آرمان: علیاصغر حداد (۱۳۲۹-قزوین) از مهمترین، برجستهترین و شناختهشدهترین مترجمان آلمانیزبان است که آثار بسیاری از ادبیات آلمان و کشورهای آلمانیزبان ترجمه کرده است. ترجمه مجموعه کامل داستانهای کافکا یکی از مهمترین آثار ترجمهشده وی است. به جز این، باید به شاهکارهای ادبیات آلمانیزبان، یعنی «بودنبروکها»ی توماسمان، «دستیار» روبرت والزر، «مردهها جوان میمانند» آنا زگرس و «اشتیلر» ماکس فریش اشاره کرد.
از کتابهای جدید و تجدید چاپیهایتان که در نمایشگاه عرضه میشود، بگویید.
تنها کتاب جدید من نوولی است به نام «مردن» اثر آرتور شنیتسلر که نشر ماهی منتشر کرده است. متاسفانه رمان بلند «برلین» اثر الکساندر پلاتس به نمایشگاه نمیرسد. همینطور نمایشنامه «کاسپار» اثر پتر هاندکه. کتاب «مسخ» کافکا و «بودنبروکها»ی توماسمان برای نمایشگاه تجدید چاپ شدهاند. رمان «دستیار» نوشته روبرت والزر هم نسبتاً جدید است که ناشرش نیلوفر است. چاپ مجدد «مردهها جوان میمانند» اثر آنا زگرس چندان مدتی نیست که از سوی نشر ماهی به بازار آمده است.
شما بهعنوان مترجم برجستهای که سالها است از آلمانی به فارسی ترجمه میکنید و تقریباً هر سال با کتابهای تازه در نمایشگاه حضور دارید، چه چیزهایی در این نمایشگاه برایتان حائز اهمیت است که دوست دارید بر آن تاکید کنید و چه چیزهایی برایتان ناخوشایند؟
نمایشگاه کتاب در اصل یک جور بازار کتاب است. عدهای برای خرید کتاب میآیند، عدهای برای گشتوگذار. بهویژه کسانی که برای خرید از شهرستانها میآیند، پدیده جالبی است. این آدمها گاه چند کیلو کتاب را به دوش میکشند و به شهرستان میبرند. متاسفانه سیستم پخش کتاب در ایران هنوز مثل صد سال پیش عمل میکند، وگرنه نیازی نبود این آدمها برای خرید کتاب زحمت چنین سفرهای طولانی و پرهزینهای را به خود هموار کنند. گذشته از این آنچه بیش از هر چیز در نمایشگاه به چشم میآید حضور آشکار و پنهان برخی است است که قاعدتاً نباید در نمایشگاه حضور میداشتند، تا نمایشگاه به محلی برای تبادل آرای اهل کتاب تبدیل شود.
به سبک و سیاق نمایشگاههای بینالمللی که فضایی است برای تبادل نظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران، حالا که این امکان در نمایشگاه کتاب تهران میسر نیست یا اگر هست در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمیآید، از تجربههایتان در این سالیان ترجمه بگویید.
ترجمهکردن برای من امری خوشایند است؛ نوعی کشتیگرفتن با زبان بیگانه و تبدیلکردن آن به زبان فارسی. این روند بسیاری از شبهای مرا برایم دلپذیر کرده است. مسلماً این روند با جستوجوها در میان کتابها و مراجع و پرسش از این و آن همراه بوده است.
از بین کتابهای خودتان، کدامیک را دوست دارید در اینجا پیشنهاد بدهید؟ و اگر بخواهید از مترجمان دیگر هم کتابی پیشنهاد بدهید، چه کتابی؟
من کتابهایی را که ترجمه کردهام دوست دارم و نمیتوانم یکی را بر دیگری ارجح بدانم ولی مسلماً آخریها تازهترند در ذهن من، هم حضور پررنگتری دارند. پس «سوی دیگر» از آلفرد کویین و «کلاین و واگنر، سیدارتا، گشت و گذار» از هرمان هسه را پیشنهاد میکنم. هر دوی این کتابها را نشر ماهی منتشر کرده است. البته آثار کافکا و همینطور «بودنبروکها» اثر توماسمان از نظر ادبی جایگاه ویژهای دارند و خواندن آنها واجب است. «یعقوب کذاب» اثر بورک بکر قصهای تلخ-شیرین است. این کتاب از سوی نشر ماهی منتشر شده است. خواندن «بازی در سپیدهدم و رؤیا» اثر آرتور شنیتسلر که ناشرش نیلوفر است را به کسانی توضیه میکنم که به آثار روانکاوانه علاقه دارند. در مورد آثار دیگران هم عرض کنم که من به آثار محمود دولتآبادی علاقه خاصی دارم. خواندن مجموعه آثار ایشان به ویژه آخرین اثر منتشرشدهاش «طریق بسملشدن» را که به تازگی بعد از ده سال منتشر شده به همه پیشنهاد میکنم.
و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار بهویژه کتاب کودک و نوجوان چطور است و پیشبینیتان از آینده کتاب چیست؟ به کدام سمت میرویم؟ و اینکه چه کارهایی میتوانیم بکنیم که کتاب، در این وضعیت بحران مخاطبی که رنج میبرد، حالش بِه شود، بهتر شود؟ یا به بیانی دیگر، دولتها چه کاری میتوانند بکنند؟
حال کتاب هم در ایران مثل حال بقیه چیزها است، ولی آدمیزاد به امید زنده است. باید صبر کرد و تلاش. بحران کتاب هم بخشی از بحران کلی جامعه است. این حالت نه جنگ و نه صلح، یا بیشتر جنگ و کمتر صلح یا جنگ، به لفظی یا هر اسم دیگری روی آن بگذارید، جامعه را کلاً در یک حالت رکود و انتظار فرو برده است. مردم منتظرند ببیند بالاخره چه رخ خواهد داد. آمریکاییها خود دانند. من ایرانیام و امیدوارم دولتمردان ما راه و رویه معقولتری پیش بگیرند تا شاید در کار این مُلک و مملکت فرجی حاصل شود.