آیدین فرنگی: نشر چکه در حال انتشار مجموعهای ۲۴ جلدی است از داستانهای شاهنامه که زیر عنوان «شاهنامگ» برای کودکان بازنویسی شده است. تا کنون در بخش اسطورهها، شش کتاب از این مجموعه منتشر شده است. نویسندهی کتابها «آرمان آرین» نام دارد که فارغالتحصیل رشتهی سینماست و پیشتر رمانی اسطورهای، حماسی نیز برای نوجوانان نوشته است.
در واقع چنانچه در متن شاهنامگ آمده، این داستانها روایتی نو هستند به قلم «مازیار»، نوادهی دختری حکیم فردوسی! در آغاز دفتر اول مجموعه میخوانیم: «کتاب پدربزرگم، آنقدر سنگین و بزرگ شده بود که دیگر آن را از اتاق کارش بیرون نمیآورد. البته کمتر کسی را هم به آن اتاق راه میداد، چون آن کتاب بزرگ، نتیجهی یک عمر کارش بود. من از اندک کسانی بودم که گاهی اجازه داشتم قدم به آن اتاق پنج دریِ زیبا بگذارم و البته گاهی هم بدون اجازه این کار را میکردم...» (ص ۴) پدربزرگ در مدت سه سال، هر روز یک صفحه از شاهنامه را برای نوهاش میخوانَد. مازیار در ادامه میآورد: «دوازده ساله که شدم، در خواندن و نوشتن با مکتبدار روستا برابر و همهی داستانهای کتاب پدربزرگم را از بر بودم. بچههای روستا هم تشنه بودند که در هر فرصتی برایشان از آن داستانها چیزی بخوانم. من هم، هرچند وقت یکبار، از قصههای پدربزرگم چیزی برمیداشتم و برایشان با آبوتاب تعریف میکردم...» (ص ۶) و بدین ترتیب مازیار به فکر میافتد که دست به کار نوشتن کتابی دیگر شود: «کتابی به زبان ساده برای بچههای نسل خودم... پس تصمیم گرفتم داستانهای پدربزرگ را به زبان بچهها بنویسم...» (ص ۱۰) اما اسم شاهنامگ از کجا آمده است؟ مازیار مینویسد: «یک روز پدربزرگ نازنینم که سوار بر اسب سیاهش به شهر میرفت، کنارم ایستاد و گفت: اسمش را بگذار شاهنامگ. هم شبیه شاهنامه است، هم نشان میدهد که آن را برای بچهها نوشتهای...» (ص ۱۱) و بدین ترتیب نخستین داستان شاهنامگ زاده میشود: داستان کیومرثِ پادشاه.
نویسنده و ناشر در ثبت برخی اسامی از شیوهی مألوف و صحیح پیروی نکردهاند و دلیلی هم برای استفاده از این املای بیپیشینه ذکر نشده است؛ مثلاً در کتابهای مجموعه، کیومرث، «کیومرس» نوشته شده و طهمورث، «تهمورس». انگیزه از این کار چه بوده است؟
عنوان کتابهای مجموعه چنین است: دفتر اول: «آغاز داستانها؛ کیومرس پادشاه»، دفتر دوم: «پیروزی بر دیوها؛ هوشنگ شاه»، کتاب سوم: «سوار بر اهریمن؛ تهمورس دیوبند»، جلد چهارم: «ستمگر میآید؛ جمشید شاه»، پوشینهی پنجم: «داستان مارها؛ ضحاک ماردوش» و دفتر ششم: «نخستین انقلاب تاریخ؛ آفریدون». هر شش کتاب به صورت رنگی و بر روی کاغذ گلاسه منتشر شدهاند. تصویرگر سه کتاب نخست لیلی درخشانی است و تصویرگر کتابهای چهارم تا ششم، عطیه مرکزی.
ازآنجاکه طبعاً خوانندگان این معرفی نه کودکان، که والدین آنها و در کل بزرگترها هستند، از هر کتاب بندی را نقل میکنیم تا با فضای کتابها و با قلم نویسنده آشنا شوید و بهتر بتوانید در مورد انتخاب کتابهای مجموعه تصمیم بگیرید.
از کتاب اول: «... در این بین، ایرانزمین، سرزمینی در قلب کشورها و سر راه شرق به غرب دنیا بود و از مهمترین مناطق زمین به حساب میآمد. پس نخستین پادشاه جهان، از ایرانزمین بهپاخاست؛ مردی به نام کیومرس که دلیرترین و باهوشترین مرد زمان خودش بود. او مردمان همهی غارها را با هم متحد کرد و به آنان فهماند که آدمها برای زندگی کردن باید با هم باشند و پراکنده نشوند.» (ص ۱۵)
از دفتر دوم: «... بنابراین هوشنگ، نوادهی کیومرس، تاج پادشاهی را بر سر گذاشت و به مردم چنین گفت: ای مردم عزیز ایران و ای نمایندگان هفت کشور زمین! من از امروز، به لطف خداوند، نخستین پادشاهی انسانهای آزاد را بر زمین برپا میکنم تا سنگ بنایی برای عدالت و خوشبختی آدمها بشود. نام این سلسله را «پیشدادی» خواهیم گذاشت تا همه بدانند که ما نخستین مردمی هستیم که برای دادگری و قانونگذاری با هم متحد شدیم.» (صص ۱۰ و ۱۱)
از جلد سوم: «وقتی اهریمن به بند کشیده شد، مردمان آسوده شدند. بقیهی دیوها هم به زیرِ زمین خزیدند و سرزمینهای خوب برای همیشه به دست آدمیان افتاد. زمانهی تهمورس دیوبند، دوران شکوفایی و پیشرفت آدمها بود و همهی برکتهای خداوند نیز بر ایرانزمین جاری شد. دانشمندان بر تخت قدرت نشستند و مردمان به کارهای نیک و بزرگ مشغول شدند. برخی برای شکار، جانواران شکارچی تربیت کردند و برخی مرغ و خروس و بسیاری از حیوانات اهلی دیگر را به کار گرفتند تا کار و بار انسانها آسان شود.» (ص ۴)
از پوشینهی چهارم: «مردم همگی شادمانی کردند و جمشید که دیگر نیرومندترین انسان و پادشاه دنیا شده بود، ناگهان به این فکر افتاد که: «ایکاش نه فقط زمین، بلکه همهی آسمانها هم زیر فرمان من بودند! اهریمن این فکر او را شنید و در دلش خندید. دیگر وقتش بود که خودش را به جمشید نزدیک کند. اگر نمیشد با جنگ رودررو یا آزار دیوها حریف آدمها شد، پس بهترین چاره برای نابود کردن نوع انسان، وسوسه کردنش بود.» (صص ۹ و ۱۰)
از کتاب پنجم: «ضحاک هم در کاخهای خود خوشحال و راضی بود. میخورد و میخوابید و فرمان میداد. مارهایش هم دیگر کاری به کار او نداشتند و مطابق فرمان آن طبیب نازنین، فقط برای شام بیدار میشدند و بس. ضحاک فقط یک نگرانی داشت و آن این بود که نکند لشکریانش از او ناراضی باشند و همان بلایی را بر سرش بیاورند که بر سر جمشید، شاه پیشین آورند. پس خوب به آنها میرسید و هر روز تعداد سربازهایش را اضافه میکرد.» (ص ۲۳)
از دفتر ششم: «فریدون نیز از فرمان الهی پیروی کرد و ضحاک را دست و پا بسته بر اسبی نشاند و به سوی کوهستان البرز برد. راهی دراز در میان کوهها پیمودند تا به بلندترین قلهی ایرانزمین رسیدند؛ همانجایی که فریدون میبایست ضحاک را در آن به بند میکشید: دماوند کوه. فریدون به تنهایی ضحاک را بالا برد و او را به دیوار سنگی یک غار بست. مارها او را نیش میزدند و دیگر هیچ کس نبود که به داد آن پادشاه ظالم برسد.» (ص ۱۸)
هر یک از مجلدات مجموعهی شاهنامگ، در ۲۴ صفحهی رنگی و گلاسه، در قطع ۲۰ در ۲۶ و به قیمت ۹۵۰۰ تومان منتشر شده است.