اعتماد ـ محمدمهدی اردبیلی: امروز همه از سیاست صحبت میکنند، از محل کار، تاکسی و صف نانوایی گرفته تا مهمانیها و محافل جمعی. اما غالبا در میانهی بحثهای داغ سیاسی و این که «همه چیز سیاسی است»، این ادعا نیز به کرات به گوش میرسد که «سیاست پدر و مادر ندارد». حال سوال اینجاست که آیا واقعاً سیاست پدر و مادر ندارد؟ و اصلا پدر و مادر سیاست چه کسانی هستند؟
روشن است که فرهنگ سیاستهراسی یا سیاستگریزی در ایران پیشینهای استعماری ـ استبدادی دارد و به نخستین دقایق تشکیل دولت (در معنای مدرن آن) بازمیگردد. بهترین راه برای تحقق استبداد مطلقۀ شاهنشاهی دخالت ندادن مردم در سازوکار قدرت، به کمک تزریق همین فرهنگ سیاستگریزی در اذهان است. براین اساس هر آنچه سیاسی است، مشکوک و مطرود است. همه میکوشند تا خود را از برچسب سیاسی بودن دور نگه دارند. شاعران، نویسندگان، هنرمندان، حتی روحانیون و دانشگاهیان، همه و همه میکوشند تا نشان دهند که «سیاسی» نیستند و شعر، ادبیات، هنر، دین و علم از سیاست مستقل است و به بازیهای سیاسی کاری ندارد. اصطلاحاتی مانند «بیپدر و مادر بودن سیاست»، با همین نگاه مشکوک به خود سیاست پیوند میخورد، این نگاه منفی را میتوان در بارِ معناییِ منفی واژههایی همچون «سیاستبازی»، «سیاستزدگی»، «سیاسیکاری» و ... مشاهده کرد. از سوی دیگر، به یمن حضور برخی اساتید ایدهپرداز وطنی، این دیدگاه نیز رواج پیدا کرده است که سیاستورزی همگانی، مختص کشورهای جهان سوم است و در کشورهای پیشرفته مردم تا این حد درگیر سیاست نیستند و اصلا «دلیل پیش رفتشان همین است» و «آنجا هر کس سر کار خود است» و «سیاست را به سیاستمداران واگذار کردهاند و مردم به کار خود مشغولاند».
در نظر چنین رویکردهایی، که صدای آنها امروزه از محافل خصوصی تا گردهمآییهای تخصصی دانشگاهی، به کرات به گوش میرسد، جامعهی آرمانی جامعهای است که در آن فقط سیاستمداران به سیاست بپردازند و باقی مردم خود را به سیاست «آلوده» نساخته و به کار خود مشغول باشند. در اینجاست که رسالت روشنفکر رادیکال دفاع از سیاست و احیاء معنای آن و حرکت از نوعی «سیاسی بودن منفعلانه» به «سیاسی شدن فعالانه» است. باید تصور و تعریف نوینی از سیاست عرضه شود که اولاً آن را از قدرت (به ویژه سیاستمداران قدرت حاکم) تفکیک کند و ثانیاً حضور تمام اقشار در آن و پیوند درونی آن با تمام مباحث و مسائل و موضوعات و حوزهها را ضروری جلوه دهد.
سیاست در عمل از تمام قید و بندهایی که میکوشند احاطه یا مصادرهاش کنند، فراتر میرود؛ حتی زمانی که از مفهوم «سیاست» سخن میگوییم، گویی پیشاپیش میدانیم که نمیتوان سیاست را به یک مفهوم صرف تقلیل داد. سیاست نه از حیث نظری به رشتة آکادمیک علوم «سیاسی» محدود میشود و نه بهلحاظ عملی به رفتار «سیاست» مداران و این یا آن «سیاست» مشخص در خصوص این یا آن مسئلة خاص. سیاست از یک حوزه، یک دانش، یک قرائت، و حتی یک تعریف فراتر میرود و مرزهایش بر مرزهای جهان منطبق میشود. اما همینجا باید تفکیکی گذاشت: سیاست دستکم به دو معنای مختلف بر انسان قابلحمل است؛ همة انسانها به یک معنا سیاسیاند، چرا که انسان، بنابه تعریف مشهور ارسطو، یک «حیوانِ سیاسی» است؛ این را میتوان ناشی از اصل «سیاسیبودن» (being political) جبری و پیشینی انسان دانست که بر تمام افراد نوع انسان حمل میشود. اما وجه دیگری از سیاست وجود دارد که بهصورت پیشینی بر تمام انسانها حمل نمیشود؛ این شق ثانی، پسینی و انتخابی را میتوان با اندکی اغماض «سیاسیشدن» نامید. برخلاف انفعال موجود در «سیاسیبودن» که بیش از هر چیز در جهت استقرار و بازتولید «نظم حاکم» عمل میکند، در «سیاسیشدن» (becoming political)، سوژه نه منفعل، بلکه فعال است. همة انسانها، هرچند سیاسی«اند»، اما لزوماً سیاسی «نمیشوند». سیاسیبودن، بهنوعی، همان است که میشل فوکو آن را «تسلیم در برابر قدرت» یا آلن بدیو «عضوی از حالت / دولت (state) بودن»، یا ژاک رانسیر «زیستن در قلمرو پلیس» میخوانند. به بیان دیگر همة ما زمانی که قدرتِ حکومت بر ما عمل میکند، تا زمانی که تحت نگاه حاکمیت قرار داریم و توسط سازوکار قدرتهای حکومتی مدیریت میشویم و، در نسبت با آن، جایگاه خود را بهعنوان یک فرد، شهروند یا تابع بازمیشناسیم، یعنی از بدو تولد (یا بهزعم آلتوسر، حتی پیش از تولد) تا لحظة مرگ، سیاسی هستیم. اما «سیاسیشدن» محصول مداخلة سوژه است، محصول همان لحظهای است که سوژه با انتخابش خود را به مرزهای اکنونیتاش میکوبد تا نظم اشیاء را براندازد. همین وجه «شدن» و صیرورت موجود در سیاست است که موجب میشود تا مدام از تندادن به تعریفی محدودکننده بگریزد. سیاست نهتنها امکانش را از همین فاصلة میان «بودن» و «شدن» اخذ میکند، بلکه حتی خودش چیزی جز همین گسترة فراگیر میان دو وجه «سیاسیبودن» و «سیاسیشدن» نیست.
با این توصیف میتوان گفت که در جنگ قدرت در حالی که همه میکوشند تاخود را متولی و پدر سیاست معرفی کنند،خوشبختانه این نوع از سیاست (سیاسی شدن) است که «پدر و مادر» و صاحبی ندارد، بلکه اتفاقا انقلابی بر علیه تمام کسانی است که با اتکا به قدرت و ثروت، خود را صاحبان جهانی آن میدانند و با ایجاد نهادهای بینالمللی ریز و درشت (مانند شورای امنیت) میکوشند تا پدر بودن خود را بر جهان توجیه و اثبات کنند. سیاست پدر و مادر ندارد، اما این نه خصلتی منفی، بلکه بزرگترین فرصت برای ما (کنار افتادگان، به حاشیه راندهشدگان و محکومان) است که با تکیه بر این تعریف نوین و مردمی از سیاست و مداخلۀ فعالانه و نقادانه در آن، سیاست را از آن خود سازیم. مرجع سیاست مردمان (سیاسی شدن) نه از سازوکار قدرت، بلکه از دل خود مردم میجوشد. این همان سیاست راستین است که نام دیگر آن همانا «حقیقت» است.