراغه در بین علمای علم هیئت رایج است. اینها از جمله کارهای عظیمی بوده که خواجه انجام داده است. نصیرالدین در سیاست نیز تاثیرگذار بوده است و این در حالی است که در یکی از بدترین دورههای تاریخ زندگی میکرد. پس از حمله مغول، خرابیهای چنگیز خان و سر کار آمدن هولاکوخان پدید آمد. خواجه سیسال از عمرش را در کوههای قهستان در نزد اسماعیلیه متواری بوده است که اگر در شهرها پیدا میشد، کشته میشد. فرصتی برای خواجه به دست آمد و با هولاکویی که یک سلطان سفاک و بیرحم است، همکاری کرد اما این همکاری بسیار خردمندانه بود. او طرفدار هولاکوخان نبود. بلکه میخواست از هولاکو یک آدم بسازد اما وقتی با او همکاری کرد گفت وزارت اوقاف را به من بده و من چیز دیگری از تو نمیخواهم. اوقاف را به دست گرفت و از طریق اوقاف رصدخانه مراغه را ساخت. هولاکو سرش نمیشد که رصدخانه چیست. گفت چرا میخواهی رصدخانه بسازی؟ گفت برای اینکه میخواهم چیزی را بسازم که حوادث آینده را پیشبینی کند و فتوحات تو را. هولاکو هم موافقت کرد. با حمایت هولاکوخان بود که حکومت عباسی بغداد را ساقط کرد. انصافاً حکومت عباسی بسیار منحط بود و خلیفه عباسی هم کشته شد که میگفتند اگر کشته شود آسمان خراب میشود و بلا از آسمان میبارد.
پیش از خواجهنصیر چند تن ضدفلسفه در جهان اسلام به ظهور رسیده بودند و فلسفه را از بیخ و بن کنده بودند. در راس آنها ابوحامد غزالی بود. یکی از پرتاثیرترین کتابها در جهان اسلام کتاب تهافتالفلاسفه غزالی است که ریشه فلسفه را برای همیشه از جهان سنی اسلام خشک کرد. اگر خواجه نبود فلسفه پس از غزالی در ایران هم میرفت که بخشکد. بعد از او ابوالکریم شهرستانی کتاب مصارعهالفلاسفه را نوشت؛ یعنی کشتی با فلاسفه. آمده بود در میدان و رجز میخواند که من با فلاسفه کشتی میگیرم و کمر ابنسینا را به خاک میمالم وکشتی هم گرفته است. خواجه در چنین شرایطی پا به صحنه حیات گذاشته است و میخواهد از فلسفه دفاع کند. خودش فیلسوف است. البته ابنرشد قبل از او دفاعی کرد اما دفاع ابنرشد از فلسفه فقط دفاع از شخص ارسطو بود. اما خواجه وارد میدان میشود و از فلسفه دفاع میکند.
خواجهنصیر اگرچه به عنوان متکلم در بین ما معروف است، یکی از بزرگترین فلاسفه است. او تالی ابنسینا است و کتاب تجریدالاعتقاد را به حسب ظاهر کلامی نوشته است. یعنی میخواهد در این کتاب اعتقادات زاید را از نو تحریر و یا تجدید کند و عقاید مردم را از زواید و مزخرفات بپیراید چون بعضی فکر میکنند هرچه بیشتر به چیزی عقیده داشته باشند خوب است. خواجه میخواهد بگوید عقاید بیجا را باید دور ریخت: عقاید باید برهانی و عقلانی باشد. تجریدالاعتقاد قصد دارد اعتقادات مردمی را که دچار خرافات هستند پاک کند. خواجه چارهای نداشت جز این که با زبان کلام سخن بگوید اگر کتابش را فلسفی مینوشت هیچ اثری نداشت. پس باید به بیان کلامی وارد مساله میشد. اصولاً یک مسلمان با مسائل کلامی سر و کار دارد. به علاوه علم کلام قبل از خواجه، به خصوص کلام شیعی، کلام بسیار ضعیفی است. دلایل زیادی برای ضعیف بودن کلام شیعی هست. اما کلام اهل سنت قدری قویتر بوده است. بزرگترین متکلمین قبل از خواجه شیخ صدوق است که محدث خوبی است اما متکلم بزرگی نیست.
خواجه با نوشتن کتاب تجریدالاعتقاد کلام شیعی را به اوج خود رساند، تا آنجا که کلام اهل سنت تحتالشعاع قرار گرفت و سپس مسائل فلسفی را در آنجا مطرح کرد. کتاب کلامی است اما روش خواجه برهانی است و خواجه بر اساس جدل صحبت نمیکند. متکلم بر اساس جدل صحبت میکند و گاهی خطابه. جدل بر مشهورات و مسلمات استوار است یعنی آنچه مردم قبول دارند و مشهور است. خواجه در تمام این کتاب اصلاً به مشهورات تکیه نمیکند و سعی میکند برهانی حرف بزند و این فلسفه است. پس از این کتاب خواجه گفتوگوهایی با فلاسفه مختلف شروع کرد. با فخر رازی گفتوگو کرد: شرحی بر اشارات ابنسینا نوشت در مقابل جرحی که فخر رازی بر کتاب اشارات ابنسینا دارد. تمام حرفهای فخر رازی و اشکالاتش را نقش بر آب کرد. محترمانه با او صحبت کرد و همه اشکالاتی که به فلسفه وارد کرده بود، جواب داد. با شهرستانی صحبت کرد. کتابی نوشت به اسم مصارعهالمصارعه که اگر تو با فلاسفه کشتی گرفتی من هم میخواهم با تو کشتی بگیرم. سپس با اشاعره که در زمان خلفای عباسی و اموی رواج یافته بودند، مبارزه سرسختانهای کرد. البته اشعریت قویتری از این است که بتوان آن را ریشهکن کرد. البته نه این که قوی باشد بلکه ذهن عامه مردم اشعریت را دوست دارد. اشعری ضدبرهان است و برهانی نیست. ظاهری توحیدی دارد که برهانی نیست. اشعریت هنوز هم علیالاطلاق بر ذهنهای مردم در جهان اهل تسنن و نیز در جهان شیعه حاکم است. هرچند اگر به کسی بگویی اشعری خوشش نمیآید اما اشعری فکر میکند. خواجه با اشعریت هم مبارزه کرد و چندین کتاب هم نوشت اما تمام اینها به زبان گفتوگو بود با تمام فیلسوفان زمان خودش در هر شهری که بودند به صورت شفاهی یا کتبی صحبت کرده است. تمام کارهای نصیرالدین طوسی گفتوگو است؛ چه آنها که با گذشتگان به صورت گفتوگو بیان کرده و چه کسانی که در زمان او در قید حیات بودند. به همین جهت اسم کتاب خود را «فیلسوف گفتوگو» گذاشتم. چون من اساساً فلسفه را گفتوگو میدانم و خواجه هم فیلسوفانه با تمام متفکران زمان خود و قبل از خود گفتوگو کرده است در این کتاب نشان داده شده که خواجهنصیر با چه کسانی چگونه گفتوگو کرده و چه سوالی کرده و چه پاسخی گرفته و چه سوالی از او شده و چه پاسخی داده است و با دشمنان فلسفه هم چگونه گفتوگو کرده است.