خبرآنلاین: محمدحسن شهسواری نویسنده، منتقد و روزنامه نگار با تجربهای است که سابقه سالها فعالیت در حوزه نویسندگی و تدریس داستاننویسی دارد.
او که در رشته ارتباطات تحصیل کرده است، داور چند جشنواره و مسابقهی ادبی از جمله جایزه هوشنگ گلشیری، مسابقه بهرام صادقی و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی بوده است.
شهسواری در تازه ترین پروژه خود با همکاری موسسه انتشارات هیلا مجموعه ای را با عنوان احیای ژانرهای فراموش شده در رمان فارسی را که تاکنون چهار جلد آن منتشر شده آغاز کرده است.
«مرداد دیوانه» نوشته محمدحسن شهسواری در ژانر تریلر جنایی؛ «جمجمه جوان» نوشته لاله زارع در ژانر جنایی معمایی؛ «خاک آدم پوش» نوشته ضحی کاظمی در ژانر فانتزی تاریخی و «کاج ها وارونه اند» نوشته سامان نورایی در ژانر تریلر روانشناسانه، چهار جلد اولی این مجموعه هستند.
با شهسواری درباره ژانرهای فراموش شده ادبیات ایران، این مجموعه و همچنین اثر «مرداد دیوانه» گفتوگویی کردهایم که میخوانید:
ابتدا درباره مجموعه رمان ژانری که به تازگی و به دبیری شما منتشر شده است توضیح دهید، چه شد که چنین سوژه ای را آغاز کردید؟ رمان ژانر چه جایگاهی در ادبیات ایران دارد؟
ادبیات ژانری در همه جای دنیا به لحاظ کمیت ادبیات غالب است، در واقع جریان اصلی ادبیات ژانری است و جریان فرعی، رمان ادبی است که به نام ادبیات روشنفکری میشناسیم. در ایران عکس این موضوع است و جریان اصلی در این سال ها همان جریان فرعی ادبیات شده است. بحث من تنها در حوزه کمیت است و کیفیت را مد نظر ندارم زیرا که ما در هر دو جریانی اثر خوب و بد داریم.
ادبیات ژانری در ایران در قبل از انقلاب با وجود غلبه رمانس، آثاری در ژانرهای پلیسی، جاسوسی، ترسناک، تاریخی و ... وجود داشت اما در دو سه دهه گذشته متاسفانه جریان ادبیات ژانری به رمانس محدود شده است. ما در رمان عاشقانه، هم تولید خوب و هم مصرف خوبی داشتیم ولی در ژانرهای دیگر گرچه نمیتوان گفت وجود نداشته ولی جریان منسجمی نبوده و از لحاظ کمی هم نمیتوانسته تاثیرگذار باشد. از چند سال پیش به نظرم رسید با توجه به این کمبود سراغ این حوزه بروم. به همین سبب کارگاههای رمانم را به این سمت سوق دادم. البته این فقط شروع یک حرکت است و باید دید مورد توجه مخاطبان قرار خواهد گرفت یا نه؟
باید توجه داشت که نویسنده رمان ادبی یا جدی یا فرهیخته، میتواند دلش را به نظر منتقدین، محافل و جوایز ادبی گرم نگه دارد، اما ژانرنویس در همه جای دنیا فقط به خواننده امید دارد ولاغیر. به گمان من در دو سه دهه گذشته، فراموشی مخاطب، حلقه گمشده ما بود. حال ما حرکتی را انجام دادیم که باید دید موفق خواهد بود یا خیر؟ شاید دلیل نبود این ژانرها تا به حال این بوده که اساسا مخاطب ایرانی علاقهای آثار ژانری ایرانی ندارد و دلش میخواهد برود فیلم یا سریالش را ببیند. یا نمونه خارجی را بخواند.
علت این اقبال کم نویسندگان ایرانی به ادبیات ژانری چیست؟
سخت بودن نوشتن این آثار اصلی ترین دلیل است. مهم ترین ویژگی هر داستان، علی الخصوص داستان ژانری جذابیت و کشاندن مخاطب به دنبال خود است که کار بسیار سختی است. من به عنوان یک نویسنده و معلم داستان نویسی بهتان میگویم که یکی از سخت ترین کارهایی که یک نویسنده می تواند انجام دهد همین کار است.
اگر نویسنده این کار را نتواند انجام دهد، که عموما ما نمی توانیم آن را انجام دهیم، کارش تمام است؛ سایر اهداف در درجه دوم قرار دارد، عمق، حرف های مهم و تکنیک های داستاننویسی همگی در مرتبه بعدی قرار دارند و اصل بر این جذابیت و کششی است که مخاطب را باید با اثر همراه کند.
با توجه به دیدی که جامعه امروز دارد و به نظر میآید که علاقهمندان به حوزه ژانر کم نیستند، دلیل آنکه آثار نویسندگان نتوانسته جذابیت کافی را برای همراه کردن مخاطب داشته باشد چیست؟
نمی توان تنها نویسندگان را در این باره مورد انتقاد قرار داد. رمان ژانر در همه دنیا برای مخاطب نوشته می شود و اگر فروش نرود شکست خورده است و شانسی ندارد، این یعنی شما دیگر نویسنده خوبی نیستید. در حالیکه شما می توانید کتابی بنویسد در حوزه ادبی که فروش نرود و جایزه های متعددی از انجمن های ادبی دریافت کنید. ژانر نویسی که مردم کتاب او را نخوانند، نویسنده خوبی نیست حتی اگر از لحاظ ادبی هم شناخته شده باشد.
این که نویسنده کتابی بنویسد که مخاطب بخواند، نیازمند این است که فراغتی داشته باشد. ژانرنویسی واقعا کار بسیار سختی است و به تجربه، هوش و فراست نیازمند است. همچنین باید یک میزان قابل قبول از امنیت شغلی و بازار و مخاطب پیگیر وجود داشته باشد که بتوان به نتیجه خوب رسید. ما این عوامل را نزدیک به چهار دهه است که نداشتیم. چون نویسنده امنیت شغلی ندارد باید قدری به او حق داد که به سراغ این آثار نرود.
به نظر شما علت استقبال کمی که از سوی مخاطبان می شود چیست؟ آیا تنها کیفیت آثار در این زمینه نقش دارد؟
برای اقبال نیاز است تا کار خوب عرضه شود و پس از مدتی میزان اقبال مردم را سنجید. ضمن این که از یک سو جریان اصلی ادبیات ما، مدام لذت بردن از متن را تقبیح کرده و از سمت دیگر آثاری که برای لذت بردن خواننده نوشته شده اند آثار سطح پایینی بوده اند. رمانسهای خوب که امروز به پاورقی از آن تعبیر میشود خیلی کم هستند. پس هم نویسندگان از اینکه برچسب عامه پسند نویسی به آن ها بخورد از رفتن به سراغ ژانرنویسی میترسند و هم آثاری که تا به امروز منتشر شده (به خصوص رمانهای عاشقانه) درخور نبوده اند.
برای آنکه ما به سبکهایی که جایشان در فضای ادبیات مالی خالی است بپردازیم تا فتح بابی شود برای آینده چه باید کرد؟چگونه میتوان ادبیات را از یک جهتی و یکسویی خارج کرد؟
همان طور که عرض کردم این ادبیات کاملا وابسته به مخاطب است. من طی بررسی که کردم متوجه شدم پنج ژانر تریلر، ترسناک، فانتزی، جنایی و علمی تخیلی در ایران کمتر کار می شوند. به همین منظور تمرکزم را روی این حوزه ها گذاشتم و خبری از ژانرهای کمدی، تاریخی، عاشقانه و ... نیست. و دیگر این که مسئله اصلی نگارش و چاپ مستمر و زیاد این آثار است. زیرا که با چهار اثر ما که اتفاقی رخ نمی دهد. به قول معروف با یک گل بهار نمی شود؛ باید حدود ۳۰، ۴۰ اثر که از حداقل هایی برخوردار هستند به مخاطب عرضه شود تا مخاطب به آن اعتماد کند. ممکن است تازه آن موقع آن ها را به آثار خارجی ترجیح بدهد. این مجموعه ادامه دارد و سه کار دیگر هم برای چاپ آماده شده است. رمان های ادبی ما امروز قافیه را به نمونههای خارجی باخته اند و اعتماد به آثار خارجی بیشتر است.
درباره «مرداد دیوانه» برایمان بگویید، نوشتن اثری در این سبک و چه تفاوتی با آثار قبلی شما داشت؟ چه شاخصههایی در ادبیات ژانر مورد توجهتان بود؟
تریلرها بر رازگشایی، تعلیق و کشش داستان مبتنی هستند. من فکر کردم که با پی رنگ انتقام می توان یک رمان شهری امروزی نوشت. باید دید که در جذب مخاطب موفق است یا نه؟ البته تجربه اول من هم در این حوزه است.
ابتدا قرار نبود در این مجموعه اثری را بنویسم اما احساس کردم بی صداقتی است که خودم جریانی را می خواهم راه بیاندازم و خودم در آن بخت آزمایی نکنم.
در کل کار سختی بود و نیاز به یک پلات خیلی دقیق داشت. نکته دوم حضور یک راوی زن در داستان بود که نسبت به تمام راویان زنی که در ادبیات مان داریم بسیار پر تحرک است. زنی به این شکل کم داشته ایم. همچنین می خواستم از تهران امروز و تنوع مکانی در آن بهره بگیرم.
نکتهای که در سخنانتان به آن اشاره کردید، بیاعتمادی مخاطبان به آثار نویسندگان است، سرچشمه این بیاعتمادی چیست و چطور میتوان این معضل را حل کرد؟
دلیل اصلی بدون شک ممیزی است، و گرنه ما در این مملکت کتاب «چراغها را من خاموش کنم» داشتهایم که ۱۶ سال پیش منتشر شده و هفتاد و شش چاپ خورده است. ما در جهان هم کتابهای اینطوری کم داریم. یک مصداق برای این مسئله بیاورم. مدیر نشر نگاه به من گفت رمان آقای براهنی را بدون یک کلمه سانسور منتشر کردهام ولی مخاطب از کنار خیابانان آن را می خرد و باور نمیکند که این اثر بدون هیچ دخل و تصرفی منتشر شده است. یعنی بلایی را که سانسور به سر ادبیات ما آورده فقط با کتاب سوزیهای اسکندر میتوان مقایسه کرد. آدم در داستان تکان میخورد جلوی او را میگیرند. گاه حتی ممیزی در رمان با تیراژ پانصدتایی، سختتر از تلویزیون با مخاطب میلیونی است. من بارها گفتهام ممکن است از امروز ممیزی برداشته شود و ما شاهکاری نبینیم ولی تا وقتی که ممیزی این قدر نادرست و ناصحیح وجود دارد هر بحثی که درباره مشکلات بازار نشر میکنیم هیچ فایده و نتیجهای ندارد.