هادی مشهدی: هوراس، یکی از برجستهترین و موثرترین شعرای روم باستان و همعصر ویرژیل بود. هوراس از شیوههای شعری و افکار شاعران یونانی سود فراوان میجست. او در اشعارش از زندگی زودگذر و از خیالات دور و دراز، هوسآلود و جاهلانه سخن میگفت. در آثار او مضامین جالب توجهی دربارهی عشق و شراب، دین و دولت و مرگ و زندگی دیده میشود. اشعار هوراس باشکوه و متصف به صنعت سهل و ممتنع است، از اینرو شور و ظرافت را میتوان از مهمترین ویژگیهای آنها برشمرد.
یکی از مهمترین و موثرترین آثار هوراس چامهها نام دارد که به تازگی، به همت دکتر جلالالدین کزازی به پارسی برگردانده شده است. این برگردان را انتشارت معین به زیور طبع آراسته و در معرض توجه علاقهمندان قرار داده است. این کتاب در اولین نشست مرکز فرهنگی شهر کتاب در سال جدید، در تاریخ سهشنبه بیستم فروردین ماه، رونمایی شد. در این نشست دکتر جلالالدین کزازی و اتتوره برونی، استاد زبان و ادبیات لاتین دانشگاه تهران، حضور داشتند.
در جستوجوی جهانی ناشناخته
دکتر کزازی، پیش از شرح دشواریها در برگردان چامهها، دلایلی را بر ناشناخته ماندن هوراس نزد عموم بازگو کرد. وی گفت: گاهی سخنوران آنچنان سترگ و بالایاند که دور از دسترس مینمایند، مانند ستیغ کوهساران بلند که بیشتر در مه پوشیده میشوند و فرادید نمیآیند. شاید ناشناختگی هوراس از آنروی باشد که او سخنوریست سترگ. همواره چنین نیست، سخنوران سترگتر بیگمان آناناند که بر ستیغاند، در مه پوشیده شدهاند، اما از دامنهی کوه نیز میتوان از آنان آگاهی یافت؛ مانند فردوسی که بیگمان بزرگترین رزمنامهسرایان جهان است، اما یکی از آشناترین و مردمیترین سخنوران جهان نیز هم اوست. بسیاری از ایرانیان که حتا دانش نیاموختهاند، بیتهایی از شاهنامه را از بر میخوانند، به ویژه در شهرهای دور که از هنگامه و آشوب زندگانی نوآیین امروز بیشتر به دور ماندهاند.
وی ادامه داد: به هر روی یکی از ویژگیهای سخنوران بزرگ این است که کمتر شناخته میشوند. از این دید هوراس را میتوانیم با چامهسرای نامبردار ایران، سخنسالار شیرینکار شروانی، خاقانی بسنجیم. خاقانی سخنوریست ناشناخته برای ایرانیان و پارسیزبانان. زیرا هر کس آن توان را ندارد که کوهی بلند را تا ستیغ بپیماید. بیشینهی کسان در کرانه میمانند یا دستبالا به کمرکش کوه میرسند. اندکی میتوانند راه به چگاد و ستیغ ببرند.
مترجم چامهها، در ادامه، جایگاه هوراس را در گسترهی ادبیات روم باستان بازگفت: شاید سخنی به گزاف نباشد اگر هوراس را یکی از دو سخنور بزرگ روم باستان بنامیم. دو سخنور که رومیان آنان را سخنوران میهنی و ملی خود میدانند. یکی که بسیار شناختهشدهتر از اوست، ویرژیل است، که رزمنامهی «رومیان»، یا به سخنی، شاهنامهی رومی را که «انهاید» نام دارد، سروده است. من بر آن هستم که در مایه و توان سخنوری، هوراس کم از ویرژیل نیست. شاید از آنروی ویرژیل بسیار شناختهتر از هوراس است که داستان روم را در پیوسته است. از این روی با فردوسی سنجیدنی است. ویرژیل، سرگذشت رومیان را در داستانی بلند با زبانی تپنده، شورانگیز، سخته و ستوار در پیوسته است. اگر هوراس داستان روم را میسرود شاید آوازهای بلندتر از ویرژیل مییافت. اما ویرژیل این کار را انجام داده بود و هوراس، هوشمندانه میدانست، نیاز نیست کاری را که دوست هنرمند و پرآوازهاش به شایستگی انجام داده است، بار دیگر به انجام برساند.
کزازی، چامهها را در دستهی دیوانها جای داد و در شرح چرایی این دستهبندی گفت: دیوان واژهای پارسی و ایرانی و با دبستان و دبیرستان همریشه است؛ به معنای آنچه در آن مینویسند یا جایی که نویسندگان در آن گرد میآیند. این واژه به دفتر فراگیر شعر نیز گفته میشود. هنگامی که همهی سرودههای سخنوری را در دفتری گرد میآورند، آن دفتر دیوان نامیده میشود. این واژه در همین کاربرد و معنی به دیگر زبانهای جهان برده شده است. نامورترین دیوانهای نیرانی، دیوان خاورانه و باخترانهی گوته است. سخنورانی دیگر هم پارهای از سرودههای خود را در دیوانی گرد آوردهاند.
وی افزود: سرودههای هوراس، هنگامی که هنوز در جهان میزیست، در چهار دفتر گرد آورده شد. آنها زمینهای یگانه و یکنواخت ندارند؛ از چامههای شورانگیز میهنی تا چامههایی که هوراس در آنها از آزمونهای زندگانی خود یاد کرده است، در این دیوان میتوانیم یافت. اگر به زیبارویی دل میباخته است، چامهای در ستایش او سروده است، اگر در میخانهای رخدادی ذهن و اندیشهی او را به خود در کشیده بوده است، در چامهای دیگر از آن رخداد یاد کرده است. از این روی زمینههای گوناگون را در چامههای هوراس میتوان یافت.
وی این ویژگی را یکی از دشواریهای برگردان چامهها برشمرد و افزود: سرودهها در قلمروها و زمینههای گوناگون در پیوسته آمدهاند. دشواری دیگر اینکه، این سرودهها چون چامهها و غزلهای پارسی، ساختار داستانی ندارند و آکنده از نمونشها، اشارات، چشمزدها و تلمیحات گوناگوناند. دشواری و تنگنای دیگر در برگردان این چامهها، همین چشمزدها و نمونشهاست، چراکه پارهای از آنها در افسانههای یونان و روم باستان، پارهای در رخدادهای تاریخی و پارهای هم در زندگانی هوراس ریشه دارند. کسی که چامهها را به زبان دیگر بر میگرداند، به ناچار باید آگاهی و دانشی بسنده داشته باشد، تا بتواند این چشمزدها و نمونشهای پر شمار و گونهگون را آنچنان که میسزد به زبانی دیگر برگرداند.
کزاری، وجود برنوشتههای گوناگون، بررسیهای پچنینشناختی متعدد و وجود نسخ بدلی را از دیگر دشواریها در کار ترجمه دانست و گفت: چون کمابیش همهی سخنوران و نویسندگان کهن ایرانی، نوشتهای به خامهی هوراس در دست نیست. برنویسان سپسین دگرگونهایی در این سرودهها روا داشتهاند. گزینش پچین سنجیدهتر و به آیینتر، خود پرسمانیست که هوراسشناسان با آن رو با رویاند. دشواری دیگر، زبان کهن و دور هوراس است. زبان لاتین مانند هر زبان دیگر، از آن میان زبان پارسی، روزگارانی چند را از سر گذرانیده است. من اندکی زبان لاتین میدانم که کمابیش به کار پژوهشهای ریشهشناختی سنجشی میآید، از این روی نمیتوانستم از لاتین آنها را به پارسی برگردانم. برای این کار از دو برگردان فرانسوی بهره جستهام، زیرا با یک برگردان نیاز من برآورده نمیشد. در این میان،گاه ناچار میشدم از آن آگاهی کرانمند خود در زبان لاتین هم بهره ببرم، زیرا این دو برگردان هم بسیار از یکدیگر دور بودند.
وی تاکید کرد: یک برگردان، کمابیش ریختگرایانه بود. ترجمان کوشیده بود که ساختار بیرونی و پیکرینهی سرودهها را پاس بدارد. آن برگردان دیگر بیشتر معنیگرایانه بود و از این روی، متن این برگردان روشنتر از آن دیگری مینمود. من در برگردان پارسی، این هر دو شیوه را با هم در آمیختم. کوشیدم تا آنجا که شدنیست پیکره و ساختار نحوی سرودهها بر جای بماند، اما معنا را در پای ریخت، قربانی نکردم.
کزازی در ادامه انواع ترجمههای ادبی را برشمرد و دیدگاه خود در اینباره را تشریح کرد. وی گفت: از دید من ترجمهی ادبی که خود هنریست دیگر، سه گونه میتواند داشت: یکی ترجمهی ریختگرایانه یا واژه به واژه است، که بیهوده مینماید و ترجمه نیست. دو دیگر، ترجمهی آزاد است، ترجمهای که یکسره معنی و پیامگرایانه است. این گونهی دیگر به درست در برابر گونهی نخستین است. ترجمهی آزاد هم به راستی ترجمه نیست مگر در برگردان شعر. ما هنگامی که میخواهیم سرودهای را به زبانی دیگر برگردانیم، چارهای جز گزینش این گونه نداریم؛ زیرا هر سرودهای جهانی ادبی و پندارینه است. برگردانیدن جهانی اینچنین، با همه ساز و کارها، ویژگیها و وابستگیهای گونان آن، کار آسانی نیست. هم باید پیکره را پاس داشت، هم معنا، هم ساختار زیباشناختی متن و هم شیوهی ویژهی سراینده را. از این روی، به ناچار باید در برگردان فراخنگر بود وگاه بیش از پیکره پایه را بر پیام نهاد. برگردان بهآیین، پذیرفتنی و سنجیده آن است که در میانه جای میگیرد. هم پایبند به پیکره و هم در اندیشهی پیام؛ اگر بتوان این دو را به گونهای در برگردان پاس داشت و بازآفرید که گزندی بنیادین به هیچیک از این دو نرسد، برگرداننده کامگار خواهد بود.
وی در انتها هدف خود را از برگرداندن چامهها تشریح کرد: چندسالی است که من تنها سرودههای باستانی را به پارسی بر میگردانم. از دو روی: یکی این است که زمینهی پیامشناختی آنها برای من دلپذیر و گرامی است. دو دیگر اینکه، با زبان من بیشتر میسازد. به هر روی باستانگرایانه است. هنگامی که چامههای هوراس را بر میگردانیدم این دو نیاز و دلبستگی من، بیش از هر زمانی دیگر برآورده شد، زیرا که سرشار بود از این دو ویژگی. امید من آن است که از این رهگذر خوانندهی ادب دوست ایرانی بتواند راهی به جهانی ناشناخته بجوید؛ جهان هوراس.
آنگاه که دلسیر شدیم!
اتتوره برونی، آثار هوراس را بیانگر اوج شعر غنایی لاتین خواند و سنت ادبی غرب را در سبک، وامدار این آثار دانست. وی در شرح اهمیت چامهها و برگردان آنها گفت: هوراس یک مظهر ادبی است. او شاعریست که هم از قدرت الهامگیری قوی برخوردار بوده است و هم این توانایی را داشته است که مفاهیم دریافتی عمیق را به شیوهای ساده بیان کند. در واقع سرودههای وی، به بهترین وجه نماد آن شعر مطلوبی است، که فرمانروا آگوستوس از وزیر فرهنگ خود مسیناس خواسته بود، تا به جریان جدید شعر غنایی لاتین تبدیل شود. این جریان نو میباید پس از یک قرن کشمکش و مبارزات خونین داخلی در نظام جمهوری روم، آرمانهای مورد حمایت شاهزادهی جدید را احیا نماید. به این معنی که ادبیات میبایست هویت جدیدی نسبت به گذشته پیدا میکرد، باید از حلقهی تنگ ادبدوستان بیرون آمده و از تبعیض مدنی رها میشد، تا بتواند افکار و ارزشهای نوینی به جامعه هدیه دهد.
وی افزود: با وجود این نباید فکر کنیم که هوراس تابع و فرمانبردار اوامر و خواستههای آگوستوس و مسیناس بوده است، بلکه چنانچه او خود اشاره کرده است، همراه سایر شاعران همعصرش، در توازن روزگار میگذرانده است. او میگوید: ما در کنار یکدیگر، به دور از دسیسههای سیاسی، زندگی میکنیم. اهمیتی ندارد چه کسی غنیتر و یا فاضلتر است هر انسانی جای خود را دارد.
برونی، در توصیف شرایط اجتماعی و سیاسی عصر هوراس گفت: رونقی دوباره بر اقتصاد ملاکان خرد ایتالیایی که یک قرن جنگ مایهی عذاب و شکنجهی آنها شده بود، یکی از اولویتهای آگوستوس پس از رسیدن به قدرت بود. با کمی تامل، در این باره، به خوبی در مییابیم که آسایش زندگی روستایی و الگوی زندگی در خلوت، تا چه اندازه مورد توجه و اقبال هوراس بوده است. این مهم به حکومت آگوستوس کمک میکرد تا مجددا آداب و رسوم قدیم و اخلاقیت موکد نیاکان خود را احیا کند.
برونی، هوراس را مناسبترین گزینه برای تحقق این رویکرد تبلیغاتی از سوی حکومت دانست و افزود: این موضوع به ویژه در چهار دفتر چامهها مشهود است. در چامهها میتوان جریان جدید آثار او را مشاهده کرد؛ همانگونه که خود شاعر در چامهی سی از دفتر سوم تاکید دارد: آفریدهی ادبی من به پایان میرسد، پایدارتر از برنز.
وی، ساختار عروضی و رویکردهای تازهی هوراس را مبین اصالت دیوان او دانست و افزود: هوراس با جرح و تعدیل اشکال عروض یونانی و نوسازی آثار غنایی کهنهسرایان رومی، که به دلیل ماهیت بیش از اندازه ذهنی و درونگرایانهی خود، نمیتوانستند نیازهای رژیم آگوستوس را مرتفع سازند، یک قالب جدید رومی ایجاد کرد. الگویی که هوراس باید با آن به مقابله میپرداخت، اشعار غنایی یونانی پیش از وی بودند که تا آن روز کمال مطلوب محسوب میگشتند، اما او با سبک شفاف و مفاهیم عمیق خود، حتا از آنها پیشی گرفت و به الگویی ناگزیر برای شاعران غنایی اعصار بعدی تبدیل شد.
برونی افزود: در حقیقت نباید از شعر غنایی او برداشتی رمانتیک و عاشقانه به معنای تراوش آزادانهی احساسات داشت. آثار او حاوی نوعی بیان ادبی غنایی است که ریشه در شعر غنایی یونان دارد. هوراس در یکی از آثار قبلی خود، با عنوان هجونامه به این موضوعات پرداخته است، با این تفاوت که آنجا از قالب نثر بهره جسته است، حال آنکه در چامهها مطالب را با استفاده از آرایههای ادبی بسیار زیبا و متعالی به نظم در آورده است.
وی در ادامه، ساختار اندیشهای هوراس را نیز تشریح کرد: اندیشههای وی کهگاه از یک وضعیت فصلی و گاه از منظر یک مخاطب الهام میگیرند، زبانزد هستند. این اندیشهها به بیان احساسات کاملا هوراسگونه منجر میشوند؛ زندگی زودگذر، مرگ قریبالوقوع، ناپایداری مسائل انسانی و دعوت به لذت بردن از زمان حال پیش از آنکه مرگ فرا رسد، از آندست هستند. اما آنچه خارقالعاده مینماید، این است که تمام این اندیشه و مکاشفه به توفیقی آرامشبخش مبدل میشود که شاعر را در شرایط ویژهی یک عالم اپیکوری قرار میدهد. بنابراین او کسی است که واقعیت را تنها به نظاره مینشیند و هرگز خود را به طور کامل درگیر آن نمینماید و در عین خویشتنداری همواره مراقب است که حوادث، حتا در پریشانحالی، او را بیش از حد تحت تاثیر قرار ندهند.
برونی ادامه داد: در نتیجه، حتا موضوعات عاشقانه در آثار او، هرگز آن ضرباهنگ و تراوش غنایی که ویژهی شعر غنایی لاتین پیش از اوست را ندارند، بلکه هماهنگ با شیوهای که اشاره شد طرح شدهاند. به عبارت دیگر با عالمی اپیکوری مواجه هستیم که خویشتندار است و خود را بیش از حد درگیر ماجراهای عشقی نمیکند. اما به یاد داشته باشیم که این رفتار نباید با سردی و بیتفاوتی اشتباه شود. موضوعات دیگری چون دوستی، که او در چامههای خود بدانها اشاره میکند، در راستای همین فلسفهی اپیکوری است. از منظر جهانبینی اپیکور، دوستی در واقع به تخفیف آلام وجودی کمک کرده و آرامش متعالی را برای عالم به همراه میآورد. اینکه در آثار هوراس میتوان از موضوعات به ظاهر ساده در زمینه دوستی، در مشکلات عمیق زندگی انسان تعمق کرد، ستودنی و این بیانگر توانمندی و بزرگی این شاعر است.
وی وجوه دیگر اندیشهی اپیکوری در چامهها را بازگو کرد: آنگونه که از بطن این موضوعات بر میآید یک عنصر خاص وجود دارد که شعر هوراس را متمایز میسازد و آن مفهوم ناپایداری است. از نظر هوراس، زندگی از آغاز تا انجام، یک مسیر خطی را دنبال میکند که نهایتا به مرگ منتهی میشود. از این روی، وی چندان در بند ایمانگرایی به مفهوم اعتقاد به خدای ناجی نیست. در این بین، انسان چارهای جز پیروی از قوانین طبیعت ندارد و در اندیشهی فردا بودن، امری بیهوده است. بر این اساس بهتر است دم را غنیمت شمرده، از آن لذت ببریم و در گوشهای آرام بیدغدغه روزگار بگذرانیم، بیآنکه خود را اسیر بازی بخت و سرنوشت سازیم و آنگاه که زمان آن فرا رسید، یا به تعبیر هوراس دلسیر شدیم، رخت از این جهان بربندیم.