کرگدن: شما به صورت حرفهای سالهاست که طنز نویس هستید، چه شد که تصمیم به نوشتن رمان طنز گرفتید؟
راستش من تصمیمی برای نوشتن رمان طنز نداشتم و اصولاً نه وقتی این رمان را نوشتم و نه الآن خودم را رمان نویس نمیدانم. ماجرای نوشتن این رمان برمیگردد به سبکی که در گلآقا دنبال میکردم و آنهم نقیضهسازی بود. اواخر سالهای دههی ۷۰ وقتی همکار گلآقا بودم، با آزمون و خطا سعی داشتم سبک خودم را در طنز پیدا کنم. همان زمان طنزی را نوشتم در مورد فمینیسم برای مجله زنروز. در ظاهر یک مطلب تحقیقی قرص و محکم با عبارات قلمبه سلمبه بود که هر چی از اول تا آخرش میخواندید چیزی از آن سردرنمیآوردید! نقیضهای بر برخی ترجمهها و یا مطالب فلسفی-تحلیلی بظاهر سنگین که خود نویسنده هم احتمالاً نمیداند چه گفتهاست! زن روز آنرا چاپ نکرد. گفتند طنز نیست. همان مطلب را به گلآقا دادم و در جشنواره مطبوعات برنده جایزه طنز مکتوب شد! من عاشق تقلید طنزآمیز سبکهای نوشتاری بودم، از نوشتههای بابک احمدی گرفته تا ادیب سلطانی. از اینجور کارهایم استقبال میشد. بعضی وقتها که سبک آشنای نویسندهای را به طنز میگرفتم خودش پیام میداد که فلان اثرم را هم بخوان، به درد طنزهایت میخورد! در همین بازی با نثرها و سبکهای مختلف، رسیدم به رمانهای عامهپسند و نقیضهنویسی آنها در مطالبم. برای همین چندتای آنها را همان زمانها خواندم و دیدم عجب جای کار دارند! میتوانند قالبی برای رمان طنز باشند. اینجا بود که سودای نقیضه نویسی طنزآمیز رمانهای عامهپسند به جانم افتاد و گفتم برای دل خودم هم که شده بنویسمش، حتا اگر جایی منتشرش نکنم.
قصه پردازی برایتان دشوار نبود؟
من به نوعی قالب داستان کوتاه طنز را در گلآقا و نشریات دیگر آزمایش کردهبودم ولی قالب رمان را خیر. همانطور که عرض کردم در ابتدا، این کار، ذوقی بود و اصلاً برایم جدی نبود ولی وقتی خواستم کار را شروع کنم مدتها وقت و ذهنم را گرفت. اولاً میبایست به زبان و قالب رمانهای عامه پسند مسلط باشم تا بتوانم از آنها تقلید کنم . تمرکزم را روی آنهایی گذاشتم که به چاپهای متعدد رسیده بودند و در کنار آن، هر رمان دیگری را که فکر میکردم به کارم میآید خواندم و یادداشت برداشتم. سعی کردم ببینم موتیفهای این جور رمانها چیست. از نظر قالب، زبان، زاویهی دید، لحن، عبارات، شخصیتپردازی و پیشبرد ماجرا، و حتا فرم نگارشی با هم چه شباهتهایی دارند. حتا بعضی جملهها را یادداشت کردم چون به کارم میآمد سعی کردم در طرح داستان و زبان و لحن، به حالوهوای رمانهای عامیانه نزدیک شوم. بعد طرحی را برای رمانم ریختم و گسترشش دادم. سعی کردم کار علیرغم برخورداری از لحن و شخصیتپردازیِ اغراقشده، منطق روایتی داشته باشد، لحنش طبیعیتر باشد و به عنوان یک رمان عامهپسند (و نه یک اثر طنزآمیز صِرف) بتواند مورد نظر قرار گیرد. یعنی در نهایت باید مطمئن میشدم در کنار نوشتن یک کار هجو، روایتپردازی به گونهای است که در مخاطب کشش ایجاد شود چراکه برای سخره گرفتن رمانهای عامه پسند و نوشتن یک کار بی قاعده، هم باید قاعده و ساختاری را تعریف کرد. بنابراین چندان کار سادهای نبود. نوشتن و انتشارش البته با وقفه سالها طول کشید و بارها بازنویسیاش کردم.
پیشینه رمان طنز در کشور ما چگونه است و آیا در نوشتن این رمان از اثر یا آثاری الگو گرفتید؟
هر چند در میان اولین آثار طنزآمیز معاصر ما رمانهای طنزآمیزی چون حاجیبابای اصفهانی نیز قرار دارد(که قالب ترجمه دارند) ولی تعداد عناوین رمانهای طنز نویسندگان ما در قیاس با داستان کوتاه و یا قالبهای دیگر ادبی، کم و انگشتشمار است. هنوز همچنان وقتی سخن از رمان طنز است نام دایی جان ناپلئون به ذهن میآید! البته رمانهایی اینجا و آنجا در قالبها و متأثر از سبکهای گوناگون ادبی و هنری نوشته شده ولی نتوانسته جریان ایجاد کند و یا مورد اقبال عمومی قرار گیرد. البته با توجه به اینکه طنز عنصر مهمی از ادبیات پست مدرن امروز است به نظرم طنز در بسیاری از رمانهای امروز حضور دارد و در این میان داستاننویسان جوانی هستند که طنز را به صورت جدی دنبال میکنند و آثار خوبی نیز ارائه دادهاند البته این آثار نیز مخاطبان خاص خود را دارد و کمتر توانسته مورد اقبال عام قرار گیرد. ولی من خودم در نوشتن "شبهای کوشآداسی" بیشتر از آن که از اثر خاصی الگو بگیرم همانطور که خدمتتان عرض کردم به قالب و مضمون رمانهای عامه پسند نظر داشتم و اثر خاصی مورد نظرم نبود.
هر نویسندهای موقع نوشتن اثر تا حدودی مخاطبان احتمالی اثرش را در ذهن دارد. آیا شما میدانستید برای چه گروهی مینویسید؟
ابتدا اساس را بر این گذاشتم که مخاطبم، خوانندگان رمانهای عامه پسند باشند. خواستم محک بزنم ببینم تا چه حد آن را جدی میگیرند! حتی فکر کردم آنرا به یک ناشر رمانهای عامه پسند بدهم و با نام مستعار منتشرش کنم. ولی وقتی کار تا نیمه پیش رفت احساس کردم میتواند برای مخاطبان جدی آثار ادبی و طنز هم خواندنی باشد. چون در هر حال سعی کرده بودم اثری بنویسم که طرح داستانی داشته باشد و کشش هم داشته باشد تا مخاطب ترغیب شود کتاب را تا انتها بخواند. یعنی در حقیقت طنز غیرمستقیم و تا حدی زیرپوستی اثر، البته در کنار طنز عبارتی ، میتواند نقطه اتصال طیف خوانندگان گاه متضادش باشد. بعد که کتاب منتشر شد حس کردم که مخاطبان کتابهای طنز لطف این کار را بیشتر احساس میکنند؛ چون علاوه بر خواندن یک داستان، طنز ماجرا را هم درک میکنند. اما مخاطب کتاب عامهپسند ممکن است فقط داستان را بخواند و یا حتی فکر کند که چرا روال کار اینطور است و مثل همیشه نیست!
شما طنز را جدی میگیرید و در این زمینه آثار تحقیقی هم داشتهاید اما آیا فکر میکنید در ایران مخاطبان آنقدر آن را جدی میگیرند که رمان طنز بخوانند؟
طنز با زندگی و روحیه ما عجین است و اتفاقاً مخاطبان ما در ایران طنز را از هر بخش دیگری از ادبیات و هنر جدیتر میگیرند! اقبال مخاطبان به یک اثر طنز، خواه قالب رمان داشته باشد یا داستان کوتاه یا شعر یا هر قالب دیگری، به جذابیت آن اثر برمیگردد. نمیدانم اقبال مخاطبان ما به دایی جان ناپلئون تا چه حد وامدار سریالی است که ناصرتقوایی از آن ساخته ولی در هر حال اگر اثر خواندنی باشد طبعاً با اقبال مخاطب مواجه میشود. سال گذشته در همین روزها رمانی از عزیزنسین در کشورمان منتشر شد و در مدت کوتاهی به چاپ چندم رسید. این امر نشان میدهد که اقبال یا عدم اقبال مخاطب ایرانی به رمان طنز، در جای دیگری جز جدی گرفتن آن ریشه دارد.
بنابر گفته خودتان بر مبنای رمانهای عامه پسند نوشته شده اما آیا خودتان هم رمانهای عامه پسند را میخوانید یا قبلاً میخواندید؟
همانطور که خدمتتان عرض کردم به خاطر نقیضهنویسی از رمانهای عامهپسند، خوانندهی پروپاقرصشان شدم!
نظرتان درباره همه رمانهای عامه پسند همین است که در زبان و روایت رمانتان منعکس شده؟
رمانهای عامه پسند کمابیش عناصر مشترکی دارند. ممکن است بعضی قویتر و بعضی ضعیفتر باشند. ولی تقریباً این عناصر مشترک در کتابم به نوعی مورد توجه قرار گرفته.
برای روشن شدن این بحث میشود بگویید تعریف شما از رمان عامه پسند چیست؟
این آثار ساختار سادهای دارند و راحت با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. علاوه بر این داستان عامهپسند تعلیق و کشش دارد؛ بر حادثهپردازی متکی است ممکن است فلاشبک داشته باشد اما این در حد خاطرات خیلی سطحی است و پیچیدگی ایجاد نمیکند..هرچند معمولاً روایت پردازی چندان قوی نیست و کلیشهای است، اما چون پشت سر هم اتفاق میافتد و بر سیر حوادث پشت سر هم (هر چند بی منطق) متکی است، برای مخاطب جذاب است. معمولاً رمانهای عامهپسند موضوع و مضمونهایی عاشقانه و خانوادگی دارند؛ مثلاً دختر تنهایی که خواهان روابط عاشقانه است. نوعاً سطح زبان در این داستانها کلیشهای است و عبارات با لحنی تصنعی، مضحک و غیر واقعی به کار گرفته میشوند. به عنوان مثال در یکی از نمونههای این نوع داستانها میبینیم شخصیتی وجود دارد با تکیهکلامی که اصلاً متناسب با شخصیت تعریفشدهی او نیست. تکرار یک جملهی به ظاهر فلسفی اما سطحی که اصلاً خودِ این مساله طنز است. اطناب و فلسفهبافی از جمله ویژگیهای زبان در داستانهای عامهپسند است. بهعنوان مثال در داستان من، شخصیت خاله نسرین عبارتهایی میگوید که بهظاهر فلسفی است اما در اصل معنایی ندارد؛ مثلاً میگوید: «به قول ولتر گفتنی، آدمها خوبن اما بعضیها خوبترن.» که اشارهای دارد به همین ویژگی داستانهای عامهپسند. صغری و کبری و نتیجهگیری در این داستانها اصلاً با هم هماهنگی ندارد. ایرادات نگارشی و انشایی زیادی در این داستانها پیدا میشود مثلاً در بعضی از همین رمانها به این جمله برخوردم: «از دگردیسی خود لذت میبرد.» یا: «مثل خرگوش بازیگوشی بود که با نگاه عاشقانهای همراه با اجتناب به شهروز مینگریست.» که اینها عبارتهای غلطی هستند. ارجاع دادن این آثار به شعرها و جملهها و ترانهها شکل مضحکی پیدا میکند که در اثر منهم آمده است. همچنین شخصیتهای این داستانها ایستا و خیلی ساده هستند و فکر و احساس آنها عمقی ندارد. در رمانهای عامهپسند ما با احساسگرایی خیلی سطحیای روبهرو هستیم. نویسندگان این کتابها قدرت تشریح عمق روانشناختانه یا بررسی زمینههای اجتماعی را ندارند. بیشتر بر اشتباهات فردی متکی هستند. روند داستان هم خیلی به اتفاق متکی است و منطق روایت ندارد. این داستانها معمولاً بر خرافات متکی هستند؛ مثلاً شخصیتها فال میگیرند، مرتب خواب میبینند و پیش رمال میروند. اصلاً گاهی یک داستان بر اساس خواب دیدن شکل میگیرد.
معمولاً وقتی پای طنز در میان باشد عدهای معترض میشوند، بعد از نوشتن این کتاب کسی یا کسانی اعتراض نکردند؟
خوشبختانه یا متأسفانه خیر. به نظرم بر خلاف پیش بینی قبلیم کتاب بیشتر در محافل ادبی جدی بازتاب داشت تا در میان کسانی که در بخش ادبیات عامه پسند قلم و قدم میزنند. آنها کاری به حرفهای ما ندارند. کار خودشان را میکنند و خوانندهها هم کتابهایشان را روی دست میبرند و چاپ بیست و چندم میخورد!
تجربهی نگارش این رمان چقدر با کارهای دیگرتان متفاوت بود؟
از نظر فرم (که نقیضهنویسی بود) پیش از آن تجربهاش کرده بودم. حتی سبک نگارشی و یا نوع نگاهم به دنیا و مافیها در امتداد و ادامهی نگاهی است که پیش از این در مطالبم داشتهام و مخاطبی که با سبکم آشناست کاملاً اینرا حس میکند. ولی از این جهت که کتاب قالب رمان(و یا به گفته برخی دوستان داستان بلند) را داشت و من تا به حال آنرا تجربه نکرده بودم کمی با قبل فرق داشت. رمان بسط و گسترش ماجراهای دنیای درون و پیرامون آدمهای اثر است و برقراری توازن میان این گسترش و کشش داستانی امری بود که پیش از آن تجربهاش نکرده بودم. چون میبایست ریتم توصیفیتر باشد، ضرباهنگ اثر کند باشد و این برای من که تخصصم در کوتاه نویسی بود و سالها ایجاز را تجربه کرده بودم مشکل بود.
شخصیتهای رمان شبهای کوش آداسی شخصیتهایی تک بعدی و سطحی هستند این مسئله را فرم که به نوعی نقیضه نویسی رمان عامه پسند است به شما تحمیل میکرد یا شما خودتان را مقید میکردید اینگونه بنویسید؟
شخصیتهای رمانهای عامه پسند ایستا، تک بعدی و سطحی هستند و بنابراین شخصیتهای "شبهای کوشآداسی" هم اینطوری هستند.
وسوسه نمیشدید کمی شخصیتها و مخصوصاً شخصیت اول کتاب یعنی فرشته را عمق ببخشید؟
نخیر... خوبیش به بیعمقیش بود... اصلاً تضاد ناشی از شخصیتهای سطحی که فکر میکنند خیلی حالیشان است و قطب عالم امکانند است که طنز میآفریند. شخصیت عمیق موجد طنز نیست، موجد تراژدی است!... فرشته آدمی است سطحی که همهچیز را جدی میگیرد، حتی خودش را زیادی جدی میگیرد، بهطور افراطی عصاقورتداده است و مرتب دچار سوءتفاهم میشود که همهی اینها قابلیت به طنز کشیدن را دارد. در کل تضاد، طنزآفرین است و این شخصیت دچار تضاد است؛ با خودش، با اطرافیانش و محیط اطرافش که این خودش از عناصر طنز است.
اکنون که مدتی از چاپ کتاب گذشته نظرتان درباره آن چیست؟ هنوز هم نسبت به آن مثل قبل مردد هستید؟ و آیا اگر این فرصت را داشته باشید آن را دوباره بنویسید به همین شکل مینوشتید؟
نظرم راجع به آن مثبتتر و جدیتر از گذشته است! بعد از چاپ کتاب دوستانی لطف کردند و با نگاه تخصصی از زاویه نقد ادبی به آن پرداختند و آن را از زاویهای دیدند که راستش من به آن خیلی توجه نکرده بودم. نقد و تحلیلهایشان برایم مایه امیدواری و دلگرمی بود. بنابراین خوشحال شدم که کتاب را منتشر کردم و گذاشتم که دیده شود! ولی در مورد اینکه اگر بخواهم بنویسمش به همین شکل مینوشتم یا نه راستش به آن فکر نکردهام. شبهای کوشآداسی به نظرم یک کار تمام شده است و عادت ندارم برگردم و دوباره آثارم را نگاه کنم... بگذارید فرشته برود دنبال سرنوشتش، بیشتر از این اذیتش نکنید!
نوشتن رمان آنقدر برایتان لذت بخش بوده که در آینده باز آن را تکرار کنید؟
در لذت بخش بودن این تجربه که تردید ندارم. باور کنید زمانهایی بود که میدیدم دارم با کوشآداسی نفس میکشم و میخندم و روزهای تلخ و تاریک سالهای پایانی دهه ۸۰ را تاب میآورم. لذت بخش که خیلی بوده... همانطور که عرض کردم من خودم را رمان نویس نمیدانم و شبهای کوش آداسی را هم بر اساس یک تصمیم قبلی ننوشتم و بیشتر برایم یک کار ذوقی بود. بنابراین نمیدانم وسوسهی ارتکاب چنین کاری! باز هم سراغم میآید یا نه؟! بستگی دارد! ممکن است دیدید سر بزنگاه سراغم آمد...فعلاً که خبری ازش نیست!