شهروند: زلزله شهریور ۱۳۴۷ خورشیدی خراسان، نامهایی گوناگون گرفت؛ فردوس، کاخک، گناباد
و جنوب خراسان. این زمینلرزه سهمگین که در روز نخست با ۳/۷ درجه در مقیاس ریشتر در ساعت ۱۴: ۱۷
دقیقه نهم شهریور منطقههای دشت بیاض، خضری، کاخک و روستاهای پیرامون آنها را
لرزاند، در روز بعد به بزرگی ۴/۶ درجه در مقیاس ریشتر، راه خود را به
شهر فردوس کشاند و شهر را سراسر ویران کرد. زلزله، هراسی بزرگ در میان مردمان آن
منطقهها انداخت؛ روزنامه اطلاعات به تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۷
خورشیدی درباره زلزله روز نخست نوشت «ساعت دو و نیم بعدازظهر بود، آفتاب ظهر
تابستان به دشتهای وسیع خراسان میتابید[.] روستاییان در خانههای خشت و گلی
استراحت میکردند و شهرنشینان در خانههای خود بسر میبردند که فاجعه بزرگی اتفاق
افتاد. این فاجعه زلزله بود. زلزلهای بمراتب
شدیدتر از زلزله بویینزهرا که در منطقهای وسیعتر از آن دهها شهر و روستا را
ویران کرده است. مرکز زلزله کاخک و گناباد گزارش شده است. در کاخک اثری از زندگی
برجای نمانده است. از بعدازظهر دیروز تا ظهر امروز زلزله پشت زلزله شهرها و
روستاهای شرق و مرکز خراسان را میلرزاند. در چند نقطه از قرا اطراف گناباد و کاخک
شدت زلزله بهحدی بوده است که زمین شکاف برداشته است. از هر خانه صدای شیون و زاری
بر آسمان بلند است، هزاران نفر از ساکنین قراء زلزلهزده زیر آوار ماندهاند که
برای بیرون آوردنشان تلاش میشود.» روایتهای گوناگون، درباره ۷ تا ۱۲هزار کشته، ویرانی ۱۲هزار خانه مسکونی و ۷۰هزار بیخانمان سخن میگویند.
محمدجعفر یاحقی، زاده سال ۱۳۲۶ خورشیدی در شهر فردوس، استاد زبان و
ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد، عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی
و مدیر قطب علمی فردوسیشناسی و ادبیات خراسان در دانشگاه فردوسی مشهد است. این
پژوهشگر و نویسنده، پژوهشهایی گوناگون در گستره زبان و ادبیات فارسی انجام داده،
نوشتارها و کتابهایی بسیار نگاشته است. این استاد دانشگاه همچنین منبعی سودمند
برای بررسی گوشهای از تاریخ شفاهی زلزله در روزگار معاصر ایران به شمار میآید؛
از آنرو که زلزله سال ۱۳۴۷
خورشیدی در جنوب خراسان را دیده و از
سر گذرانده و رخدادهای پسین آن بهویژه از جنبههای اجتماعی و مردمی را به تماشا
نشسته است. با دکتر محمدجعفر یاحقی در چارچوب کوششهای «روایت نو» درباره تاریخ
شفاهی زلزله در ایران، به پنجاهسال پیش میرویم؛ جنوبخراسان و هنگامهای بزرگ که
زمین را گهواره کرد و بلایی که بر جان مردم افتاد.
جناب
یاحقی! سرزمین و مردمان ایران از روزگاران دیرین تا زمانه معاصر، هنگامههای بزرگ
و سهمگین طبیعی و انسانی بسیار آزمودهاند؛ از جنگها، درگیریها و غارتها گرفته
تا زلزله، سیل و خشکسالی. زلزله در این میانه اما هنگامهای است که تاریخ ایران،
از آن بسیار در یاد دارد. خراسان، ری، آذربایجان و دیگر سرزمینهای مرکزی ایران،
از منطقههایی به شمار میآیند که زلزلههای تاریخی از سر گذراندهاند. آنچه بخشی
از حافظه جمعی ما را در روزگار معاصر شکل میدهد، زلزلههای خراسان است. آنچه در
زلزله سال ۱۳۴۷ خورشیدی در جنوب خراسان رخ داد، از زمینلرزههای پرآوازه
تاریخ معاصر ایران است. زادگاه شما در آن منطقه بود و طبیعتا خاطرههایتان میتواند
دادههایی ارزشمند به شمار آید.
زلزله جنوبخراسان در منطقه کاخک و دشت بیاض، تابستان ۱۳۴۷ خورشیدی، دو روز پشت سر هم آمد؛ نهم
شهریور در شهر کاخک گناباد و روز دهم در شهر فردوس. سرزمین
خراسان بهویژه جنوب آن زلزلهخیز است و در تاریخ هم زلزلههایی بزرگ در این منطقه
ثبت شده است. زلزله سال ۱۳۴۷
در گسترهای بسیار بزرگ رخ داد. بیش از ۱۰هزار نفر متاسفانه در زلزله کشته شدند. زلزلههای خراسان در تاریخ،
پدیدهای شگفتانگیز بوده است. ۱۰سال
پس از زلزله سال ۱۳۴۷
خورشیدی، دقیقا باز در شهریور ۱۳۵۷ خورشیدی زلزلهای بزرگ در شهر طبس رخ
داد. این زلزلهها در جنوب خراسان و پیوستگی آنها در دورههای گوناگون خیلی شگفتانگیز
است. زلزله طبس نیز بسیار ویرانگر بود، فاجعه فراوان به بار آورد و شهر طبس را
سراسر ویران کرد.
هنگامی که زلزله شد، شما در فردوس بودید؟
من در آن زمان در مشهد دانشجوی سال دوم لیسانس و ۲۰ساله بودم؛ هرچند تابستان بود، اما
چون کار میکردم در آنجا مانده بودم. یکی از علتهای درنگ در بازگشت به منطقه
زلزلهزده، وجود مشکلهای فراوان در مسیرهای دسترسی و نبود و کمبود وسیلههای
ارتباطی و نقلیه بود، بهگونهای که یک روز در راه بودیم. به اندازهای شمار مردم
خواهان رفتن به فردوس زیاد بود که حتی اتوبوسهای شرکت واحد مشهد را نیز برای کمکرسانی
و بردن ابزارها و امکانات اولیه به کار گرفته بود؛ دیگر جایی برای جابهجایی مردم
نبود. من برای رفتن به فردوس توانستم در یک کامیون ارتشی جایی بیابم و با آن بروم. ارتش کامیونهایی به نام «کامان کار» داشت که پشت آن بار و
سلاح میگذاشتند. کسی از بستگانم که کارمند اداره شهربانی بود، با راننده یکی از آن
کامیونها آشنایی داشت. او کامیون را به گناباد میبرد. از گناباد نیز با جیپ یک
شرکت ایتالیایی به فردوس رسیدم. بدینترتیب توانستم دو روز پس از زلزله خود را به
آنجا برسانم.
زمینههایی مناسب برای یاریرسانی به آسیبدیدگان و
زلزلهزدگان در آن زمان وجود داشت؟
امکانات یاریرسانی در آن دورهای که زلزله رخ داد، زیاد
نبود و چون یاریرسانی نیز به دلیل همان کمبودها شتابان انجام نشد، زلزله تلفات
بسیار به بار آورد. مردم خیلی سرگردان و با مشکلاتی فراوان روبهرو بودند. امدادها و یاریرسانیها
اما بههرروی آغاز و بیمارستانهای صحرایی برپا شد. جمعیت شیروخورشید که مسئولیت
یاریرسانیها را برعهده داشت، به همراه نیروهای ارتشی، امکانات را به منطقههای
زلزلهزده رساندند. زلزلهها و پسلرزهها متاسفانه پشت سر هم بود که موجب شد مردم
و مسئولان دستپاچه و سردرگم شدند. مردم شهرها و منطقههای پیرامون یاری بسیار
رساندند. هنگامی که زلزله نهم شهریور در کاخک آمد، گروههایی از شهر فردوس برای
یاریرسانی به آنجا رفتند. آنها هنگامی که روز بعد به فردوس بازمیگشتند، در مسیر
که بودند، زلزله در فردوس رخ داد. البته زلزله روز پیش در کاخک چون فردوس را نیز
کمی تکان داده و مردم را وحشتزده کرده و ترسانده بود، به همین دلیل تلفات گسترده
نداشت. زلزله گناباد و کاخک در ساعت ۱۴:۳۰
رخ داد، مردم در خانهها بودند و هوا نیز گرم بود، از اینرو تلفات زیاد بود.
زلزله فردوس اما ساعت ۱۱صبح
آمد. مردم در آن ساعت از خانهها بیرون و به کار بهویژه کشاروزی مشغول بودند، به
همین دلیل با آنکه خرابی بناهای فردوس از کاخک بدتر بود، تلفات جانی کمتر بر جای
نهاد. حدود ۸۵۰ نفر در
فردوس کشته شدند. تلفات بیشتر در کاخک و گناباد بود،
زیرا زلزله در زمانی رخ داد که مردم به دلیل گرمای بسیار، در خانه استراحت میکردند
و بدینترتیب غافلگیر شدند.
یاریرسانیهای دولتی، با کمکهای کشورهای خارجی نیز
همراه بود؟
کمکرسانی در آن سالها پس از تبوتاب نخستین، البته
نسبت به امکانات موجود خوب بود، بهویژه کشورهای دیگر کمک میکردند. بیشتر ساختوسازهایی
که در فردوس انجام شد با کمک دیگر کشورها بود. برنج و مواد غذایی زود به دست مردم رسید.
این اقلام به اندازه کافی در آن زمان در فردوس و گناباد و کاخک نبود. این منطقهها
همچنین فرودگاه نداشتند که رساندن کمکها را دشوار میکرد. کمکهای خارجی از راهها
و جادههای زمینی یا با بالگرد میآمد که البته زود رسید. چادرهای برزنتی آمریکایی
تا مدتها در منطقه مانده بود. برنج آمریکایی نیز به میزان زیاد به منطقه رسید که مردم تا مدتها
از آنها بهره میگرفتند. ملک حسن دوم، پادشاه مراکش نیز کمکهای بسیار به منطقههای
زلزلهزده در آن زمان فرستاد. بخشی از شهر جدید فردوس با سرمایه اهدایی پادشاه
مراکش ساخته شد. آمریکا و مراکش رابطههایی نزدیک با حکومت شاه داشتند، به همین دلیل
امکاناتی بسیار در آن زلزله به منطقه فرستادند و کمک کردند. گروههای خارجی
امدادرسان، بیشتر به نمایندگی از سازمانهایشان درون ایران کارهایی انجام میدادند.
عوامل داخلی بهویژه ارتش و شیر و خورشید، بیشتر کمکهای خارجی را گرفته و به
منطقه میرساندند.
چه تصویری از حضور دستههای یاریگر و یاریرسان در آن
زلزله به یاد دارید؟
رسیدن من به فردوس با ورود پهلوی دوم همراه بود. نیروهای
یاریرسان در آن زلزله سهمگین، یکی، جناح دولتی و کشورهای دیگر، دیگری جناح مردمی
با میانداری روحانیت بود. دولت کوشید کمکهایی زیاد به زلزلهزدهها برساند. بخش مردمی کمکها
نیز چشمگیر بود. مرحوم آقای ربانی املشی کمکهایی بسیار به مردم رساندند. مقام
معظم رهبری و مرحوم آقای منتظری نیز که در آن روزگار جوان بودند، در یاریرسانی به
زلزلهزدگان بسیار کوشیدند. کمکهای جبهه مردمی با رهبری روحانیت در یاریرسانی
مرکزیت و محوریت داشت. یک روحانی محلی به نام علیرضا دانش سخنور در فردوس داشتیم
که پرآوازه و خوشسخن بود. آن روحانی در مشهد نیز سخنرانیهایی غرا و هوادارانی فراوان
داشت. آن روحانی هرچند به دولت وقت نزدیکی داشت، اما از آنجا که مردمدار و اجتماعی
بود، در آن هنگامه مدیریت بسیار کرد و تأثیر اجتماعی وی را نمیتوان نادیده گرفت.
زلزله روز نخست، در منطقه کاخک رخ داد. هنگامی که شما به
فردوس، زادگاه خود رسیدید، زلزله دوم در این شهر رخ داده بود؟
زلزله معمولا پسلرزه دارد. زمین زلزلهزده تا چند روز
یا چند ماه همواره میلرزد. زمانی که به فردوس رسیدم، زمین دستکم دو بار دیگر
لرزید. در یکی از روزهای پس از زلزله که همراه خویشاوندم از مشهد به فردوس بازمیگشتیم،
زمین حدود ساعت ۱۴
یا ۱۵ ناگهان لرزید. ساختمانها جلوی چشممان
فرومیریخت. گردوخاک چنان برخاست که وحشت وجودمان را گرفت. هرچه ساختمان پس از
نخستین زلزله بر جای مانده بود، پیش چشممان فروریخت و شهر ویران شد. هیچ جا دیگر دیده نمیشد. خانههای منطقه بیشتر خشتی و گلی
بود، هرچند دیوارهایی قطور و محکم و طاقهایی مقاوم داشتند. مردم از ترس خانهها و
خرابهها را رها کرده، در زمین کشاورزی میخوابیدند. نیمهشبی که میخواستیم
فردایش با خانواده، جز پدر که در فردوس ماند، به مشهد برویم، ناگهان باز زلزله
آمد. زمین به اندازهای تکان میخورد و میلرزید که همه پنداشتیم در زمین
فروخواهیم رفت؛ زمین گویی دهان گشوده بود، همچون گهوارهای تکان میخورد. پارهای
حیوانات این ویژگی را دارند که معمولا پیشتر و بیشتر از انسانها رخدادهای طبیعی
را درک میکنند. به یاد دارم صدای چارپایان و طیور، ۱۰ یا ۲۰ ثانیه پیش از آن برخاست. آن لرزش وحشتناک ۱۰ تا ۱۵ ثانیه زمان برد. هر کس هر جا بود، فقط میگریست. همه خدا را
به یاری میگرفتند و قرآن میخواندند. هیاهویی شگفتانگیز بود و همه در کشتزارها
پراکنده شدند. شبی مهتابی بود، اما به اندازهای گردوخاک شد که هیچچیز حتی ماه
دیده نمیشد. این گردوخاک تا صبح برپا بود. همین موجب شد صبح خودرو به مقصد مشهد
با درنگ و سختی بسیار راه افتد. هنوز گردوخاک نخوابیده بود که گفتند بالگرد
محمدرضا پهلوی میخواهد بنشیند.
آن زلزلهها در دوره دانشجویی شما در دانشگاه مشهد رخ
داد. با توجه به فعالیتهای پردامنه سیاسی-اجتماعی دانشگاه در آن روزگار، آیا
استادان و دانشجویان در فرآیند یاریرسانیهای مردمی در آن هنگامه بزرگ حضور
داشتند؟
گروههای دانشجویی به همراه شماری از استادان، یک ستاد
یاریرسانی در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد برپا کرده بودند. مسئولیت گردآوری،
ساماندهی و فرستادن کمکها با مرحوم دکتر علی شریعتی بود که از استادان ما به
شمار میآمدند. اتاقی بزرگ به نام اتاق هفت در دانشکده بود که کمکهای مردم، دانشجویان،
استادان و کارکنان دانشگاه در آنجا گرد میآمد. مرحوم شریعتی که در آن زمان هنوز
آوازه نیافته بود، هنوز کتابهایش منتشر نشده و به حسینیه ارشاد هم نرفته بود؛
البته استادی مطلوب بود و دانشجویان کلاسهایش را دوست داشتند. او کمکها را تحویل
میگرفت و در همان اتاق سامان میداد.
یکی از کارهای خوب وی شناسایی همه دانشجویان زلزلهزده
بود. مرحوم شریعتی، خود نیز به دانشجویان زلزلهزده کمکهای نقدی و غیرنقدی میکرد
و احوال آنان را میپرسید. این کار بهویژه در هفتههای پس از زلزله و اوایل سال تحصیلی
۱۳۴۸-۱۳۴۷ پیوستگی یافت. کار ستاد، در کمکرسانی، گردآوری ارزاق و وسیلههایی
چون پتو و چراغ فتیلهای و رساندن آنها به دانشکده برای ساماندهی بود. این گروه
یاریرسان، تیمی بهویژه از دانشجویان و همکاران مرحوم دکتر شریعتی داشتند که کمکها
را به منطقه زلزلهزده برده، میان مردم پخش میکردند. مرحوم دکتر شریعتی، خود نیز
به منطقه زلزلهزده آمد. تخریب مسیرهای جادهای در کنار نبود امکانات هوایی، البته
رساندن کمکها را به منطقه دشوار میکرد.
جامعه و مردم ایران در گذار تاریخ دیرینه این سرزمین، با
توجه به شیوه ویژه حکومتگری، جلوهای روشن از نیکوکاری و یاریگری را نمایاندهاند. مصیبتزدگی
تاریخی و جغرافیایی این سرزمین و جدایی حکومت از مردم در گذر تاریخ، این مردمان را
بر آن داشته است در هنگامههای بلا و مصیبت، خود، برای یاری به خویش و دیگران
برخیزند؛ بیآن که در انتظار یاریرسانیهای رسمی و حکومتی باشند و البته این
انتظار در بسیاری از دورهها در گذشته، بیهوده بوده است.
چنین کوششها و یاریرسانیهای مردمی همواره در تاریخ
ایران پدیدار و ثبت شده است. ایرانیان در روزگاران گوناگون تاریخ دیرینه این
سرزمین، چه به گونه شخصی و خانوادگی، چه در قالب گروهی و اجتماعی، در هنگامههای
بلاهای طبیعی و رخدادهای انسانی، به یاری یکدیگر آمده، کمکها را گرد آورده و به آسیبدیدگان
میرساندهاند. در زلزله سال ۱۳۴۷ خورشیدی در جنوب خراسان نیز این کنش تاریخی به روشنی به چشم
میآمد. کسانی بودند که در کنار گردآوری و پخش اقلام مورد نیاز، در آواربرداری نیز
به زلزلهزدگان یاری میرساندند. این رفتارهای
نیکوکارانه، در هنگامه رخدادها و مصیبتها همبستگی پدید میآورد. مردم در این برههها
همبسته، همدرد و همدل شده، به یاری یکدیگر میآیند. یاریرسانیهای مردم منطقه در
آن زلزله، بیشتر در قالب یاریرسانیهای فیزیکی، همکاری و همیاری بود. یاریرسانیهای
پشتیبانی بیشتر از شهرهای دیگر میرسید. بهعنوان نمونه، گروههای گوناگون در مشهد
برای گردآوری و فرستادن کمکها برپا شده، با یکدیگر همکاری میکردند. نمود کنشهای
بازاریان در این میانه بیشتر به چشم میآمد. آنها کمکهای نقدی و غیرنقدی خود را
به روحانیت وا میگذاردند که در منطقه زلزلهزده مستقر بودند. اینان خیلی با دولت
پیوند نداشتند. حکومتها و دولتها در تاریخ ایران چون از مردم خارج بوده، بیش از
آنکه از مردم باشند، بر مردم حکومت میکنند، هیچگاه زمینه صمیمانه همکاری مردم
نیز با دولتها فراهم نیامده است؛ مواردی هم اگر وجود داشته، یا از سر اجبار،
اکراه، ضرورت یا رودربایستی بوده است. این جدایی و دوری، در بسیاری از دورههای
تاریخ ایران در رخدادها و موقعیتهای گوناگون بهویژه در هنگامههای مصیبت و بلا نمایان
میشده است.
چه کنشها و کوششهای مردمی در زلزله سال ۱۳۴۷ خورشیدی در یادتان مانده است؟
مردم، به یاریرسانی به آسیبدیدگان باور و علاقه
داشتند. آنها که میتوانستند، یاری میرساندند. محلهها و مسجدها، پایگاهی مناسب
برای این کارها به شمار میآمدند. کسانی بودند که خودجوش علاقهمندی خود را برای اهدا
و فرستادن کمکها اعلام میکردند. حتی نهادهای فرهنگی همچون کتابخانهها نیز
مرکزهایی برای گردآوری و پخش کمکها بودند. کمکها به گونهای محترمانه به آسیبدیدگان
و نیازمندان میرسید. کتابخانه فرهنگ و هنر که کنار اداره فرهنگ (آموزشوپرورش)
شهر مشهد بود و اکنون کتابخانه دکتر شریعتی نام دارد، رئیسی شریف داشت که با
بازاریها و طیفهای مذهبی شهر در پیوند بود. او در کتابخانه، کمکهایی گرد آورده
بود. یکی از بستگانم سریدار آنجا بود و به همین مناسبت به آنجا رفتوآمد داشتم.
آن آشنا در سالهای پیش از رخداد زلزله، مرا به رئیس کتابخانه شناسانده و اجازه
گرفته بود در ساعتهای غیراداری بتوانم از کتابخانه بهره بگیرم. زمانی که زلزله آمد،
کیفی پر از لوازمالتحریر به من داد که هیچگاه از یاد نبردم و همواره در مشهد از
آن بهره میگرفتم. یاری او به گونهای بود که به غرور من و دیگران برنخورد. او و
کتابخانه در قالب ستاد یاریرسانی به زلزلهها کار میکردند.
رخدادهای
طبیعی چون زلزله و سیل، گاه هرجومرج و غارت میتواند در پی داشته باشد. آیا زلزله
کاخک و فردوس نیز چنین پدیدهای را از سر گذراند؟
اینگونه نابسامانیها و ناامنیها در هنگامههای بلاها
و مصیبتهایی اینچنین، در آن روزگار به گونهای چشمگیر کمتر بود. البته امنیت
منطقه فردوس از همان زمان تا روزگار کنونی همواره زبانزد همگان بوده است. شهر فردوس
اساسا در آن زمان دادگاه نداشت و اگر اختلاف حقوقی پدید میآمد، طرفهای اختلاف یا
دعوا به گناباد میرفتند. شهر، کوچک بود و همه یکدیگر را میشناختند. غریبه در شهر
نبود. پیش و بیش از هر رخدادی، خود زلزله بلایی به شمار میآمد که خرابی بسیار به
بار آورد و خانههای مردم را ویران کرد.
رخدادی ویژه در زمان زلزله و در روزها و ماههای پس از
آن نیز در این زمینهها پدید نیامد. پدیدههایی همچون دزدی، جنایت و غارت انجام
نشد. آن زلزله اما یک پیامد بزرگ داشت که در پی هر مصیبت و آسیب بزرگ طبیعی و انسانی
در تاریخ بر سر جامعه و مردم آمده است. زلزله سال ۱۳۴۷ خورشیدی در جنوب خراسان، فرهنگ مردم
را دستکم در شهر فردوس برهم زد. پای غریبهها و غیرفردوسیها، در ماهها و سالهای
پس از زلزله به آنجا باز شد. کسانی از دیگر شهرها و منطقههای پیرامون به فردوس
آمدند و شناساییهای شهری برهم ریخت، همه با یکدیگر آمیختند و نظم طبقهها و دستهها
و نظام اجتماعی شهر به هم خورد. مفاسد اجتماعی پس از آن بود که پدید آمد؛ دزدیها
و بیناموسیهای سالهای پس از زلزله در شهر فردوس، دستاورد آن بلای طبیعی بود.
پدیدههایی نیز در همان دوره زلزله در گستره اندک پیدا شد؛ مثلا میگفتند فلان
چیزمان را دیدهاند. اینها اندک و کمشمار بود، اما در سالهای بعد گسترش و افزایش
یافت. فرهنگ دستنخورده پیشین شهر به فرهنگی دیگر آغشته و آمیخته شد و چندگانگی
پدیدآمده، پیامدهایی تلخ به همراه آورد. کمکهای
دولتی هرچند زیاد بود، اما گاه میشنیدیم پارهای و کسانی، بیشتر از میان یاریرسانان،
آن کمکها را برده و در جای دیگر میفروختند. همین نیز از پیامدهای برهمخوردگی
فرهنگ پیشین بود. چادرها و برنجهای آمریکایی ازجمله اقلامی بود که در جاهای دیگر
فروخته شد. کاغذهایی در کیسههای برنجهای آمریکایی بود که برچسب «اهدایی به زلزلهزدهها»
بر آنها بود، چادرها نیز برچسب اهدایی داشتند، اما بعدها از شهرهای دیگر مانند
تهران و مشهد سردرآوردند. پتوهایی نیز در میان کمکهای اهدایی بود که برچسب اهدایی
برای زلزلهزدهها داشت. آنها را بعدها در جاها و شهرهای دیگر میشد دید. اینها از
پیامدهای نامطلوب اجتماعی زلزله و دیگر بلاهای طبیعی و انسانی، دستکم در تاریخ
ایران به شمار میآید. جابهجاییهای جمعیتی و اجتماعی، از پیامدهای زلزلهها در
تاریخ به شمار میآمده است. زلزله جنوب خراسان نیز با چنین پدیدهای روبهرو شد.
نیمی از مردم شهر قدیم فردوس به شهرهای دیگر رفتند و روستاییان پیرامون به شهر
جدید کوچیدند. ترکیب جمعیتی شهر جدید فردوس بیشتر از روستاهای پیرامون بود که به
ساکنان قدیم فردوس درهمآمیختند.
فردوس پس از زلزله چه سرنوشتی یافت؟
شهر فردوس، دیگر ویران شده بود و قابلیت سکونت نداشت.
همه جا را صاف کردند. ساختن یک شهر، زمان میخواهد. مردم زلزلهزده تقریبا تا یکسال
در چادرهای برزنتی آمریکایی و سولههایی با سقف شیروانی روزگار میگذراندند. سولهها
برای آنهایی برپا شده بود که امکاناتی کمتر داشتند و چادر بهشان نرسیده بود. تغذیه
شهر در آن یکسال از بیرون شهر تأمین میشد، زیرا همه امکانات تولیدی شهر بهویژه
دامداری و کشاورزی خوابیده بود. مردم تنگدست بیشتر به کمکهای بیرونی نیازمند
بودند، حتی غذاهای گرم برایشان از بیرون شهر میآوردند. گروههای دولتی و ستادهای
مردمی یاریرسانی معمولا غذا میپختند و پخش میکردند؛ همچنین وسیلهها و اقلام
اولیه مانند برنج، حبوبات، گندم و آرد به مردم میدادند. نظام آموزشی و اداره
آموزشوپرورش در این دوره در چادرها مستقر بودند و مدرسهها نیز در چادر برپا میشد.
وزارتخانهها تا مدتها نمایندگانی میفرستادند تا به اندازه توان و امکان خود به
مسائل مردم رسیدگی کنند. دولت به همراه کشورهای دیگر، شهر جدید را بیرون از شهر قدیم
دوباره ساخت. شهر جدید، مدرن و ضدزلزله بود. بافت شهر از زیر کلاف شده بود. شرکتهای
خارجی از کشورهایی مانند ایتالیا، آلمان و آمریکا در بنای ساختمانها و جادهها
کوشیدند. بهعنوان نمونه یک شرکت ایتالیایی جادهسازی را انجام داد. مردم اما باز
در سالهای بعد، فرای هسته نخستین شهر جدید، ساختمانهای ناایمن ساختند. گستره شهر
جدید اما کافی نبود و شهر در آینده گسترش یافت. کسانی از شهرها و روستاهای پیرامون
فردوس آمدند و ساختمانهایی ساختند.