هادی مشهدی: رمان قطار شبانهی لیسبون، در زمرهی رمانهای فلسفی جای میگیرد، این اثر، در گسترهی آثار معاصر در این حوزه، از اهمیت ویژهای برخوردار است. قطار شبانهی لیسبون، به تازگی به همت مهشید میرمعزی به فارسی برگردانده شده و انتشارات افق آن را چاپ و منتشر کرده است.
سهشنبه، دوم مهرماه، نشستی به منظور نقد و بررسی این رمان، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست مترجم، سعید فیروزآبادی و بلقیس سلیمانی حضور داشتند.
رمان لکن بیهیجان!
مهشید میرمعزی، در شرح اهمیت این اثر برای مخاطبان فارسی زبان و همچنین دشواریهای برگردان آن گفت: قطار شبانهی لیسبون، بر اساس نقدهای موجود، یکی از برترین و همچنین پرفروشترین آثار ادبی معاصر آلمان است. این رمان در دستهی رمانهای فلسفی جای میگیرد؛ بدون هیجان آغاز میشود، ادامه مییابد و به همین ترتیب پایان میگیرد. میتوان گفت تنها اتفاق موثر در این آن، آشنایی شخصیت اصلی با یک زن است، که تقریبا در اوایل آن صورت میگیرد و باعث دگرگونی زندگی او میشود.
وی ادامه داد: قطار شبانهی لیسبون، در پی روایت زندگی دو شخصیت، به مثابه دو رمان است در یک رمان. به تصور من، حتما میباید این اثر به فارسی برگردانده میشد، اما ترجمهی آن را چند سالی به تعویق انداختم، چراکه تصور میکردم نباید چون شیر بییال و دم و اشکم به مخاطب عرضه شود. امیدوارم اینگونه نباشد؛ البته از حاصل کار چیز زیادی کاسته نشده و پیام آن به قوت خود باقی است. ترجمهی قطار شبانهی لیسبون، دشواریهای زیادی داشت، اما با لذت توام بود. من در تمام مدت ترجمه به این فکر میکردم که آیا میتوان در برگردان آن لذت خود از خواندن را به مخاطب منتقل کنم؟ در اینباره حداکثر تلاش خود را به کار بستهام.
جذبه و سطوح متعدد روایت
فیروزآبادی، رمان قطار شبانهی لیسبون را رمانی سراسر توام با جذابیت ارزیابی کرد و در شرح برخی ویژگیهای آن تصریح کرد: این اثر از سطوح مختلف روایی برخوردار است، این ویژگی متعاقب تسلط مولف بر مباحث فلسفی تحقق یافته است. از پس رویکردهای فرمی مولف، مخاطب مدام زمانهای مختلفی را در داستان تجربه میکند و این خود بر جذابیت این اثر میافزاید.
وی، در ادامه بر تمهیدات موجود در صفحهآرایی و حروفچینی تاکید کرد و افزود: با توجه به رویکردهای خاصی که در این خصوص صورت گرفته است، میتوان یک آزمایشگاه زبانی را تجربه کرد. گزینگویهها نیز فرم خاصی در داستان پدید آوردهاند. نکتهی دیگر اینکه، درآمیختن مفاهیم متعددی چون روایات، نامهها و گفتوگوها بر جذابیت این رمان افزودهاند.
فیروزآبادی، در ارتباط با مضامین این اثر تاکید کرد: رمان با یک تعلیق کارساز آغاز میشود، اما به نقل از برخی منتقدان، به خواننده باج نمیدهد و آن تعلیق را در جهت پیشبرد داستانی عشقی، و به دنبال آن خوشامد مخاطب، به کار نمیگیرد. موقعیتهای مکانی، رویکردی موثر در شکلگیری فرم و مراد مولف هستند. مفاهیمی چون سکون، تغییر و تضاد در بهکارگیری مکانهای مختلف محقق میشود.
وی برخی ویژگیهای شخصیت را نیز تشریح کرد و ادامه داد: شخصیت اصلی داستان در یک رشتهی زبانی خاص فعالیت میکند؛ رشتهای که در ترجمه به زبانشناس کلاسیک برگردان شده است. این رشته در آلمان زمینههای بسیاری داشته است، حال آنکه امروز همگان از مرگ آن سخن میگویند؛ از اینروی میتوان گزینش این رشته از سوی شخصیت را دلیلی بر تنهایی او دانست. جاهطلبی و خودنمایی از دیگر ویژگیهای شخصیت اصلی این اثر است. در رمان قطار شبانهی لیسبون، تصاویر تکهتکهای از شخصیت ارائه میشود و این ویژگی خود داستان را به سطوح و ویژگیهای متعددی هدایت میکند.
خطوط بیاثر!
سلیمانی، مباحثی در خصوص نسبت ادبیات و فلسفه بیان کرد: قطار شبانهی لیسبون، قصهی سفری در آفاق و انفس را در بر دارد. این سرگذشتی است که رمان خود در دنیای جدید پیموده است. در عصر حاضر، رمان با عمل و ماجرا سر و کار دارد. در این دوره انسان در پی تعریف نسبت خود با جهان بیرون است، اما در مییابد که علاوه بر جهان بیرون، جهان درون نیز وجود دارد. هر دوی این سفرها، در این رمان بازنمایی شدهاند؛ سفر درونی ذیل سفر بیرونی محقق میشود. شخصت اصلی در این اثر به دنبال شناخت خود از مسیر شناخت دیگری است. او در پی دانستن چرایی هستن خود است، به جای نبودن. این نگاهی است که فلسفهی اگزیستانسیالیسم به انسان دارد.
وی ادامه داد: شخصیت اصلی قطار شبانهی لیسبون، زندگی روزمره را کناری نهاده و در پی ماجرا روانه شده است. اگر نیای بلافصلی برای شخصیت او جستوجو کنیم به شخصیت رمان تهوع میرسیم. او روشنفکری است که به یکباره نسبت به پدیدههای اطراف خود آگاه میشود و در پی بازتعریف آنها بر میآید. در «انسان ناتوان» نوشتهی روبرت موزیل نیز این رویکرد دیده میشود. فرم سفر، در رمانهای متعددی دیده میشود. درآنها نسبت و موقعیت آدمها متناسب با تغییر مکان تعریف میشود. این دست رویکردها در دنیای جدید، ضمن توجه نویسندگان اگزیستانسیالیزم به موقعیت و عمل و نسبت آنها با جهان، پدید آمده است.
سلیمانی به تفسیر مضامینی چون عشق، تنهایی و مرگ در رمان قطار شبانهی لیسبون اشاره کرد و ادامه داد: مولف با بهکارگیری ابزار فلسفی این مضامین را تفسیر کرده است و نه به مدد ماجراهای داستانی؛ البته لایهی ظریفی از عمل و ماجرا در این رمان دیده میشود، اما بیشتر مسائل فلسفی، ترجمهی آرای مولف از زبان شخصیت هستند. نشانههای تغییر شخصیت به مدد بازتعریف رویاها و کابوسهای او محقق میشود.
وی ادامه داد: در نگاه سارتر، «دیگری» به دوزخ و جهنم تعبیر شده است؛ حال آنکه رویکرد مولف این اثر دیگرگونه است. در قطار شبانه، «دیگری» و «دیگران» کسانی هستند که شخصیت را به خودش میشناسانند. این نوع نگاه را گادامر نیز مطرح کرده است.
سلیمانی در خصوص ماهیت فلسفی این رمان گفت: برخورد فلاسفه و ادبا، بسیار پردامنه و دیرپاست؛ این مساله همزمان با اخراج شعرا و هنرمندان از مدینهی فاضلهی افلاطون آغاز شده است. در آن مقطع تقابلهای دوگانهای که دریدا به آن اشاره میکند، آغاز شده است. افلاطون اهمیت فلسفه را افزون بر اهمیت ادبیات و هنر میدانست چراکه بر پایه عقلانیت استوار است، حال آنکه ضعف ادبیات، اتکای آن به احساس و چون آن است. مدینهی فاضلهی افلاطون باید جایگاه عقلانیت باشد، لذا برای هنرمندان و ادبا جایی ندارد. البته طنز تاریخ در این است که افلاطون خود از ادیبترین فلاسفهی تاریخ است؛ او در کار خود شیوهای را برگزیده که در ادبیات نمایشی مرسوم بوده است؛ رسالات او شخصیتهایی دارند که با اتکا به محاوره مقصودش را محقق میسازند. او گاه چنان شیفتهی روش خود میشود که به فضاسازی میپردازد. افلاطون، به رغم نگاه تند به ادبیات، پای در آن دارد.
وی، با استناد به شواهدی، به استمرار رویکرد افلاطون در طول تاریخ اشاره کرد و ادامه داد: پیشرفت این رویکرد تا به امروز، باعث شده است در جهان جدید، فلسفه به ادبیات و ادبیات به فلسفه نزدیک شود. پدیدارشناسان و اگزیستانسیالیستها بر این عقیده تاکید کردهاند؛ آنها نه تنها نگاهی مثبت به ادبیات دارند، بلکه بر اموری تاکید میکنند که باعث نزدیک شدن فلسفه به ادبیات میشود. پدیدارشناسان در پی بازنمایی نسبت انسان با جهان بیرون هستند؛ این اتفاق در رمان صورت میگیرد.
اگزیستانسیالیسم، بر ماهیتی تاکید میکند که خرد خرد، پدید میآید. این رویکرد نیز همان است که داستاننویس در کار خود صورت میدهد. به اعتقاد برخی صاحبنظران، فلسفه از ورای نگاهی تلسکوپی جهان را میبیند و رمان با نگاهی میکروسکوپی و جزءنگر.
سلیمانی افزود: رورتی، در این خصوص تعبیری دیگر دارد. به زعم او، اگر تصور کنیم جهان با بمب هستهای از بین رفته است و تنها دو اثر مکتوب، از هایدگر و دیکنز باقی ماندهاند، آیندگان جهان امروز را نه از منظر اثر هایدگر که از ورای نوشتهی دیکنز فهم میکنند. اگر بنا بر این باشد که آسیاییها و آفریقاییها فهم درستی از جهان غرب داشته باشند، از طریق آثار دیکنز محقق میشود. در کتابی با عنوان «درآمدی به فلسفه و ادبیات» به شیوههایی برای بیان فلسفی در آثار ادبی اشاره شده است. بر این اساس گاه فلسفه از طریق ادبیات بیان میشود؛ گاه فلسفه در ادبیات منعکس میشود. این رویکرد در این اثر بهکار گرفته شده است. البته باید توجه داشت که نویسندگان بدون شناخت از فلسفه، خود نگاهی فلسفی دارند.
وی، رویکرد مولف این اثر در پرداخت نگاههای فلسفیاش را قابل انتقاد دانست و تصریح کرد: اگر اندیشههای فلسفی در اثری ادبی درونی نشوند و قابل تفکیک از متن باشند، صورتی مطلوب در گونهی ادبی رمان دست نمیدهد. در قطار شبانهی لیسبون، اگر تاملات غیر داستانی نویسنده را حذف کنیم، هیچ آسیبی به پیکرهی داستانی این اثر وارد نمیشود. مایههای فلسفی باید در اثر ادبی پنهان باشد؛ داستان نباید فدایی اندیشه بشود؛ تحقق این رویکرد تعادل بین ادبیات و اندیشه را فراهم میآورد.
سلیمانی در انتها بر اهمیت رمان در رویکردهای علمی عصر حاضر اشاره کرد و گفت: اهمیت رمان رفته رفته بیشتر میشود تا جایی که خود را بر علوم اجتماعی و فلسفه تحمیل میکند. فلاسفه از رمان استفاده میکنند، دانشمندان علوم اجتماعی نیز؛ چراکه رمان در حال روایت روزگار خود است. میتوان ادوار اجتماعی را با رجوع به رمانهای آن مقطع شناخت.