انتشار کتاب «تاریخ و تبیین مفهوم خرد» از دو جنبه اهمیتی بنیادی دارد: نخست تببین قابل توجه کتاب از مفهوم «خرد» و سپس آشنایی مخاطب فارسیزبان با یکی از مهمترین فیلسوفان معاصر آلمان: هربرت شندلباخ (Herbert Schnadelbach).
هربرت شندلباخ متولد ۱۹۳۶ در ایالت تورینگن آلمان، در دانشگاه فرانکفورت در رشتههای فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات آلمانی، موسیقی و تاریخ، تحصیلات عالی خود را گذرانده است. او که از شاگردان تئودور آدورنو است، تمام فعالیت خود را در دانشگاه و مباحث آکادمیک خلاصه کرده است و برخی از کتابهای وی از جمله کتابهای مرجع دانشجویی بوده است. برخی از آثار اوعبارتند از:«تئوری هگل درباره آزادی سوبژکتیو»، «ایدئولوژی چیست؟»، «درباره مسئله تصمیم در فلسفه اخلاق»، «تجربه، استدلال و تأمل: جستاری درباره پوزیتیویسم»، «آیا فناوری بهلحاظ فلسفه اخلاق خنثی است؟»، «فلسفه در آلمان در سالهای ۱۹۳۳ ـ ۱۸۳۱»، «نوارسطوگرایی چیست؟»، «روشنگری و نقد دین» و «فیلسوفان چه میدانند و از آنان چه میتوان آموخت؟».
شندلباخ از ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹دستیار علمی آدورنو بود و تا ۱۹۷۸ در دانشگاه فرانکفورت به تدریس فلسفه مشغول بود. او از ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ در دانشگاه هامبورگ مشغول به کار بود و از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۲ در دانشگاه هومبولت تدریس کرد. اگرچه شندلباخ نقدهایی به «روسوگرایی پنهان، نیچهگرایی نیمهپنهان و هگلگرایی سلبی و آشکار» «نظریه انتقادی» مطمح نظر آدورنو و هورکهایمر داشت، اما یورگن هابرماس در کتاب «نظریه کنش ارتباطی» او را جزء متفکران نسل دوم مکتب فرانکفورت قرار داده است. شندلباخ رادیکالیسم نظریه انتقادی را مانع شکلگیری سیاست در عرصه عملی دانسته است، زیرا بهزعم وی نقد آدورنو بر سلطه خرد در حوزه نظری، به نقد بنیادین مفهوم «سلطه» در عرصه اجتماعی نیز سرایت کرده است و این با سیاستورزی رایج مبتنی بر کسب قدرت، تقابل پیدا میکند: «در نظام سرمایهداری دولت «نهاد سلطه» تلقی میشود و کسب قدرت دولتی توسط احزاب و گروهها چیزی جز تثبیت «مناسبات سلطه» نیست.»
یکی دیگر از نقدهای شندلباخ به آدورنو و هورکهایمر به بیاعتنایی آنان به ظرفیتهای فلسفی اندیشمندانی چون مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و لودویگ ویتگنشتاین است. میدانیم که آدورنو برای نمونه اندیشه هایدگر را در کتاب «زبان اصالت» فاشیستی دانسته بود و دیگر متفکران مکتب فرانکفورت نظیر هابرماس نیز همواره همکاری هایدگر با حزب نازی را نه عملی مجزا از اندیشه او، که در امتداد تفکرش ارزیابی کردند. شندلباخ معتقد به این تداوم نیست و دفاع هایدگر از فلسفه در کنار نقد او بر پوزیتیویسم و تکنولوژیزدگی عصر مدرن را وجوه مشترک تفکر او با نظریه انتقادی و قابل بسط و پیگیری میداند.
شندلباخ در کتاب «تاریخ و تبیین مفهوم خرد» همانگونه که عنوان کتاب آشکار میکند، دو روند همزمان تبیین و گزارشدهی تاریخی از مفهوم خرد را دنبال میکند. او خرد را ذاتی ایستا نمیپندارد، بلکه به چرخشهای مفهومی آن در طول تاریخ و متأثر از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میاندیشد و میکوشد در گزارش خود، دو سطح نظری و عینی ماجرا و سیر تحول این مفهوم را بنگرد و لحاظ کند. تبیین تحول مفهوم خرد، نزد شندلباخ، تنها تفننی تاریخی نیست، بلکه او بحث خود را بر این بنیاد استوار میکند که «تأمل در باب خرد از همان سرآغازهای فلسفه بهطرزی چشمگیر دگرگون شده است، بهنحوی که تبیین مفهوم خرد بدون پرداختن به دگرگونیهایی که در این تأملات رخ داده است، ناممکن است.»
او با رأی رادیکال و شایع رمانتیکها که خرد را مسئول شرارت جهان میدانستند و از «دیگریِ خرد» نظیر احساس، تن، طبیعت، خیال و ... دفاع میکردند، موافقت ندارد و معتقد است «ما در مقام انسان فهیم و هوشمند ساکن بر این سیاره آموختهایم که تنها آنگاه بخت ماندن داریم که خرد پیشه کنیم و از ویرانکردن طبیعت و خود دست برداریم.»
شندلباخ طرح خود را با یونان باستان و تقابل میان زیست روزمره و زیست فلسفی میآغازد و با داستان تالس و کنیز تراکیایی تمایز بین خرد روزمره (عقل سلیم) و خرد نظرورز را پررنگ میکند. شندلباخ بخشی دیگر از این تقابل را با قرائتی معتدل، متوجه دوگانه میتوس/ لوگوس میکند. خرد نظرورز خود، به دو نوع خرد سوبژکتیو (انسانی) و خرد ابژکتیو لوگوس یا «نوس» تقسیم میشود. نوس پایه فهم و شناخت ساختار هستی است و رواقیان بعدها با توسل به خرد ابژکتیو دو دستاورد مهم را بنیان نهادند: قانون علّی طبیعت و ایده حقوق طبیعی.
سقراط و افلاطون ـ اگر بتوان تمایزی جدی میان این دو قائل بود ـ کوشیدند خرد نظری را به مرتبهای بالاتر از تجربه حسی و خرد روزمره بکشانند و در این طریق اسطورههای هومری و حقیقت شاعرانه مندرج در آن را مردود شمردند و حتی با فلاسفه ایونی طبیعتگرا نیز مرزبندی کردند، اما بهزعم شندلباخ فلسفه از آغاز دچار تنشی درونی بر سر حجیت خرد نظرورز بوده است و میتوان جدیترین مخالفتها را نخست در سوفیستها مشاهده کرد که با دیدی شکگرایانه و پراگماتیستی، اعتبار خرد نظرورز را مورد تردید قرار دادند تا ضمن برجستهکردن نسبیگرایی، از شأن قانونگذاری انسانی نیز دفاع کنند.
شندلباخ در ادامه از چهار بنبست خرد نظرورز در طول تاریخ پیشامدرن فلسفه سخن به میان میآورد که عبارتند از: بنبست عملی (نقد ارسطو بر نظریه مثل افلاطونی و نتایج آن در حوزه سیاست نظیر وحدت بیواسطه نظر و عمل)، بنبست فنی (نقد بیکن بر انگارههای یونان باستان مبنی بر ارجحیتبخشی به نظریه و تلاش برای تبدیل دانش به قدرت تغییر مناسبات انسان و طبیعت و سلطه اولی بر دومی)، بنبست دینی (تنش میان فلسفه و مسیحیت و راههای متفاوت نسبتیابی این دو مقوله نزد پولس رسول، آگوستین قدیس، توماس آکویناس و ... که به مخالفت برخی چون مارتین لوتر با الاهیات فلسفی امثال اراسموس منجر شد) و بنبست معرفتی (بیاعتباری خرد ابژکتیو در اشکال لوگوسمحورانه یونانی و الاهیات مسیحی، طرد فهم غایتمندانه طبیعت و آفرینش و جایگزینی خرد سوبژکتیو مبنی بر منافع و مصالح فردی و جمعی بهجای خرد ابژکتیو غایتگرایانه).
ادامه بحث شندلباخ از دکارت بهمثابه پیشگام طرح خرد سوبژکتیو تا دوران معاصر است و در این میان تأملات کانت، هگل و شوپنهاور و نسبت خرد با زبان و جامعه در آثار کارل مارکس و گئورگ هامان را مورد توجه قرار میدهد. به نظر شندلباخ در ادامه این مسیر و با کارکردیشدن خرد، مفهوم «عقلانیت» جایگزین خرد شد و این انگاره رواج یافت که با «یک خرد و عقلانیتهای متعدد» مواجه هستیم و وجود ساختارها و زمینههای متفاوت، نیازمند عقلانیتهای متمایز و متعدد زمینهمند است. نمونهای از این امر در اندیشه ماکس وبر و تفکیکی که میان انواع عقلانیت قائل میشود، قابل مشاهده است و تلاشهای یورگن هابرماس در نظریه «کنش ارتباطی» خود در تمایزنهادن میان عقلانیتهای ابزاری، ارتباطی و استراتژیک در ادامه همان منطق «یک خرد و عقلانیتهای متعدد» کارل اتو آپل است.
تاریخ و تبیین مفهوم خرد، نوشته هربرت شندلباخ، ترجمه رحمان افشاری، انتشارات مهراندیش، ۲۵۶ صفحه، ۲۰۰۰۰ تومان