روزبه رحیمی: ژرژ سیمنون نویسندهی بینظیری است. حجم بالای کار او و خلاقیت سرشارش انسان را به حیرت وا میدارد. این نویسندهی بلژیکی تقریباً تمام عمر مشغول نوشتن بود. بیش از دویست رمان، چندین جلد زندگینامه، مقالات بیشمار و تعداد زیادی رمان عامهپسند ـ که آنها را صرفاً برای کسب درآمد و با نام مستعار نوشته است ـ کارنامهی او را تشکیل میدهند. حتی تصور اینکه یک انسان چگونه میتواند اینقدر بنشیند، فکر کند و بنویسد مشکل است. عادت تندنویسی او به سالهایی برمیگردد که بهعنوان خبرنگار در نشریهی گازت دو لیژ مشغول بهکار شد، یعنی از سال ۱۹۱۸، که سیمنون در پی بیماری پدرش ناچار به ترک تحصیل شد. نشریهی گازت که روزنامهای پرتیراژ و عامهپسند بود باعث شد تا مهارتهای تندنویسی و ویرایش سریع متون را به خوبی فرا گیرد. در دوران کار در گازت بیش از ۱۵۰ مقاله نوشت و در فاصلهی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ بیش از ۸۰۰ قطعه فکاهی با نام مسیو لکوک به چاپ رساند. معروف است که وی عادت داشت ساعت چهار صبح از خواب بیدار شود و شروع به نوشتن کند. سیمنون در مصاحبهی خود با شمارهی ۹ مجلهی «پاریس ریویو» در سال ۱۹۵۵ چنین میگوید: «با ماشین تحریر مینویسم و همانطور که گفتم چون روزی یک فصل مینویسم، نشستن پشت ماشین تحریر واقعاً مرا خسته میکند. هر روز مینویسم، از صبح خیلی زود تا ظهر...».
اما شهرت سیمنون به خاطر ۷۵ رمان و ۲۸ داستان کوتاهی است که سربازرس مگره قهرمان آنهاست. در سال ۱۹۳۰، سربازرس مگره، برای نخستین بار در داستان کوتاهی که سیمنون برای مجلهی کارگاه نوشت حضور پیدا کرد و به یکی از محبوبترین شخصیتهای ژانر پلیسی تبدیل شد. سربازرس مگره خصوصیاتی دارد که از سایر شخصیتهای داستانهای پلیسی متمایزش میکند. مشی انسانیِ مگره در مقام یک بازرس، باعث شد تا او را جوانمرد ادبیات فرانسه بخوانند.
انتشارات جهان کتاب در «مجموعهی نقاب»، آثار برتر ادبیات معمایی و پلیسی جهان را منتشر میکند. تا کنون ۱۰ عنوان از ماجراهای سربازرس مگره در قالب این مجموعه و با ترجمهی عباس آگاهی به چاپ رسیده است. سی و هفتمین عنوان این مجموعه نیز به کتابی با محوریت همین شخصیت اختصاص دارد. «مگره و جسد بیسر» عنوان این کتاب جدید است که با ترجمهی عباس آگاهی و از زبان فرانسوی به فارسی برگردانده شده است.
کشف جسد مردی در میان گل و لای کف آببند رودخانه ـ که محل عبور کشتیهای باری است ـ سربازرس مگره را به ماجراهایی عجیب و رازآمیز میکشاند. تشخیص هویت مرد بیسر، با دشواری بسیار و از راههایی دور از ذهن میسر میشود و مگره در ادامهی تحقیقات خود سر از کافهای در بارانداز در میآورد. ورود به این مکان آغازگر ماجراهایی است که ریشه در سالهایی دراز پیش از این و روستایی کیلومترها دور از پاریس دارد. قهرمانان داستان شخصیتهایی پیچیدهاند که در پشت ظاهر آرام خود، اسرار بسیاری پنهان کردهاند. مگره در این داستان ـ همچون دیگر ماجراهایش ـ نخست سعی دارد جوّ محیط را دریابد و سپس به تحلیل روانشناختی افراد درگیر در ماجرا بپردازد. از اینرو همدلی یا همدردی مگره با گناهکارانی که خود قربانی اجتماع و محیط زندگی خویشاند برای خواننده عجیب به نظر نمیرسد.
سالهایی که سیمنون در نشریهی گازت کار میکرد، این امکان را به او داد تا با گروهها و طبقات مختلف از مردم سر و کار پیدا کند و با منش و رفتار آنها به خوبی آشنا شود. رمانهای او آمیزهای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانهی روان انسانهاست. وی ترسها، عقدههای روانی، گرایشهای ذهنی و وابستگیهایی را توصیف میکند که در زیر نقاب زندگی معمولی و یکنواخت روزمره پنهان شده است و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منجر میشود. سیمنون میگوید: « این شخصیتها تاحدودی از آدمهای واقعی که میشناسم سرچشمه میگیرند و تا حدودی هم از تخیل. این شخصیتها همان مشکلاتی را دارند که من در ذهنم دارم. شخصیتهای من شغل دارند، شخصیت دارند؛ سن آنها، وضعیت خانوادگی آنها و همه چیز را در مورد آنها میدانید. وقتی نامه خوانندهها به دستم میرسد واقعاً خوشحال میشوم. از سبک من تعریف نمیکنند، نامهی آنها شبیه نامه به روانپزشک یا دکتر خصوصی است. میگویند تو ما را درک کردی!»
با استقبال بینظیر دوستداران رمانهای پلیسی از آثار سیمنون، کارگردانان سرناشی چون ژان دلانوا، برتران تاورینه و ژان رنوار نیز به آثار او روی آوردند. پیر رنوار، چارلز لاتون، هاری بور و ژان گابن در آثار متعددی که بر مبنای شخصیت مگره پدید آمد در نقش وی ظاهر شدند که در میان آنان ژان گابن در ایفای این نقش موفق تر بود.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «بلافاصله بعد از گزارش روزانه در دفتر فرمانده که خیلی هم طول نکشید و بعد از گفتوگویی طولانی با او مقابل پنجرهی باز، مگره از در کوچک مرکز پلیس آگاهی به محل دفاتر دادسرا رفته بود. ساعتی بود که به دنبال تخلیهی دو کامیون سرپوشیدهی پلیس در میان حیاط پشتی کاخ دادگستری، تقریباً همهی نیمکتهای راهرو قضاوت بازرس اشغال بود. در میان بازداشتیهایی که دستبند به دست در احاطهی دو مأمور محافظ انتظار میکشیدند، بیشتر از سهچهارمشان را مگره میشناخت. چند نفری هم، بی آنکه به نظر برسد از او کدورتی به دل گرفتهاند، سر راهش به او سلام گفتند.» (ص ۶۳)
ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳، در شهر لیژ بلژیک به دنیا آمد و در شب چهارم سپتامبر ۱۹۸۹، در شهر لوزان سوئیس، هنگامی که درخواب بود از دنیا رفت. «دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایهی پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره» و «مگره دام میگسترد»، کتابهایی هستند که تا کنون از سیمنون در مجموعهی نقاب منتشر شدهاند.