هادی مشهدی: کتاب «بیایید فلسفه بورزیم: درآمدی بر تأمل انتقادی وگفتوگوی عقلانی»، نوشتهی ریچاردکریل، با ترجمه محمدکیوانفر به همت انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، به تازگی منتشر شده است. آشنایی بیشتر خوانندگان با فلسفه، رویکرد محوری این کتاب است. مباحثی چون: «فلسفه چیست؟»، «فیلسوف کیست و چه میکند؟»، «فلسفه چه شباهتها و تفاوتهایی با دیگر حوزههای معرفت مثل دین، علم، تاریخ و ریاضیات دارد؟» و«روش فلسفه چیست؟»در این اثر طرح شده است.
سه شنبه، بیست و یکم مرداد ماه جاری، نشست نقد و بررسی کتاب یاد شده با حضور محمد کیوانفر، هومن پناهنده و حسین شیخ رضایی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
فراخوانی برای خواندن فلسفه
کیوانفر، مراحل ترجمه و چاپ کتاب بیایید فلسفه بورزیم، را تشریح کرد. وی گفت: این کتاب در سال 2001 نوشته شده است و تقریباً ده سال از ترجمهی آن میگذرد. میتوان چاپ این کتاب را یک اتفاق دانست؛ از همین روی مراحل ترجمه، یا اگر بتوان گفت حرکت جوهری ترجمه، در ماحصل کار دیده میشود. بازبینی مجدد در ترجمه اعمال شده است، اما همچنان میتوان نشانههای خامدستی ترجمهی اول را در آن دید؛ به عنوان مثال، برخی معادلها همان است که در آن مقطع رایج بوده است، حال آنکه امروز رویکردهای تازهای دربارهی آنها اعمال شده است. از آنجا که به چاپ کتاب زیاد امیدوار نبودم، شور و اشتیاق لازم برای بازبینی نداشتم، و این باعث بروز ضعفهایی شده است.
وی، در شرح برخی ویژگیها و مولفههای کتاب «بیایید فلسفه بورزیم»، افزود: نویسندهی این اثر، استاد فلسفهی کالج ایتاکا است. او تا به حال، چهار کتاب نوشته است. وی در حوزهی الهیات تحصیل کرده است؛ سه اثر دیگر خود را در حوزهی الهیات نوشته است و اخیراً مشغول نوشتن داستان کوتاه است. نام اصلی این کتاب، در ترجمه تغییر کرده است. از آنجا که این اثر به نوعی فراخوان فلسفهخوانی و هم بسیار روان است، نام فعلی را بر آن برگزیدم. به نظر میرسد، بیایید فلسفه بورزیم، برای تدریس فلسفه نوشته شده است. این رویکرد ویژگیهایی را به آن تحمیل کرده است. بهطور معمول کتابهای درسی جامعنگر هستند؛ این دست کتابها، به دنبال نقد و تقبیح دیدگاههای رقیب نیستند، تا دانشجویان با دیدی جامع، مواجه شوند. این کتاب نیز ویژگیهایی چنین دارد. مشابه این اثر، کتابهای متعددی به فارسی برگردان شده است؛ رایجترین آنها کتاب جان هاسپرز با عنوان «درآمدی به تحلیل فلسفی» است. کتابهای «فلسفه به زبان ساده» و «کلیات فلسفه» از این دست آثارند.
کیوانفر، وجوه تفاوت بین آثار یاد شده و بیایید فلسفه بورزیم، را تشریح کرد. وی گفت: توجه مؤلف به مبحث فرا فلسفه، یکی از مهمترین تفاوتهای موجود است. فرا فلسفه، از نظرگاهی بیرونی، فلسفه را مد نظر قرار میدهد؛ فرا فلسفه، از این منظر، تعریف فلسفه، روشهای رایج در آن، آرای فلاسفه، اهداف فلسفه، فواید فلسفه و مباحثی از این دست را تبیین میکند. برخی، این حوزه را فلسفهی فلسفه، مینامند. برخی دیگر، این دو حوزه را منفک از یکدیگر میدانند. برخی صاحبنظران هم بر این عقیدهاند که پرداختن زیاد به فرا فلسفه، شخص را از فلسفه باز میدارد. در تقسیمات فلسفه و حکمت اسلامی، نیز میتوان رویکردهای فرا فلسفه را دید. نویسندهی این کتاب، به ایندست مسائل نپرداخته است.
وی ادامه داد: فلسفه، همواره ملکه و اشرف علوم بوده است، اما پس از دورهی مدرن، بهویژه پس از کانت، نسبت به علوم، در حالتی دفاعی قرار گرفته است، گاه حتا به مباحث زبانی تقلیل یافته است؛ البته امروز جایگاه پیشین آن رفته رفته احیا میشود. مؤلف بیایید فلسفه بورزیم، احیای حوزهیهای مختلف فلسفی را تبیین کرده است. در این اثر، بر خلاف نمونههای مشابه، مباحث فلسفهی قارهای تببین و تشریح شده است. مباحث متعددی چون معرفتشناسی، منطق، اخلاق، نظریهی ارزش، سعادت و مابعدالطبیعه در فصول این کتاب مطرح شده است؛ به زعم من، مهمترین بخش آن همان فرا فلسفه است، که جامعیت آن را نسبت به دیگرمنابع موجود در فارسی، باعث شده است.
هنر نویسندگی و قوام فلسفه
پناهنده، ضمن تاکید بر اوضاع نابهسامان کتابخوانی در ایران، کتاب بیایید فلسفه بورزیم را، مطلوب ارزیابی کرد و در شرح ویژگیهای آن تصریح کرد: من از پس انتشار این اثر، مکرر به آن، رجوع کردهام؛ به ویژه، بخش فرا فلسفه را مدنظر داشتهام؛ بیایید فلسفه بورزیم، همواره برایم لذتبخش بوده است؛ در کلاسهایی که داشتهام نیز، از آن استفاده کردهام؛ این کتاب، یکی از بهترین کتابهای مقدماتی در حوزهی فلسفه است. در این اثر، مطالب تازهی بسیاری دیده میشود. مطالب آشنا نیز بهخوبی بیان شده است. بیایید فلسفه بورزیم، معلمانه و خوب نوشته شده است؛ هنر نویسندگی، در تألیف آن دخیل بوده است؛ مطالب شیرین بیان شده است؛ محدود به اخبار و اطلاعات فلسفی نیست و از این جهت بسیار ممتاز است.
وی افزود: تفکر نقادانه، از جمله مباحثی است که در بخشهای مختلف این کتاب به خوبی تبیین شده و قابل ارجاع است. به عنوان نمونه میتوان به مبحث گفتوگوی عقلانی در صفحهی ۷۹ اشاره کرد. ما همواره به گفتوگو و صحبت عقلانی تشویق میشویم و دیگران را نیز به کاربست این رویکرد تشویق میکنیم؛ چگونگی تحقق این امر و ساختار آن محل پرسش است، که در بخش یادشده به خوبی تببین شده است.
پناهنده، نکاتی را هم در نقد کتاب بیایید فلسفه بورزیم، تشریح کرد. وی گفت: متن فارسی این اثر قابل استفاده و مفهوم است، اما توجه به برخی نکات در نقد و بررسی آن ضروری است. بررسی یک کتاب از حیث نسخهویرایی، یکی مهمترین مولفههای نقد و بررسی است. نسخهویرایی، آمیزهای است از ویرایش صوری و ادبی و مقابله. این کتاب، از این حیث وضع مطلوبی ندارد؛ در واقع میتوان گفت نسخهویرایی دربارهی آن اعمال نشده است؛ ایندست نقایص باید در چاپهای بعدی مرتفع شود.
وی، ضمن اشاره به مصادیقی در اینباره، برخی آسیبهای موجود در ترجمه را نیز تشریح کرد و ادامه داد: در صفحهی صد و دوازده کتاب آمده است: «بعضی نقد خود را به زبان موهنی بیان میکنند؛ بددهنی میکنند. واقعیت این است که گاهی، افراد دیدگاههایی جایگزین، یا نقدهاشان را به نحوی توهینآمیز بیان میکنند. من چنین نگرش زشتی را توصیه نمیکنم؛ چنین نگرشی که اغلب در قالبی جزماندیشانه یا متفرعنانه بروز مییابد، تعصب برانگیز است، و ما را از توجه به گفتههای ناقد باز میدارد. البته توجه دارید که گفتههای فرد جزماندیش یا متکبر، ممکن است درست باشد.»
پناهنده افزود: ممکن است من در اینباره با مترجم اختلافات ذوقی یا استحسانی داشته باشم؛ اما فارغ از این نکته، میتوان سوالی طرح کرد: بددهن بودن با نگرش زشت چه ارتباطی دارد؟ بهنظر میرسد، میتوان بخشی از این قسمت را اینگونه برگردان کرد: «من نمیگویم که از این افراد، بابت رفتار زنندهشان باید سپاسگزار بود؛ چنین رفتاری که معمولاً با تأسف و تفرعن همراه است، تلخ و تأسفآور است و ما را از توجه به اصل سخن گوینده باز میدارد؛ اما فراموش نکنیم که آدم متعصب متکبر هم، ممکن است سخن راست بگوید.» این رویکرد، بهسادگی، با تحلیل متن به دست میآید.
وی، در انتها، پس از بیان مصادیقی دیگر از ایندست، افزود: معنای آن چه گفتم، عدم شایستگی مترجم در کار خود نیست؛ امیدوارم او در چاپهای بعدی، نظارت مطلوب داشته باشد و کار ترجمه را ادامه دهد.
جامعه و محتوای ناکارآمد
شیخ رضایی، در شرح ویژگیهای بیایید فلسفه بورزیم و کتابهایی از ایندست، تبیین وضعیت فعلی فلسفه در ایران را ضروری دانست و در اینباره تصریح کرد: تلقیهای عمومی از فلسفه، بهویژه در محیطهای غیر دانشگاهی، باری اضافه بر دوش آن گذاشته است؛ ایندست تلقیها، باری نیستند که فلسفه قادر به حمل آنها باشد یا به این منظور ایجاد شده باشد. فلسفه به مثابه ارائه کنندهی راهی برای حل مشکلات، یکی از رایجترین تلقیهای یاد شده است، که البته در شرف کمرنگ شدن است. در بررسی این آسیب، از نظرگاه اجتماعی، میباید رویکرد فعالان حوزهی فرهنگ را بررسی کرد. ظهور کارگزاران فرهنگ و اصلاحات با پیشزمینههای فلسفی، این تلقی را دامن زد که: فرد مفید برای جامعه میباید از فلسفه بگذرد. بر این اساس، مبانی مشکلات سیاسی، باری بر دوش فلسفه بود.
وی ادامه داد: تلقی دیگر، فلسفه را لوکوموتیو حرکت تاریخ میپنداشت؛ به این معنا که فهم مبانی تازهی غربی، بهویژه مدرنیته، ریشه در فلسفه دارد. این تلقی، گاه از سوی اساتید مطرح دانشگاهی تبیین شده است. بر اساس این تصور، نوعی تاریخنگاری مبتنی به فکر، به وجود آمده است. این دست تلقیات، نگاه ابزاری به فلسفه دارند؛ به این معنا که آن را برای کاری دیگر، چون حل مشکلات مبنایی جامعه، غربشناسی و یا بنیان گذاردن تمدن اسلامی میخواهند.
شیخ رضایی، دو فضای موجود در محافل فلسفی ایران را نیز از عوامل مؤثر در بروز این آسیبها دانست و تاکید کرد: فضای دانشگاهی مبتنی بر آموزشهای رسمی، مبتلا به آسیب تاریخمحوری است که در این کتاب نیز تشریح شده است. فضای دانشگاهی در رشتهی فلسفه، با محیط بیرون، ارتباط ندارد؛ این مساله نیز، آسیبی جدیتر در این حوزه است؛ به این معنا که دانشجوی فلسفه، بین آنچه میآموزد، با آنچه در بیرون اتفاق میافتد، ارتباطی نمییابد.
وی، در تبیین و شرح فضای دیگر، مؤثر در رویکردهای فلسفی امروز ایران، افزود: فضای روشنفکری فلسفی، به اتفاق ناشرها و مترجمان غیردانشگاهی، حجم وسیعی از کتابهای فلسفی چاپ کرده است. صرف نظر از استثنائات، این فضا به قدر قابل توجهی مبهم و نامفهوم است. از دیگرسو، مسئولان امر در پی تعطیل کردن رشتهی فلسفه هستند، چراکه فارغ التحصیلان آن نه میتوانند کار یابند و نه میتوانند معلم معارف بشوند.
شیخ رضایی تاکید کرد: به دنبال طرح ایندست مسائل، میتوان این سؤال را نیز مطرح کرد: «فلسفه، کدام درد جامعه را درمان میکند؟»
بهنظر میرسد، فایدهی فلسفه برای جامعه، اصلاً در گروی محتوای آن نیست؛ فلسفه از حیث روش میتواند به یک جامعه کمک کند. حسن و نقطهی قوت کتاب بیایید فلسفه بورزیم،طرح همین موضوع است؛ در واقع آنچه میتوان در اینباره به هرکسی توصیه کرد. پررنگ شدن محتوای فلسفی، بدون وجود بستر مناسب، میتواند جامعه را به آسیبهای جدی دچار کند. در اینباره مصادیق متعددی وجود دارد؛ به کرات میبینیم، افرادی به مثابه طرفداران فلاسفهی مهم، صحنهای کلاه مخملی رقم میزند و دعواهای بالادهی- پاییندهی صورت میدهند.
وی، بر ضرورت تبیین روش فلسفی در آموزشهای عمومی تاکید کرد و افزود: این معنا، در بخشی با عنوان فرا فلسفه در این کتاب تشریح شده است. مؤلف، فلسفه را نه یک دانش که شیوهای برای زندگی دانسته است؛ او در فصلی دیگر، ویژگیهای فیلسوف یا علاقهمند به فلسفه را حتا از حیث خصلتهای روانی تشریح کرده است. کتاب بیایید فلسفه بورزیم، ما را به بازگشتن به ریشههای فلسفه دعوت میکند؛ به آنجا که فلسفه در یک محیط خاص اجتماعی شکل گرفته است. از ورای این رویکرد میتوان دریافت، که هیچگاه فلسفه در محیطهای غیرشهری، بدون حضور سوفسطاییها، رشد نکرده است. این کتاب، انتظارات ما از فلسفه را متعادل میکند؛ انگیزههای پرداختن به فلسفه را روشن میکند و بار بیش از حدی بر دوش آن نمیگذارد. به این دلایل، این کتاب از نمونههای فارسی آن متمایز است.
وی، در انتها برخی آسیبهای مطرح در ترجمه را تشریح کرد: در بخش ارزششناسی،برگردان یک اصطلاح مطلوب نیست؛ خواننده را به خطا یا تعجب وا میدارد. در مقابل happiness به شکلی سیستماتیک،«سعادت» بهکار رفته است؛ برخی فلاسفه چون کانت، بر این عقیدهاند که آدمی در زندگی خود با یک دو راهی روبرو است: اخلاق یاhappiness. وقتی این واژه به سعادت برگردان میشود، این سؤال مطرح است کهمگر دو مفهوم سعادت و اخلاق در مقابل هم هستند؟ در اینجا باید به چیزی تاکید شود که در مقابل اخلاق قرار گیرد.
شیخ رضایی در انتها افزود: در برخی موارد، نظر نویسنده قابل دفاع نیست. او تصوری کلاسیک از صدق، حقیقت و عقلانیت داشته است؛ او تصور میکند، امور عالم واقعیتهایی دارند؛ گزارهها از درستی و یا نادرستی فی نفسهای برخوردارند و فیلسوف وظیفه دارد پرده بردارد و به آن حقیقت نزدیک شود.بهتر میبود، نویسندهبر این معنا تاکید میکرد که این تصور غالب و پذیرفته شده از سوی همهی فلاسفه نیست؛ بهویژه در نیمهی دوم قرن بیستم.