دکتر منصور رستگار فسایی در نخستین جلسه از پنجمین نشست درس گفتارهایی درباره سعدی گفت: براستی هم سعدی در نشان دادن چهره فردی خودش بسیار اصیل است اما او را تنها از زاویه غزلسرایی نباید نگریست، بلکه باید جنبههای دیگر شعر و زبان او را هم مورد توجه قرار داد. سعدی، صرف نظر از آنچه درباره او میدانیم، پدیدهای استثنایی در فرهنگ و ادب و هنر و تفکر ایرانی است. در پیشینه هزار ساله ادبیات ما چهرهای ادیبانهتر از او نمیشناسیم که از یک طرف شاعر باشد و از طرف دیگر نویسندهای چیره دست.
وی افزود: ما در ادبیات فارسی به یاد نمیآوریم که کسی همانند سعدی همان اوج و اعتباری را که در نثر دارد، در نظم هم داشته باشد. سعدی در عین حال که مردی جدی است، شوخ طبعیها و طنزهای تند و حتی هزل نیز بسیار دارد. این گوناگونی و تنوع ادیبانه سخن او، برخاسته از ضرورتهای زندگی است. او میخواهد سخن حق بگوید، گاهی به نثر، گاهی به شعر و زمانی به طنز و جد. اما نکته در این است گه هر کسی مثل او نمیتواند حقگو باشد. خود سعدی به این نکته آگاه بود که میگفت: سخن ملکی ست سعدی را مسلم. بنابراین سخن در دست سعدی همانند مومی است که به هر شکلی که بخواهد میتواند آن را بسازد و به طرزی ارایه دهد که خواننده حداکثر استفاده را از برداشت او داشته باشد.
آنگاه او به شعر تغزلی سعدی اشاره کرد و گفت: از یک دیدگاه سعدی شاعری غزلسراست غزل سعدی نخستین و مهمترین پایگاه او برای نفوذ در جامعه است اما سعدی پیش از آن که غزل بگوید «بوستان» را نوشت و یک سال پس از آن «گلستان» را تالیف کرد. در آن زمان بسیاری کسان سعدی را نمیشناختند و در کتابی همانند «المعجم» اگر چه از بسیاری از شاعران سخن به میان میآید، به سعدی اشارهای نمیشود. این در حالی است که گویا سعدی در آن زمان دور از شیراز بوده است.
نویسنده کتاب «مجموعه مقالاتی درباره شعر و زندگی سعدی» با اشاره به گلستان و بوستان گفت: سعدی در آن دو کتاب خواسته است که چهرهای متفاوت از یک فرهنگساز اجتماعی را نشان بدهد. در آن زمان که دیگر دربارهای بزرگ وجود نداشت و حمله مغول جای آبادی برای فرهنگ ما باقی نگذاشته بود، سعدی بازگشته بود تا به ترمیم ویرانیهای فرهنگی بپردازد. سعدی با دو کتابش منجی است که حقیقت را به جامعه ارایه میدهد. وقتی بوستان و گلستان را نگاه میکنیم، میبینیم که مسایل مشترکی دارند. در هر دو پای اخلاق و تربیت اجتماعی و بسیاری موضوعات دیگر به میان کشیده میشود. در هر دو آنها باب عشق و رضا و قناعت وجود دارد. انگار سعدی میخواهد اخلاق درویشان را نشان بدهد و اصطکاکهای موجود در میان طبقات اجتماعی را در آن عصر بحران، تصویر کند.
دکتر فسایی آنگاه به روزگار سعدی و هنر سخنوری او در میان ادیبان و چهرههای شناخته شده شیراز و فارس پرداخت و گفت: شیراز و فارس پیش از سعدی تنها با «روزبهان بقلی» معروف بود. تربیت روزبهانی تربیتی خانقاهی و عرفانی بود. یکباره میبینیم که از این شهر، که هیچ صدایی در ادبیات ندارد، صدای آشنا و منسجم سعدی به گوش میرسد. صدایی که بسیار متفاوت از صداهای دیگر بود. صدایی معنیدارتر و ادامهدارتر ازصدای روزبهان. به راستی چه اتفاقی افتاده بود که فرهنگ فارس، که روزی مشعلدار تمدن ایرانی بود، پیش از سعدی به خاموشی گراییده بود و چهره ممتازی در ادبیات ایران نداشت؟
این استاد بازنشسته دانشگاه تهران افزود: ظهور سعدی حادثهای مهم در فرهنگ فارس است اما این حادثه زاییده فرهنگ و تفکر ایرانی است. سعدی در سخنش قرینههایی نشان میدهد که روشن میسازد که او از آغاز با فرهنگ ایرانی آشنایی داشته است. معلم او در این راه، بیگمان، فردوسی است. سعدی با چنان احترامی از فردوسی یاد میکند و نام او را بر زبان میآورد که گویی برای او نام فردوسی مقدس است. او میگوید« چنین گفت فردوسی پاکزاد». سعدی هم اینکه نام فردوسی را میآورد، در کنارش صفت پاکزاد را هم میگذارد. این «پاکزادی» تنها یک لغت خاص برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نیست. بلکه سعدی این پاکزادی را در «ایران زادی» و مفخر ایرانی بودن میشناسد. این شیفتگی به فردوسی نشان دهنده دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است.
نویسنده کتاب «تصویرآفرینی در شاهنامه فردوسی» به سرچشمههای فکری و ادبی سعدی اشاره کرد و گفت: خط فکری و سبک هنری سعدی از 2 سرچشمه و زاویه متفاوت ایران پیش از اسلام و ایران پس از اسلام سیراب میشود. معمولا همه ما سعدی بعد از اسلام را خوب میشناسیم. سعدی در مقدمههایش شیفتگیاش به ابعاد دینی را نشان میدهد اما همین سعدی از شاهنامه بارها یاد میکند و تاریخ درخشان گذشته ایران را با اخلاق و حکمت عصر خود ترکیب میسازد. این راه متفاوتی است که سعدی در پیش میگیرد.
از نگاه دکتر فسایی برجستهترین خصیصه زبان سعدی سادگی و لطافت آن است و یادآور شد: ویژگی زبان روشن و خورشیدی سعدی، سادگی آن است. این سادگی بی شک وام گرفته از فردوسی و شاهنامه است. از سویی دیگر غزل سعدی سادهترین پیوند را با شنوندگانش برقرار میکند. ما با خواندن غزل او، صاحب تجربه و ذهن سعدی میشویم. این زبان ساده در شعر سعدی به عنوان یک فضا و قالب هنری و ادبی دیده میشود. زبان ساده او زبان کودکی و مدرسه و مردمش است. زبان دورانی است که سعدی در مکتب بزرگان ادب پارسی نشسته است و یاد میگیرد اما او ناگزیر سر از نظامیه بغداد در میآورد. در آنجا درس میخواند و مقرری میگیرد. رفتن به نظامیه تجربهای متفاوت برای سعدی بود. در آنجا او پرورش دینی و علمی مییابد اما زلال شخصیتی سعدی، او را در جایی مینشاند که حتی هنگامی که شعر دو زبانه میگوید و ملمع میسراید، نشان میدهد که در نظامیه ذوب نشده است. هنوز خود سعدی است که زندگی، راه را به او نشان میدهد. بنابراین سعدی هنرمندی است که کسب دانش باعث نشده به فکر خاصی دل ببازد و انسانی تک ساحتی بشود. او انعطاف هنرمندی بزرگ را از خود نشان میدهد.
دکتر فسایی آنگاه به جنبههای دیگری از هنر و سخن سعدی پرداخت و افزود: سعدی هنگامی که مجلس وعظ میگوید، سخن عارفانهاش به اوج میرسد. عشق او عشق مرده و ساکن نیست. عشق سیالی است که در همه هستی جاری است، عشقی که اجزای هستی را به هم پیوند میدهد. درست است که عرفان دوره سعدی عرفانی انزوا جویانه بود، اما سعدی به خانقاه نمیرود و از این عرفان منزوی دوری میجوید. چون سعدی مرد تجربهها و انعکاس تجربههای زندگی است. با این همه وعظ سعدی به همان زیبایی سخنان دیگر اوست.
این سخنران گفت: گلستان سعدی، گلستانی از زندگی است. از سویی دیگر سعدی که لطافت طبعش چنان است که از صدای پرندگان به شوق میآید و شنیدن صدای مستمعانش او را ذوق زده میکند، آنقدر توانایی دارد که قصیدههایی سرشار از پند و نصیحت بگوید. با این که زبان سعدی در قصیدهگویی متاثر از زبان انوری است، اما شیوه سخنگویی و برداشت او کاملا متفاوت است. سعدی در سخن طنزآمیز هم زیبایی هنری و تصاویر کوتاه شگفتآوری میآفریند. در شعر غنایی هم با تمام روح و روانش سخن میگوید اما به دلیل آن که روح سعدی راکد و ثابت نیست، دچار تضاد میشود. تضاد او ناشی از ذات زندگی و تجربههای گوناگون آن است.
نویسنده کتاب «انواع شعر فارسی» به تفاوت شعر غنایی و شعر حماسی پرداخت و گفت: فرق شعر غنایی و شعر حماسی در این است که در شعر حماسی خود شاعر بازیگر نیست بلکه راوی است. این دیگرانند که بازی میکنند. این بازیگران گاهی یک ملت و مجموعهاند. شاعر حماسی روح ملت و فرهنگ ملیاش را بازتاب میدهد. در حالی که شاعر غنایی در ناخودآگاه و خودآکاه فردی جامعه حضور دارد.
سعدی این دو جنبه را با هم آشتی میدهد. از یک طرف ناخودآگاه و خودآگاههای شاعری غنایی را دارد و از طرف دیگر آنقدر به شعر حماسی نزدیک میشود که شما تردید میکنید که آیا آن شعرها از سعدی است یا از فردوسی؟ سعدی این تربیت زبانی و روح ناخودآگاهی را از فرهنگ ایرانی گرفته است. اما فردوسی است که بخش بزرگی از ذهن و فکر سعدی را میسازد و شکل میدهد. از همین روست که پهلوانان اساطیری شاهنامه در تمام آثار سعدی خودشان را نشان میدهند. هر چند گاهی در سایه تفکرات دیگر او قرار میگیرند. این را هم باید افزود که ما از راه گلستان میفهمیم که در روزگار سعدی شاهنامهخوانی بسیار رواج داشته است. به هر حال فردوسی برای سعدی چنان ساختار ذهنی میسازد که شاهنامه کتاب مهم ذهن و فکر سعدی میشود.
جلوههای بارز شخصیتهای حکایتهای سعدی، موضوع دیگری بود که دکتر فسایی به آن اشاره کرد و گفت: سعدی حتی پهلوانهایی را که در حکایتهایش نشان میدهد و نقل میکند، رنگ و رویی حماسی میدهد. از این راه میتوان دریافت که او اساطیر ایرانی را خوب میشناخته است. پس لازم است که به این جنبه از هنر ناشناخته سعدی توجه بیشتری بشود. من به صراحت میگویم که اگر فردوسی نبود سعدی میتوانست جای او را پر کند. حافظ هم به همین گونه است. وقتی حافظ در بیتی میگوید «شاه ترکان سخن مدعیان میشنود / شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد»، همه داستان سیاوش و سودابه شاهنامه را در بیتی میگنجاند و عصارهاش را عرضه میکند.
نویسنده کتاب «برگزیده بوستان سعدی» گفت: سعدی استاد ادبیات تعلیمی است. کمتر شاعری به اندازه سعدی در ادبیات ما توانسته است شعر تعلیمی بگوید. شعر تعلیمی سعدی انعطافپذیر، دامنهدار و زیباست. حتی اگر سخن ناصر خسرو و سنایی و مولوی را در کنار شعر تعلیمی سعدی بگذاریم، شیوه بیان سعدی را برجستهتر و ممتازتر مییابیم. این به معنای انکار و نادیده گرفتن سخن آن بزرگان نیست.
دکتر فسایی در پایان سخنانش افزود: سعدی بر بالهای هنرش و برفراز تمام اندیشهها پرواز میکند و با زبانی لطیف و زیبا با ما سخن میگوید. بی شک هیچ شاعری بال پرواز سعدی را در افقهای پهناور شعر نداشته است. اگر شاعران دیگر فارسی بال سعدی را داشتند ادبیات ما گستردگی افزونتری مییافت.
***
دکتر منصور رستگار فسایی در دومین جلسه از پنجمین درس گفتارهایی درباره سعدی که به «تأثیر شاهنامه بر آثار سعدی» اختصاص داشت گفت: سعدی شاعری است که در انواع شعر به استادی میرسد، غزل وی به همان استواری قصاید اوست و قصاید او نیز به همان لطف و عظمت غزلیات اوست.
وی که در مرکز فرهنگی شهر کتاب سخن میگفت با اشاره به دریافت آگاهانه و هوشمندانه سعدی افزود: سعدی نه تنها با دریافت آگاهانه و هوشمندانه شاعرانه خویش میتواند ابعاد مختلف یک هنرمند به تمام معنا را ایفا کند بلکه یک نثرنویس جامع و کامل است و به همان اوجی در نثر میرسد که در شعر رسیده است.
مولف کتاب «از پادشاهی کیومرث تا پادشاهی کیقباد» خاطرنشان کرد: سعدی در ادبیات غنایی ایران یگانه است و تجربیات عاشقانه و عاطفی سعدی در غزلهای او بیتردید قابل فهمترین و همدلسازترین شیوههای شاعران غزلپرداز است و به همان سادگی شعر فرخی و انوری سعدی غزل میسازد و با مخاطب خویش ارتباط برقرار میکند.
وی افزود: در ادب تعلیمی و اخلاقی کار سعدی در نظم و نثر یگانه است. اگر سعدی غزل نداشت و شاعر غنایی ساز نبود بهترین استاد، معلم و مربی شعر تعلیمی در ادبیات ایران بود. شعر تعلیمی، رسا و روشن و به لحاظ حسن و زیبایی پیکره شعر است. کلام تعلیمی سعدی نه تنها در زمینه شعری مانند بوستان است بلکه قصیدههایش به همان زیبایی نثر تعلیمی است و محتوای اشعارش تمام مقام سازهایی ساخته شده را دربردارد زیرا سعدی وزن را فدای لفظ نمیکند.
این بازنویس شاهنامه فردوسی خاطرنشان کرد: نثر سعدی ماندگار است و هیچ غرابتی مانند مقامات حمیدی ندارد. نثر عرفان که پس از سعدی آغاز شد در گلستان به حد اعلای خود میرسد و میتواند نثر عارفانه محسوب شود. ادب نمایشی در کلام سعدی در «جدال سعدی با مدعی» دارای چنان ارزشهای تصویری و نمایشی است که گویی برای نمایش امروزی نگاشته شده است و تمام فضاسازیها به طوری فراهم آمدهاند که میتوانید برداشت امروزی از ادب نمایشی داشته باشید.
مولف «کتاب پادشاهی کیکاوس» به انواع ادب جهان اشاره کرد و یادآور شد: ادب جهان 4 نوع است، ادب غنایی، ادب تعلیمی، ادب نمایشی و ادب حماسی. علیرغم اینکه سعدی شاعری غناییساز است بلکه شخصیتی ویژه دارد، سعدی تربیت مدرسهای نظامیهای داشته و به دلیل تحقیقی بودن کار و دامنه مطالعه، منابع فکری را در ناخودآگاه و خودآگاه خود تقسیم میکند.
وی افزود: همه این بخشها بازتاب خودآگاه سعدی است زیرا تجربه انسانی است که عاشق میشود و به مکتب میرود و بر کرسی وعظ مینشیند و به بیان اندیشه و فکر خود میرسد و گاهی میاندیشد که باید تصویری از آنچه میبیند بدهد. همه اینها رسالت شاعرانهای است که سعدی برای خود دارد. در روزگار سعدی دوره سیاه تاریخی حمله مغول به ایران است و چراغ فرهنگ و هنر آخرین شعاع خود را دارد.
مولف کتاب «پادشاهی کیخسرو» خاطرنشان کرد: بازگشت سعدی به شیراز بازگشت به آرامش است. سعدی در این مرکز، آرامش گمشده را بازمییابد. بازگشت سعدی به وطنی است که در آنجا آرامش مییابد. سعدی برای کسب علم و دانش به شیراز رفته است. زیبایی غزل سعدی در کلام خورشیدی و درخشانی اوست که شفافیت و پاکی آن را از شاهنامه میگیرد. خودآگاهی سعدی ایجاب میکند که تمام ابعاد شخصیت خود را به یکبارگی بروز دهد زیرا شیراز اصحاب علم و فرهنگ و فضیلت را در خود جای داده است به همین دلیل در مقدمه گلستان، تواضع و احترام را به اصحاب علم شیراز میبینید.
وی افزود: سعدی یک درد ناخودآگاه دارد، ناخودآگاه جمعی که در همه جامعههاست مانند خودآگاه جمعی مطرح نیست. سعدی در ذهن ما به عنوان سخنور بزرگ و آخر زمان مطرح است. تخم سخنی که فردوسی پراکنده ناخودآگاه آخر زمان سعدی را تحت تأثیر قرار میدهد و میتوان در خلال نکتههای سعدی آن را مشاهده کرد. باید بیشتر بیندیشیم که ادب حماسی و اساطیری که در ناخودآگاه جمعی است چطور در اندیشه سعدی بروز میکند.
این استاد دانشگاه به تفاوت عصر سعدی و فردوسی پرداخت و گفت: چرا میگوییم که سعدی شاگرد مکتب فردوسی است؟ سعدی انسان عصر پریشانی و عصر شکست و ناامیدی است. انسان عصری است که همه چیز در جامعه دچار بحران خاص فرهنگی شده و با حمله مغول دولتهای بزرگ و انجمن حمایت از شاعران از بین رفته است و سعدی جز غمی جانکاه چیزی ندارد اما امید فراوان میخواهد تا شعر بگوید. سعدی همه اندیشههایش را به سمت غزل میبرد اما نمیتواند خود را راضی کند و به طرف قصیده، مثنوی و... پیش میرود.
وی افزود: فردوسی انسان روزگار امید است، روزگاری که تمدن ایرانی شکل مستقلی مییابد و بعد از سه، چهار قرن هویت ایرانی شکل میگیرد و احیا میشود و ایران به هویت دیرینه خود رنگ و روی تازه میدهد و میبینیم که یعقوب لیث نیز در احیای هویت ایرانی نقش بسزایی داشته است. یعقوب لیث که از جامعه برخاست زبان عربی حدود خود را با زبان فارسی از هم جدا کرد. رودکی آمد و رودکی تجربههای متفاوت شاعری را انتخاب کرد. ظهور رودکی مانند ظهور نیما در دوران ما بوده است، کشف آن چیزی است که بازتاب اندیشه زبان اوست رودکی نواندیشی خود را در شاعری نشان داد و اگر یعقوب لیث نبود اندیشههای رودکی متجلی نمیشد.
مولف کتاب «از پادشاهی لهراسب تا پادشاهی دارا» خاطرنشان کرد: در دوره سامانی که فردوسی کودکی بیش نیست آزاداندیشی ایرانی، غرور ملی و استقلال ایرانی پهنای خراسان بزرگ را در بردارد و کمکم تبدیل به ایران بزرگ میشود و خورشید خراسان را به طلوع نور وادار میکند. فردوسی با این غرور ملی بزرگ و پرورده میشود، این شاعر حماسهسرا برای اندیشه ایرانی کتابی میخواهد که بازتاب اندیشههای ایرانی باشد و شناسنامه ملی میخواهد که دارای ارزشهای اخلاقی و دینی باشد. فردوسی ارادهای دارد که 30 سال وقت خود را برای شاهنامه میگذارد اراده فردوسی مبتنی بر جامعه اوست.
وی افزود: فردوسی از قهرمانان سخن میگوید که برای ایران مبارزه کردند از آغاز پادشاهی کیومرث تا یزدگرد سوم. فردوسی از پهلوانان و قهرمانانی سخن میگوید که مدافع ایران بودند و مرگ برایشان معنایی نداشت و نامیرا و جاودان بود. بینش سعدی در عصر خود بینش ناخودآگاه است ولی بینش فردوسی بینش آگاه و ارادهدار ذهنی است. طرح و برنامه فردوسی با سعدی متفاوت است. سعدی شاعر فصل محسوب میشود و بوستان را در یک فصل و گلستان را در فصل دیگری سروده است ولی فردوسی مرد اندیشه است و برای به دست آوردن منبع و مأخذ کوشش میکند و ادبیات پهلوی را از کشاورزان روزگار میشنیده و از هر سند و مدرکی درباره گذشته استفاده میکرده است.
مولف کتاب «از پادشاهی اسکندر تا پادشاهی بهرام گور» خاطرنشان کرد: سعدی ادبیات غنایی را سرود و بازتاب ناخودآگاه خود را در آثارش میتوان مشاهده کرد. ادب غنایی برای فردوسی وجود دارد اما برای سعدی پرداختن به حماسه متفاوت است. فردوسی و سعدی علیرغم اینکه 3 قرن با هم فاصله دارند ولی گاهی اوقات به هم نزدیک و گاهی از هم دور میشوند آنگاه فکر میکنی که بیش از 3 قرن با هم فاصله دارند.
وی افزود: تمام اشعار و غزلهای عاشقانه سعدی تأثیر از ادبیات حماسی میگیرد و ناخودآگاه سعدی ریشه در فضایی دارد که فردوسی در آن بالیده است. سعدی و فردوسی بر جاودانگی میاندیشند زیرا اشعارشان در پیوند با فرهنگ است و مردم جامعه خواننده آثار ادبی هستند که جاودانگی را به هنرمند میدهند و آثارشان را از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند. سعدی در مسیری گام مینهد که فردوسی در آن مسیر گام برداشته است و خیرخواه مردم به شمار میرود. فردوسی به وطنی به نام ایران میاندیشیده است که همه پهلوانان و قهرمانان آن نامآور بودهاند.
این بازنویس شاهنامه فردوسی خاطرنشان کرد: فردوسی انسانهای اساطیری و پیش از تاریخ و شخصیتهای بزگ تاریخی را به نماد تبدیل میکند و این شخصیتها نمادهای استقامت ایران محسوب میشوند. رستم یلی در سیستان و یگانه نماد استقامت و مقاومت برای ایران بهشمار میرود و پیروزی ساز و درخشنده است. در شاهنامه آمده است که رستم به چاه میافتد که ملت و جامعه در اوج افتخار باقی بمانند. سعدی مصلحت جامعه را با تفکر معاصر خود حل میکند ولی گاهی اوقات ضعف دارد و تسلیم میشود و در عین حال فروتنانه و اصلپذیر رفتار میکند.
مولف کتاب «از پادشاهی یزدگرد بهرام تا پادشاهی هرمزد انوشیروان» یادآور شد: فردوسی در تمام شخصیتهای شاهنامه یک نوع غرور ملی ایجاد میکند زیرا باورمند است که نام آنها باید پایدار باشد. در تصور فردوسی و تفکر خردمندانه او میبینیم که شخصیتهایش را نماد میکند تا بازتولیدی نظیر خود داشته باشد از هنگامی که کاوه، فریدون، بهرام در شاهنامه بروز میکند تا بزرگانی مانند گیو، گشتاسب و رستم بهوجود میآیند نام آنها جاودان مانده است. فردوسی نماد انسانی است که بتواند اعصار را ببیند.
وی افزود: سعدی و فردوسی روشنگری و حقیقتجویی دارند و سوزی در کلامشان نهفته است که با درد و سوز و آه کلامشان را آغاز میکنند. انسان برای سعدی یک موجود مقدس است که باید در تمامی ابعاد مورد ارج و عزت قرار گیرد. سعدی در عصری زندگی میکند و نیت سعدی در روزگار پنهان خود است ولی در کلام فردوسی نام انسان و هویت انسان مشاهده میشود زیرا افتخار گودرز، رستم، بهرام، گیو و گشتاسب در نام است.
مولف کتاب «از پادشاهی خسرو پرویز تا پایان پادشاهی یزدگرد» خاطرنشان کرد: فردوسی به نوعی با سعدی در ارتباط همیشگی است. سعدی یکبار به صراحت در بوستان خویش از فردوسی نام میبرد و بیتی از او تضمین میکند و نام فردوسی را چنان با احترام میبرد که ناخودآگاه تبدیل به آگاهی میشود.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد
سعدی به فردوسی اوستادان میگوید، احترامی که سعدی به فردوسی میگذارد استثنایی است و در آثار منظوم و منثور سعدی احترام به این بزرگی به دیگر شاعران به چشم نمیآید. معنای ستایش سعدی از فردوسی را باید درک کرد و در اشعارش آنها را یافت.
وی در پایان سخنانش خاطرنشان کرد: در روزگار سکوت و شکست حمله مغول هنگامی که هنوز چراغ خاموش اندیشه ذهن ایرانی به استادی چون فردوسی میرسد و از فردوسی با نام چه خوش گفت فردوسی پاکزاد یاد میکند زیرا معیار ارزشهای کلام فردوسی را میشناسد و به اندیشههایی که در شاهنامه متبلور است احترام میگذارد.
***
دکتر منصور رستگار فسایی در سومین و آخرین جلسه از پنجمین نشست درس گفتارهایی درباره سعدی که به «تأثیر فردوسی بر آثار سعدی» اختصاص داشت، گفت: اگر بپرسیم که سعدی به کتاب شاهنامه چگونه نگاه میکند؟ باید چنین پاسخ داد که برای او شاهنامه، کتاب گذشتگان و آیینه عبرت آیندگان است. سعدی شاهنامه را کتاب دستور زندگی، راهنمای حیات و تجسم نیک و بد روزگاران میداند.
وی که عصر روز چهارشنبه (31 تیرماه) در مرکز فرهنگی شهرکتاب، سخن میگفت به شخصیتهای شاهنامه اشاره کرد و افزود: وقتی او میخواهد عمر طولانی جهان و دیرینگی حیات را یادآور شود، برای نشان دادن درستی سخن خود، شخصیتهای شاهنامه را مثال میزند و سرگذشت بشر را آنچنان که در شاهنامه آمده، بازگو میکند. همین مسأله میزان تاثیرپذیری سعدی از شاهنامه را روشن میسازد. او عظمت سرزمین مادری خود را از راه شاهنامه میشناسد و ملاک و معیارش برای شناخت گذشته باستانی ایران، کتاب فردوسی است.
وی افزود: خواندن شاهنامه برای سعدی، ضایع و تباه نکردن ایام و عبرت گرفتن از گذر روزگار و زمانه است. روح و معنویت شاهنامه در کالبد سعدی جان میگیرد و او با زبان استوار و زیبای خود آن را بازسازی میکند. به همین دلیل در حکایتهایش فضای شاهنامه را به زیبایی انتقال و نشان میدهد که تا کجا وامدار فردوسی است.
این میزان از تاثیرپذیری، هیچ دلیلی جز این ندارد که بپذیریم، او روان و منش فردوسی را در سراسر وجودش حس میکند. از این رو بسیاری از اسطورهها و پهلوانان شاهنامه، در زبان سعدی، کارکردها و کاربردهای بسیار زیبایی پیدا میکنند
وی افزود: در زبان ما بسیاری از سخنان سعدی به صورت ضربالمثل در آمدهاند. شگفت است که بسیاری از این ضربالمثلها، اشارههای آشکاری به قهرمانان و شخصیتهای شاهنامه دارند. یک نمونهاش آنجایی است که به سرگذشت بهمن و رفتن او به زابل اشاره میکند و میگوید «چو بهمن به زابلستان خواست شد/ چپ افکند آواز و از راست شد». این بیت که حکم ضربالمثل پیدا کرده، الهام گرفته از یکی از داستانهای شاهنامه است.
این شاهنامهپژوه، یادآور شد: سعدی به اهمیت ضربالمثل در روان و جسم ایرانی، آشناست و میداند، چگونه این مثلها روح او را تسخیر میکنند، چرا که پشت هر کدام از این ضربالمثلها، واقعیتهای فرهنگی و تاریخی نهفته است. این جا است که حکمت جاری و زنده سعدی با حکمت باستانی شاهنامه درآمیخته میشود. او در حکایتهایش از پهلوانان و پادشاهان شاهنامه یاد میکند تا فرهنگ ملی خود را زنده نگهدارد.
وی به حکایات سعدی اشاره و عنوان کرد: در حکایات سعدی به موارد بسیاری میتوان برخورد که او در قالب داستانی کوتاه، خصوصیات نیک و بد پادشاهان را نقل میکند و زمینهای فراهم میآورد تا رفتار آنان را نقد کند. او تاریخ را به چشم عبرت مینگرد تا سرگذشت پیشینیان برای مردم روزگارش درس زندگی باشد. سعدی در مدایحش هم همین شیوه را برمیگزیند. شیوه او برای فهم گذشته و استفاده از آن برای زمان حاضر، راه و روشی است که در ادبیات پس از او بارها بکار رفته است. به هر حال بسیاری از این پادشاهان که سعدی زندگی و رفتار آنان را به دیده عبرت مینگرد، همان شخصیتهای آشنای شاهنامهاند همانند انوشیروان، فریدون و دیگران.
وی افزود: همه اینها نشان میدهد که سعدی برای شناخت ریزهکاریهای فرهنگ ایران چقدر وامدار شاهنامه است. پختگی و انسجام کلام او نیز نتیجه تاثیرپذیری آشکار او از فردوسی است. این را جز به پیوند روحانی شگفت میان فردوسی و سعدی، به چیز دیگری نمیتوان نسبت داد. البته گاهی سعدی از روح حماسی فردوسی دور میشود و گرایشهای عرفانی بر ذهن و زبان او غلبه میکند.
این استاد دانشگاه و محقق، ادامه داد: استفاده سعدی از شاهنامه، فقط محدود به پادشاهان و پهلوانان نمیشود. او گاه از موجوداتی که اسطورهای اند و ویژگیهای فرا انسانی دارند نیز یاد میکند. مثلا آنجایی که در بیتی، از اژدها نام میبرد و میگوید « گر چه کس بی اجل نخواهد مرد / تو نرو در دهان اژدرها». در حکایتهای سعدی نمونههای فراوانی میتوانیم بیابیم که او به اژدها، پریان و دیوان اشاره میکند. از سویی دیگر، سعدی نام بسیاری از جنگ افزارها و سلاحهای نبرد را از شاهنامه میگیرد و به صورتهای مختلف بهکار میبرد. چنین کاری به سخن او لحنی حماسی میدهد. هنگامی که چنان بیتهایی را میخوانیم، میپنداریم که شاهنامه را گشودهایم و با بیتهای فردوسی رودرروییم.
وی وزن شاهنامه در حکایتهای سعدی را موثر دانست و گفت: وزن شاهنامه در حکایتهای منظوم سعدی تاثیر بسیار دارد. البته روح عرفانی سعدی گاهی بر لحن و بیان او اثر میگذارد اما ابزار سخن و اصطلاحاتی که بهکار میبرد، همان است که در شاهنامه مییابیم. هر چند این ابزارها در خدمت اندیشههای عرفانی سعدی و بنیانهای فکری دیگر او قرار میگیرند. چون عصر سعدی، عصر رضا و تسلیم و شکست بود.
فسایی، ادامه داد: پیداست که او نمیتوانست از تاثیر چنان زمانهای برکنار بماند. پس تعجبی ندارد اگر کلام حماسی سعدی، گاه یکباره از اوج فرو میافتد و روح تسلیم به خود میگیرد. اما نتیجهگیریهایی که در پایان بیتها میکند، تفاوتی با فضای شاهنامه و روح حاکم بر آن ندارد و استواری پندها و سخن فردوسی را در بسیاری از آن بیتها میتوان حس کرد. این حالتهای طبیعی بیان، در نزد سعدی، به آنجا میرسد که حتی غزلیات و قصاید او هم از یک سو تحت تاثیر کلام فردوسی و فضای شاهنامه قرار میگیرد و از سوی دیگر بیانگر زمانه و عصر سعدی میشود که به دور از جلوههای حماسی است.
وی افزود: سعدی وزن شاهنامه را گاه بهکار نمیگیرد؛ اما کلامش سرشار از بیان حماسی است. به عبارت دیگر، درون مایه سخن او بیش از ظاهر کلامش رنگ حماسی دارد. مثلا آنجایی که میگوید «جوشن بیار و نیزه و برگستوان رزم/ تا روی آفتاب معفر (خاک آلود) کنم به گرد»، همه ابزارهای حماسی را بکار میگیرد اما وزن آن، وزن شاهنامه نیست. در اینجا کلام او نقص و ایرادی ندارد و محتوایی شاهنامهای دارد، اما وزن آن از شاهنامه دور است. این نکته نشان میدهد که او چگونه میتواند کلامش را در هر قالبی که میخواهد، بریزد. در چنین حالتی است که در مییابیم، سخن سعدی حتی اگر در وزن شاهنامه نباشد، میتواند به هر خوانندهای شهامت و جرات را القاء کند. به هر حال در این گونه جایها زبان او سراپا حماسی است اما همانگونه که گفتم، در قالب معمول فردوسی نیست.
رستگار فسایی، به باب پنجم بوستان سعدی، اشاره کرد و گفت: بسیاری گفتهان، باب پنجم بوستان سعدی، تقلیدی از داستانهای شاهنامه و زبان حماسی فردوسی است و گویا او خواسته، در این بخش به معارضه و دشمنی با فردوسی برخیزد. داستان اینگونه است که سعدی میگوید، که حسودی مرا به استادی سخن ستایش کرد و گفت که سعدی فکر بلیغی در شیوه زهد و طامات و پند دارد، اما در شیوه دلاورانه و حماسی اینگونه نیست «که این شیوه ختم است بر دیگران». «دیگران» در اینجا یعنی فردوسی. سعدی میگوید که من نمیخواهم از جنگ سخن بگویم و الا مجال سخن، بر من تنگ نیست و ادامه میدهد که میتوانم تیغ زبان برکشم و داد سخنوری بدهم اما زمانه من زمانه جنگ و آویز نیست. با این همه به آن مدعی حسود پاسخ میدهد، «بیا در این شیوه «چالش» کنیم». و سپس روی به بیان داستانهایی حماسی و تقلید از فردوسی میآورد اما راست این است که کلام او یکباره از اوج فرو میافتد. چرا که تربیت سعدی متناسب با حماسهگویی نیست.
وی افزود: عصر سعدی با دوران غرور حماسی فردوسی فرق دارد. دوره او، دوره سیاه یاس و وارفتگی است. همین است که سعدی از عهده بیان داستانی حماسی برنمیآید. با این همه سعدی واقعیت تاریخ روزگار خود را میشناسد و میداند که در زمانه او پهلوانان، دیگر جایی ندارند و قدرتهای زمانهاش پهلوانانی رستم وار نیستند. بنابراین تسلیم میشود. همه حکایتهایی که در باب پنجم بوستان وجود دارد، ظاهر حماسی دارند اما معنای حماسی را در آنها نمیتوان یافت.
وی در ادامه سخنانش، خاطرنشان کرد: واقعیت این است که آن سخنهای سعدی هنرنمایی و رقابت با فردوسی نیست. چون سعدی مدیون فردوسی و زاده و دست پرورده زبان اوست و آگاه است که عصر او، از عصر حماسهپردازی دور شده است. پس تلاش برای حماسهگویی عیبی برای او نیست. اگر عیبی هست، عیب تفکر غنایی روزگار اوست. اندیشهای که بر آن روزگار حاکم بود، مقاومت را از مردم میگرفت و آنها را زبون و تسلیم شده بار میآورد.
فسایی، افزود: نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد آن است که سعدی در نثر هم حماسهوار سخن میگوید. آنگونه که احساس میکنیم، او نه تنها قادر است، بیان فردوسی را در شعر غنایی خود بازسازی کند، بلکه در نثر هم توانایی انجام چنین کاری را دارد. داستانهای منثور او صورتی حماسی دارند و بسیاری از آنها نمایش صحنههایی رزمی و دلاورانهاند. همان تصویرهایی که فردوسی در شاهنامه با التهاب و هیجان میآفریند، سعدی در نثر گلستان پدید میآورد.
این شاهنامهپژوه یادآور شد: به این ترتیب میتوانیم به این نتیجه برسیم که سعدی بزرگوار، شاگرد فردوسی است اما این شاگردی و اثر پذیری در زبان و دریافتهای ناخودآگاه فرهنگی او و روحیه استنباطگر، نتیجهگیر و الگوساز فردوسی است. بیان و تفکر فردوسی، نمایانگر روزگار حماسی اوست و اندیشه و زبان سعدی، نشان دهنده عصری که او در آن میزیسته است. سعدی بر رخش سخن فردوسی، سوار میشود اما در میدانهای روزگار خود میتازد و مرد زمانه خود است.
وی در پایان سخنانش گفت: ارادت سعدی به فردوسی، ارادت زبانی و تعارفآمیز نیست. سخن فردوسی و اندیشه او، چنان تاثیری در ناخودآگاه سعدی گذاشته که او در لحظههای رهایی و عروج به گذشته و هنگامی که زلال سرزمین خود را به یاد میآورد، بی تردید از داستانهای شاهنامه متاثر میشود و الگو میپذیرد.