دموکراسی مفهومی باستانی است و لااقل از دوران یونان باستان و نظریهپردازیهای افلاطون و ارسطو، راجع به آن اندیشیده شده است. در دوره میانه، دموکراسی از محورهای اندیشه سیاسی خارج شد اما با آغاز عصر جدید، بار دیگر، بهطرزی روزافزون و همزمان با نقادی نظریهپردازان عصر مدرن از نظریه حقوق الهی پادشاهان، و مقارن با بسط ایدههایی چون حقوق طبیعی و نظریه قرارداد اجتماعی در اندیشه افرادی چون گروتیوس، جان لاک و ژان ژاک روسو، ایده برابری حقوقی و مشارکت آحاد جامعه در امر سیاسی نیز قوت گرفت تا امروز که تردید در دموکراسی بهمثابه صحیحترین شکل حکمرانی، کمتر موافقتی را جلب میکند.
لیبرالیسم، اما برخلاف دموکراسی، مفهومی نوین است و سابقه آن به افول جامعه فئودالی و ظهور نظام سرمایهداری مبتنی بر بازار و مخالفت با تبعیضهای مندرج در نظام فئودالی و حکومتهای مطلقه بر میگردد. در کنار این ابعاد، عناصر بنیادین لیبرالیسم را میتوان فردگرایی، عقلباوری، قانونگرایی، احترام به مالکیت خصوصی، تساهل و رواداری دانست.
امروزه لفظ دموکراسی لیبرال از مشهورات است و عوام و خواص گاه در کاربرد آن برای بیان نظرگاههای سیاسی خود صرفهجویی به خرج نمیدهند. بااینهمه، مواجهه نقادانه با این لفظ مستلزم درک تنشهای مندرج در آن است و این امری است که بسیاری اهل فراست را بهصرافت انداخته است تا اصطکاک میان دموکراسی بهمثابه فرایندی برابریخواه و لیبرالیسم بهمثابه روندی آزادیطلب را به نفع تلفیقی با خروجی بهینه بهبود بخشند. از جمله کسانی که در این زمینه به بررسی پرداختهاند، میتوان به نوربرتو بوبیو، سی.بی. مکفرسون و فرید زکریا اشاره کرد. این امر اما ریشههایی بس کهنتر دارد و در اینجا نام چندین متفکر بهعنوان کسانی که فضل تقدم در طرح این موضوع دارند، میدرخشد. بدون تردید آلکسی دو توکویل یکی از آن نامهاست.
آلکسی دو توکویل (۱۸۵۹ ـ ۱۸۰۵ م) در شرایط پس از انقلاب فرانسه و آشفتگیهای پساانقلابی در سفر به امریکا به موضوع تلفیق آزادی و برابری اندیشید و حاصل تأملات خود را در دو جلد کتاب «دموکراسی در امریکا» در سالهای ۱۸۳۵ و ۱۸۴۰ م چاپ کرد؛ اثری که خاصه از جلد اول آن استقبال قابل توجهی شد. اصل سخن توکویل در این اثر آن است که دموکراسی، برابری را تشدید میکند، اما در عین حال میتواند خطری برای آزادی باشد؛ آنگاه که دموکراسی به برآوردهسازی منافع و امیال کوتاهمدت شهروندان تقلیل داده شود و در ازای تأمین رضایت مردم، از آنان اطاعت طلب کند. در چنین حالتی، تودههای مردم این قدرت را دارند که برای ابقای وضعیت ناظر بر رفع حوائج شخصی خود، از خیر آزادیهای فردی و مدنی بگذرند و ضمن آنکه با مشارکت در انتخابات، وجهی دموکراتیک به حکومت میبخشند، آزادی را در قتلگاه برابری به فساد بکشانند.
برای فهم بهتر مسأله شاید لازم باشد ذکر این نکته که پیش از توکویل، و برای نمونه در اندیشههای روسویی آمیخته با شور انقلابی ژاکوبنهای فرانسوی، دموکراسی آرمانی بینقص تلقی میشد که بیانگر صحیحترین خواستههاست، زیرا در آن تعبیر، صدای مردم، صدای خدا بود. توکویل نگران آن بود که چنین درکی از دموکراسی، میتواند بهسهولت جوامع انسانی را که تختهبند میل به آسایش، آرامش و رفاه هستند، دچار بلیه پوپولیسم کند و استبداد اکثریت، نافی آزادیهای فردی شود.
اصولاً نگرانی توکویل بیسابقه نبود و برای نمونه متفکری چوناَبهسییس در برابر امواج سهمگین اندیشه روسویی که دموکراسی مستقیم و حاکمیت بلافصل و بدون واسطه مردم را تجویز میکرد، ایده نمایندگی را معارض قطعی اراده مردم میپنداشت و معتقد بود که حاکمیت بهمثابه تحقق اراده همگانی، نه قابل انتقال استو نه قابل نمایندگیدادن. او از حکومت نمایندگان دفاع کرد و ابراز داشت که ایده روسویی مستلزم شرکت بیواسطه مردم در وضع قانون است، حالآنکه مردم نه فرصت و امکان این امر را دارند و نه بهواسطه ضعف آموزش، در این امر کمکرسان خواهند بود. میکائل گاراندو رویکرد سییس را در نیمه نخست قرن نوزدهم فراگیر میداند و مینویسد این دوران «مرحلهای حیاتی برای لیبرالیسم فرانسوی است که مسأله اصلی آن سازش بین پذیرش آزادیهای مدنی با پیشرفت امر مردمسالاری است. تلاش برای سازش آزادی و برابری، اوج لیبرالیسمی است که به عنوان فناوری سیاسی شناخته شده ...» (گاراندو ۱۳۸۳: ۳۴)
بیانی دیگر از دغدغه و اندیشه توکویل را میتوان در بیان متفکران امریکایی چون جیمز مدیسون و فیلسوف انگلیسی، جان استوارت میل یافت. میل نیز نگران استبداد اکثریّت بود و به همین خاطر دموکراسی را نه صرفاً خواسته اکثریّت، بلکه حفظ حقوق اقلیّت و پاسداشت هویت فردی در سایهسار حکومت قانون معنی میکرد و مینوشت: «هر آنچه فردیت را منکوب کند، به هر نامی که خوانده شود، ادعای اجرای اراده خدا را داشته باشد یا فرمان انسانها را، مآلاً استبداد است.» (گاراندو ۱۳۸۳: ۱۶۹) این سخنان را وقتی با نوشتههای توکویل مقایسه کنیم در مییابیم که چگونه هر دو متفکر قرن نوزدهمی نگران عواقب فسادهای متعاقب «دموکراسیِ زیادی» هستند: «این قاعده راجع به حکومت را، که اکثریّت ملت حق دارد هر کار میخواهد بکند، من بهعنوان قاعدهای نامشروع و نفرتانگیز مینگرم ... و آنچه از همه بیشتر موجب بیزاری من در امریکا میشود، آزادی مفرط حاکم در آنجا نیست بلکه کمبود تضمین در برابر خودکامگی است که در آنجا دیده میشود.» (گاراندو ۱۳۸۳: ۱۶۴)
جلد دوم کتاب «دموکراسی در امریکا» شامل چهار دفتر و ۷۵ گفتار است که پس از گذشت نزدیک به نیمقرن از ترجمه جلد نخست کتاب، دو دفتر نخست جلد دوم در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۶ به چاپ رسیدهاند. در دفتر دوم جلد دوم، توکویل که خود اشرافزاده بود میکوشد وضعیت فرهنگ و هنر در امریکای دموکراتیک را در مقایسه با جوامع اشرافی مورد بررسی قرار دهد و از این رهگذر بصیرتهایی را بر خواننده ظاهر سازد. از جمله او در گفتار هفدهم درباره شعر مینویسد «مساوات، تعداد مضمونهای شاعرانه را کم میکند اما پهنه آن مضامین را گستردهتر میسازد.» (ص ۶۷) یا در گفتار نوزدهم تئاتر در ملل دموکرات را اینگونه توصیف میکند: «در ممالک دموکراتیک آدمها به نمایشنامهها گوش میدهند اما بههیچوجه آنها را نمیخوانند. اغلب کسانی که به دیدن بازی تئاتر میروند در بند چشیدن محسوسات معنوی نیستند. اینها دنبال حسکردن عواطف تندوتیز قلبیاند. این گروه در تماشاخانه دنبال یافتن یک اثر ادبی نیستند. اینها نمایش میخواهند و ...» (ص ۷۹)
کتاب آکنده از ریزبینیها و تعمیمدهیهای معتدل است و در آن ردّ پای دغدغه دائمی توکویل که همانا امکانسنجی و محدودیتبینی همزمان پدیدهها است، وجه غالب را دارد. چنین امری البته از کسی چون او که خود به این ویژگی خویش نیز معترف بود، بعید نیست. چنین کلامی جایی برای استبعاد باقی میگذارد؟: «من عقلاً حکومت بهروش دموکراسی را میپسندم، اما خودم بهطور غریزی به آریستوکراسی (حکومت اشراف) تعلّق دارم.»
دموکراسی در امریکا (جلد دوم: دفتر دوم) ـ آلکسی دو توکویل ـ ترجمه بزرگ نادرزاد ـ انتشارات فرهنگ جاوید ـ ۱۰۲ صفحه ـ ۱۵۰۰۰ تومان
منبع:
گاراندو، میکائل. ۱۳۸۳. لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب. ترجمه عباس باقری. تهران: نی